پاورپوینت کامل نفس قمر، شمس روح ۶۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نفس قمر، شمس روح ۶۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نفس قمر، شمس روح ۶۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نفس قمر، شمس روح ۶۵ اسلاید در PowerPoint :
(شرح رساله الابراج یا کلمات ذوقیه شیخ اشراق)
مقدمه: پس از حملات تند و گزنده امثال سنایی (۴۷۳-۵۴۵ق) و خاقانی(۵۲۰ -۵۹۵ق) به فلسفه و یونانی پنداشتن تمامی آن و سرودن اشعاری چنین:
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
(شرح رساله الابراج یا کلمات ذوقیه شیخ اشراق)
مقدمه: پس از حملات تند و گزنده امثال سنایی (۴۷۳-۵۴۵ق) و خاقانی(۵۲۰ -۵۹۵ق) به فلسفه و یونانی پنداشتن تمامی آن و سرودن اشعاری چنین:
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
ازین آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی
شراب حکمت شرعی خورید اندر حریم دین
که محرومند ازین عشرت هوس گویان یونانی (سنایی)
و
مرکب دین که زاده عرب است داغ یونانش بر کفل منهید
قفل اسطوره ارسطو را بر در احسن الملل منهید
نقش فرسوده فلاطون را بر طراز بهین حلل منهید(خاقانی)
و تکفیر فلاسفه توسط امام محمد غزالی در تهافت الفلاسفه (به دلیل آرای ابن سینا در باب معاد جسمانی، علم خدا به جزئیات و حدوث عالم) و نیز فلسفه ستیزیِ رو به تزاید عرفای صاحب ذوق شهودگرا، عقلانیت و اندیشه اسلامی قطعاً و ناگزیر باید مسیر دیگری را انتخاب میکرد. مسیری که دیگر از عنوان فلسفه در آن خبری نباشد، قرآن محور عقلانیت فلسفی قرار گیرد و عرفان که مسیر گزیده امثال غزالی بود و در میان خلقالله هواخواهانی بسیار داشت مبنای این حرکت جدید عقلانی در جهان اسلام قرار گیرد. پس به جای واژه فلسفه اصطلاح حکمت آمد که کلمهای دقیقاً قرآنی بود (به این دو عنوان که بیانگر دو جریان عظیم پس از فلسفه مشاء است دقت کنید: حکمه الاشراق و حکمت متعالیه) قرآن محور تمامی اندیشه های فلسفی قرار گرفت (به ارجاعات عظیم شیخ اشراق و همه پیروانش و صدرا و همه شارحان حکمتش به قرآن توجّه کنید) و رویکرد عرفانی، زبانِ ظهور مافیالضمیر حکمت گردد (به ادبیات و رویکرد لطیف و مکنون و مستتر عرفانی در آثار بزرگ دو جریان حکمت اشراقی و حکمت متعالیه توجه کنید) رویکردی جدید در جهان اندیشه اسلامی که جمع قرآن و برهان و عرفان را مبنا و سیره خود قرار داده بود (البته در مکتب فلسفی مشاء که با کندی شروع میشود جمع میان شریعت و فلسفه مطرح بود) اما هیچکدام از این سه معنا بیانگر آن نیست که فلسفه و صاحب نامانش (چه یونانی و چه ایرانی) به تمامی از عرصه عقلانیت هجرت گزیدند و این قلمرو را متروک گذاشتند. خیر! همچنان امثال
ابن سینا و فارابی میدرخشیدند و حتی افلاطون و ارسطو و فلوطین، لکن در لابلای متون و نه محور و متکای اصلی.
شیخ اشراق که حکمت نوریاش جمع قرآن و عرفان و بُرهان است و در نیمه دوم قرن ششم میزید دقیقاً برآمده جریانی است که در سطور فوق گفته شد. بر این اساس، رساله الابراج وی را برگزیدهایم تا با شرح و معرفی آن، جمع سه عنصر فوق را در یکی از رسالههای شیخ اشراق نمایانده باشیم. سالک در این رساله، همچون متون عرفانی، مبدأ و مقصد و طی منازلی دارد. «یا ایتها النفس المطمئنه ….» ندای بازگشت نفس است به موطن اصلی خود با تأکید بر «حب الوطن من الایمان» و نهایت نیز آیه قرآن است : «و الی ربک منتهاها »و مهمتر حضور فلسفه رسمی با شرح و بیان علم النفس مطرح در منابع فلسفی.
