پاورپوینت کامل مجتهد خراسان و صوفیان سراچه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مجتهد خراسان و صوفیان سراچه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مجتهد خراسان و صوفیان سراچه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مجتهد خراسان و صوفیان سراچه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
اهل فضل و فرهنگ، میرزا حبیب مجتهد خراسانی، عالم و عارف و ادیب بزرگ خراسان را که در روزگار خود، رودخان زلال و مصفای حکمت و شعر و شهود بود، تا حدی میشناسند؛ اما این شناخت محدود است. متأسفانه دربار این مرد وارسته و به حق پیوسته، هنوز پژوهش انحصاری و دقیقی صورت نگرفته و به دلیل غفلت ایام، آثار و کتب وی نیز پراکنده و بسیاری از آنها نابود و مفقود شده است. با این حال، مقام بلند میرزا حبیب خراسانی، در ما اشتیاقی برمیانگیزد که در احوال و اشعار او جستجویی داشته و از زندگی پرفراز و نشیب او طرحی ارائه نماییم.
نگاهی به حیات و مشرب عرفانی حاجی میرزا حبیب خراسانی
اهل فضل و فرهنگ، میرزا حبیب مجتهد خراسانی، عالم و عارف و ادیب بزرگ خراسان را که در روزگار خود، رودخان زلال و مصفای حکمت و شعر و شهود بود، تا حدی میشناسند؛ اما این شناخت محدود است. متأسفانه دربار این مرد وارسته و به حق پیوسته، هنوز پژوهش انحصاری و دقیقی صورت نگرفته و به دلیل غفلت ایام، آثار و کتب وی نیز پراکنده و بسیاری از آنها نابود و مفقود شده است. با این حال، مقام بلند میرزا حبیب خراسانی، در ما اشتیاقی برمیانگیزد که در احوال و اشعار او جستجویی داشته و از زندگی پرفراز و نشیب او طرحی ارائه نماییم.
***
خاندان و نیاکان میرزا حبیب
در دائرالمعارف تشیع، ذیل مدخل «حبیب خراسانی» نوشته شده است: «میرزا حبیبالله مجتهد خراسانی، فقیه، عارف و شاعر نامی خراسان، فرزند میرزا محمدهاشم و نبیر سیدمحمدمهدی، معروف به شهید، و از احفاد سید نورالدین شاه نعمتالله ولی است که نسب ایشان به سیداسماعیل، پیشوای شیعیان اسماعیلی و فرزند امام جعفر صادق(ع) میرسد.»۱
به این ترتیب، وی از دودمانی بود که از جهت علم و فضیلت و عرفان به مدارج بالایی رسیده و از حیث تأثیر اجتماعی و مقبولیت و احترام نزد مردمان نیز، از جمل محترمان و معتبران بودند. خاصه نیای شهیر و شهید میرزا حبیب، یعنی آقا سیدمحمدمهدی (معروف به شهید) که از مشاهیر روحانیت شیعه در روزگار زندیه و اوایل سلطنت قاجاریه بود و خاندان و اولاد و احفاد وی نیز بدین انتساب، به شهیدی اشتهار یافتند.
