پاورپوینت کامل مارسل گوشه، تاریخ‌نویسِ عصر رهایی ۹۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مارسل گوشه، تاریخ‌نویسِ عصر رهایی ۹۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مارسل گوشه، تاریخ‌نویسِ عصر رهایی ۹۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مارسل گوشه، تاریخ‌نویسِ عصر رهایی ۹۱ اسلاید در PowerPoint :

روزی روزگاری، این تلقی که تاریخ را نوعی داستان بدانند چیز عجیبی نبود. بعضی‌ها معتقد بودند تاریخ آزمون سختی است که ما انسان‌ها تا فرارسیدن آخرالزمان در معرض آن قرار گرفته‌ایم؛ دیگران تاریخ را فرآیند تدریجی پیروزی عقل بر جهل و تعصب می‌دیدند. هگل تاریخ را فرآیند روبه‌رشدِ آگاه شدنِ انسان از آزادی می‌دانست؛ مارکس می‌گفت تاریخ قص نزاع طبقاتی است و نقط اوج این قصه انقلاب است. اما این روزها دیگر این که کسی بگوید جریان تاریخ کلان‌روایتی واحد است تقریباً از نظر همه صرفاً اسطوره‌ای تسلی‌بخش به حساب می‌آید.

دموکراسی محصول تلاش برای رسیدن به خودآیینی در سه عرصه بوده: فرد، دولت-ملت و تاریخ

ترجم: محمد باسط / مرجع:

Dissent

روزی روزگاری، این تلقی که تاریخ را نوعی داستان بدانند چیز عجیبی نبود. بعضی‌ها معتقد بودند تاریخ آزمون سختی است که ما انسان‌ها تا فرارسیدن آخرالزمان در معرض آن قرار گرفته‌ایم؛ دیگران تاریخ را فرآیند تدریجی پیروزی عقل بر جهل و تعصب می‌دیدند. هگل تاریخ را فرآیند روبه‌رشدِ آگاه شدنِ انسان از آزادی می‌دانست؛ مارکس می‌گفت تاریخ قص نزاع طبقاتی است و نقط اوج این قصه انقلاب است. اما این روزها دیگر این که کسی بگوید جریان تاریخ کلان‌روایتی واحد است تقریباً از نظر همه صرفاً اسطوره‌ای تسلی‌بخش به حساب می‌آید.

مارسل گوشه با این حرف مخالف است. این تاریخ‌دان و فیلسوف فرانسوی ده سال از عمر خود را وقف نگارش یک کتاب بزرگ چهارجلدی کرده که بی‌پرده و بی هیچ لکنتی بر این فرض استوار است که تاریخ معنایی دارد. همانطور که از عنوان کتاب، ظهور دموکراسی، پیداست، این طرح تلاشی است برای بررسی سرنوشت دموکراسی در اروپا و (تا حدی هم) در آمریکای شمالی. گوشه داستان را از ابتدای دوران مدرن شروع می‌کند و تا دوران نولیبرالی خود ما پیش می‌آید، دورانی که در آن زوال این دیدگاه که تاریخ دارای معنایی فراگیر است تنها یکی از نتایج زوال بزرگ‌تری است که در پیوندهای جمعی رخ داده است. در دوران نولیبرالی ما، دموکراسی صرفاً به معنای تعقیب حقوق و منافع فردی است، و امید به تعیین سرنوشت مشترکمان از طریق ابزارهای دموکراتیک به شکل غریبی دست‌نیافتنی شده است.

