پاورپوینت کامل در عرفان شهادت ۸۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل در عرفان شهادت ۸۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل در عرفان شهادت ۸۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل در عرفان شهادت ۸۴ اسلاید در PowerPoint :

هر ممکن‎الوجود، چه ازلی باشد (همچون حقیقت حَقّه محمدی) و چه همچون من و تو حادث باشد نظر الی ذاته موجود نباشد و چون به مقام وجود درآمد و شیئیت او حاصل شد و حقیقت خارجی یافت، ثبوت و وجود آن با قطع نظر از واجب متصور نیست. اگر «ممکن» نیازمند به غیر خود که «واجب» است نبود، که ممکن نبود، بلکه واجب بود و بی‌نیازی یعنی انقلاب در ذات که محال بودن آن بدیهی است.

هر ممکن

الوجود، چه ازلی باشد (همچون حقیقت حَقّه محمدی) و چه همچون من و تو حادث باشد نظر الی ذاته موجود نباشد و چون به مقام وجود درآمد و شیئیت او حاصل شد و حقیقت خارجی یافت، ثبوت و وجود آن با قطع نظر از واجب متصور نیست. اگر «ممکن» نیازمند به غیر خود که «واجب» است نبود، که ممکن نبود، بلکه واجب بود و بی‌نیازی یعنی انقلاب در ذات که محال بودن آن بدیهی است.

حقایق امکانی که غیر از واجب است، مراتبی دارد. از حقیقت انسان کامل، یا حقیقت محمدی(ص) تا حقیقت آسمان و حقیقت زمین و حقایق اشیای ممکن، همه در طول، پس از آن حقیقت اصیل محمدیه

اند و البته اثر حقیقت محمدیه غیر از اثر جاعل آسمان و زمین است و با آن در طول متباین است. این حقایق امکانی وجود خود را همه از حق واجب دارند و آنچه ذاتی نیست، عاریتی است و چنانچه بپرسیم: ممکن

الوجود چگونه ملزم شد تا هدیه وجود و موجودیت خویش را که از جانب باری

تعالی در او به ودیعت نهاده شده به رسم امانت به حضرتش بازگرداند، جمله پاسخ این است که در توالی می‌آید.

عهد

چون باری

تعالی بنده مخلوق را به

وجود آورد و آن را مقام تحصل تام در کونین عطا فرمود، او را بر این اعطای وجود به شهادت گرفت و از او خواست تا در این شهادت که او (الله) مبدأ و معاد و خالق و مصور اوست، دائم باشد. این دوام بر شهادت به خدای یگانه را که آغاز و آخر اوست، عهد گویند.

همچنان که ممکن در مقام ذات جز احتیاج و فقر نیست، شهادت انسان که سرور کائنات است، پس از تحقق تام و تمام و اکتساب وجود از خالق خویش، اظهار و تصدیق او به هست یافتن وی است از جانب باری

تعالی و تحقق یافتن وی همچون اثر یا مظهر جاعل که از مجعول جدا نیست. اما این شهادت انسان کامل مستظهر به شهادت حضرت احدیت به یگانگی اوست: «قل هو الله احد». و این استظهار شهادت ممکن

الوجود به شهادت واجب

الوجود، در سراسر عوالم امکان (اعم از ملک و ملکوت و ناسوت) متجلی و ظاهر می‌گردد. هم در عالم محسوس ماده یا عالم دنیا و هم در عالم ملکوت و آخرت و عقبی. بدیهی است شهادت و عهد انسان در این دنیا بر این که خالق او الله یکتاست که سزاوار پرستش است خود ممهد شهادت و عهد آخرت است و باری

تعالی پاداش عهد و صبر بر عهد هر بنده مومن را در آخرت بی

کم و کاست دهد.۱

به

عبارت دیگر آنچه از جانب حق

تعالی در صقع و عالم امکان بوجود آمده اظهار و تحقق و ظهور همان شهادت ذاتی است که «شهدالله انّه لااله الاهو» و جز آن نیست و از همین جاست که عهد و شهادت انسان بر حق تعالی محتمل و میسر می

شود؛ چه، اگر این شهادت حق

تعالی بر هو هویت او و ذات صمدی

اش نمی

بود، شهادت انسان که مخلوق کامل و برگزیده و احسن مخلوقات اوست، امکان

پذیر نمی

شد و برای همه آسمان و زمین و اهل آنها و اشیای جهان نیز فرض و فرصت شهادت مفروض و معهود نمی