حاج شیخ عباس قمی، در فوائدالرضویه دربار شهید چنین نوشته است: «سیدِ عالمِ فاضلِ عاملِ کامل… تکمیل علومِ عقلیه در حضرت حکیم ربّانی آقامحمد بیدآبادی فرموده و علوم ریاضیه را در نزد مرحوم شیخ حسین… به انجام رسانیده. بالجمله در غالب فنون ماهر… همیشه مشغول افاض انواع علوم و رسوم و آداب و تشویق و تربیت محصلین و طّلاب بوده. کراماتی چند به آن سید نسبت میدهند. از جمله گویند: چون در لیالی اسحار به زیارت آستان آسمان آثار مشرّف میشد، درب روض مطهّره از برای او مفتوح میگردید و نیز میگویند که در جوف شب، خود برای ارامل و ایتام، حملِ مایحتاج و طعام و نفقه و انعام مینمود.»۲
به این ترتیب، از برکت حضور میرزا مهدی شهید، که خود از اصفهان به ارض اقدس رضوی آمده و به پاس تقوی و علم و مردمداری به مقام معنوی و احترام فراوان در میان خراسانیان دست یافته بود، فرزندان و اسلاف وی از اعتباری ویژه نزد همگان برخوردار شدند. «سید محمدمهدی شهید، سرسلسل خاندانی است، که بعداً به علمای شهیدی خراسان معروف شدند، و از زمان مهاجرت وی به خراسان تا درگذشت حاجی میرزا حبیبالله، نزدیک به یکصدوپنجاه سال ریاست روحانی و حکومت شرعی این سامان با علمای خاندان ایشان بوده است.»۳
بنابراین، میرزا حبیب، فرزند میرزا هاشم، فرزند حاج میرزا هدایتالله پسر بزرگ میرزامهدی شهید است و پدرانش هم از علمای دین و معتبران خراسان در عهد خود بودند.
تولدوکودکی میرزاحبیب
«تولد میرزا حبیب، در شب روزی روی داده که فردای آن، شهر مشهد در فتنه سالاری، به دست سلطان مراد میرزای حسامالسلطنه فتح شده است. در این موقع، حاجی میرزا محمد هاشم پدر او، با جمعی از اعیان و اشراف شهر در حبس سالار بودهاند و پس از فتح شهر رهایی یافته، همه با هم به خان حاجی میرزا محمدهاشم آمده، مژد ولادت کودک را شنیدهاند، و چون توأم با رهایی ایشان از زندان و ختم غائله خراسان بوده است، قدومش را به فال نیک گرفته خوشیمن و مبارک دانستهاند. این تاریخ مقارن است با روز یکشنبه نهم جمادیالاولی سه روز از عید نوروز گذشته سال ۱۲۶۶ هجری قمری.»۴
این ماجرای فتن سالاری هم یکی از وقایع غمبار دور محمدشاه قاجار و حاجیمیرزا آقاسی بود. پسران اللهیارخان آصفالدوله به همراه جعفرقلیخان کرد شادلو طغیان کردند و شاهزاده حمزه میرزا از سوی حکومت مأمور سرکوب اشرار و انتظام خراسان شد. اما پس از ورود، دست تعدی قشون به جان و مال و ناموس مردم دراز و فجایع بسیاری در خراسان برپا شد. کاس صبر مردم لبریز گردید و سرانجام انقلابی شعله کشید و بسیاری از شحنهها و سربازان متعدی به دست مردم کشته شدند. میرزا محمد هاشم مجتهد شخصاً در کنار مردم به مدافعه پرداخته و شاهزاده حمزه میرزا در ارک دولتی پنهان و محصور شده بود.
