پاورپوینت کامل کیش شخصیت و وسوسه‌های قدرت ۶۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل کیش شخصیت و وسوسه‌های قدرت ۶۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل کیش شخصیت و وسوسه‌های قدرت ۶۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل کیش شخصیت و وسوسه‌های قدرت ۶۶ اسلاید در PowerPoint :

سالیانی چند است که هشتمین روز مهرماه به بزرگداشت منزلت والای مولانا جلال‌الدین محمد بلخی رومی ـ سخن‌سرا و عارف سترگ و اندیشمند بزرگ ایران‌زمین ـ اختصاص یافته است. مولانا بی‌گمان از جمله نوادر روزگار و از زمره شخصیت‌های به تمام معنی استثنائی است که بدون کمترین مجامله، در شرق و غرب، همانندی برایش سراغ نداریم.

پیش‌درآمد: سالیانی چند است که هشتمین روز مهرماه به بزرگداشت منزلت والای مولانا جلال‌الدین محمد بلخی رومی ـ سخن‌سرا و عارف سترگ و اندیشمند بزرگ ایران‌زمین ـ اختصاص یافته است. مولانا بی‌گمان از جمله نوادر روزگار و از زمره شخصیت‌های به تمام معنی استثنائی است که بدون کمترین مجامله، در شرق و غرب، همانندی برایش سراغ نداریم. در تأیید این مدعا، شاید بی‌مناسبت نباشد که به نقل گفته صائب هانری ماسه ـ نویسنده و ایران‌شناس گرانقدر فرانسوی ـ بپردازیم که ضمن خطابه‌ای در مراسم جشن بازنشستگی‌اش در دانشگاه سوربون بیان کرده است:

«ادبیات فارسی» بر چهار ستون اصلی استوار است: فردوسی، سعدی، حافظ و مولانا؛ فردوسی: همسنگر و همتای «هومر» یونانی است و برتر از او؛ سعدی: «آناتول فرانس» فیلسوف را به یاد می‌آورد! حافظ: با گوته آسمانی شایسته سنجش است که خود را شاگرد و زنده به نسیمی که از جهان او به مشامش رسیده، می‌شمارد؛ اما مولانا: در جهان شخصیتی نیافتم که بتوانم مولانا را با او بسنجم؛ او یگانه است و یگانه باقی خواهد ماند. او تنها شاعر نیست، بلکه بیشتر جامعه‌شناس و به‌ویژه روان‌شناس کاملی است که ذات بشر و خداوند را دقیق می‌شناسد. قدر او را بدانید و به ‌وسیله او، خود او و خدا را بشناسید.»

درآمد: مولانا جلال‏الدین محمد مولوی سرآمد عارفان ایران است و آثار جاویدانش به‏ویژه مثنوی معنوی، گنجینه عظیم و بی‏بدیل معارف الهی و دقایق عرفانی است. به رغم این تمرکز و استغراق در الهیات و مباحث عرفانی، مولانا از توجه و پرداختن به دیگر موضوعات نیز غافل نمانده است؛ تا آنجا که کمتر موضوعی در زمینه مسائل و مباحث گوناگون انسانی، مخصوصا در حیطه خودشناسی و کشف و دریافت ناشناخته‏ها و ناپیداهای روح آدمی ـ می‏توان یافت که از نگاه ژرف‏کاو و تیزبین وی دور و مغفول مانده باشد. در این مقاله برآنیم تا به بررسی یکی از این مباحث که با انسان‏شناسی و نیز دانش‏وحرفه سیاست ارتباطی تنگاتنگ دارد، بپردازیم: کیش شخصیت و آسیب‏های ناشی از آن.

در حاشیه این موضوع اصلی و محوری، از دو مسأله بسیار مهم دیگر نیز، که با موضوع قدرت دارای روابط بسیار نزدیک و مناسبات متقابل و درهم تنیده‏ای است، به‏عنوان مقدمه و زمینه بحث، سخن خواهد رفت: شهرت‏جویی و جاه‏طلبی. ضمنا در جای‏جای مقاله به بررسی نقش بسیار مؤثر و تعیین‌کننده ستایشگری (مدح) نابجا در ایجاد و تقویت «کیش شخصیت» و روحیه غرور و تفرعن در ارباب قدرت پرداخته خواهد شد:

۱ـ شهرت‌جویی

دشمن طاووس آمد پرّ او

ای بسا شه را بکشته فرّ او

(مثنوی، دفتر یکم: ۲۰۸)

از نظر مولانا، شهرت‏طلبی و نامجویی از جمله موانع اساسی آسایش و و آرامش آدمی، و در بسیاری از موارد ریشه و منشأ عمده مصیبت‏ها و گرفتاری‏های اوست؛ از این‏رو شگفت نیست که وی از شهرت ـ یا به تعبیر او «اشتهار» ـ به «بندی آهنین» تعبیر می‏کند که دست و بال طالب شهرت را می‏بندد و سد راه خوشبختی و پیشروی و مانع نجاح و سداد او می‏شود:

خویش را رنجور سازی زار زار

تا تو را بیرون کنند از اشتهار

کاشتهار خلق بند محکم است

در ره، این از بند آهن کی کم است؟

(همان‌جا: ۱۵۴۶ـ۱۵۴۵)

در زیر از برخی شاهدمثال‏های مندرج در مثنوی معنوی درباره آفات شهرت‏جویی یاد می‏شود:

۱ـ۱ـ مولانا در نخستین حکایت مثنوی (قصه پادشاه و کنیزک) ضمن ابیاتی چند، از مخمصه‏ها و بلایایی یاد می‏کند که حُسن شهرت و صاحب امتیاز بودن بر سر موجودات مختلف می‏آورد. شگفتا که هر یک از ابیات مزبور، به‌تنهایی تمثیلی مستقل محسوب می‏شود:

دشمن طاووس آمد پر او

ای بسا شه را بکُشته فر او

گفت من آن آهوام کز ناف من

ریخت این صیاد خون صاف من

ای من آن روباه صحرا کز کمین

سر بریدندش برای پوستین

ای من آن پیلی که زخم پیلبان

ریخت خونم از برای استخوان

(همان‌جا: ۲۱۱ـ ۲۰۸)

۱ـ۲ـ مولانا در جایی از دفتر پنجم، با استناد و تمثّل به داستان طاووس، انسان‏هایی را که صاحب گونه‏ای امتیاز و برجستگی هستند، از خطر ابتلای به «خودشیفتگی» و تفرعن برحذر می‏دارد:

فتنه توست این پر طاووسی‏ات

کاشتراکت یابد و قُدّوسی‏ات

(دفتر پنجم: ۵۳۵)

و در جایی دیگر از همان دفتر، به نقل گفته طاووس می‏پردازد که ضمن آن، زیبایی پرهایش را عامل بروز تکبر و تفرعن و به تبع آن، موجب ابتلای به صد بلا و مصیبت دیگر برای خود تلقی می‏کند:

این، سلاح عُجب من شد ای فتی

عُجب آرد معجبان را صد بلا

(همان‌جا: ۶۴۷)

با توجه به ملاحظات یادشده، شگفت نیست که مولانا تا بدین درجه، از شهرت‏جویی و آفت تحسین و تمجید خلق گریزان و طالب گمنامی باشد. در تأیید بیشتر این معنا، نقل دو روایت از کتاب مناقب‏العارفین بی‏مناسبت نیست:

روزی حضرت مولانا رو به یاران عزیز کرده، فرمود: چندان‌که ما را شهرت بیشتر شد و مردم به زیارت ما می‏آیند و رغبت می‏نمایند؛ از آن روز، باز از آفت آن نیاسودم، زهی که راست می‏فرمود حضرت مصطفای ما که: «الشهره آفه و الراحه فی الخُمول». (افلاکی، ۱۹۶۱، ص۲۲۶)

باری! مولانا به خوبی پی‏برده بود که آفت اشتهار و تعظیم خلق غالبا مایه فساد و تباهی جان بشر است و کمتر انسانی می‏توان یافت که نام و آوازه او را فاسد نکند. از این‏رو، همواره خود را می‏شکست و تواضع بلیغ می‏فرمود. (فروزانفر، ۱۳۴۵، ص۷۳۵). اینک به شاهد مثال گویای دیگری در این خصوص توجه کنید:

«شیخ بدرالدین نقاش که از مقبولان خاص حضرت [مولانا] بود، چنان روایت کرد: روزی مصحوب ملک‌المدرسین مولانا سراج‏الدّین تتری رحمهُ‌الله به تفرج می‏رفتیم، از ناگاه به حضرت مولانا مقابل افتادیم که از دور دور تنها می‏آمد. ما نیز متابعت او کرده، از دور در پی او می‏رفتیم. از ناگاه واپس نظر کرده، بندگان خود را دید. فرمود که: «شما تنها بیایید که من غلبه را دوست نمی‏دارم و همه گریزانی من از خلق، شومی دستبوس و سجده ایشان است.» خود هماره از تقبیل دست و سرنهادن مردم به‌جد می‏رنجید و به هر آحادی و نامرادی تواضع عظیم می‏نمود، بلکه سجده‏ها می‏کرد! (افلاکی، ۱۹۶، ص۱۹۰)

۲ جاه‌طلبی و منصب‌دوستی

بیخ و شاخ این ریاست را اگر

بازگویم، دفتری باید دگر

(دفتر پنجم: ۵۲۳)

