پاورپوینت کامل معضل اقامت در خانههای متروک ۸۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل معضل اقامت در خانههای متروک ۸۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل معضل اقامت در خانههای متروک ۸۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل معضل اقامت در خانههای متروک ۸۱ اسلاید در PowerPoint :
ابنخلدون سالها به عنوان یکی از مهمترین متفکران جهان اسلام که پایهگذار علوم اجتماعی بوده است ازسوی برخی اساتید و نویسندگان در جامعه ما معرفی شده بود. اما برخی پژوهشگران با تکیه بر تحقیقات متاخری که در مورد ابنخلدون انجام شده است، آن ادعای پیشین را به چالش کشیدهاند و درمورد شأن ابنخلدون و اهمیت آثار او نکات تازهای را مطرح کردهاند. حسن محدثی در یکی، دو سال اخیر ازجمله مهمترین چهرههایی است که در این مورد مباحثی را مطرح کرده و به نقد آرای نویسندگانی پرداخته که متعلق به دیدگاه اول در مورد ابنخلدون هستند.
تاملی دیگر در جایگاه علمی ابنخلدون و آثار او
اشاره: ابنخلدون سالها به عنوان یکی از مهمترین متفکران جهان اسلام که پایهگذار علوم اجتماعی بوده است ازسوی برخی اساتید و نویسندگان در جامعه ما معرفی شده بود. اما برخی پژوهشگران با تکیه بر تحقیقات متاخری که در مورد ابنخلدون انجام شده است، آن ادعای پیشین را به چالش کشیدهاند و درمورد شأن ابنخلدون و اهمیت آثار او نکات تازهای را مطرح کردهاند. حسن محدثی در یکی، دو سال اخیر ازجمله مهمترین چهرههایی است که در این مورد مباحثی را مطرح کرده و به نقد آرای نویسندگانی پرداخته که متعلق به دیدگاه اول در مورد ابنخلدون هستند.
******
چهبسا- و نه الزاما- در باب بسیاری از امور روزمره ممکن است میان مردمان اعصار مختلف از نظر فکری تفاوت مهمی وجود نداشته باشد. مثلا اگر سوار یک کشتی یا قایق بادباندار بدون موتور بشویم، بهزودی درمییابیم که حرکت کشتی به جریان آب و باد سخت وابسته است. اگر باد موافق بوزد سرعت کشتی یا قایق ما زیاد خواهد شد و اگر باد مخالف بوزد ماجرا وارونه خواهد بود. این را هم ما آدمیانی که در عصر مدرن زیست میکنیم به سرعت درخواهیم یافت و هم آدمیانی که قرنها پیش میزیستند، درمییافتند. متفکر قرن چهارده میلادی در همین باره میگوید:
«سفر کردن با کشتی بستگی به این دارد که وضع باد و وزشگاه آن را بشناسند» (ج ۱: ۱۴۵).
اگر یکبار کشتیای از اینگونه را سوار شویم و با آن سفر کنیم، چنین دانشی را حاصل خواهیم کرد. از این لحاظ فرقی بین انسان امروزی و دیروزی وجود نخواهد داشت. همچنین چه انسانهای امروزی و چه انسانهای اعصار پیشین درمییابند و درمییافتند که اگر ماهی را از آب بیرون بیاوریم، خواهد مرد.
«وقتی ماهی را از دریا بیرون افکنند میمیرد» (همان: ۶۷).
این را همه مردمان کم و بیش درمییابند و مثل هم توصیف میکنند و چندان مهم نیست که در چه قرنی و در کدام جامعه زیست میکنند. لذا معرفت تمامی انسانها کم و بیش در باب اینگونه امور روزمره یکسان خواهد بود. معمولا همگی در باب اینگونه امور یکسان سخن میگوییم و یکسان پدیدهها را میفهمیم. بعضی از اینگونه امور را هم مردم با حواس پنجگانه درمییابند و همدیگر را از آنها باخبر میسازند. مثلا مورخ قرن چهاردهم میلادی مینویسد:
«هر کس بهمشاهده و خبرهای متواتر درمییابد که عمران اقلیم نخست و دوم از دیگر اقلیمهای پس از آنها کمتر است. این دو اقلیم را سرزمینهای پهناور نامسکون و ریگزارها و دشتهای بیآب و گیاه و دریای هند که در خاور آنها میباشد، فراگرفتهاست» (ج ۱: ۱۳۷؛ با اندکی تغییر).