میرزا محمدهاشم در این غائله زخمی شد و این ماجرا بیش از سه سال به طول انجامید تا آنکه حمزه میرزا معزول و سلطان مراد میرزای حسامالسلطنه مأمور خراسان شد. وی پس از فتح سبزوار، نیشابور و قوچان، به مشهد آمد. در مشهد، بسیاری از علما و اعیان و بزرگان شهر دستگیر و محبوس شده بودند. حسامالسلطنه مشهد را محاصره و فتح کرد و از اعیان و علما و مردم دلجویی نمود. این مسئله اثر بسیار مهمی در آرامش خراسان طی سالهای بعد تا آغاز مشروطیت داشت.۵
مادر میرزاحبیب، بانویی پرهیزگار به نام حاجیهآغا بود که در خانواده به حاجیه آغای بزرگ اشتهار داشت. متأسفانه سه سال پس از تولد حبیب، در سال ۱۲۶۹ هجری قمری، پدر وی یعنی میرزاهاشم مجتهد خراسانی وفات مییابد و مادرش «پس از چندی همسری برادرشوهر خود، حاج میرزا حسن مشیر را اختیار کرد و بین او و میرزا حبیب هرگز رابط عاطفی برقرار نشد. با این حال میرزا از توجه به علم و دانش بازنماند و در اوایل جوانی از فضلا و ادبای شهر شد.»۶
«از هوش سرشار و قوت حافظ وی نقل کردهاند، که در پانزده ـ شانزده سالگی چندین هزار شعر عربی و فارسی میسروده، لغات قاموس فیروزآبادی را از روی شماره و صفح کتاب به یاد داشته، مغنیاللبیب و شرح مطول تفتازانی را، از حفظ تدریس میکرده است، خلاصه از تحصیل علوم مقدماتی فارغ بوده است.»۷
از نخستین استادان و آموزگاران میرزا حبیب اطلاع زیادی در دست نیست. میدانیم که مادر در مراقبت و آموزش اولیهاش میکوشیده و در مکتب و مدرسهای به تحصیل علوم دینی پرداخته و از کتابخانه پدر و ناپدری بهره میبرده است. اما قطعاً بخت بلند وی، حضور در کنار عالم بزرگوار و دانشمند خراسان، حاجی میرزا نصرالله، شوهر خواهرش، بود. مردی که با حوصله و درایت، پی به ذکاوت حبیب و عطش وی برای آموزش برد و برادرزاد همسرش را چنان آموزش داد که در نوجوانی از مدرسان حوزه علمیه در مشهد شد.
هجرت به عتبات و تکمیل تحصیلات
به سنت هم طالبان علوم دینیه در آن ایام، حبیب جوان نیز برای تکمیل علم و طی مدارج عالیه در دروس دور خارج و اخذ درج اجتهاد، راه عراق و عتبات در پیش گرفت. اما شاگردی و آموزش او بسی فراتر از دیگر طلاب بود. ذهن وقّاد و طبع جستجوگرش، او را به هر سوی کشاند. از این کلاس به آن حجره و مدرس، از این استاد به آن معلم، از این رساله به آن کتاب، و از این علم به آن معرفت…
وی «در نجف اشرف اقامت گزید. ولی اغلب اوقات به کاظمین علیهماالسلام به زیارت مشرف شده، به بغداد آمدوشد میکرد. تا رفته رفته، با فضلا و ادبای این شهر مأنوس گردید؛ و با ارباب شرایع و ادیان که در بغداد نسبتاً آزادانه میزیستند، آشنایی به هم رساند؛ و از مجلس علمی و محافل ادبی و حوزههای تدریس، که در علوم متداول زمان، در این شهر وجود داشت، استفاده میکرد و با عرفا و صوفیه از هرسلسله و طریقه دمساز گردیده، به اصطلاح از هر گوشه، توشهای برمیگرفت.»۸
میرزا حبیب در بغداد، با فضای بازتر و منابع بیشتری در علوم و درک مسائل جهان آشنا میشد. در این دوران، بیداری مسلمانان سرعت بیشتری یافته، مردانی مثل سیدجمالالدین و دیگران میکوشیدند علل ضعف جوامع اسلامی را در قیاس با غربیان دریابند. همین امر، شوقی برای آموختن علوم مختلف ایجاد میکرد.
