پاورپوینت کامل نامههای زریاب ۶۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نامههای زریاب ۶۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نامههای زریاب ۶۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نامههای زریاب ۶۹ اسلاید در PowerPoint :
در شماره پیش بخش نخست نامههای مرحوم زریاب به آیتالله اشراقی از نظر خوانندگان گذشت. چه بسا نکات تاریخی که در لابلای نامههای معمولی افراد درج شده باشد که در نگاهی کلی مهم و شایان توجه است، همچون مطالبی که دکتر زریاب در باب جلسات نقد تفکر کسروی در تبریز نوشته است. اینک نامههایی دیگر:
اشاره: در شماره پیش بخش نخست نامههای مرحوم زریاب به آیتالله اشراقی از نظر خوانندگان گذشت. چه بسا نکات تاریخی که در لابلای نامههای معمولی افراد درج شده باشد که در نگاهی کلی مهم و شایان توجه است، همچون مطالبی که دکتر زریاب در باب جلسات نقد تفکر کسروی در تبریز نوشته است. اینک نامههایی دیگر:
قم، مدرسه فیضیه، محضر انور حضرت حجتالاسلام و عماد العلماء الاعلام و قدوه الحکماء العظام، جناب آقای آقامیرزا جعفر اشراقی تبریزی مد ظله العالی
تهران، کتابخانه مجلس شورای ملی، عباس زریاب
اشراقی عزیزم
نامهای که مشعر به تعزیت و تسلیت بود، از جانب آن یار گرامی رسید. گویا جان رفتهای بود که به قالب مشتاق باز آمد. سیل هموم و حوادث چنان بر من هجومآور شده که از دوست عزیزتر از جانم نیز غافل ماندهام. از یک سوی مرگ پدر، از سوی دیگر کارهای خانوادگی و بار وصایت و قیمومیت صغار، بیش از پیش اوقات مرا به خود مشغول داشته است. قریب یک ماه و بلکه بیشتر برای وصول بعضی از مطالبات پدرم به تبریز رفته بودم. حتی نامه شما را برادرم از خوی به تبریز فرستاد. در تبریز با عدهای از روشنفکران که خیلی معدود هستند و بعضی از آنها اظهار ارادت به شما میکردند، مأنوس شدم. جلساتی برای ردّ بر کسروی منعقد میشد و من هم در آن جلسات حاضر میشدم. البته میدانید که از اینگونه جلسات نتیجهای برنمیخیزد.
از اشخاصی که حال و قضایای شما را از من میپرسیدند، یکی آقای موحد است که لابد میشناسید و دیگر آقایان یاسائی، وکیل عدلیه، آقا سیدجواد ولوی، برادر سیدنصرالله تبریزی، که مرد بسیار نیک و پاکطینتی بود، آقامیرزا علیاصغر بلاغی، رفیق خودتان و آقای کهنمونی (گویا در تهران با او ملاقات کرده بودید) و آقای حاجی حسین آقا سروش که مرد پاکسیرتی بودند. دیگر از اشخاصی که در آن جلسات بودند، آقای محسن گنجهای و آقای مدرس ـ پسر آقاشیخ محمدعلی خیابانی ـ و آقای فرقانی، حاج میرزایحیی و آقای فیاض و آقامیرزا صادق خسروشاهی و آقای العلم و آقای سلماسیزاده و دیگران بودند. ریاست جلسات را آقای سیدکاظم۲ـ برادر آقا سیدصادق ـ به عهده داشتند اگرچه بیش از یک جلسه حاضر نشدند.
اینها را برای اطلاع جنابعالی نوشتم. اکنون این نامه را به شما از خوی مینویسم و مشغول تهیه و تدارک سفر هستم که به جانب طهران رهسپار شوم. این تهیه و تدارک سفر البته با آن همه علایق و مشغولیات زیادی که دارم، قریب به یک ماه طول خواهد کشید و انشاءالله قصد دارم در طهران به کسب و داد و ستد مشغول شوم.
روزی در تبریز با آقا میرزارضی۳ ملاقات کردم، اول مرا نشناخت و گفت: «شما آقای ادیبی هستید؟» گفتم نه، خود را معرفی کردم. بعد از حال شما جویا شد و گفت نامهای به من نوشته و در آن نامه مفصلا شرح قضایای خود را نوشته است (الی الله المشتکی من قوم یعیشون جهالاً و یموتون ضلالاً). بعد گفت: «نامههای دیگری به من آمد که مبادا با او مکاتبه کنی؛ زیرا او وهابی شده و حاجآقا روحالله و پسر مرحوم حاجی شیخ او را از مدرسه اخراج کردهاند، من هم از ترس تاکنون جوابی ننوشتهام!»
