پاورپوینت کامل از کوچه کتاب تا کتاب کوچه ۵۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل از کوچه کتاب تا کتاب کوچه ۵۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل از کوچه کتاب تا کتاب کوچه ۵۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل از کوچه کتاب تا کتاب کوچه ۵۴ اسلاید در PowerPoint :
خواندن شعرهای شاملو نخستین برخورد من با ذهن و زبان مردی بود که از مفتول کلمات، زره داودی میبافت و شعرش سراسر جریحه و عصب بود. کلمهها جا افتاده و خوش نشستهاند،اما رام و آرام نیستند. مثل دو رشته سیم لختاند که دائماً جرقه میپراکنند. شاملو دو مشت کلمه را مانند دو گلّه ابر پربار و پرباران [بارانزا] به هم میکوبد و هرگز هیچ جای شعرش بینبض و بیضربان نیست.
خواندن شعرهای شاملو نخستین برخورد من با ذهن و زبان مردی بود که از مفتول کلمات، زره داودی میبافت و شعرش سراسر جریحه و عصب بود. کلمهها جا افتاده و خوش نشستهاند،اما رام و آرام نیستند. مثل دو رشته سیم لختاند که دائماً جرقه میپراکنند. شاملو دو مشت کلمه را مانند دو گلّه ابر پربار و پرباران [بارانزا] به هم میکوبد و هرگز هیچ جای شعرش بینبض و بیضربان نیست. شعر او از دوردست حافظه جمعی مردم میآید و تاریخ مجروح و خونین و مالینی را به دنبال میکشد. شعر شاملو سرشار از شفقت است؛ ولی مهربانیاش مهربان نیست؛ مهربانیاش خشماگین است، همچنانکه خشمش مهرآگین است… [از نقد نویسنده این سطور بر دفتر ارجمند «ابراهیم در آتش» او که نخستبار در حدود سی سال پیش در شماره دوم یا سوم کتاب [ادواری] «الفبا»ی شادروان دکتر غلامحسین ساعدی، منتشره از سوی انتشاراتی امیرکبیر، چاپ شد، و سپس در یکی از مجموعههای مقالاتم که «در خاطره شط» نام دارد، تجدید طبع یافت، و شاید در همین نوشته، برای نقل خاطره یا نیمخاطرهای دوباره به آن بازگردم.] در خواندن هوای تازه بود؛ که ذهن کهنه مرا [نسبت به هنر و فرهنگ نو، نه گذشته بس درخشانی که داشتهایم و بحمدالله وارث دو فرهنگ و تمدن بزرگ جهانی بودهایم که امروزه هزاران اسلامشناس و ایرانشناس از آن نسیم حیات میجویند] تکان داد. و بیشک صدها و هزارها ذهن دیگر را که در گیرودار غبارانگیز جنگ و ستیز و آورد و آویز شعر نو و شعر کهنه سرگشته مانده بودند و بیش از نیم قرن ـ از افسانه نیما هشتاد سال میگذرد ـ کشید تا آنان که احتمالاً هوشیاری تاریخی ـ فرهنگی (یا تاریخ فرهنگی) بهتری داشتند، دریافتند که پسران همواره در برابر پدران میایستند، تا به کمالی دست یابند که بتواند در کنار همدیگر بنشینند. آنجا بود که دریافتم اگر قرار بود گذشته به آینده باخته باشد… هنوز ارابه به خودرو تبدیل نشده بود. دوست هنرمند بزرگم منوچهر آتشی چند سالی بعد،ـ اواخر دهه سی ـ آهنگی دیگر سرکرد و شعر نو با همت بزرگانی چون نیما، شاملو، اخوان ثالث، سپهری و چند تن دیگر در سرمای زمستان و آن ستیزه که نیک انجام شد، تولدی دیگر یافت تا به خطی ز سرعت و از آتش برسد، چنین بود که سیاه مشقهایش از زرورق، به ورق زر تبدیل شد. و غبار که فرو نشست به قول حافظ، که او هم بازیابی و بازخوانی و تجدید حیات یافته بود:
بعد از این نور به آفاق دهیم از دل خویش
که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
و همزیستی مسالمتآمیز، و رقابت سازنده، و بده ـ بستان افزاینده شعر کهن با نمایندگی والامقام چون شادروانان ملکالشعراءبهار، محمدحسین شهریار و امیر فیروزکوهی و دهها سخنور هنرور، و حتی شاعرانی که در هر دو شیوه دست داشتند، آغاز شد و دهههاست که قصیدهها،غزلها، قطعهها و رباعیاتی چندان نو و با طرز کهن و طراز نوین سروده میشود که در آنها تحول اساسی و جوهری که نگاه نو به مسائل کهن است (سادهترین تعریفی که بنده برای هنر داشتهام) صورت گرفته است.
و به قول مولوی: «چون بیفزاید میتوفیق را/ قدرت میبشکند ابریق را» همین است که بنده اخیراً در نقد ناقابلی که به واقع سزاوار شأن شامخ سرکار خانم سیمین بهبهانی نیست داشتم مینوشتم که در غزل ایشان دنباله همان انقلابی که حافظ در غزل ایجاد کرد و شرحش در مقالهای به همین معنی (انقلاب حافظ در غزل) و مقالههای حافظپژوهانه دیگرم آمده است، تداوم و تعمیق یافته و هم صدا گفته/ نوشتهایم که اینگونه غزل، دیگر ژانر (قالب/ نوع/ طرز)ی از شعر نو است، به ویژه که در جنب تحول عظیم معنایی/ محتوایی، از نظر قالب و صورت و لفظ هم بسیار دیگرگونه است. یک فقره از این نمونه درباره هفتاد وزن/ زحاف جدید و بیسابقه و غالباً در عین غرابت، مطبوع به شمار میآید که در مجموعه غزلهای ایشان به عرصه آمده است.