میرزا حبیب از این فضای مساعد بهره برد، زبان فرانسه را فراگرفت و به میرزا مهدی گیلانی معروف به خدیو برای آموزش عرفان عملی نزدیک شد. او علومی همچون نجوم و طب و فلسفه و ریاضیات و ادب میخواند و ضمناً شعر هم میسرود. قصاید و غزلیاتی به عربی و فارسی که ستایش همگان را برمیانگیخت. هرچند، از غفلت روزگار و تغافل بازماندگان، بخش اعظم این آثار از میان رفت و به دست ما نرسید. خلاصه آنکه حتی آثاری همچون جوگ بشست۹ نیز که از معارف کهن هندوان است نزد استاد خوانده میشد. بههرحال، از معلوماتی که میرزاحبیب در این سفر آموخت، زبان فرانسوی است و نو وی نوشته است:
«هماکنون یک دفتر نیمورقی بزرگ به خط فرانسوی وی در دست است، که پهلوی لغات فرانسوی ترجم فارسی آنها نوشته شده، خط فرانسوی روان تحریر یافته، معلوم است که نویسنده آن با این خط زیاد کار کرده است. و بعضی از دوستانش که اطلاع داشتهاند نقل کردهاند که وی از کتاب «تلماک» فنلون،۱۰ فاضلانه ترجمهای فرموده بود، که این ترجمه در سفر خراسان حاجی سیاح محلاتی به نظر او رسیده، متأسفانه این ترجمه، در جزو اوراق باطله کتابخانه وی… از بین رفته است. و نیز نقل کردهاند که پس از فوتش، هنگامی که کتابهای او به فروش رسیده، از جمله… دویست سیصد مجلد کتابهای فرانسوی وی بوده است، که از جمعآوری این کتابها، معلوم میشود، از این زبان به خوبی استفاده میفرموده است.»۱۱
این مسافرت تحصیلی به عتبات، البته تنها مسافرت میرزاحبیب به عتبات نبود. وی چند سالی به مشهد بازگشت، محفلی از دوستان همفکر و همدل تشکیل داد، ازدواج کرد و همراه همسرش راهی حج و از همان جا رهسپار عتبات شد. به این دوران که از حدود سال ۱۲۹۰ تا ۱۲۹۴ یا ۱۲۹۵ هجری قمری است نگاهی میاندازیم.
انجمن اصحاب سراچه
هنگامی که میرزا حبیب در عتبات بود، از دانش میرزامهدی گیلانی، معروف به خدیو بهره میگرفت. مهدی بامداد در بار وی نوشته است: «مردی بوده اهل فضل و ادب و به سرودن اشعار فارسی و عربی توانا بود و در علوم متداول زمان در هر باب رنجی برده، هیأت، نجوم، طب، تشریح، الهیات، طبیعیات و ریاضیات را فراگرفته، در هر باب اطلاعاتی داشت و مدتی نیز در نجف به تحصیل فقه و اصول مشغول بود؛ سرانجام به غلامعلی خان هندی که در بغداد حلق ارشاد داشت عقیدهمند شده و مرید وی گردید. پس از چندی، مرشد مزبور درگذشت و از وی یک پسر باقی ماند. در این هنگام زن و پسر مرشد بیسرپرست ماندند. خدیو زن را به همسری خویش اختیار نمود و کفالت پسر را هم عهدهدار شد و بعد به اتفاق حاجی میرزا زینالعابدین که بعدها در مشهد ملقب به رئیسالطلاب گردید به مشهد آمد و اندکی بعد حاج میرزا حبیب مجتهد به اتفاق حاج غلامحسین شیخالاسلام وارد مشهد شد.
