پاورپوینت کامل چرا یزد «دارالعباده» نام گرفت؟ ۲۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل چرا یزد «دارالعباده» نام گرفت؟ ۲۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چرا یزد «دارالعباده» نام گرفت؟ ۲۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل چرا یزد «دارالعباده» نام گرفت؟ ۲۸ اسلاید در PowerPoint :
کثه، ایساتیس یا یزد، اولین شهر خشتی جهان، با القاب و عناوین مختلفی در طول تاریخ درازدامن خود، مورد خطاب قرار گرفته است. همچون شهر آتش و آفتاب، شهر بادگیرها و… اما بیگمان، هیچ یک به اندازه لقب «دارالعباده» مورد اعتنا نبوده و از جایگاه بلند و بیرقیب این لقب، بهرهمند نبوده است.
کثه، ایساتیس یا یزد، اولین شهر خشتی جهان، با القاب و عناوین مختلفی در طول تاریخ درازدامن خود، مورد خطاب قرار گرفته است. همچون شهر آتش و آفتاب، شهر بادگیرها و… اما بیگمان، هیچ یک به اندازه لقب «دارالعباده» مورد اعتنا نبوده و از جایگاه بلند و بیرقیب این لقب، بهرهمند نبوده است.
دو کتاب از منابع مهم تاریخ یزد، یعنی تاریخ جدید یزد، نوشته احمد بن حسین کاتب یزدی (قرن نهم هجری، دوره تیموریان) و جامع مفیدی، نوشته محمدمفید مستوفی بافقی (قرن یازدهم هجری، دوره صفویان) روایت چگونگی ملقب شدن شهر یزد به «دارالعباده» را تقریباً به یک شکل و البته با اندکی اختلافات جزئی در متن روایتشان، ارائه کردهاند.
هر دو روایت، منشأ این لقب برای شهر یزد را در دوران حکومت ملکشاه سلجوقی جستوجو کردهاند. ملکشاه، فرزند آلب ارسلان، قدرتمندترین پادشاه دودمان سلجوقی بود که از ۴۶۵ تا ۴۸۵ هجری قمری تخت سلطنت ایران را در اختیار داشت. کاتب یزدی در تاریخ جدید یزد که در روزگار تیموریان نگاشته شده است، واقعه را چنین گزارش میکند که پس از مرگ آلب ارسلان، نوبت به حکومت ملکشاه رسید. سلطان ملکشاه از خراسان حرکت کرد و تمام عراق عجم و آذربایجان را تصرف کرد و به اصفهان آمد. علاءالدوله کالنجار(کاکویه) که اصفهان را در اختیار داشت، سلطان را استقبال کرد و پیشکشهای شاهانه به او تقدیم کرد. سلطان ملکشاه که او را آخرین بازمانده شاهان آل بویه میدانست و به وی احترام میگذاشت، شرم داشت که اصفهان را از او بگیرد. بنابراین اصفهان را رها کرد و به جانب بغداد رفت. اما همچنان، دلش در هوای اصفهان بود و بنا داشت که اصفهان را پایتخت خود کند. پس:
«پیش علاءالدوله فرستاد و گفت که حرمت تو بر ما واجب است. اما بدان… هیچ مملکتی به غیر از اصفهان مرا جای نشست برنمیتابد، اگر صلاح باشد اصفهان را به من واگذارد و هر مملکت دیگر که میخواهد بستاند. رسول پیش علاءالدوله آمد و مکتوب و خلعت سلطان بیاورد. علاءالدوله گفت فرمان بردارم و مرا داعیه سلطنت نیست، اما از وطن ناگزیر است. ولایت مختصر مرا کافی است که اقطاع من باشد و من در آنجا به عبادت مشغول گردم. باقی، سلطان، حاکم است؛ و رسول را نوازش فرمود و خلعت داد و بازفرستاد. چون رسول پیش ملکشاه آمد، ملکشاه بدو آفرین کرد و او را بستود و دختر عم خود، ارسلان خاتون را نامزد او کرد و زفاف کردند و به استصواب رأی نظامالملک، یزد را نامزد علاءالدوله کالنجار کردند و گفتند یزد عبادتخانه اوست و یزد را «دارالعباده» نام کردند و علاءالدوله را با ارسلان خاتون روانه یزد کردند در سنه اربع و خمسمائه (۵۰۴ هجری قمری).»
مستوفی بافقی که کتاب مشهور خود، جامع مفیدی را دو قرن بعد و در روزگار سلطنت شاه سلیمان صفوی، تألیف کرده است، روایت کاتب یزدی را با اندکی اختلاف، چنین ارائه میدهد که ملکشاه، نامهای به علاءالدوله کاکویه نوشت و در آن به او یادآوری کرد که برای علاءالدوله احترام زیادی قائل است، اما از آنجا که هیچ شهری در امپراطوری، گنجایش نیروهای سلطنتی را ندارد، بنابراین ناگزیر است که اصفهان را از علاءالدوله بگیرد و بهعنوان پایتخت خود در آن مستقر شود.
علاءالدوله، بعد از مطالعه نامه، در جواب نوشت، «بر همگنان ظاهر است که مرا به دنیا چندان محبت نیست، اما از مسکن چند روزه ناگزیر است. اگر خطه یزد که از محقرترین ولایات است به اقطاع من مقرر شود، تا در آن مملکت به عبادت پروردگار عالمیان، اشتغال نمایم، از الطاف سلطان، بعید نخواهد بود. سلطان ملکشاه از این جواب، خرم شد و ارسلان خاتون، صبیه سلیمانشاه، عم خود را به عقد سلطان علاءالدوله درآورده، به جانب اصفهان فرستاد و پیغام داد که یزد دارالعباده و اقطاع ابدی آن جناب است، باید که بدان صوب توجه فرموده و به عبادات، قیام نمایند و سلطان علاءالدوله در سنه اربع و خمسمائه (۵۰۴ هجری قمری) بدان بلده آمده و از آن زمان، یزد به دارالعباده موسوم شد.»
آشکار است که روایت مستوفی، متکی بر روایت کاتب یزدی است. بخصوص آنکه اشتبا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 