اما اگر امور قدری پیچیدهتر و انتزاعیتر شود و نتوان از طریق مشاهدات ساده ناشی از حواس پنجگانه و تجربه روزمره آن را دریافت و توصیف کرد و برای تبیین پدیدهها پای عوامل دیگری بهمیان آید، وضع فرق خواهد کرد. در این حالت ما نیازمند مبانی و مفاهیمی هستیم که از طریق تجربه روزمره حاصل نشدهاند. در اینجا پای معرفتهایی چون دین و فلسفه و دانشهای دیگر و به بیان کلی پای دانشهای نظری بهمیان میآید. لذا زبان و مفاهیم دگرگون میشود و از زبانی تخصصی برای توضیح امور استفاده خواهد شد.
وقتی در اموری سخن میگوییم که بهطور روزمره آن را تجربه میکنیم، چهبسا زبان مردم در اعصار مختلف شبیه هم بشود. اما آیا میتوان از این قرابت در فهم، به این نتیجه رسید که مردم در اعصار مختلف دستگاه فکری و سرمشق فکری واحدی دارند؟ پاسخ منفی است. در هر عصری سرمشقی از اندیشه وجود دارد و مردمانی که در آن عصر میزیند، از بهکارگیری زبان و مفاهیم موجود در آن سرمشق فکری ناگزیرند. لذا زبان و مفاهیمی که یک متفکر از آن بهره میبرد، سرمشق فکری او را برملا میسازد. پس آنجا که پای دانشهای نظری بهمیان میآید، زبان روزمره و عامیانه کنار میرود و زبانی که برای توضیح پدیدهها استفاده میشود، مبتنی بر سرمشق فکری زمانه است.
سرمشق فکری در دورانهای مختلف
اما سرمشق فکری در هر عصر با سرمشق فکری عصر دیگر متفاوت است. چنانکه نقل کردیم، متفکر قرن چهارده میلادی مثل هر آدم دیگری دریافته است که اگر ماهی را از آب بیرون بکشیم، خواهد مرد. حال بگذارید از اموری بپرسیم که پاسخ آن نیازمند دانشی تخصصی است. مثلا بپرسیم که چرا وقتی ماهی را از آب بیرون بیاوریم، میمیرد؟ ما انسانهای عادی امروزی آموختهایم که ماهی مثل آدمیان، برای ادامه حیات وابسته به اکسیژن است و عضوی به نام آبشش دارد که اکسیژن بدنش را در آب تامین میکند؛ همچنان که برای ما عضوی به نام شش اکسیژن بدن را تامین میکند. این را از دانش تخصصی زیستشناسی که در کتابهای علوم دوره ابتدایی منعکس شده است، آموختهایم. اما در قرن چهاردهم میلادی دانش زیستشناسی این همه پیشرفت نکرده بود. لذا متفکر قرن چهاردهم میلادی در باب مرگ ماهی در بیرون از آب توضیح متفاوتی میدهد:
«وقتی ماهی را از دریا بیرون افکنند، میمیرد زیرا طبیعت وجود او بسیار گرم است و هوای خارج برای تعدیل ریه او کافی نیست و نسبت به آب سردی که ریه او را تعدیل میکند بسیار گرم است. از اینرو هوای گرم خارج از آب بر روح حیوانی او مستولی میشود و یکباره میمیرد و آنان که به سبب غشی یا سکته و نظایر اینها میمیرند نیز به همین سبب است» (همان: ۶۷).