برای این که بتوانیم از این طرز فکر فاصله بگیریم، به تاریخ احتیاج داریم، و خیلی زیاد. در شاهکار گوشه هر کدام از جلدها از جلد قبلی خود طولانی‌تر است، در عین حال که اغلب دور زمانی کوتاه‌تری را پوشش می‌دهد. جلد اول، که انقلاب مدرن۱ نام دارد و در سال ۲۰۰۷ منتشر شده، به برآمدن دولت مدرن اولیه تا تکوین لیبرالیسم در قرن نوزدهم می‌پردازد و تنها کمی بیشتر از ۲۰۰ صفحه است. جلد بعدی، که بیش از سیصد صفحه است و در همان سال ۲۰۰۷ منتشر شده، به بررسی بحران لیبرالیسم۲ می‌پردازد که تقریباً از ۱۸۸۰ تا ۱۹۱۴ به طول انجامید. بخش سوم از مجموع دو جلد نخست طولانی‌تر است و در سال ۲۰۱۰ منتشر شده است، و با این که نامش آزمون سخت تمامیت‌خواهی۳ است، به بررسی دور بین سال‌های ۱۹۱۴ تا ۱۹۷۴ اختصاص دارد، و بخش بزرگی از این مجلد ۶۵۰ صفحه‌ای به دیکتاتوری‌هایی اختصاص یافته که بین سال‌های ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۵ در اروپا شکل گرفتند. حال، بعد از یک وقف هفت‌ساله، گوشه جلد آخر را در سال ۲۰۱۷ منتشر کرده است، با نام جهان جدید۴. گوشه نتوانسته عصر کنونی ما را در کمتر از ۷۶۸ صفحه توضیح دهد.

آیا به تاریخ دیگری از ایده‌ها، نهادها، و روال‌های دموکراتیک نیاز داریم؟ و چرا حالا؟ ده سال پیش، گوشه گفته بود که دموکراسی به «افق بی‌رقیب زمان ما» تبدیل شده است. تاریخی که بر چنین بینشی متکی است -فلسف تاریخ که جای خود دارد- آیا می‌تواند چیزی جز ستایشی بی‌مزه باشد؟

گوشه قصد نداشته کارش این طور باشد، بلکه کتابی نوشته که هم گزارش تاریخی قانع‌کننده‌ای از نیمی از یک هزاره است و هم یک نقد فرهنگی قاطع. دلیل اصلی این امر فهم ویژ او از «دموکراسی» است. این اصطلاح، به دید او، چیزی فراتر از انتخابات و نظام‌های چندحزبی و حقوق بشر و حکومت قانون است؛ دموکراسی منسجم‌ترین و کامل‌ترین شکلِ آن نیروی بنیادینی است که به عقید گوشه تاریخ بشریت را حرکت می‌دهد: «خودآئینی». کلم خودآئینی (

autonomy

)، که از اوتوس (خود) و نوموس (آئین، قانون، ناموس) یونانی ترکیب شده، تحت‌اللفظی بدین معناست که کسی بتواند قوانین خودش را داشته باشد، یعنی خودقانون‌گذار باشد. از نظر گوشه، خودآئینی بر یک میل انسانی بسیار مهم دلالت دارد: صاحب سرنوشت خود بودن.

بنابراین داستان تاریخ از نظر گوشه داستان برخاستن درازمدت و تدریجی انسان از حالت دگرآئینی به وضعیت خودآئینی است (دگرآئینی یعنی وقتی تصور می‌کنیم یک «دیگریِ» متعالی و غیرانسانی بر ما حاکم است). او می‌پذیرد که در دوران مدرن دموکراسی به موتور اصلی خودآئینی تبدیل شده است. اما، از نظر او، پیروزی خودآئینی برای دموکراسی بحران ایجاد کرده است. عصر ما عصر رهایی است، ولی درعین‌حال عصری است که در آن افراد و حتی کل جامعه در آن به نحو غریبی احساس ناتوان بودن می‌کنند. دگرآئینی از میان رفته است. اما باز سررشت امور را از کف داده‌ایم.