****************
در پایان جلد سوم از مجموعه مصنفات شیخ اشراق که با جهد و تلاش دکتر نصر و هانری کربن تصحیح و به چاپ رسیده است رسالهای با عنوان «کلمات ذوقیه او رساله الابراج» وجود دارد که شامل ۳۲ بند مختصر در باب عروج روح و شرح مفهوم حدیث مشهور «حبالوطن من الایمان» است. از دیدگاه شیخ، فایده و انتفاع تجرید و تزکیه، سرعت در بازگشت به وطن اصلی یا در اصل عالم علوی است که در حدیث «حبالوطن من الایمان» مذکوراست. بنابراین از دیدگاه شیخ، منظور از وطن دمشق و بغداد و غیر آن نیست زیرا این شهرها دنیویاند و دنیا رأس کل خطاها و گناهان بشر است: «و قد قال الشارع «حبالدنیا رأس کل خطیه»۱ شاهد مثال شیخ برای اثبات تأویل کلمه وطن در حدیث مذکور، رجوع به آیه مشهور «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه، ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً»۲با این شرح لطیف است که اگر انسان به بازگشت به جایی خوانده میشود (ارجعی) این خود مؤید سابقه حضور سابق در آنجاست، یعنی نفس مطمئنه به رجعت به جایی خوانده میشود که روزی در آنجا حضور داشته. به تعبیر شیخ همچنان که اگر کسی مصر را ندیده باشد به او گفته نمیشود به مصر بازگرد زیرا در مصر نبوده که اینک مجدد فراخوانده شود و این بدان معناست ما روزی در نزد ربّ خود حاضر بودهایم که اینک با خطاب ارجعی به مؤطن خود فراخوانده میشویم پس از دیدگاه شیخ اشراق، مفهوم وطن در حدیث مذکور رجعت به سوی رب و حضور یافتن نزد حضرت اوست.
شیخ پس از تبیین مفهوم وطن، دارِ دنیا را بنا به آیه شریفه قرآن، قریه ظالمان میخواند و مخاطب تجریدی خود را به خروج از آن سفارش میکند: «فاخرج من القریه الظالم اهلها» و این فایده تجرید است. بنا به تمثیل شیخ، اگر کسی جان را مجرد کند اما از برای وصل نکوشد چون کسی میماند که برای مداوای خود دوای مناسب تهیه نموده اما آن را تناول نکرده است. امکان وصل و رسیدن نیز با انقطاع از مکان، رستن از محدودیتهای دهگانه (که همان حواس ظاهری و باطنی است)، خلاصی از قفس جسم و توجّه به عالم احدیت ممکن خواهد بود.
شرح این ماجرا با بیان شیخ شیرینتر است زیرا سعی نموده کلمات در عین بلندی و استعلاء در ظهور نیز جلیل و جمیل باشند پس متن اصلی را ذکر میکنم:
قد اشرق شعاع شمساللاهوت علی سطوح الامکان
شعاع خورشید لاهوت بر تمامی سطوح عالم امکان می تابد
فالی متی تمکئون فی ظلمات زوایا الاجسام
پس تا چه هنگام میخواهید در کُنج خانه تاریک عالم اجسام بمانید.
تعبدون الهیاکل الجسمانیه کالاصنام
و به پرستش ایزدان جسمانی همچون بتها بپردازید.
طوبی لمن خرج عن خلال بدنه
خوشا به حال آن کسی که از جسمش کناره گیرد
و دخل کعبهالایمان
و به کعبه ایمان داخل گردد
و ظعن عن ظلمات العمی و الحرمان
و گریزد از ظلمات کوری و یأس و حرمان
فعلیکم بالباب و ملازمه الجناب فانه باب ما خسر طالبه و لاخاب قاصده
پس بر شما باد خِرد و ملازمت آن و این بابی است که طالب آن خسران نمیبیند و عازم به آن مأیوس و سرافکنده نمیگردد.
