پاورپوینت کامل در محضر سه حکیم ۴۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل در محضر سه حکیم ۴۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل در محضر سه حکیم ۴۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل در محضر سه حکیم ۴۴ اسلاید در PowerPoint :
دکتر شایگان از وجوهی ممتاز و حاوی تجاربی منحصر به فرد است. زیستن همزمان در فرهنگهای متنوع، آشنایی ژرف با فضاها، زبانها و دانشوران کاملا مختلف و برخورداری از استعدادها و دلبستگی به هنرهای متفاوت، امکان حصول تجاربی را برایش فراهم آورده که برای عموم مردم میسر نیست. آنچه در پی میآید، نمونهای از خاطرات چنین فردی است. برای تندرستیاش دعا کنیم.
اشاره: دکتر شایگان از وجوهی ممتاز و حاوی تجاربی منحصر به فرد است. زیستن همزمان در فرهنگهای متنوع، آشنایی ژرف با فضاها، زبانها و دانشوران کاملا مختلف و برخورداری از استعدادها و دلبستگی به هنرهای متفاوت، امکان حصول تجاربی را برایش فراهم آورده که برای عموم مردم میسر نیست. آنچه در پی میآید، نمونهای از خاطرات چنین فردی است. برای تندرستیاش دعا کنیم.
شخصیت پرجاذبه علامه طباطبایی
من از محضر چهار تن فیض بردهام که هر یک از آنها برایم ارزش خاص خود را دارد. بی هیچ تردیدی، علامه طباطبایی را بیش از همه ستوده و دوست داشتهام. به او احساس ارادت و احترامی سرشار از عشق و تفاهم داشتهام. سوای احاطه وسیع او بر تمامی گستره فرهنگ اسلامی (میدانیم که او مؤلف کتاب ماندگار «المیزان» در تفسیر قرآن است که در بیست جلد منتشر شده)، آن خصلت او که مرا سخت تکان داد، گشادگی و آمادگیاش برای پذیرش بود. به همه حرفی گوش میداد، کنجکاو بود و نسبت به جهانهای دیگر معرفت حساسیت و هشیاری بسیار داشت. من از محضر او بهنهایت توشه برداشتم. هیچ یک از سؤالات مرا درباره مجموعه طیف فلسفه اسلامی بیپاسخ نمیگذاشت. با شکیبایی و حوصله و روشنی بسیار به توضیح و تشریح همه چیز میپرداخت. فرزانگیاش را جرعه جرعه به انسان منتقل میکرد؛ چنانکه در درازمدت نوعی استحاله در درون شخص به وجود میآورد. ما با او تجربهای را گذراندیم که احتمالا در جهان اسلامی یگانه است: پژوهش تطبیقی مذاهب جهان به هدایت و ارشاد مرشد و علامهای ایرانی: ترجمههای انجیل، ترجمه فارسی اوپانیشادها، سوتراهای بودایی، و تائوتهچینگ را بررسی میکردیم. استاد با چنان حالت کشف و شهودی به تفسیر متون میپرداخت که گویی خود در نوشتن این متون شرکت داشته است! هرگز در آنها تضادی با روح عرفان اسلامی نمیدید. با فلسفه هند همانقدر اخت و آمیخته بود که با جهان چینی و مسیحی.
یک بار او را به ویلایی در ساحل خزر که به دریا مشرف بود، دعوت کردم. مثل همیشه بحث فلسفه و رابطه میان «دیدن» و «دانستن» درمیان بود. از نظر او، تمامی معرفت، اگر به سطح تجربهای آنی و شهودی اعتلا نمییافت، هیچ ارزش و اعتباری نداشت. من در آن ایام نوشتههای یونگ را زیاد میخواندم. و در آن زمان در کتاب «انسان و جستجوی روان» غرق بودم. استاد خواست بداند که کتاب درباره چیست؛ در دو کلام برایش لبّ مطالب کتاب را شرح دادم. اصل مطلب این بود که در حالی که قرون وسطی روح جوهری و جهانی را موعظه میکرد، قرن نوزدهم توانست روانشناسی فارغ از روح را به وجود آورد. استاد چنان از این نکته به وجد آمد که خواست کتاب حتماً به فارسی ترجمه شود و افزود: «زیرا باید جهان را شناخت؛ ما نمیتوانیم خود را در برجهای عاجمان محصور و منزوی کنیم.»
