پاورپوینت کامل سعدی؛ حکومت و حقوق مردم ۶۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سعدی؛ حکومت و حقوق مردم ۶۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سعدی؛ حکومت و حقوق مردم ۶۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سعدی؛ حکومت و حقوق مردم ۶۳ اسلاید در PowerPoint :

بدیهی است هنگامی که اصحاب حکومت و ارباب ثروت مخاطب مدح و تملق قرار گیرند، عواقب و توالی فاسد این کار به مراتب بیشتر و خطرناک‌تر می‌شود؛ زیرا اولا: حاکمان و ثروتمندان، به مقتضای طبیعت قدرت و ثروت، نوعا شیفته ازدیاد اقتدار و اشتهارند، و به همین مناسبت، در قیاس با افراد عادی جامعه، حرص و ولع بیشتری برای شنیدن و خواندن تمجید و تحسین دارند؛ چرا که بدین‌وسیله احساس قدرت، منزلت و محبوبیت زیادتر و در نتیجه، رضایت خاطر بیشتری می‌کنند.

اشاره: در بخش نخست این نوشتار آمد که سعدی بی‌محابا به نکوهش و انتقاد از خودکامگی و ستم‌ورزی شاهان و حاکمان پرداخته و ارباب زر و زور را به رعایت حقوق مردم و مراعات انصاف و عدالت و تفقد احوال عامه و تلاش در جهت تأمین معاش و آسایش و رفع گرفتاری‌ها و دشواری‌های آنها، دعوت و تشویق کرده است. این مطالب تحت سه عنوان «مردم‌گرایی»، «استبدادستیزی» و «ستم‌نکوهی» مطرح شده که در بخش اول، مردم‌گرایی مستقلا بحث شد و از مقوله دوم، مطالبی درباره نفی استبداد، نفی و نقد جاه‌طلبی و منصب‌دوستی آمد و در عواقب و توالی فاسد استبداد، به مواردی اشاره شد که یکی از آنها تملق و چاپلوسی بود. اینک دنباله سخن:

بدیهی است هنگامی که اصحاب حکومت و ارباب ثروت مخاطب مدح و تملق قرار گیرند، عواقب و توالی فاسد این کار به مراتب بیشتر و خطرناک‌تر می‌شود؛ زیرا اولا: حاکمان و ثروتمندان، به مقتضای طبیعت قدرت و ثروت، نوعا شیفته ازدیاد اقتدار و اشتهارند، و به همین مناسبت، در قیاس با افراد عادی جامعه، حرص و ولع بیشتری برای شنیدن و خواندن تمجید و تحسین دارند؛ چرا که بدین‌وسیله احساس قدرت، منزلت و محبوبیت زیادتر و در نتیجه، رضایت خاطر بیشتری می‌کنند.

ثانیا: اصحاب حکومت و قدرت بالطبع از امکانات بسیار زیادی برای راضی‌کردن مداحان و متملقان و پاداش‌دادن به آنان ـ چه به صورت هدایای مالی (و به اصطلاح «صله») و چه به شکل اعطای مقام، منصب و لقب و امثال آن برخوردارند که این خود، قوی‌ترین و مؤثرترین انگیزه را برای تملق‌گویی و چاپلوسی از آنها فراهم می‌آورد. پس از این مقدمه، اینک به بررسی نظر سعدی درباره تملق و عواقب آن می‌پردازیم.

سعدی در باب هشتم گلستان (ص۱۷۵) آدمیان را از خطر گرفتارشدن در دام چاپلوسانی که به انگیزه طمع و نفع‌طلبی، زبان به مدح دیگران می‌گشایند، بر حذر می‌دارد و افراد نادانی را که فریفته چرب‌زبانی متملقان می‌شوند، به لاشه گوسفند ذبح‌شده‌ای تشبیه می‌کند که بر اثر دمیدن باد در آن، فربه به نظر می‌رسد، غافل از اینکه این فربه‌سازی به منظور آن صورت می‌گیرد که پوست حیوان آسان‌تر کنده شود! به کلام آکنده از حکمت و بلاغت سعدی گوش جان بسپاریم:

«فریب دشمن مخور و غرورِ (= فریب) مداح مخر که این دام زرق (= ریاکاری، ظاهرسازی) نهاده است و آن دامن طمع گشاده. احمق را ستایش خوش آید، چو لاشه که در کعبش (=استخوان پا) دمی، فربه نماید!» در بوستان هم، سعدی را در مذمّت تملق و بیان عواقب وخیم و توالی فاسد آن، سخنانی بس نغز و عبرت‌انگیز است که نمونه بارز آنها در ماجرای «حکایت دانشمند» آمده است:

روزی فقیه فاضل ولی تنگدستی به محضر قاضیی وارد می‌شود که در آن، جمعی از فقها گرد آمده‌ بودند. چون لباس و ظاهر برازنده‌ای نداشت، مورد کم‌توجهی و بی‌حرمتی قرار می‌گیرد تا آنجا که وی را با بی‌اعتنایی به پایین مجلس می‌رانند. دیری نمی‌گذرد که باب مباحثه بین حاضران گشوده می‌شود و پس از چندی، کار به مجادله و مناقشه می‌کشد… رفته رفته صداها بلند و خشن و چهره‌ها برافروخته می‌شود و «رگهای گردن به حجتْ قوی»، و متورم می‌گردد تا آنجا که مجادله‌کنندگان که گویی در عرصه نبردی واقعی قرار گرفته‌اند، بی‌محابا به یکدیگر تهاجم می‌برند. سعدی این صحنه مجادله و مکابره متعصبان خشک‌مغز و فاقد انصاف و مدارا را نیکو به وصف آورده است:

فقیهان طریق جدل ساختند

لم و لا اُسلّم درانداختند

گشادند بر هم در فتنه باز

به لا و نعم کرده گردن دراز

تو گفتی خروسان شاطر به جنگ

فتادند درهم به منقار و چنگ

یکی بی‌خود از خشمناکی چو مست

یکی بر زمین می‌زند هر دو دست

فقیه تنگدست با مشاهده این احوال ناپسند، سخت برآشفته می‌شود و از همان پایین‌ترین جای مجلس، غرش‌کنان مجادله‌کنندگان را مورد عتاب قرار می‌دهد…

بگفت: ای صنادید شرع و رسول

به ابلاغ تنزیل و فقه و اصول

دلایل قوی باید و معنوی

نه رگهای گردن به حجت قوی

و چون از او می‌خواهند اگر نظر صائب‌تری سراغ دارد اظهار کند، لب به سخن می‌گشاید و با کلامی سرشار از دانایی و بلاغت، بر تمام دعاوی آنها خط بطلان می‌کشد، تا آنجا که همگی حضار مبهوت و مغلوب خردمندی و استدلال‌ورزی او می‌شوند و آوای آفرین آفرین از هر گوشه مجلس برمی‌خیزد… در این میان، قاضی که سرشکسته و درمانده شده است، جُبّه مخصوص قضاوت را از تن بیرون می‌آورد و دستار از سر بر می‌دارد و از اینکه قدر و منزلت چنین فقیهی را نشناخته است، ابراز شرمساری و پوزش می‌کند:

که هیهات! قدر تو نشناختیم

به شُکر قُدومت نپرداختیم

در این اثنا، مُعّرف (کسی که حاضران را معرفی و به جای خود هدایت می‌کند) از باب عذرخواهی و دلجویی، به او نزدیک می‌شود و درصدد برمی‌آید که دستار قاضی را بر سر او نهد؛ ولی فقیه خردمند به این کار تن درنمی‌دهد زیرا بیم آن دارد که بدین طریق، به ورطه غفلت و غرور کشانیده شود:

به دست و زبان منع کردش که: دور

منه بر سرم پایبند غرور

و سرانجام به بیتهای کلیدی این منظومه می‌رسیم که حاصل کلام و حاوی دنیایی از معرفت و حکمت است:

چو مولام خوانند و صدر کبیر

نمایند مردم به چشمم حقیر

خرد باید اندر سر مرد و مغز

نباید مرا چون تو دستار نغز

کسی از سر بزرگی نباشد به چیز

کدو سربزرگ است و بی‌مغز نیز!

در بیتهای مذکور، سعدی متذکر نکته‌ای بس ظریف و خطیر شده است که مصداق‌های آشکار آن را در دنیای سیاست بارها و بارها دیده و شنیده‌ایم؛ تعریف و تمجید بی‌مورد از ارباب قدرت و اصحاب حکومت، متضمن این خطر عظیم است که رفته رفته، امر بر خود آنها هم مشتبه شود، تا آنجا که خود را عقل کل و خطاناپذیر تلقی کنند و به نصیحت‌ها و تذکرهای مصلحت‌جویانه خیرخواهان با دیده بی‌اعتنایی و حتی دشمنی بنگرند؛ از این رو شگفت نیست که سعدی در دیباچه بوستان، ظاهراً خطاب به خود، ولی در واقع، خطاب به چاپلوسان و مجیزگویان درباری چنین می‌گوید:

به راه تکلف مرو سعدیا

اگر صدق داری، بیار و بیا…

چه حاجت که نُه کرسی آسمان

نهی زیر پای قزل‌ارسلان؟

مگو پای عزّت بر افلاک نهْ

بگو روی اخلاص بر خاک نه

(دیباچه بوستان)

در جای دیگری از بوستان (باب ششم، بیتهای ۲۷۵۰ ـ ۲۷۳۹) سعدی ضمن حکایتی کوتاه، از اعتراض پسری به پدر خود یاد می‌کند که بر اثر طمع‌ورزی و از فرط چاپلوسی، در برابر خوارزمشاه به خاک افتاده است و روی بر زمین می‌ساید. پسر با طنزی گزنده، خطاب به پدرش می‌گوید: چه شده است که به جای نمازگزاردن به سوی قبله واقعی (= حجاز) قبله دیگری را برگزیده‌ای؟

نگفتی که قبله‌ست راه حجاز

چرا کردی امروز از این سو نماز؟

در بخش قطعات نیز سعدی را در مذمت تملق سروده‌هایی بس نغز و آموزنده است:

مباش غرّه به گفتار مادح طماع

که دام مکر نهاد از برای صید نصیب

امیر ظالم جاهل که خون خلق خورَد

چگونه عالم و عادل شود به قول خطیب؟

(کلیات، ص۸۶۲)

۳ـ ظلم ستیزی و ستم نکوهی

نماند ستمکار بد روزگار بماند بر او لعنت پایدار

(گلستان، باب اول، حکایت ۲۰)

یکی دیگر از ویژگی‌های بارز اندیشگی سعدی، ستم‌ستیزی و ستم‌نکوهی اوست که از قضا با خصیصه استبدادستیز وی ارتباطی نزدیک و تنگاتنگ دارد. ستم‌ورزی نیز همانند استبداد، دارای اشکال و ابعاد متعدد و متنوعی است. از این رو جای آن دارد که ذیل عنوان‌هایی جداگانه به بررسی آنها پرداخته شود.

۳ـ۱ـ در مذّمت ستم‌پیشگی و عواقب شوم آن:

گلّه ما را گله از گرگ نیست

کاین همه بیداد، شبان می‌کند

(صاحبیه، کلیات سعدی، ۱۳۷۴، ص ۸۳۶)

نکوهش ستم و سرزنش ستمکاران از جمله پربسامدترین اندیشه‌ها و پیام‌های مندرج در آثار سعدی است که در قسمت‌های مختلف کلیات ـ به‌ویژه در نصیحه‌الملوک و بابهای اول گلستان و بوستان ـ انعکاسی گسترده یافته است. در این زمینه هم، طبق روال پیشین، سخن را با نقل گفته‌های سعدی از نصیحه‌الملوک آغاز می‌کنیم که در جای جای آن، از ستم‌ورزی شاهان و حاکمان ظالم و جبار و همچنین از پایان کار عبرت‌انگیز آنان به زبانی بس گویا و هشداردهنده سخن رفته است:

«پادشاهی که عدل نکند و نیکنامی توقع دارد، بدان مانَد که جوْ همی کارد و امید گندم دارد!» (کلیات سعدی، ص۶۰)

و نیز: «روزگارْ حیف (= ظلم، اجحاف) روا ندارد. هرآینه داد مظلومان بدهد و دندان ظالمان بکَند.» (همان، ص۶۱)

و نیز: «دیدی که پیشینیان چه کردند و چه بردند. رفتند و جفا بر مظلومان سر آمد و وبال بر ظالمان بماند. راست‌ خواهی، درویشی به سلامت، بهْ از پادشاهی به چندین علامت.» (همانجا)

و نیز: «مَلک باید چندان که از زهر و مکر و غدْر و فدایی و شبیخون برحذر است، از درون خستگان و دل‌شکستگان و دعای مظلومان و ناله مجروحان برحذر باشد. سلطان غزنین گفتی: من از نیزه مردان چنان نمی‌ترسم که از دوک زنان، یعنی سوز سینه ایشان.» (همان، ص۶۳)

در گلستان هم ضمن حکایت‌های متعدد، از ستم و ستمکاران با شهامتی ستودنی نکوهش شده است تا آنجا که در یک مورد برای والی ستم‌پیشه‌ای چون حجاج ‌بن یوسف آرزوی مرگ شده است: «درویشی مستجاب‌الدعوه در بغداد پدید آمد. حجاج‌ یوسف را خبر کردند، بخواندش و گفت: دعای خیری بر من بکن. گفت: خدایا جانش ب

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.