گفتم: نخیر، ایشان وهابی نشدهاند و پسر۴ مرحوم حاجشیخ ایشان را اخراج نکرده است، بلکه به جرم بیانیهای که نوشته بودند، جمعی از اوباش به تحریک جمعی دیگر از اوباش علیه او قیام کردهاند. بعد گفت اگر کاغذی برای ایشان فرستادید، علت جواب ننوشتن را ذکر کنید. نامه را با ذکر دو قطعه از ابوالعلا معرّی خاتمه میدهم:
یرتجی الناس ان یقوم امامر ناطق فی الکتیبه الخرساء
کذب الظن لا امام سوی العقلر مثیراً فی صبحه و المساء
فاذا ما أطعته جلبر عند المسیر و الارساء
انما هذه المذاهب اسبابر لجلب الدنیا الی الروساء
فانفرد ما استعطعت فا القائلر الصادق یضحی نقلا علی الجلسأ
اذا کان علم الناس لیس بنافعر و لا دافع فالخسر للعلماء
قضی الله فینا، لذی هو کائنر فتمّ و ضاعت حکمه الحکماء
افیقوا فیقوا یا غواه فانّمار دیاناتکم مکرٌ من القدماء
ارادوا بها جمع الحطام فادرکوار و باءاو ماتت سنّه اللوماء
یقولون انّ الدّهر قدحان موتهر و لم یبق فی الأیام غیر ذماء
و قد کذبوا ما یوفوق انقضائهر فلا تسمعوا من کاذب الزعماء
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
عباس خوئی
*
محضر انور حضرت حجتالاسلام و عمادالعلماء الاعلام و قدوه الحکما العظام جناب آقای آقامیرزا جعفر اشراقی تبریزی مدظله العالی
۳۰ر۱ر۲۸
دوست دانشمند گرامی
از پذیراییهایی که در ایام عید و هنگام اقامت در قم از این جانب فرمودید، نهایت امتنان و تشکر را دارم و غرض از تصدیع آن بود که پریروز در ضمن بررسی کتب و رسایل در منزل که پراکندهتر از بناتالنعش و متفرقتر از ایادی سبا و درهم و برهمتر از اوضاع اجتماعی ما میباشد، به مجلد اخیر مجله «روزگار نو» برخوردم و خواستم فوراً برای تتمیم دوره مجله شما بفرستم و گمان میکنم غیر از این شماره، شمارههای دیگری هم ناقص داشته باشید و آن شمارهها را در ضمن توده عظیم اوراق و کاغذهای من موجود باشد که برای بررسی و پیدا کردن آن، صبر ایوب و عمر نوح و قدرت سلیمان نبی علی نبینا و علیهمالسلام لازم است.
خلاصه آن مجله اخیر را فرستادم. متمنی هستم رسید آن را اعلام فرمایید. محضر دوست معظم دانشمندمان که الحق اعزب من الماء الزلال و احلی من الرحیق السلسال است، عرض ارادت و تحیت این جانب را برسانید و نیز خدمت مخدوم معظم و دانشمند محترم، جناب آقای آقامیرزا علی مدظله العالی عرض سلام و اخلاص و بندگی دارم.
والسلام علیکم و رحمه الله
عباس زریاب خویی
گویا در حین اقامت در جنب مقدس اعلی، اوامری به بنده ارجاع فرموده بودید، ولی باور کنید که کوچکترین اثری از آن در لوح خاطر نمانده است. خواهش میکنم اگر فرمایشی داشته باشید، دوباره اعلام فرمایید.
*
۲۵ محرم ۱۳۶۳
اشراقی عزیزم
این نامه را که مینویسم، از دیار گمنامی و وحشت و از محیط اندوه و حسرت مینویسم. البته بر حال من رحم خواهی آورد. دچار محیط سرتاسر جهالت و حمق و بیخبری گشتهام. باور کنید که یک نفر مونس هم ندارم. نزدیک است از حالت طبیعی خارج گردم. ای خوشا ایامی که در خدمتتان بودیم و قدرش را نمیدانستیم! والله قم نسبت به اینجا بهشت است. موقعی که در طهران بودیم، در محضر فقید سعید مرحوم شریعت از انواع کتب استفاده میکردم، رفقای خوبی داشتم، همه چیز برای من مهیا بود؛ ولی جریان طبیعی حوادث کاملا به زیان و خسران من تمام شد. پدر من از مرگ یگانه فرزند دلبند خود جنون به سرش زده و با فروختن یک قطعه زمین عازم سفر حج گشته بود؛ ولی بر اثر کمی پول و مرض و نابینایی مجبور به مراجعت شد. من نتوانستم وی را در تهران تنها بگذارم برداشتم آوردم به این شهر وحشتزا. اکنون در اینجا محبوس و زندانی جریان حوادث هستم.
