پاورپوینت کامل ارزش در هنر ۹۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ارزش در هنر ۹۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ارزش در هنر ۹۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ارزش در هنر ۹۵ اسلاید در PowerPoint :
در فلسفه، مسأل ماهیت هنر، چیستی هنر، بسیار بیشتر از مسأل ارزش هنر، چرایی اهمیت هنر، موضوع بحث قرار گرفته است. البته این دو مسأله را نمیتوان کاملاً از هم تفکیک کرد، زیرا در هر تبیینی از اینکه مقوَّم هنر چیست، ناگزیر دست بر روی اوصافی که دارای اهمیت ویژهاند، گذاشته میشود. در حقیقت در همه نظریات اصلی در باب ماهیت هنر، یک تبیین ضمنی از ارزش آن، وجود دارد، ولی از آنجا که مسأل ارزش هنر، نه ففط دارای اهمیت فلسفی که دارای اهمیت اجتماعی نیز هست، خوب است این تبیینهای ضمنی به صراحت بیان شوند [به عبارت دیگر به این تبیینهای ضمنی، تصریح شود]، و بدینسان در معرض بررسی انتقادی قرار بگیرند.
ترجمه: انشاء الله رحمتی / در فلسفه، مسأل ماهیت هنر، چیستی هنر، بسیار بیشتر از مسأل ارزش هنر، چرایی اهمیت هنر، موضوع بحث قرار گرفته است. البته این دو مسأله را نمیتوان کاملاً از هم تفکیک کرد، زیرا در هر تبیینی از اینکه مقوَّم هنر چیست، ناگزیر دست بر روی اوصافی که دارای اهمیت ویژهاند، گذاشته میشود. در حقیقت در همه نظریات اصلی در باب ماهیت هنر، یک تبیین ضمنی از ارزش آن، وجود دارد، ولی از آنجا که مسأل ارزش هنر، نه ففط دارای اهمیت فلسفی که دارای اهمیت اجتماعی نیز هست، خوب است این تبیینهای ضمنی به صراحت بیان شوند [به عبارت دیگر به این تبیینهای ضمنی، تصریح شود]، و بدینسان در معرض بررسی انتقادی قرار بگیرند.
***
چهار طرز تفکر به عنوان چهار شیو اصلی که فیلسوفان و هنرمندان در مقام تبیین اهمیت هنر، در پیش گرفتهاند، مطرح شده است. عناوین سرراستی، میتوان به آنها داد: لذتگرایی۱، زیباگرایی۲، بیانگرایی۳، و شناختگرایی.۴ به اختصار میتوان گفت نظری نخست معتقد است که هنر ارزشمند است به دلیل لذتی که از آن حاصل میآید. نظری دوم میگوید هنر به عنوان یک منبع زیبایی، ارزشمند است. نظری سوم هنر را به عنوان ابزاری برای بیان احساس/ عاطفه ارزشمند میداند. و بر طبق نظری چهارم، هنر به عنوان [رشتهای] معادل با علم و فلسفه، ولی [در عین حال] متمایز از آنها، یک منبع معرفت و فهم است.
در این بیان فشرده که در بالا گذشت، معلوم نیست که آیا هریک از این نظریات، رابط میان هنر و ارزش آن را رابطهای ذاتی تفسیر میکند یا ابزاری، یعنی، آیا باید ارزش مورد بحث را در خود هنر یافت، یا نه هنر صرفاً وسیلهای برای آن است؟ همچنین معلوم نیست که آیا آن ارزش در اوصافِ موضوعاتِ هنری-کتابها، پیکرهها، نقاشیها، تصنیفها، و مانند آن-جای دارد یا در تجربههایی که این موضوعات در بینندگان یا شنوندگان خویش ایجاد میکنند. اینها، مباحثی است که میتوان در یک سطح کلی بررسیشان کرد، ولی در حقیقت تمایزاتی که مطرح میکنند ـ ذاتی / ابزاری، و موضوع / تجربه ـ در برخی تبیینها دربار ارزش هنر، مهمتر از برخی دیگر است.