پس سلام و درود بر نفسی که از خویش گریخت و به ربّ جلیلش متوجّه گردید. اشباح ثقیل جهانی را ترک گفت و به حضور در جمع ارواح مسرور شد. جادههای عالم ناسوت را پیمود و به مقصد و منزل لاهوت رسید. از قیود عشره (همان حواس ظاهر و باطن) رهایی یافت و به صحبت عشره (عقول دهگانه) به محبت و شادی نائل شد، از نهایت حضیض به اوج اقدس ارتقاء یافت و بدانجایی رسید که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و بر قلب هیچ بشری خطور نکرده.
پس خوشا به حال اینان که در عالم عبودیّت صاحب مقامند و در فضای قیّومیت طائرند. خداوندا ما را از آنانی قرار ده که تشبه به ذات خود میجویند (که ذات الهی است، شاید شیخ در اینجا اشاره به تعریف مشهور فلسفه دارد که آن را تشبه به اله به قدر امکان می دانستند) و از غیر او پیوند میگسلند و به ماندن در عالم زمان و مکان خو نمیگیرند زیرا که خود را محبوس در زندان عالم امکان نمیخواهند و نمیدانند. پس شیخ، مخاطب خویش را خطاب قرار میدهد و صلای دهد: بدان! فهم و درک حبالوطن من الایمان از برای مردان است و به صرف قیلوقال حاصل نمیشود. این درک نه از برای کسانی است که نفس نفیس خود را در کسب لذات حس خسیس ضایع میکنند و جان خویش را از تأثیر پرتو انوار خورشید محروم. پس آنگاه که انوار بر قوابل بتابند و مزاج ابدان را به اصلاح آرند. آنکه کور باشد و نابینا این تابش را انکار میکند. شان بوی خوش عطر آن است که مجالس انس طالبان قدس را معطر میکند و هرکه نور حق را تکذیب نماید محروم از استشمام این بوی جانفزاست و این از آن رو است که کاذبان چنان جان را با بوهای ناپاک انباشتهاند که جایی برای استشمام عطر دلانگیز قدس و قدسیان نمانده. سپس شیخ، نفس رها گشته از خویش را چنین هدایت میکند که به سوی کعبه ازل بر بنیاد شریفه «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»۱ راه سپارد. شیخ از برای درک و شرح این معنا به شعری میآویزد که بس لطیف و زیبا است:
رَقَّ الزُّجاجُ وَ رَقَّتِ الْخَمْرُ
وَ تَشابَها فَتَشا کَلَ الامْرُ
فَکَأنَّما خَمْرٌ وَ لا قَدَحٌ
وَ کَأنَّما قَدَحٌ وَ لا خَمْرُ
شیشه و شراب چنان رقیق گشتند و نازک که امر مشتبه شد و کار مشکل. شیشه چنان شد که گویی شراب است و شراب چنان که گویی شیشه است یا به تعبیر دیگر چنان دوئیت از میان برخاست که گویی شیشه است و شراب نیست یا شراب است و شیشه نیست.
و این بدان معناست که سالک به جایی میرسد که هرچیزی در عالم را نشانی کامل از الوهیت میبیند، از برای او کعبه تنها قبله عالم نیست هر جای عالم که روی بگرداند کعبه است. از دیدگاه شیخ، هرکس به حلّ این رمز توفیق یافت به گنج دست یافت ابتدای مسیرش ذوق، امتدادش شوق، سپس عاشقی، آنگاه رسیدن و پس از آن فنا و نهایت بقاء. از دیدگاه شیخ، سالک پس از این سلوک به عبّادان (نام قدیم آبادان و البته اینجا منظور این شهر نیست، دارالقرب است) میرسد که ورای آن دیگر شهری نیست و بیحد و مرز است: «وایقن آن من حل الرمز، فظفر بالکنز، ذوق، ثم شوق، ثم عشق، ثم وصل، ثم فنا، ثم بقاء و لیس ورا عبّادان قریه و عبادان غیرمتناهیه»۲ سپس شیخ، به بیان نسبت ماه و کواکب و تأویل آنان میپردازد. پس مجدد مخاطب خویش را خطاب قرار داده و او را به داشتن بصیرت خداوندی دعا میکند (ایدک الله ببصیره منه) و میگوید قمر عاشقِ صادق، پادشاه کواکب است و سلطان سیارات نورانی که به واسطه عبورش میادین آسمانها نورانی و روشن میشود. آنکه حافظ زما
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 