با این که مارسل گوشه یکی از تأثیرگذارترین متفکران فرانسوی حاضر است، در ایالات متحده چندان او را نمی‌شناسند. او سال‌ها در «مدرس مطالعات پیشرفته در علوم اجتماعی» در پاریس تدریس کرده است. همچنین بنیان‌گذار و سردبیر مجل لو دیبا۵ است که یکی از مشهورترین مجلات روشنفکری فرانسه به شمار می‌رود. به علاوه گوشه در گالیمار، انتشاراتیِ مشهور و وزین فرانسوی، سرویراستار است. بااین‌حال، گوشه حتی در فرانسه هم شخصیتی گریزان -و گوشه‌گیر- است. او استاد دانشگاهی برجسته شد، انبوهی را به سمینارهای هفتگی خودش کشاند، بدون این که حتی مدرک دکتری گرفته باشد. او روشنفکری محترم و پرخواننده است که البته می‌تواند جدلی تند و تیز و حتی شروری هم باشد. اما آنچه دربار این متفکرِ عمیقاً سیاسی از همه عجیب‌تر است نوع سیاسی‌بودن اوست: او با طرفداری از لیبرالیسم در مقابل مارکسیسم معروف شد، بااین‌حال منتقد سرسخت حقوق بشر و فردگرایی است. او یک‌جور سوسیالیستِ فلسفیِ خودخوانده است، اما اغلب به محافظه‌کاری و حتی ارتجاع متهم می‌شود.

پیش‌زمین گوشه نیز در مقایسه با بسیاری از نخبگان فکری فرانسه نامتعارف است. در ۱۹۴۶ در خانواده‌ای متوسط در مناطق روستایی نورماندی متولد شد. وقتی کودک بود در کلیسا نقش دستیار کشیش را داشت. بعداً از لحاظ اجتماعی رشد خوبی کرد و پس از تحصیل توانست معلم بشود. طی این مدت، سیاست را کشف کرد. فعالیت اتحادیه‌ای او باعث شد با کمونیست‌ها آشنا شود، که به تدریج با او به مشکل خوردند. با این حال، به مارکس علاقه‌مند شد، و اگر کلی‌تر بگوییم، به انفجار ادبیات انقلابی که در فضای سیاسی تندِ اواخر ده ۱۹۶۰ ظهور کرده بود و در شورش دانشجویان و کارگران در ۱۹۶۸ به اوج خود رسید. گوشه چند سالی را در مدرسه تدریس کرد، و این پیش از آن بود که خودش را (با درآمد مشاغل سطح پایینی که داشت) وقف تحصیل در فلسفه بکند.

کلید کشف اندیش گوشه در واکنش او به می ۶۸ نهفته است. خیلی از دانشجویانی که در خیابان‌ها تظاهرات کرده بودند خود را مارکسیست می‌دانستند؛ اما مارکسیسم، به عقید گوشه، دقیقاً همان چیزی بود که ۶۸ آن را بی‌اعتبار کرده بود. جمع‌بندی گوشه این بود که آشوب‌های ده شصت از تضادهای سرمایه نشئت نگرفته بودند. در مقابلِ تمرکز سنتی مارکسیسم بر اقتصاد، گوشه بر تقدم سیاست تأکید داشت. و در جوامع غربی معاصر، این یعنی تقدم دموکراسی.

کسی که نقشی کلیدی در تکوین افکار گوشه داشت کلود لوفور، فیلسوف فرانسوی، بود، از طرفداران سابق تروتسکی و عضو حلق پسامارکسیستیِ «یا سوسیالیسم یا بربریت»، که گوشه در اواخر ده شصت با او آشنا شد. فلسف لوفور بر افتراق «سیاست» -رقابت برای قدرت و اعمالِ قدرت- و «امر سیاسی» -نمادهایی که جوامع برای ملموس ساختن مناسبات اجتماعی به کار می‌برند- استوار بود. مثلاً در یک سلطنت مبتنی بر حق الهی گفته می‌شود که بدنِ شاه حکم ملت را دارد. اما وحدتی که بدن شاه عرضه می‌کند -یک ملت، یک بدن- صرفاً اسطوره است. هیچ پوشش نمادینی هرگز نمی‌تواند تمام تنوعات موجود در یک جامعه را زیر چتر خود جمع کند. گروه‌های خاص ممکن است بخواهند معنای خاصی را بر یک اجتماع تحمیل کنند، اما چنین تلاش‌هایی در هر صورت گذرا و ناتمام خواهند بود. از نظر لوفور، تنها نظام سیاسی‌ای که این حقیقت مبنایی را دریافته دموکراسی است.