لذتگرایی
این اعتقاد که ارزش هنر به لذتی است که از آن حاصل میکنیم، هم اعتقادی سابقهدار/ کهن است و هم اعتقادی رایج. در حقیقت، بیشتر افراد، از جمله افرادی که دست اندرکار هنرهای مختلف هستند، احتمالاً حقانیت آن را بیهیچ چون و چرایی مفروض میگیرند. در عین حال، این نظریه به عنوان تبیینی درباره ارزش و اهمیت هنر، با مشکلات چندی روبرو است. پیش از آنکه بتوان این مشکلات را مستقیماً بررسی کرد، باید توضیحی ارائه کنم.
به طور طبیعی، افراد، اشتغال خویش به هنر را برحسب [یا به زبان] لذت توصیف میکنند و داوریهای هنری خویش را در قالب پسندیدن و نپسندیدن ابراز میدارند. یک نتیجه این مطلب آن است که واکنشهای مثبت به هنر، معمولاً بیانهایی از خرسندی [یا حظّ] حاصل شده از با مواجهه با چیزهایی که میپسندیم، تفسیر میشوند. سپس این منجر میشود به این فرض که یک دیدگاه مطلوب دربار اثر هنری، نوعی بیان لذت است. ولی در حقیقت یکی دانستن لذت/ خوشی۵ و حظِ/ خرسندی۶، خطا است. حظّ / خرسندی، ممکن است از چیزهای دیگر علاوه بر لذتِ / خوشی، نیز حاصل شود. در حالی که حظّ بردن از یک نوشیدنی خوب یا یک غذای خوب، عمدتاً و گاهی منحصراً، نتیج لذت خوراک دوستانه است، یک درس گفتار علمی یا یک مستند تلویزیونی، میتواند به دلیل محتوای فکریاش، دلپذیر باشد. ممکن است آنها مواد و موضوعات جالب توجهی که باید در آن اندیشید، تمهید کنند و نه تجربه خوشایندی که باید از آن لذت برد.
میتوان پاسخ داد که انگیزش فکری، گون خاصی از لذت است. خطر این نوع پاسخ آن است که امر ارزشمند۷ را صرفاً به امر لذتبخش۸ تنزل میدهد و بدینسان یک مدعای با محتوا۹ را مبنی بر اینکه هنر ارزشمند است زیرا لذتبخش است، به یک مدعای تحلیلی بیمحتوا۱۰ تبدیل میکند ـ یعنی در آن صورت قولِ به اینکه هنر ارزشمند است عین قول به این است که هنر لذتبخش است. به این طریق، مدعای مربوط به ارزش و لذت به مدعایی به حسب تعریف صادق۱۱، تبدیل میشود. درنتیجه، اگر بناست لذتگرایی در باب هنر نظریهای بامحتوا باشد، باید میان حظّبردن از چیزی و لذتبردن از آن، فرق گذاشت. این واقعیت که ما از چیزی لذت میبریم، یک دلیل برای حظّبردن از آن و ارزشمند یافتن آن، است. ولی تنها دلیل ممکن برای آن نیست.