تجربه شگفت دیگریکه با او داشتم، ملاقات دو به دویی بود که زمانی در خانهای در شمیران بین ما دست داد. قرار بود که همه اهل محفل آن شب در آنجا گرد آیند. من به آنجا رفتم، اما بقیه غایب بودند. احتمالا تاریخ جلسه را اشتباه کرده بودند. ما تنها بودیم. شب فرامیرسید و از گردسوزهایی که در طاقچهها گذاشته بودند، نور صافی میتراوید. مانند همیشه روی زمین بر مخدّه نشسته بودیم. من از استاد درباره وضعیت اخروی و اینکه چگونه روح نماد ملکاتی استکه در خود انباشته و پس از مرگ آنها را در جهان برزخ متمثل میکند، سؤال کردم؛ ناگهان استاد که معمولا بسیار فکور و خاموش بود، از هم شکفت، از جا کنده شد و مرا نیز با خود برد. دقیقا به خاطر ندارم که از چه میگفت، اما آن فوران حالهای دمادم را که در من میدمید، خوب به یاد دارم. احساس میکردم که عروج میکنم. گویی از نردبان هستی بالا میرفتیم و فضاهای هردم لطیفتر را بازمیگشودیم. چیزها از ما دور میشدند؛ هوای رقیق اوجها را و حالی را که تا آن زمان از وجودش بیخبر بودم، حس میکردم. سخنان استاد با حس سبکی و بیوزنی همراه بود. دیگر از زمان غافل بودم. هنگامیکه به حال عادی بازآمدم، ساعتها گذشته بود. سپس سکوت مستولی شد. ارتعاشهای عجیبی مرا تسخیر کرده بود؛ رها و مجذوب در خلسه صلحی وصفناپذیر بودم. استاد از گفتن ایستاد و سپس چشمانش را به زیر انداخت. دریافتم که بایست تنهایش بگذارم. نه تنها به سؤالم پاسخ گفته بود، بلکه نفس تجربه را در من دمیده بود. این تجربه را دیگر برایم تکرار نکرد؛ اما یقین دارم که او اهل باطن و کرامات بود. در برابر مخاطبان ناآشنا دم فر میبست و با آنکه در محافل رسمیروحانیت، فیلسوفی قدر اول بود که لقب «علامه» داشت، بهویژه به روحانیون متحجر بیاعتماد بود.
عارف عاشق: حکیم الهی قمشهای
درباره حکیم الهی قمشهای ماجرا بهکلی به گونهای دیگر بود. او از بزرگان فلسفه و عارفی تمام بود. ما دستکم دو بار در ماه به دیدار حکیم میرفتیم. خانهاش در جنوب شهر در خیابان خراسان بود و آب و برق نداشت. استاد بیرون از چارچوب زمان و مکان میزیست و هرگز امکان نداشت که بتوانیم درسی را با او تا به آخر برسانیم. هنوز موضوعی را تمام نکرده، به سوی شعر پر میکشید. شعر ـ گاه از خودش، و گاه از عارفان بزرگ ایرانی چون عطار، سنایی، مولانا و حافظ ـ در فیضانات پرشور شاعرانه از او میتراوید. هرگز کسی را چون او سرشار از عشق و چون او شیفته سرمستیهای غنایی زبان ندیدهام. گویی عرفان برای او سرچشمه فیاضی بود که جهان را با امواج شعر آبیاری میکرد. چیز زیادی از او نمیآموختیم؛ اما در اقیانوسی از نور، از لمعان، از اشراقهای ناگهانی و احساسات جوشان شنا میکردیم و تر و تازه، شاداب و جوان، پوست انداخته و سرشار از نیرویی که لایزال مینمود، از آن به در میآمدیم.
این روحیات سخت عاطفی، از چاشنی طنزی لطیف و گاه بهراستی طعنهآلود برخوردار بود. یک بار با او به قم رفتیم. جمعاً شش نفر بودیم که در یک اتومبیل امریکایی به هم فشرده میشدیم. حکیم الهی در تمام طول راه با نقل حکایات بامزه و لطیفههای خندهدار، که گاه از نزاکت خارج میشد، ما را میخنداند. غروبگاه برای نماز توقف کردیم. حکیم سجاده خود را پهن کرد و دست به نمازی گذاشت که یک ساعت طول کشید. من حرکات او را که به جلو میآمد، عقب مینشست و رها میکرد، میپاییدم، به جزری میم
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 