پاورپوینت کامل علم یا فلسفه؟ ۶۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل علم یا فلسفه؟ ۶۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل علم یا فلسفه؟ ۶۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل علم یا فلسفه؟ ۶۲ اسلاید در PowerPoint :

۱ تحقیقی در رابطه با علم فردگرا بیان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که در علم فیزیک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم بلافاصله با حدسِ مسئله آغاز کنیم. همان‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور که این امکان وجود دارد که «از طریق درهایی که بازند وارد خانه شویم»، برای «خانه» یک ساختار نظریه علمی وجود دارد، به عبارت دیگر، به دلیل برخورد با مسائلی که اهمیت آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به طور گسترده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای برای همگان شناخته شده است، ساختار نظریه علمی «خانه» شکل گرفته است. محقق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند بر روی خواننده حساب کند (محقق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند انتظار داشته باشد که خواننده آشنا با پیش‌نیازهای رشته باشد) تا اثر جدید را درون زمینه کلی دانش علمی قرار دهد.

۱ تحقیقی در رابطه با علم فردگرا بیان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که در علم فیزیک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم بلافاصله با حدسِ مسئله آغاز کنیم. همان‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور که این امکان وجود دارد که «از طریق درهایی که بازند وارد خانه شویم»، برای «خانه» یک ساختار نظریه علمی وجود دارد، به عبارت دیگر، به دلیل برخورد با مسائلی که اهمیت آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به طور گسترده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای برای همگان شناخته شده است، ساختار نظریه علمی «خانه» شکل گرفته است. محقق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند بر روی خواننده حساب کند (محقق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند انتظار داشته باشد که خواننده آشنا با پیش‌نیازهای رشته باشد) تا اثر جدید را درون زمینه کلی دانش علمی قرار دهد.

فیلسوف خودش را در یک وضعیت کاملاً متفاوتی قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. او نه‌تنها با عمارتی نظری بلکه با انبوهی از ویرانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نیز مواجه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. او نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند نقطه شروع خودش را اهمیت و جایگاه مسئله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای قرار دهد که به طور گسترده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای تشخیص داده شده است؛ برای اینکه اغلب تنها چیزی که به طور گسترده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای شناخته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود این نکته است که هیچ چیزی وجود ندارد. در واقع، حتی در حلقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فلسفی اثبات کردن این موضوع رایج است که مسئله فلسفیِ اصیل و حقیقی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند به هیچ وجه وجود داشته باشد.

فیلسوفی که تمایلی ندارد خودش را به هیچ مکتب استدلالی متعهد کند یا خودش را از پذیرش وضعیت غم‌‌‌‌‌‌‌‌‌انگیز مباحث فلسفی رها کند، مجبور خواهد بود که از «خاستگاه» مباحث خود را آغاز و طرح کند.

۲ هرچند این کار، کار ساده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای نخواهد بود. حتی قبل از اینکه ما نخستین گام را برداریم، در‌‌‌‌‌‌‌‌‌حالی‌‌‌‌‌‌‌‌‌که باور دارم که هنوز ما چنین گامی را برنداشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌ایم، به نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد که ما پیش از این بسیار دور شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ایم؛ از همه طرف صدای بلند «ایست!» را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنویم. این صدای بلند از یکسو، صدای پوزیتیویسم (منطقی) مدرن است و از سوی دیگر، صدای فلسفه جهان‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مدرن (بدون در نظر گرفتن تفاوت‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بسیار زیادی که آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را از یکدیگر جدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند)، که به طور یکسان، مخالفِ فرضیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خاصی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هستند که ما به طور ضمنی در نخستین جملات‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان بیان کردیم.

این جملات و توضیحات، آشکارا حاوی یک پیام ضمنی است، بدین معنا که، جایگاه فلسفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که در جملات فوق توضیح داده شد نشان‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهنده وجود یک بیماری است و اینکه درمان، یا اصلاح، یا بازسازیِ علمی فلسفه ضروری و درعین‌‌‌‌‌‌‌‌‌حال امکان‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیر است.