چنانکه در فقره فوق میبینیم، متفکر قرن چهاردهم میلادی بهلحاظ دانش تخصصی زیستشناسی، از کودک قرن بیستویکمی امروزی (به خاطر دسترسیاش به دانش تخصصی پیشرفتهتر) در مرتبه پایینتری قرار دارد. متفکر قرن چهاردهم میلادی مرگ ماهی را در بیرون از آب با مفاهیم و زبان متفاوتی توضیح داده است. برخی از مفاهیمی که او به کار برده است عبارتند از: طبیعت گرم، طبیعت سرد، تعدیل ریه، روح حیوانی، استیلا.
این مفاهیم از کجا آمدهاند؟ و چرا امروزه ما اینگونه مفاهیم را برای توضیح مرگ ماهی در بیرون از آب مورد استفاده قرار نمیدهیم؟ این مفاهیم برگرفته از زبان تخصصی زمانه یا سرمشق فکری دورانی است که متفکر قرن چهاردهم میلادی مورد بحث در آن میزیسته است. امروزه زبان تخصصی و سرمشق فکری ما در توصیف و تبیین پدیدهها زبان و سرمشق متفاوتی است. آن زبان و آن سرمشق در عصر ما در اثر تحولات فکری طولانی مدت و انقلابات فکری به زبان و سرمشقی منسوخ و فاقد اعتبار بدل شده است.
حال بگذارید باز هم در باب مفاهیم و واژههایی که متفکر قرن چهاردهمی استفاده کرده است، جستوجوی بیشتری بکنیم و مصادیق دیگری را هم مورد بحث قرار دهیم تا سرمشق فکری مسلط در دوران وی بیشتر آشکار شود. او در باب عناصر سازنده عالم میگوید:
«نخست عالم عناصر را که به چشم میبینیم مثال میآورم که چگونه درجه به درجه از زمین بالا میرود و نخست به آب و آنگاه به هوا میرسد و سپس به آتش میپیوندد چنانکه یکی بهدیگری پیوسته است و هر یک از آنها استعداد آن را دارد که به عنصر نزدیکش تبدیل شود یعنی به درجه برین برآید یا به مرحله فرودین فرود آید چنانکه گاهی هم به هم تبدیل مییابند» (همان: ۲۰۶).
چنانکه ملاحظه میشود، او از چهار عنصر خاک (زمین)، آب، هوا و آتش سخن میگوید و نحوه «استحاله» آنها به یکدیگر را نیز توضیح داده است. امروزه دانش ما در باب تعداد عناصر سازنده جهان و نیز ترکیبات آن کاملا متفاوت است و ما به گونهای دیگر و با مفاهیم و تعابیر متفاوتی درباب جهان سخن میگوییم. این باز هم نشان میدهد که سرمشقهای فکری در دو دوره مختلف چقدر با هم تفاوت دارند و توضیح چهار عنصری عالم، دیگر منسوخ شده است.
مثال دیگر، توضیحی است که این متفکر قرن چهاردهمی در باب خواب یا رویا ارایه میکند. زبان و تعابیری که او برای توضیح رویا بهکار میگیرد، با زبان و تعابیری که امروزه روانشناسان در باب رویا بهکار میبرند، یکسره متفاوت است:
«حقیقت رویا این است که برای نفس ناطقه در ذات روحانیت آن در لحظه خاصی از زمان درباره اشکال وقایع و پیشآمدها مطالعه دست میدهد چه این نفس هنگامی که در مرتبه روحانی است اشکال و صور حوادث بالفعل (نه بالقوه) در آن وجود دارد و این امر خاصیت کلیه ذوات روحانی است و مرتبه روحانی نفس ناطقه هنگامی است که از مواد جسمانی و حواس و ادراکات ظاهری و بدنی مجرد شود و این مرتبه گاهی در لحظه معینی بهعلت خواب برای آن حاصل میشود (چنانکه یاد میکنم) و در آن لحظه علم آنچه را بدان مشتاق است، اقتباس میکند و نفس ناطقه آن را به ادراکات خود میسپرد و اگر اقتباس آن معلومات بهعلت عدم خلوص آن ضعیف و مبهم باشد محتاج به تعبیر یا خوابگزاری میشوند» (همان: ۲۱۴).