گوشه از این بینش لوفور بهره برد و حمل سنگینی به مارکسیسم کرد. او گفت آنچه مارکسیسم نمی‌تواند در برابرش مقاومت کند عدم تعین است، «فضای خالیِ» موجود در دل امر سیاسی: چیزی -طبق کارگر، حزب، یا عمو جو- باید این فضای خالی را پُر کند. به طور خلاصه، مارکسیسم اسیر افسون جامع یکپارچه شده است. این خیال خام، از نظر گوشه، همان چیزی است که مارکسیسم را به چیزی خطرناک بدل می‌کند. گوشه به همراه چند روشنفکر پیشرو دیگر -به ویژه نظریه‌پرداز تاریخی و سیاسی، پیئر روزانولون- به شخصیتی کلیدی در جنبش ضدتمامیت‌خواهیِ میان ده ۱۹۷۰ تبدیل شد، که هدفش پاک‌کردن جریان چپ از بقایای مارکسیستی آن بود.

در ۱۹۸۵ در افسون‌زدایی از جهان۶ حتی از حمل صِرف به مارکسیسم هم فراتر رفت. این کتاب، که زیرعنوانش «تاریخ سیاسی دین» بود، دموکراسی را نقط اوج فرآیند «کنار رفتن دین» معرفی می‌کرد. او می‌گفت تنها در جامع بدوی است که دین به ناب‌ترین شکل خود حضور دارد. جوامع گردآورنده-شکارچی بر مبنای تصمیمی جمعی تأسیس شدند، و آن تصمیم این بود که داشتن هرگونه کنترلی بر سرنوشت خویش را انکار کنند. آن‌ها هر چه برایشان اتفاق می‌افتاد را به یک دیگری فراطبیعی نسبت می‌دادند، حال ممکن بود آن دیگری، یک حیوان توتم باشد یا روح طبیعت. اما با ظهور دولت همه چیز تغییر کرد. انسان‌ها خودشان را به واسط دولت پدیدآورند سرنوشتشان قلمداد کردند. پا گرفتن دولت، از دید او، افسون‌زدایی از جهان را شروع کرد. آغاز دولت همانند نوعی مهبانگ جامعه‌شناختی بود که جهان ایستای دگرآئینی را از میان برد و انرژی‌های انبساطی خودآئینی را آزاد کرد.

از نظر گوشه، خودآئینی اصیل را تنها در سیاستی می‌توان یافت که به اهمیت آزادی اذعان داشته باشد، اما این خیال واهی را کنار بگذارد که می‌توان جامعه را به نحوی دلخواه شکل داد. راه‌حل در یک کلامْ لیبرالیسم است. این تاریخِ پیروزمندانه از لیبرالیسم، در کنار تأکید گوشه بر دموکراسی، موجب شد او به شخصیتی مهم در چرخش لیبرالی فرانسه تبدیل شود. با این حال گوشه از فرهنگ معاصر بسیار ناراضی است. به‌ویژه از این بابت نگران است که جامع فرانسه گرفتار نوع خطرناکی از فردگرایی شده است. او در بررسی وسواس‌های فکری معاصر ما دربار حقوق بشر، محیط‌زیست، آموزش، و جریان‌های دینی نوظهور، به وجود نوع جدیدی از فردگرایی پی می‌بَرَد که بر خودسازی، هویت، و خودشکوفایی تمرکز دارد. این نوع فردگرایی برای دموکراسی خوب نیست، و ممکن است با از میان بردن معنای حیات جمعی منجر به نابودی دموکراسی شود. از همین حیث، دریافت گوشه از تاریخ عمیقاً غیرهگلی است: مسیر خودآئینی به شکل‌های برترِ وحدت نمی‌رسد، بلکه به چندپارگی بیشتر می‌انجامد. ادعای مشهور فرانسیس فوکویاما که دموکراسی نمودار «پایان تاریخ» است، از نظر گوشه، چندان هم اشتباه نبود. اما دقیقاً در همین لحظه دموکراسی ضعیف، نامطلوب، و اغلب ناتوان به نظر می‌رسید. دموکراسی در لحظ پیروزی‌اش رهاشده و مطرود بود.