در پرتو این توضیح، اینک میتوان سه پرسش اصلی را که در برابر لذتگرایی در باب هنر مطرح است، به بیان آورد. اولاً، آیا عموماً به عنوان یک واقعیت تجربی، صادق است که هنرها، تجارب لذتبخش ایجاد میکنند؟ ثانیاً آیا میتوان بر مبنای لذت، میان آثار هنری اصلی و فرعی، فرق گذاشت؟ ثالثاً، اگر هنر به دلیل لذتی که [به ما] میدهد، ارزشمند است، آیا به موجب دیگر منابع برتر برای لذّت، هنر چیز بیفایدهای نخواهد بود؟
نخستین پرسش از آن میان، پرسشی ناظر به امور واقع است، که باید نسبت به آن صعهصدر داشت. از آنجا که احتمالاً بیشتر نظریهپردازان دربار ارزش و اهمیت هنر، خود عاشق [و دلداد] هنرند طبعاً مایلند فرض کنند که هنر عموماً لذت به بار میآورد. ولی آمار افرادی که به کنسرتهای کلاسیک میروند، کتب ادبی جدّی را در مطالعه میگیرند، از نمایشگاههای هنری دیدار میکنند، مؤید این موضوع نیست. هنرها اگر صرفاً بر مبنای لذتِ حاصل شده از آنها بررسی شوند، یقیناً در اغلب موارد سریالهای آبکی، موسیقی پاپ، بازیهای کامپیوتری خشن، داستان علمی ـ تخیلی رمانتیک عامیانه، در مقامی بسیار برتر از اپرا، موسیقی کلاسیک، [آثار] شکسپیر، و رمانهای روسی سد نوزدهم، قرار میگیرند. در حقیقت، وضعیت هنرها بدتر از این است. بسیاری از افراد به جای آنکه با آثار شکسپیر سرگرم شوند، از آنها خسته میشوند، و برای همین افراد دو ساعت گوش دادن به موسیقی باخ یا بتهوون، احتمالاً دورنمای هولناکی دارد. حتی در مورد آن آثار هنری هم که صراحتاً برای سرگرمی خلق شدهاند، ممکن است اینگونه باشد که با گذشت زمان، لذت چندانی از آنها حاصل نشود. برای مثال کمدی دوران بازگشت۱۲، در قیاس با کمدیهای تلویزیونی دوران مدرن، مانند دوستان۱۳ یا بلکآدر۱۴، منبع بسیار ضعیفتری برای سرگرمی است.
این مثالها را که با هدف توضیح مطالب بالا برگزیده شدهاند، میتوان برای تشریح دومین مشکل از سه مشکل فوقالذکر نیز، به کار گرفت. فرد شیفت موسیقی کلاسیک، ممکن است تأکید بورزد که ارزش اصلی کنسرت رفتن در حقیقت، لذتی است که از آن حاصل میکنیم. هرچند درست است که ذوقها [و سلیقهها] مختلف است، این لذت، برای کسانی که کنسرت رفتن را لذتبخش مییابند، به اندازه لذتِ موسیقی پاپ و حتی بیشتر از آن است، عمدتاً به این دلیل که موسیقی بسیار باکیفیت، پیاپی لذتبخش است. مدعای مشابهی میتوان از جانب هم هنرها مطرح کرد، ولی حتی اگر بپذیریم که هنرها به دوستدارانِ خویش لذت بسیار میبخشند، این به هیچ وجه دلیل بر آن نیست که آنها را در مرتبهای بالاتر از منابع معمولیتر لذت، مانند جداول کلمات متقاطع، جورچینها، بازیهای فکری رومیزی، قرار دهیم.
جرمی بنتام۱۵(۱۸۳۲ـ ۱۷۴۸)، فیلسوف فایدهگرا، صراحتاً به این موضوع پرداخت؛ او مایل بود استدلال کند که چون لذّت، منبع نهایی هرگونه ارزش است، پس پوشپین۱۶(نوعی بازی فکری رومیزی) همانقدر خوب است که شعر [و شاعری]. اما، آنچه از نظر بنتام دور مانده بود، این بود که در صورت قبول لذتگرایی نه فقط پرسشی دربار ارزش مقایسهای امر زیباییشناسانه و امر غیرزیباییشناسانه پیش میآید، بلکه افزون براین درمتن قلمرو خود امر زیباییشناسانه نیز مسألهای مطرح میشود. اگر ارزش یک اثر هنری ناشی از لذت حاصل شده از آن است، پس باید از آثار هنری اصلی در قیاس با آثار هنری فرعی، لذت بیشتری حاصل کرد. ولی آیا دلیلی برای این باور وجود دارد؟ آیا ممکن است لذت همبسته با برآوردهای آدمی از شایستگی زیباییشناسنان اثر باشد؟ آیا تضمینی وجود دارد که برای مثال از یک قطعه موسیقی یک آهنگسازِ بزرگ مانند بتهوون،۱۷در قیاس با یک قطعه موسیقی از یک آهنگسازِ کم اهمیتتر، مانند لیوجی بوچرینی۱۸، لذت بیشتری حاصل شود؟
این پرسش، یک موضوع فلسفی جنجالی را طرح میکند: آیا میتوان لذت را اندازه گرفت یا نه. ولی حتی اگر بتوان لذت را اندازه گرفت ، دشوار میتوان نشان داد که میزان نسبی لذت حاصل شده از آثار هنری گوناگون متناسب است با ارزش هنری نسبیای که معمولا به آنها نسبت داده میشود. یک راه حل پیشنهادی برای این مشکل دوم را در خلف فایدهگرای بنتام، یعنی جان استوارت میل۱۹(۱۸۷۳ـ ۱۸۰۶) میتوان یافت؛ میل کوشید تا میان لذتهای برتر و فروتر تمایز بگذارد و این تمایز را میتوان برای برتری دادن شایستگیهای نسبی شعر بر شایستگیهای نسبی پوشپین و شایستگیهای بتهوون بر شایستگیهای بوچرینی، به کار گرفت. اما، چگونه باید میان لذتهای برتر و فروتر، فرق گذاشت؟ به اعتقاد میل، این کار را فقط بر اساس کمیت یا کیفیت میتوان انجام داد. او معتقد بود که کمیت، به کار این مقصود نمیآید، زیرا اگر تنها تفاوت میان لذتهای برتر و فروتر، کمیت باشد، در آن صورت هر لذت فروتر، به شرط آنکه مقدار بیشتری از آن وجود داشته باشد، میتواند با ارزش یک لذت برتر، برابری بکند. بنابراین، تفاوت میان این دو، باید تفاوت کیفی باشد. اما، این تفاوت در کیفیت را چگونه باید سنجید؟ پاسخ میل این است که باید سنجش را به داور صاحب صلاحیت۲۰ سپرد و داور صاحب صلاحیت را کسی که هر دو لذت مورد بحث را آزموده است، تعریف میکند. مشکل این پیشنهاد آن است که احکام۲۱ چنین داوری را علیالقاعده نمیتوان از استحسانهای۲۲ وی، متمایز ساخت. شاید کسی که میگوید اپرا دارای لذتی برتر از لذت سریال آبکی است، در حقیقت متوجه کیفیت متفاوت لذتهای حاصل از هر یک از آنها شده باشد. ولی ممکن است در این «داوری» چیزی بیش از استحسان شخصی وی به نفع اپرا، وجود نداشته باشد. و ما راهی برای تعیین اینکه به واقع قضیه از چه قرار است، در اختیار نداریم.
به هر تقدیر، مشکل دیگری نیز وجود دارد. اگر ارزش هنر به لذت حاصل از آن است، و اگر، همانطور که بدیهی است، منابع دیگر لذت، برای مثال ورزشها، نیز موجود است، نتیجه این میشود که یک جهان عاری از هنر، بدتر از یک جهان برخوردار از هنر نخواهد بود، مشروط به اینکه در آن جهان دیگر منابعی که تجاربی همانقدر لذتبخش از آنها حاصل میتواند شد، وجود داشته باشد. این اشکال مرتبط است با تمایز مهمی که در آغاز بحث مطرح شد و آن تمایز میان ارزش ابزاری در برابر ارزش ذاتی بود. لذتگرایی، برای هنر ارزش ابزاری۲۳ و نه ارزش ذاتی۲۴ قائل است، و بدین وسیله تلویحا میرساند که هنر در حد ذات خویش و به ذات خویش، هیچ ارزشی ندارد. عمدتا بر مبنای همین موضوع است که یک نظریه بدیل دربار ارزش هنر، یعنی زیباییگرایی، تاسیس شده است.