…پس از ورود خدیو به مشهد، بنابر سفارش حاج میرزا حبیب و قرار و مدار قبلی، او را در خانه کوچکی [سراچهای] منزل دادند و چندی دید و بازدید در این سراچه آغاز گردید. چون میرزا حبیب مجتهد معروف و بسیار متنفذ خراسان به وی ارادت میورزید… دیگران هم به وی تأسی کرده با وی مراوده پیدا کردند و کارش بالا گرفت.»۱۲
«در مشهد آقای سید زینالعابدین، شاید طبق قراری که داده شده بود، سراچه بیرونی منزل مرحوم حاج میرزا هدایتالله، پدر بزرگ آقا (میرزا حبیب) را برای سکنای خدیو مهیا کرد، و در حیاط طبقه پایین که دری هم به خارج داشت جا دادش. وسایل زندگانی و معاش وی را هم تا اندازهای فراهم آورد. آقا و شیخالاسلام هم که اندکی بعدتر وارد شدند، اتاقهای طبقه بالای سراچه را مفروش فرموده، کتابهایی که همراه آورده بودند و آنچه در مشهد داشتند، همه را در حجرهای که مناسب کتابخانه بود مرتب کردند. تالاری برای نشیمن و خلوتگاهی برای عبادت آماده ساختند. و در این سراچه آقایان همچنان که در نجف اشرف و بغداد به سر میبردند، اوقات خود را با نظمی مقرر به مطالعات و عبادت برگزار میکردند.»۱۳
این شیوه، البته مألوف و معمول نبود، طلاب و علما، و حتی زواری که از عتبات برمیگشتند، معمولاً به دید و بازدید معاریف شهر پرداخته و شکرانه و ولیمه میدادند که هنوز مرسوم است. اما آنان هدف دیگری داشتند. در واقع، خواسته یا ناخواسته؛ «انجمنی را سامان دادند که اعضای آن به اصحاب سراچه اشتهار یافتند. حاج ملا عباسعلی فاضل نیز که بعدها از مجتهدان نامی خراسان شد و از شاگردان برجسته حاجی ملاهادی سبزواری بود و نیز میرزا محمود قدسی، یکی از مشاهیر تون (فردوس) و عدهای دیگر از روشنفکران روحانی، به اصحاب سراچه پیوستند.
سراچه در پهلوی مسجدجامع گوهرشاد قرار داشت. یاران سراچه بیشتر روزها را روزه میگرفتند و در افطار از غذاهای چرب و سنگین، و گاه از همه غذاهای حیوانی پرهیز میکردند. عصر روزهایی که هوا مطبوع بود، به خارج شهر میرفتند و در ایوان کوهسنگی یا خواجه ربیع، نماز عصر را به جماعت میگذاردند. در نهان از افراد مسکین و قشرهای ضعیف حمایت میکردند. کمکم از حمایت مالی تجار متدین و افراد آگاه، در امور خیریه برخوردار شدند.
وفور شیفتگان به حدی رسید که پذیرایی از آنها در سراچه مقدور نشد، هر روز سید زینالعابدین در یکی از شبستانهای مسجد گوهرشاد حضور مییافت و انبوه جمعیت گرد وی جمع میشدند و بعد از نماز ظهر، از مسائل ادبی، دینی و اجتماعی، عوامل پیشرفت ملل غرب و عقب ماندگی مسلمانان در امور دینی و دنیوی و ضرورت احتزاز از تعصبات بیهوده موجود میان اهل تشیع و تسنن و شبیهسازیها و خرافات بحث میشد.
رشد سریع نفوذ اصحاب سراچه در میان اقشار مستضعف و تودههای محروم و نیز روشنفکران متدین و متعهدان، حساسیت قشریون را برانگیخت. بدگویی از آنان آغاز شد. مخالفت با روحانیت و تمایل به عرفان ایرانی، برچسبی بود که به اصحاب سراچه زدند و به تدریج مردم را از اطراف آنها دور ساختند. ملااحمد خطیب از کسانی بود که عصر روزهای رمضان در ایوان جامع گوهرشاد، علیه اصحاب به تبلیغ میپرداخت و مردم را علیه آنها میشوراند.»۱۴
اصحاب وقتی از این تبلیغات آگاه شدند، به این نتیجه رسیدند که محیط آمادگی دریافت افکار ایشان را ندارد. با پادرمیانی حاج میرزا محمدباقر، برادر بزرگ میرزا حبیب، که در میان روحانیون و حوزه علمیه نفوذ داشت، منازعات خاتمه یافت و اصحاب متفرق شدند.۱۵
«برعلیه آنان غوغایی برپا شد و جمعی هم درصدد کشتن میرزا خدیو برآمدند، بدین جهت اصحاب ناگزیر گردیدند که متفرق شوند و عدهای هم از آنان را والی خراسان تبعید نمود و خود میرزای خدیو هم ناچار از ترس مردم مسافرتی کرد و پس از چندی دوباره به مشهد بازگشت و در همان خان محقر خود که یکی از خوانین خراسان برای او خریداری نموده بود در حال انزوا با مناعت طبع و قناعت میزیست تا اینکه در سال ۱۳۰۹ قمری درگذشت.» ۱۶
اما دلیل این بدبینیها چه بود؟ در آن فضای عوامزده، عدهای بودند که از منش و سلوک اصحاب سراچه هراس داشتند. اصحاب، از یک سو، بیتکلف و در کمال مناعت و زهد و استغنا، همچون عارفان واقعی میزیستند. همین امر موجب میشد تا صافیدلان به سوی آنها کشیده شوند و کسانی که اهل معنا بودند به سوی ایشان جذب شوند. همین امر در سویه مقابل، اتهام صوفیگری و درویشی و خانقاهبازی به آنها وارد میکرد و این بهانهای بود برای صاحبان ریاست ظاهری بر آیین، و قشریون یا مقدسنماهایی که از هر فرصتی برای هدم و تکفیر جریانهای عمیق و اصیل بهره میگیرند.