این خلاصه نظریهای در باب خواب دیدن است که متفکر قرن چهاردهمی با مفاهیمی چون نفس ناطقه، ذات، روحانیت، فعل، قوه، مرتبه روحانی و تجرد آن را توضیح داده است. اما امروزه علم روانشناسی متکفل توضیح و تبیین نحوه خواب دیدن آدمی است و نه این مفاهیم را بهکار میبرد و نه تصورات موجود در این سرمشق فکری، دیگر امروزه مورد اعتنا است.
در دهها امور دیگر نیز این متفکر قرن چهاردهمی به همین گونه سخن گفته است و من بهخاطر احترام به شعور مخاطب از ذکر مثالهای بیشتر خودداری میکنم. حال ببینیم که او در باب جهان اجتماعی چگونه سخن گفته است؟ آنجا که او در باب اموری سخن میگوید که جزو دانش روزمره است، سخنش مفهوم و معتبر به نظر میآید. مثلا میگوید:
«باید دانست که تفاوت عادات و رسوم و شؤون زندگی ملتها در نتیجه اختلافی است که در شیوه معاش (اقتصاد) خود پیش میگیرند، چه اجتماع ایشان تنها برای تعاون و همکاری در راه به دست آوردن وسایل معاش است و البته در این هدف از نخستین ضروریات ساده آغاز میکنند و اینگونه اجتماعات ابتدایی و ساده نوعی تلاش و فعالیت پیش از مرحله شهرنشینی و رسیدن بمرحله تمدن کامل است» (همان: ۲۴۱).
اجتماعات بدوی و اجتماعات شهری
اما از نظر وی هر شیوهای از معاش طبیعت و سرشتی برای انسان میسازد. لذا از آدمیان بدوی و شهری که طبایع مختلفی دارند، دو نوع اجتماعی بدوی و شهری پدید میآید. اگرچه این عادات و شیوه زندگی است که به طبیعت و سرشت بدل میشود، اما ضرورتهای زندگی اجتماعی بر حسب نوع معیشتی که وجود دارد، طبیعت انسانی را میسازد و این طبیعت ساخته شده در زندگی اجتماعی است که در تحلیل نهایی، عمل میکند و اجتماع را میسازد:
«سبب این دگرگونگی احوال آنست که سرشتها و طبایع انسان در نتیجه عادات و چیزهایی که به آنها الفت میگیرد، تکوین میشود» (همان: ۲۶۸).
بدینترتیب، در این نوع از تفکر چیزی به نام امر اجتماعی که فینفسه و بیواسطه عمل کند و تعیینکننده باشد و اجتماع را شکل دهد، وجود ندارد. هر نوع از معیشت، نوعی از طبایع را در انسانها شکل میدهد و برحسب هر نوعی از طبایع، نوعی اجتماع ساخته میشود:
«انسان ساخته و فرزند عادات و و مانوسات خود است نه فرزند طبیعت و مزاج خویش و به هرچه در آداب و رسوم مختلف انس گیرد تا آنکه خوی و ملکه و عادت او شود سرانجام همان چیز جانشین طبیعت و سرشت او میشود» (همان: ۲۴۸).
بدینترتیب، این متفکر قرن چهاردهمی تمامی پدیدههای اجتماعی را بر مبنای سرشت و طبیعت مکتسب آدمی توضیح میدهد و تبیین میکند. باز هم تبیینهای او طبعانگارانه است و تنها چیزی که در این نوع تبیین فرق کرده است، مکتسب بودن طبایع آدمی به واسطه نوع معیشتی است که دارد و این نوع معیشت به اقتضای جهانی که آدمی در آن زیست میکند، به او تحمیل شده است. اما هیچیک از این سخنان تازه نیست و قرنها پیش از این متفکر قرن چهاردهمی مسلمان، افلاطون و ارسطو چنین سخنانی گفتهاند. افلاطون در چند قرن قبل از
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 