بود. علیهذا دریافتیم که اصل عهد الَستی یک اصل ابتدایی و وجودی است. شاید بتوان گفت این اصل حتی مشروط به وجود نیز نیست؛ زیرا در عالم الستی و پیش از عالم طبیعت و عوالم ذهنی و عینی بنیان آن نهاده شده است. از این رو می

توان گفت وفای به عهد، قبل از هر چیز، یک ضرورت قرآنی از تکوینی و تدوینی و عقلی و کلامی و فلسفی و در عین حال، اصلی اخلاقی و عملی و عرفانی است. وفای به عهد الهی یعنی تسلیم به اراده باری شدن و پذیرفتن آنچه حضرت او در ازل حکم کرده است.

نه این زمان من شوریده‌حال نهادم روی

بر آسـتان تو، کاندر ازل نهـادم باز

قشیری می

گوید: «شاهد الله است؛ زیرا شهادت از برای خویش داده به وحدانیت خویش؛ و مشهود نیز خود الله است که گواهِ الله، خود الله است.» یک شیوه تفصیل مطلب قشیری بدین قرار است که شهادت که تصدیق به علم است و این که اعلی مراتب علم است و حضرت باری

تعالی علیم و حکیم است و بسیار دانا به امر و خلق ماسوی است، پس به شهادت و تصدیق هر ذات ممکن بر خودش بسیار داناست و می

داند که شهادت اینان از شهادت وی سبب می‌گیرد و این شهادت ممکن از شهادت واجب فائض است و همچنین به تأکید، باری تعالی داناست بر شهادت انبیا و اولیا که کامل از مخلوقاتند و تسبیح آنان به شهادت وی نزدیکتر از شهادت و تسبیح دیگر موجودات است. و چون «کل شئ یُسبّح بحمده» و او از مراتب تسبیح بندگان آگاه است، این گواهی بر وجود باری از جانب ممکنات که وجودشان به فیض متدرج وجود او وابسته است، تابع گواهی اوست بر وجود خود او. پس شهادت او بر خویش از شهادت همه ماسوی بر او اکمل و اوسع و اظهر است با همه اختلاف در احکام و شهادات در دین و شرع و همه اختلاف در تنزیل و کلمات و آیات.

ابن عربی می‌گوید: «مشاهده و خطاب در نزد ما جمع نمی

شود؛ زیرا حقیقت هر یک از غیر آن بی

نیاز است و لذا هرگز این دو جمع نمی‌شود.» در برابر شیخ، برخی در تفسیر «شهدالله انه لا اله الا هو» (آل عمران، ۱۸) گفته

اند: این شهادت از سنخ شهادت علم است، نه شهادت از سنخ شهود و رؤیت. از این روست که شهادت اهل اخلاص و در زمره آنان شهدای حق به توحید به سبب خبر به آن نیست، بلکه شهادت آنها لنفسه است و نیاز به خبر در این شهادت نیست و هیچ کس و هیچ چیز نمی‌تواند مانع و رادع از این شهادت باشد؛ بنابراین می

توان گفت شهادت باری بر وحدت، لابشرط من قید ای شرط وی، بر شهادت انسان بر توحید ربوبی تقدم دارد و این شهادت اخیر به حکم قاعده اضافیه متأخر به همان شهادت سرمدی متقدم است.

عهد ازلی انسان با خداوند و لیاقت او بر استماع کلمه خطابیه «الستُ بربکم» و التباس خلعت توحید و پاسخ و تأیید و تصدیق او و «بلی»گفتن او، معلول شهادت باری

تعالی بر ذات خویش است و این شهادت ذاتیه بر ضرورت ذاتیه مقدم بر شهادت و عهد ماسوی الله از ممکنات است. پس شهادت انسان و زمین و آسمان و شهادت اشیای ممکن، همه بر ذات او چنانچه از شهادت او بر خویش آغاز نمی

شد، عهدی نمی

بود و معنی نمی

داشت. فلذا عهد و شهادت انسان از شهادت ذاتی باری حکایت دارد و مظهر آن حقیقت مسلم است.