زیبایی گرایی
شعار «هنر برای هنر»، شعار آشنایی است و هدف از آن بیان این اندیشه است که هنر دارای ارزشی است که نمیتوان آن را به هیچ شیوه دیگری تحصیل کرد یا تحقق بخشید. این ارزش ذاتی، چه میتواند بود؟ یک مدعی بدیهی، زیبایی است. از دوران باستان، به این سو، اعتقاد بر آن بوده است که یک کار ویژه مهم هنرها، ساختن چیزهای زیباـ نقاشیها، شعرها، موسیقی، عمارتها، و مانند آن ـ است، و باید از این چیزها فقط به خاطر زیباییشان، لذتبرد. زیباییگرایی، بر آن است که، هر چند چیزهای زیبا در حقیقت دلپذیرند، ارزش آنها به زیباییشان است نه لذتی که از آنها حاصل میآید. این زیبایی صفت ذاتی شیء است، بنابراین بر خلاف اثر عارضی لذتبخشی شیء برای ما، که قابل تغییر و جایگزینی است، زیبایی را نمیتوان بدون از دست رفتن آن تغییر داد یا چیزی را جایگزین آن ساخت.
اما، هرچند بیتردید اینگونه است که کثیری از آثار هنری، بسیار زیبا هستند و عمدتاً به همین دلیل دارای ارزشاند، به نظرم به دو دلیل نمیتوان زیبایی را تبیین اول و آخر۲۵ برای ارزش آنها دانست. اولاً زیبایی را در جاهای دیگر غیر از هنر نیز میتوان یافت. ثانیاً همه هنرها زیبا نیستند یا هدف این نیست که زیبا باشند.
وجود زیبایی طبیعی، دلیل بر درستی مطلب نخست است. از زمان یونان باستان به این سو، جسم و چهر انسانها را نه فقط به خاطر زیباییشان ستودهاند، بلکه آنها را الگوها و معیارهایی که زیبایی تصویرها و تندیسها را باید به عیار آنها سنجید، میدانستهاند. از سده هیجدهم به این سو، منظرهها، آسمانها و چشماندازهای دریا نیز، نمونههای برجستهای از امور زیبا، تلقی شدهاند. همه اینها، امور طبیعیاند، نه تولیدی، و بنابراین (صرف نظر از موضوع آفرینش الهی) آثار هنری نیستند. ولی اگر زیبایی در قالب صورتهای طبیعی در همه جا هست، جهان عاری از هنر، جهانی عاری از زیبایی نخواهد بود، و در عین حال که این واقعیت چیزی از قدر زیبایی هنری نمیکاهد، ولی بدین معناست که نمیتوان زیبایی را یک ارزش مختص به هنر دانست.
به هر تقدیر، اگرچه برخی آثار هنری به راستی زیبا هستند، ولی در مورد همه آنها، اینگونه نیست. به واقع، مفهوم زیبایی را به راحتی نمیتوان در مورد برخی آثار هنری، اطلاق کرد. گفتگوهای زیبایی در تراژدیهای شکسپیر وجود دارد، ولی آیا لیرشاه۲۶ یا اتللو۲۷ در کلیت آنها، را میتوان زیبا خواند؟ در نقاشی مشهور پیکاسو با عنوان دوشیزگان آوینیون۲۸ شخصیتها و چهرهها زشتاند ـ ظاهراً به عمد اینگونهاند. بسیاری از آهنگسازان مدرن موسیقیای تصنیف کردهاند که زمخت و بیسروته است به جای آنکه هماهنگ و آهنگین باشد. نقاشان پیش از رافائل۲۹ و آهنگسازان رمانتیک سده نوزدهم، برای زیبایی دیداری و شنیداری میکوشیدند، ولی نهضتهایی که در سده بیستم از پی آنها ظهور یافتند، با همان قوت برای دوری از این زیبایی، تلاش کردهاند. خلاصه، تمرکز انحصاری بر زیبایی، در بهترین حالت فقط ارزش بخشی از هنر را، تبیین میتواند کرد، و حتی در آن صورت نیز این ارزش، مختص به هنر نخواهد بود.
بیانگرایی/ اکسپرسیونیسم
دو اِشکالی که به زیبا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 