یاد آرید ای کسان، زین مرغ زارر یک صبوحی در میان مرغزار
این روا باشد که من در بند سختر گه شما در سبزهزاری بر درخت؟!
مرگ فقید سعید مرحوم شریعت بزرگترین ضربتی بود که بر من وارد آمد. چه استفادهها که از رفاقت با آن رادمرد بردم و چه کتابها که خواندم و چه چیزها که فهمیدم و دانستم. چون مدتها بود که از جانب شما بیخبر بودم، به عرض این دو سه کلمه مبادرت جستم. امیدوارم این نامه به دست شما برسد و بهزودی از حالات خود مرا مطلع سازید. من هم قصد دارم هرچه زودتر با خانواده به جانب تهران عزیمت کنم؛ «اگر موافق تقدیر من بود تقدیر». آن کتاب کذایی «سبعه معلقه» را بدهید به آقای حاج میرزایحیی تا بلکه گریبانم از دست این سید دیوانه خلاص شود.
ایام مستدام، عباس خویی
آدرس اخوی: خوی، دواخانه حیات، توسط حاجقاسم به عباس خویی برسد.
***
به حضرت علامه جلیل و فاضل نبیل، آقامیرزا جعفر اشراقی دامت تأییداته
نامه نامی شما با سرور بیشمار و خرسندی بسیار واصل و زیارت شد و موجب تشفی قلب علیل و بهبودی تن علیل گردیده، بیش از پیش مایه تشکر و امتنان شد. فرمایشات عشره که به منزله عشره مبشره بود، قرائت گردیده و انجام آنها را چون آیات سبعه و الواح عشره و حمل ثمانیه اطاعت کرده و فرض شمردیم تا تو توقع کنی که جان گرامی در قدم ننهاده بر کف دستم و چون که مصلحت و اقتضای زمان که ماده آن را از طرف شارع نسخ نشده بود، پاسخ ۸ ماده دیگر را چنین مینگارد.
۱ نکاکت حاکم علی الاطلاق است با اینکه ماه جاری پنج تومان از طرف ابوی و پانزدههزار از جانب صدر و پانزدههزار از جانب محمدتقی رسیده، ولی پشیزی و دیناری و شاهی و فرانکی و یوفی در سرتاسر کشور پهناور جیبهای حقیر وجود ندارد، مگر چوبهای شکسته و قوطیهای کبریت و کاغذپاره و غیره. اکنون همه شب منتظرم تا که برآید نوری که به همه خانه چراغی دهد از غیب.
۲ یادی از مرحوم فقید آقا سیدمحمد کماری ـ البسه الله ظل النور فی دارالسرورـ فرموده بودید. اینجا نیز ترحیم شایانی از ایشان به عمل آمد، فلما راؤها اقشت و تجلّت.
۳ اوضاع اجتماعیه حوزه علمیه به همان نحوی که حضرت نوح گذاشته، باقی است. اختلاف کثیری بین جنود الشیاطین و همازّان و مشّائان موجود است.
جان گرگان و سگان از هم جداستر متحد جانهای شیران خداست
هر روز نفحهای تازه و هر شب ترانهای بیاندازه از این مگسان دور شیرینی در ساحت مدرسه مقدسه طنینانداز و لعن به حجت و فحش به صدر و دشنام به محمدتقی جای مباحث علمی و استصحاب و مناقشه در اصل برائت را گرفته است! خانه از پایبست ویران استر خواجه در بند نقش ایوان است.
۴ سلامهای حضرت عالی را به خدمت تمام رفقای نامبرده رسانیده و علیک السلام شنیدم.
۵ حقیر نیز به واسطه عدم تجانس… از ادراک فیض حضور آقامیرزا علی استعفا داده، اکنون در خدمت آقاعلی صافی گلپایگانی مشغول امرار حیات میباشم. الخ.
۶ مباحثات خود را در قسمت منظومه، خدمت حضرت آقای حاجآقا روحالله ادامه داده و رسائل را نیز خدمت آقا سیدمحمد داماد مشغول تحصیلم.
روز در فکر طالب مجهولر شب به تکرارِ فاعل و مفعول
یک قصه نیست غم عشق و العجبر کز هر زبان که میشنوم، نامکرر است.
۷ مناسبات و ارتباطات تازه با اشخاص خارجی از قبیل محصلین مدارس و بعضی از جوانان باذوق پیدا شده و گاهی جلیس زهره و هنگامی همنشین آفتاب و وقتی همسر ماه میشویم.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 