در تکمیل سخن باید گفت که عهد انسان گرچه حادث زمانی نیست و عتیق است، اما با درازای زمان پیوند خورده و فرمود: افطال علیکم العهد: «فرجع مُوسی الی قومه غضبان اسَفا. قال یا قوم الم یعدکُم ربُکُم وعداً حسنا؟ افطال علیکُمُ العهدُ ام اردتُم ان یحلّ علیکُم غضبٌ من ربکُم فاخلقتُم موعدی»۲ (طه، ۸۶) چه شهادت ذاتی از جمله احکام ضرورت لاوقتیه ازلیه است و شهادت انسان نیز مظهر آن حکم ازلی و ابدی است و از این رو همیشگی و جاودانی و طولانی و سخت است و باری

تعالی پیوسته انسان را از شکست و نُکص در این پیمان بازمی

دارد و از خُلف وعده و نقض عهد پرهیز می

دهد و به وفای به عهد و پرهیز از نقض دعوت می

کند.

خدای شهید

نکته دیگر این که شهادت خداوند متعال توصیف درستی است از لحاظ مفهومی؛ اما «شهید» را نام خداوند می

دانیم، نامی که توسل و تکلم به آن از جانب شارع مقدس مأذون و مجاز دانسته شده و این اسم در قرآن سابقه دارد: «و الله علی کل شئ شهید». پس اطلاق اسم شهید بر خداوند و توصیف او بدین وصف درست است، همچون دیگر اسمای متعالی «قادر» و «عالم»؛ زیرا حضرت حق خود را بارها بدان توصیف نموده است. همچنان‌که اشاره شد، شهادت خالق سابق بر شهادت مخلوق است و این نه سبق زمانی، بلکه سبق وجودی و ذاتی است و غلبه شهادت او بر ماسوی الله، خارج از دائره زمان و زمانیات و مکان و مکانیات است و بلکه این سبق شهادت، افضل و اقوی در سبق از میان همه سبق ازلی و دهری و زمانی است؛ زیرا اگر این تقدم شهادت باری بر ممکن از سنخ تقدم زمانی بود، در نفس شهادت واجب‌الوجود بر خویش زمان رخنه می

کرد و قبلیت اسم «شاهد» و «شهید» بر مظاهر و اکوان ماسوی الله صرفا یک قبلیت و تقدم زمانی می

بود و لاغیر.پس خالق و مخلوق در شهادت معیت عرضی ندارد. از طرف دیگر، لازمه شهادت، رجحت ظهور است بر کمون؛ چون بدون شهادت از کمون چیزی به مطلع علم و عین نمی‌آید و شهادت خود عین ظهور و اظهر و اعلی مراتب آن است. پس حکمت شهادت، تحقق و ظهور آن است. به عبارت دیگر گرچه برای ذرات عالم عینی و ذهنی به شهادت و بینه نیاز است، اما در نفس شهادت نیاز به شهادت دیگر نیست: «و الله من ورائهم شهید».

در شهادت، سمع و قول یکی می‌گردد و آنگاه که شهادت به صدق گفته شده به صدق مسموع شده و این دو منزل در شهادت یکی است. همان‌گونه که نفس سماع خطاب الهی «کن فیکون» آن شئ را موجود می‌سازد، نفس سماع «الستُ بربکم» خمیره انسان را با عهد پیوند می‌زند و او را معهود عهد و عهد معهود می‌کند و مستحق و منتظر عالم اخروی می‌نماید که پاداش و پادافره «بلی» و «لا»ی اوست و این که در نزد خداوند و ملائکه مقرب و در کلام حضرات معصومین علیهم‌السلام، قیامت «یوم العهد المعهود» خوانده شده، دلالت بر اعاده اسم انسان و بازگشت انسان است که خود عهد معهود است و مظهر تامّه اسما و صفات الهی است و در دعای «اسالک باسمائک التّامه الکامله المعهوده» بدان اشاره شده است.

لفظ «عهد» بارها در قرآن آمده است؛ ازجمله در آیه کریمه ۳۴ اسراء: «و لا تقربوا مال الیتیم الّا بالتّی هی احسنُ حتّی یبلُغ اشُدهُ و اوفوا بالعهد انّ العهد کان مسئولا». این تعریف یک تعریف جنسی از عهد است. می

توان گفت «العهد ما هی عنه و منه مسئولا». این آیه هم مرجع قاعده فقهی و هم مبنای قاعده اخلاقی شده است. عهد آن است که انسان با خدا پیمان می‌بندد که چنانچه به حاجت شرعی خود رسید، در برابر آن خیری را انجام دهد که بدان عهد کرده بود. انجام این چیز بر متعهد مکلف واجب است و چنانچه به عهد خود عمل نکند، باید کفاره بدهد یعنی شصت فقیر را سیر کند، یا دو ماه روزه بگیرد یا یک بنده آزاد کند.