دومین مسئله این بود که عده زیادی از متمکنان که از والیان دولت و برخی متولیان دنیاپرست در امور دینی به تنگ آمده و بیتقوایی ایشان را عیان میدیدند، از طریق مردان انجمن سراچه که بیآلایش و بدون هرگونه تظاهر به عیادت و دستگیری مستمندان میپرداختند، به بذل مال دنیا و دادن وجوهات و صدقات اقدام کرده و طرح پرسش و افتاء و حتی مشورت و دعوی خود را نزد ایشان میبردند. طبعاً این امر حسادت بسیاری برمیانگیخت.
مسئله دیگر، طرح برخی مباحث علمی و تاریخی و بهخصوص دینپژوهی بود. میرزا حبیب و دوستانش در نجف، مطالعاتی در ادیان هندی و سپس معارف کهن ادیان ایرانی داشتند. به اشاره میرزا مهدی خدیو، نزد عارفی به نام مرشد هندی (که نام اصلی او غلامعلیخان) بود، برخی رموز معارف و حکمت هندوان و طریق سلوک و تهذیب ایشان را میآموختند.
غلامعلی هندی، دعوی استادی و ارشاد میکرد، و بعضی زبانهای قدیمی هندوان و فلسفه افسانههای دینی و معارف اخلاقی آنان را میدانست، و به خواص شاگردان خود میآموخت. میرزا حبیب هم که در سنین جوانی، به آموزش و تعلیم همهگونه مقولات علمی کوشا بود، با موافقت میرزای خدیو، از صحبتها و اطلاعات مرشد هندی برخوردار میگردید.۱۷
افزون بر معارف هندی، آموزههای کهن زرتشتی و به اصطلاح دساتیری هم بود که در آن زمان تقریباً رواج زیادی یافته و میرزا حبیب هم که با افرادی چون ادیب نیشابوری و پدر ملکالشعرای بهار و بقیه همنشینی و همسخنی داشت، نمیتوانست از آن برکنار باشد. استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در این زمینه گوید:
«در شعر این دوره تمایل به دساتیریات رواج یافته است … این تاثیرپذیری از فرهنگ دساتیر، صرفنظر از ادیبالممالک و دیگرانی که افراط میکنند، در شعر حبیب خراسانی و ادیب نیشابوری هم دیده میشود.»۱۸
بنابراین، دور از ذهن نبود که به یکی دیگر از اصحاب نسبت دادند که گفته است دعاهایی که شیعه، مأثور از ائمهاطهار میدانند، ترجمه سرودهای مذهبی پارسیان است، که برای ایزدان خود میخواندهاند، و زندیقان این سرودها را به عربی ترجمه کرده، و اصل آن سرودها نزد میرزای خدیو موجود است و …»۱۹
این وصلهها، البته به مردان پاکنهاد و مؤمنی همچون اصحاب سراچه، که متهجد و روحانی و در علوم دینی صاحبنظر بودند نباید وارد میشد، اما نهایتاً آنان را از پای درآورد و قشریونِ مقدسمآب و ظاهرگرا، تفوق خود را در تفّرق آن انجمن دیدند و جمعشان را پریشان کردند.