ظهور دموکراسی تلاش سترگ گوشه برای توضیح همین مسئله است. گوشه ترسی از این نداشته که کتاب چهارجلدی‌اش سرنوشتی مشابه سایر کتاب‌های طولانی و آخرعمری مانند ابله خانواده از سارتر (۱۹۷۱-۱۹۷۲) یا نظم و تاریخ از ووگلین (۱۹۵۶-۱۹۸۷) پیدا کند: کتاب‌هایی که تحسین شدند، اما کمتر کسی آن‌ها را خواند. مای شرمساری است. شاهکار گوشه دیدگاهی فراگیر دربار تاریخ اروپای مدرن ارائه می‌دهد، دیدگاهی که مشابهش را می‌شود در آن مجموعه از آثار هابسبام که با تعبیرِ «عصرِ …» شروع می‌شوند یافت، به اضاف یک چشم‌انداز فلسفیِ شبه هگلی. بیایید خیلی کوتاه بینیم حرف‌های اصلی این کتاب چیست.

برای این که بفهمیم چرا دموکراسی در شرایط بحرانی قرار دارد، باید نخست ماهیت دموکراسی مدرن را بشناسیم. گوشه می‌گوید دموکراسی معاصر سه بُعد مدرن خودآئینی را با هم ترکیب کرده است. خودآئینی یک شکل سیاسی دارد، که همان دولت‌ـ‌ملت است؛ یک شکل حقوقی دارد، که مربوط به حقوق بشر می‌شود؛ و یک شکل زمانمند دارد، که به آگاهی از تاریخ به مثاب پیامد کنش جمعی تعریف می‌شود. خودآئینی فردی که در قالب حقوق حفظ می‌شود موجب می‌گردد دولت-ملت تنها شکل مناسب خودآئینی جمعی باشد، و تاریخ وسیله‌ای است که افراد و دولت-ملت‌ها از طریق آن تجربه‌های خود را معنادار می‌کنند. از نظر گوشه، سرنوشت دموکراسی بسته به این است که این خصوصیات در طول زمان چطور رشد کنند.

گوشه معتقد است هر لحظ تاریخی جایی در طیف بین دگرآئینی تا خودآئینی قرار می‌گیرد. برای مثال، هدف انقلاب فرانسه این بود که قدرت سیاسی را دوباره بر مبنای رضایت فردی شکل دهد، به عبارت دیگر، این که اقتدار سیاسی را تماماً از اصل حقوق فردی به دست آورد. ولی در این فرآیند، انقلابیون ناخواسته اصل وحدت مقدس را پیش کشیدند، که نوعی تکبر تمامیت‌خواهان بدوی بود. همین توضیح می‌دهد که چرا انقلاب برای پاک‌سازی جامعه از عناصری که نمی‌توانستند خودشان را در یک جمهوری یکپارچه جای دهند دست به ترور بُرد.

لیبرالیسم قرن نوزدهم محصول بازاندیشی در چرایی ناکام ماندن انقلاب از ایجاد حقوق برابر و حق حاکمیت بود. خودآئینی اصیل وقتی رخ می‌دهد که جامع مدنی -که به‌ویژه (اما نه صرفاً) از مناسبات بازار تشکیل می‌شود- از دولت جدا باشد. خودآئینی -و لذا دموکراسی- با جداکردن قانونی افرادِ مستقل از دولت حاصل می‌شود، نه با ادغام آن‌ها. کشف جامعه به عنوان سپهری که با دولت فرق دارد نیز، به عقید گوشه، با زایش آگاهی تاریخی مقارن است: ما وقتی تاریخی خواهیم اندیشید که بفهمیم مسیر تکامل انسان نه از دولت بلکه از جامعه می‌گذرد.

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.