اما از آنجا که الف و لام مکرر بر سر عهد، دلالت بر اهمیت و تخصیص می

کند، مراد اصلی آیه آن عهد «الست» یا نخست الهی است که مهمترین عهد و پیش از همه عهود و بر همه متقدم است. عهد خداوندی همان عهد است که خداوند بر یگانگی خویش شهادت داد و از آن پس بر مخلوق خویش، نفوس بنی

آدم پیمان گرفت که پروردگار ایشان هم اوست. «و اذ اخذ ربک من بنی

آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم؟ قالوا بلی» (اعراف، ۱۷۲) این پیمان از پشتهای بنی

آدم یک به یک گرفته شده و این نفوس بنی

آدم بر آن پیمان خود گواهند تا یوم القیامه. حق

تعالی از پشت انسان، برگرفته و خارج نمود و آنها را بر انفس آنها شاهد گرفت و آنها بر ربوبیت رب

العالمین شهادت دادند.

هم پیمان و سوگند عهد خداوند با انسان که بر حفظ شرع و عمل به آن است هم مشتمل بر عهد میثاق و ظاهری است و هم

باطنی و همه سر، روح و قلب و نفس و حتی بدن بر این عهد مسئول و متعهدند. مخاطب عهد خداوند، انسان است. این عهد از جانب خداوند وضع و اعلام شده است و البته مخاطب این عهد، انسان است. شرط وقوع این عهد، نسبت طرفین است با آنکه وجود یک طرف عین

الربط به دیگری است و انسان چیزی جز انتساب به مقام جمعیه اسمائیه نیست. وجود انسان که مخاطب عهد الهی است و متعهد به عهد الهی گردیده است توانای به اتیان تعهد خویش در ظاهر و باطن است و خداوند او را چنان آفریده که انجام پیمان و میثاق هم در ظاهر و هم در باطن برایش ممکن و مقدور باشد: «لا یکلف الله نفسا الا وُسعَها و ما اتاها» (بقره، ۲۸۶؛ طلاق، ۶۵).

بنا بر این عهد، عهدی نیست که ممتنع عقلی باشد و وجود و حصول آن ناممکن باشد. در اصول می

گویند ممتنع عقلی ممتنع شرعی است. در اینجا نیز می

گوییم اگر تحصل عهد و میثاق الهی به وفا ممکن و مکتفی نبود، باری

تعالی از انسان نمی

خواست تا بدان متعهد باشد و فرمان «اوفوا بالعقود» هرگز صادر نمی

شد و وفای به عهد هیچ‌گاه واجب نمی

شد.

عهد و حد الهی

به اشاره متذکر می

شویم که عهد و حد الهی یکی است. برخی تصور کرده

اند حدود الهی امری فرعی و ثانوی نسبت به اصل عهد است. تصور اینان این است که ایمان به عهد الهی، مرتبه

ای متعالی از اتیان اجرای حدود الهی است. اشکال این است که آنها حدود الهی شرع را همچون حدود و قوانین عرفی و اجتماعی تلقی می

کنند که بالضروره متعین به امر الهی نیست؛ اما حقیقت این است که تعهد به پیمان جز تعهد به حدود الهی نیست و بدون ایمان به شرع و تسلیم به حدود شرعی، سخن از عهد الهی و پیمان الهی نتیجه

ای ندارد. در نزد عرفای کمّل ما نقض عهد جز خروج از شریعت نیست. کمال‌الدین کاشانی در تعریف نقض عهد چنین گفته است: «نقض العهد» یعنی به التجاوز عن الحد الذی حده الرب للعبد. پس مسلم و مقرر است که عهد خداوند با تشریع سبحانه و تعالی متعین شده است: «و عهدنا الی ابراهیم و اسمعیل ان طهّرا بیتی للطائفین» (بقره، ۱۲۵).

حفظ عهد الهی، حفظ اوامر و نواهی باری

تعالی و حفظ شرع اوست. بدون رعایت حدودالله، عهد خداوند رعایت نمی

شود. بدون

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.