افزون بر همه این موارد، شیوه مباحثات و کیفیت مطالعات و قدمزدن در دامان طبیعت و روزههای مداوم و اجتناب از غذاهای حیوانی و برخی از انتقادات نسبت به خرافهها و شبیهسازیهای مذهبی و افراطهای قشریون نیز بر زمینههای فوق میافزود و آنچه نباید رخ میداد، اتفاق افتاد.
ازدواج و کانون خانوادگی
میرزا حبیب یک بار ازدواج کرده و دو فرزند پسر داشت. اما مقدر بود که او با زنی فاضله ازدواج کند که اثری ژرف بر روح و روان وی نهاده و همراه او طی طریق معنوی داشته باشد.
حاجی میرزاطاهر، متولی جامعگوهرشاد، از مردان محترم و نیکنام مشهد بود که با خانواده میرزاحبیب و عمو و برادر وی دوستی داشت. وی دختری داشت به نام بیبیعالم (متولد ۱۲۷۴ و متوفای ۱۳۳۵ هجری قمری) که بانویی باسواد و باتقوا بود. پیش از مسافرت میرزا حبیب به عتبات، وی را برای ازدواج در نظر گرفته بودند، اما با طولانی شدن سفر، بیبیعالم شوهر اختیار نمود و از او صاحب یک فرزند دختر شد. «قضا را در اثنای مسافرت آقامیرزاحبیب، شوهر بیبیعالم بدرود حیات گفته بود، پس از مراجعت آقا، به صلاحاندیشی خویشاوندان و رغبت طرفین، ازدواجی که سابقاً قرار بود، انجام گرفت.»۲۰
«بیبیعالم که زن فاضلهای بود و به مطالعه تاریخ انبیاء و حکایت اولیاء و عرفا علاقه تام داشت، تهجّد، نوافل و تعقیبات نمازها و تلاوت روزانه قرآن را ترک نمیکرد و بر سجاده نماز هر روزه دو صفحه از مثنوی مولوی را با آهنگ میخواند. او زمینه آسایش روحی بیشتر را برای میرزاحبیب فراهم ساخت. میرزا قصیدهای در مدح وی دارد که با این بیتها آغاز شده است:
شکسته زلف بُتی مست در سرای من اسـت
کـه روی دلکـش او بــاغ دلگشـای مـن اـست
فرشته خـوی و پـری روی و آدمـی رفتــار
به جـای من، مـگر او رحمـت خـدای من است
منم غلامش و خـود را غـلام مـن خوانــد
چه نادر است که هم شاه و هم گدای من است۲۱
میرزا حبیب به خانواده خود، علیالخصوص همسرش بیبیعالم بسیار توجه و علاقه داشت و تا پایان عمر، در مشهد یا در بلاد روستایی و سفرهای وی، همواره این حضور احترامآمیز و توأم با محبت و علاقه دیده میشد.
در محضر مرشد عامی
دیوان اشعار آقا میرزا حبیب خراسانی پر است از شکوههای سوزناک از روزگار و مردمان، که مجال سلوک و تکمیل نفس و تهذیب احوال و لذت عرفان از او ستانده است:
در ایـن ره هـر دم آیـد کاروانـی در این تـن هر نفس پوید روانـی
ز معنی سوی صورت مـیگراید به هـر ساعـت زمیـن و آسمـانی
بسی بانگ جرس زین کاروانها نیوشی گر گشایی گـوشِ جانـی
نه در ایـن بحـر پهنـاور کنـاری نـه در ایـن راه بـیپـایـان کرانـی
بنـا کـن کعبـ جـان را زنـو بـاز چو بستـی بـت شکستن را میانی
که یارد ترجمـانی کـرد جـان را که جـان جز خود ندارد ترجمانی
که یـارد دیـدهبـانـی کـرد دل را که دل جـ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 