حب جاه و منصب، از جمله نیرومندترین و در عین حال، خطرناک‏ترین انگیزه‏ها در زندگی آدمی است. مولانا در دفتر پنجم، قوّت این انگیزه را بیست برابر قدرت میل به خوراک و تمایل جنسی که بط را مظهر هر دو آنها می‏داند، برآورد می‏کند:

حرص بط از شهوت حلق است و فرج

در ریاست بیست چندان است درج

(همان‌جا: ۵۱۸)

و در بیتی دیگر، این نسبت را به مراتب بیشتر می‏داند و در مقام مقایسه، شهوت را به منزله «مار» و «ریاست‏طلبی» را به مثابه «اژدها» تلقی می‏کند:

حرص بط یکتاست، این پنجاه تاست

حرص شهوت مار و منصب اژدهاست

(همان‌جا: ۵۱۷)

و به هر تقدیر حُب منصب و ریاست را از نظر شرانگیزی و دردسر آفرینی مطلقا با حرص مال و میل به خوراک و شهوت جنسی قابل قیاس نمی‏شمارد:

حرص و حلق و فرج هم خود بدرگی است

لیک منصب نیست، آن اشکستگی است

(همان‌جا: ۵۲۱)

مولانا گمراهی ابلیس را که موجب طردش از بارگاه الهی شد، ناشی از احساس تکبر و جاه‏طلبی او می‏داند:

زلّت آدم ز اشکم بود و باه

وان ابلیس از تکبر بود و جاه

لاجرم او زود استغفار کرد

وان لعین از توبه استکبار کرد

(همان‌جا: ۵۲۱ـ۵۲۰)

وی ریاست‏جویی را اسبی سرکش قلمداد می‏کند که در زبان عربی «شیطان» خوانده می‏شود و سپس، آن را مستحق لعنت می‏شمارد:

اسب سرکش را عرب شیطانْش خواند

نی سُتوری را که در مرعی بماند

شیطنت گردنکشی بُد در لغت

مستحق لعنت آمد این صفت

(همان‌جا: ۱۵۴۶ـ۱۵۴۵)

پس از این توضیحات کلی، اینک به بررسی بعضی از خصایص اساسی حب جاه و منصب از دیدگاه مولانا، به‏ویژه در حوزه سیاست و حکمرانی، پرداخته می‏شود. شگفتا که مولانا جمله این خصایص را که عصاره و ثمره تجربیات و یافته‏های خردمندان و فرزانگان بشریت طی قرون و اعصار متمادی است، ضمن فقط چند بیت خلاصه و ارائه کرده است که ذیل عنوان‌هایی ارائه می‏شود:

۲ـ۱ـ انحصارجویی و تمامیت‏طلبی

جاه‏طلبان و منصب‏دوستان نوعا انحصارطلب و تمامیت‌خواهند و وجود شریک و رقیبی را برنمی‏تابند:

صد خورنده گُنجد اندر گرد خوان

دو ریاست‏جو نگنجد در جهان

(همان‌جا: ۵۲۶)

یادآور سخن معروف سعدی در گلستان که: «ده درویش‏ درگلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند.» در همین زمینه، مولانا ضمن داستان مربوط به حضرت موسی(ع) و فرعون، متذکر نکته بسیار مهمی شده است: برخی از صاحبان قدرت و سلطنت چه بسا ذاتا انسان‏هایی رئوف و نیکوکار باشند، اما همین که مسأله دستیابی به قدرت و یا حفظ آن پیش می‏آید، یکباره تغییر ماهیت می‏دهند و چنان به خشونت و بی‏رحمی می‌گرایند که به راحتی، طومار زندگی رقیب را درهم می‏پیچند:

چونک شاهی دست یابد بر شهی

بُکشدش یا باز دارد در چهی

(دفتر چهارم: ۲۷۵۱)

اما همو اگر به درمانده و از پاافتاده‌ای بر بخورد، چه بسا به یاری و تیمارجویی او بشتابد:

ور بیابد خسته افتاده را

مرهمش سازد شه و بدهد عطا

(همان‌جا: ۲۷۵۲)

مولانا درصدد توجیه و تعلیل این دو برخورد متناقض برمی‏آید و خشونت معمول پادشاه در حق رقیبش را نتیجه تأثیر زهر تکبر و تفرعن می‏شناسد:

گر نه زهر است آن تکبر، پس چرا

کُشت شه را بی‏گناه و بی‏خطا؟

وین دگر را بی ز خدمت چون نواخت؟

زین دو جنبش زهر را شاید شناخت

(همان‌جا: ۲۷۵۴ـ۲۷۵۳)

باری! این همه فساد و تباهی، جملگی، از فضل! رب قدرت است و از عواقب نامیمون آن.

۲ـ۲ـ سترونی حکمرانی

سودای کسب مقام و ریاست و دغدغه تثبیت و حفظ آن، در بسیاری از موارد م

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.