این کمترین، با فاصله سنی حدوداً بیست ساله که میتوان گفت یک نسل ادبیـفرهنگی با روانشاد استاد احمد شاملو دارم و یک جوان یکلاقبای کمتر از بیست ساله با اندیشههای قدیمی [به شرحی که گفته شد] و پرورده محیط بسته و محدود شهرستان، به خاطر انسی که از نه سالگی با شعر حافظ داشتم و به یک حساب ساده، بدون شائبه و سابقه فرهنگی تراشیدن برای خود، به واقع اولین شعرک/ تکان زیبایی شناختی عمرم را، در سال چهارم ابتدایی که به کمک خواهر بزرگتر از خودم (ششم ابتدایی) نوشتم و توانستم با کمال حیرت و ناباوری دریابم (بیآنکه بفهمم) که از کلمهها، موسیقی بلند میشود و نخستین وجد و سماع و بیخویشی مخاطب شعر را امتحان (یا به قول امروز: تجربه) کنم، هوای تازه را مثل محبوسی نمور و مکور (بخوانیم کم نور) بلعیدم و از بیراهه جزماندیشی به راه آمدم و سیر بیسلوکم (سیر بیسلوک نام واقعگرایانه ولو ظنزآمیز نمای یکی از کتابهای من استـ و خود را نمکگیر یا نمکپرورده او میدانم، اگرچه ممکن است با بیان واقعه/ خاطره بعدی این تصور پیش آید که گویی نمکدانشکنی کردهام.]
مرادم که شما و خوانندگان حدس میزنید، نوشتن نقدی بود منفی امّا تا آنجا که ادب و اخلاق شهرستانی حوالی سی سالگیام اقتضا میکرد، لحنش یا مؤدبانه بود یا غیرمؤدبانه نبود. و نظر به اهمیت مقام فرهنگی هنری شاملو، و به طرزی متناقضنما، همچنین نظر به نوقلمی من که نه دنیای فرهنگ و نه فرهنگ دنیا، مرا به بازی نمیگرفت «قبل از آن فقط یک نقد بر کتاب/ داستان کریستین و کید شادروان هوشنگ گلشیری نوشته بودم که در مجله سخن به پایمردی جناب قاسم صنعوی مترجم مشهور چاپ شده، تا حدودی به ویژه در محفل جنگ اصفهان جلب نظر کرده بود. و آن مقاله نخستین مقاله من بود و سپس در سال ۱۳۵۲ که از دوستی من و رفیق خانه و گرمابه و گلستانم کامران فانیـ که حق پیشکسوتی و استادیاش را بر خود در زندگینامهام نوشتم «فرار از فلسفه»، به تفصیل آوردهام، و با آنکه فقط یک سال از من بزرگتر است، حقوق معنوی فراوانی بر گردن من دارد و از جوانی، پیر طریقت فرهنگی من بودـ ده سالی، و از دوستی عمیق و صمیمانهمانـ در مورد من شاگردانهامـ با زنده یاد دکتر غلامحسین ساعدی ۴-۵ سالی میگذشت و به پیشگامی او «الفبا» تأسیس شده بود، و حق تشویق او هم بر من بسیار است، به گمانم در هر ۶ شماره «الفبا» که از ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۶ در تهران منتشر شد، در هر شماره یک و گاهی دو مقاله عرضه کرده بودم که آخرینش «حافظ شاملو» نام داشت که روایت ساده و بیاستناد و کوتاهش در سال ۱۳۵۴ در نامه انجمن کتابداران و روایت اصلی بلندش که چهار ماه کار شبانهروزی برد، در «الفبا»ی شماره ۶ در ۴۰ صفحه چاپ شد. چون از آغاز تا انجام آن «روایت» (تصحیح ذوقی) را با دو نسخه تصحیح مهم آن زمان یعنی دیوان حافظ به تصحیح مرحومان علامه قزوینی و دکتر قاسم غنی، و دیگری تصحیح استاد عالیمقام جناب آقای دکتر سیدرضا جلالی نایینی (که سایهاش بر سرفرهنگ ما سالهای سال از این پس هم پاینده باد) و استاد نذیر احمد مقابله کرده بودم (با یاد و سپاس از برادر هنرمند خوشنویسم قوامالدین خرمشاهی که در کار دشوار مقابله و استخراج اختلافها به من یاری شایانی کرد) و چه بسیار غزلهای مهم (۳۰ـ تا ۴۰ تا در آن دو نسخه) یافته بودم که در روایت شاملو نبود. برعکس چه بسیار (حدوداً همانقدر) غزلهای مشکوک و کم اعتبا در روایت آن هنرمند بزرگ یافته بودم که در آن دو نسخه معتبر نبود. و همینطور ۳۰-۴۰ (عددها را تقریبی میگویم) بیت نازل که در این یک بود و در آن دو نبود. به اضافه مقادیری تصحیفخوانی که معروفترینش صلاحکار بود و به جای صلاحِ کار کجا و منِ خراب کجا (که هم منصفانه این مورد و بعضی موارد را که درست و ایراد را وادار میدانست در چاپهای بعدی اصلاح کرده است). با ایرادگیریهای بسیاری که در مورد نقطهگذاری/ سجاوندی یافته بودم از جمله نقطه در وسط مصراع، یا پرانتز نالازم. یا از همه عجیبتر صدها مورد کاربرد مشکلساز و نابجای عل
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 