با این وجود، این دقیقاً همان چیزی است که توسط «پوزیتیویسم» و توسط «فلسفه جهان‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مدرن» تکذیب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. هر دوی این مکاتب به این دیدگاه معتقدند که اگر ما «علم» (در معنای علوم فردگرای گوناگون) را به معنای ساختار نظریِ قابل توجیهِ عینی در نظر بگیریم، علم فلسفی وجود ندارد و نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند وجود داشته باشد. بر اساس هر یک از دو موضع «پوزیتیویسم» و «فلسفه جهان‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مدرن» هیچ علمی بیرون (یا ورای) علوم فردگرا قابل تصور نیست (البته در میان آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها باید منطق گنجانده شود که معمولاً به عنوان بخشی از فلسفه در نظر گرفته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود).

۳ پوزیتیویسم مدرن (به طور خاص‌‌‌‌‌‌‌‌‌تری درباره ویتگنشتاین سخن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم) مسائل سنتی فلسفه را تا حدی به مثابه مسائل اصیلی در نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد که به هیچ وجه به فلسفه تعلق ندارند (برای مثال آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها باید توسط منطق، یا ریاضیات، یا فیزیک، یا روان‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسیِ تجربی حل و فصل شوند). همچنین، پوزیتیویسم مدرن، مسائل سنتی فلسفه را تا حدی نه به مثابه مسائل اصیل بلکه به مثابه مسائل کاذب (شبه مسائل) در نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد (تا جایی که به مسائل فلسفی نوعی مربوط می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، مسائلی نظیر مسئله واقعیت، مسئله علیت و مسئله اراده آزاد). حتی آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان به طور دقیقی به شکل قاعده در آورد و صرفاً فقدان وضوح زبان‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناختی و بدفهمی آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها است که منجر به این تصور اشتباه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که این «مسائل» پرسش‌‌‌‌‌‌‌‌‌های اصیل هستند. این دیدگاه بر این موضوع دلالت ضمنی دارد که هیچ آموزه و علم فلسفی‌ای نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند وجود داشته باشد: در جایی که هیچ پرسشی وجود ندارد، هیچ پاسخی نیز نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند وجود داشته باشد. ویتگنشتاین معتقد است که «فلسفه پیکره‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از آموزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نیست بلکه یک فعالیت است». این «فعالیتِ» فلسفیدن با رها کردن و کنار گذاشتن تمام ادعاهای فلسفی، خودش را محدود به پاک کردن و تصحیح بدفهمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و سوءاستفاده‌‌‌‌‌‌‌‌‌های زبان‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناختی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که موجب مسائل کاذب یا شبه مسائل فلسفی شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند که حذف این بدفهمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و سوءاستفاده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دنبال می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

بر اساس این دیدگاه، هیچ نظام فلسفی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند وجود داشته باشد. حتی نظامی با خطاهای فلسفی و مسائل کاذب یا شبه مسائل نیز نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند وجود داشته باشد (اگر چه به صورت نوعی و در قالب سوءاستفاده‌‌‌‌‌‌‌‌‌های زبان‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناختیِ سنتی وجود دارند) به دلیل اینکه ما هرگز نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم از سوءاستفاده‌‌‌‌‌‌‌‌‌های زبان‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناختیِ جدیدی آگاه و مطلع باشیم که ممکن است روزی پدیدار شوند. در مقابل، نوعی روش فلسفیدن وجود دارد؛ روش فعالیت فلسفی. این روش شامل تأمل درباره قواعدِ کاربرد زبان‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناختی است (گرامر در معنای گسترده آن)، به دلیل اینکه این قواعد به تنهایی مفهوم و معنای گزاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و واژگان‌‌‌‌‌‌‌‌‌مان را مشخص می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

دیدگاه پوزیتیویسم مدرن که رئوس کلی آن به طور خلاصه بیان شد، ضرورتاً متعهد به احیا و بازسازیِ فلسفه است و چنین تمایلی را از خود نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد؛ موضوعی که من در ابتدا به آن به عنوان خطای اساسیِ تمام فلسفیدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌های پیشین اشاره کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام. همچنین این دیدگاه توضیح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که چرا چنین تلاش‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی همیشه با شکست مواجه شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. در واقع این توضیح را از طریق این آموزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش ارائه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که هیچ نظامی از «مسائل» فلسفی وجود ندارد، یعنی، آموزه سوء استفاده گرامری. علاوه بر این، پوزیتیویسم مدرن هرج و مرج موجود در نظام‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فلسفی را نیز توضیح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد.

۴ نتایج مشابهی، گرچه از مسیر به طور کامل متفاوتی، توسط فلسفه جهان‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مدرن گرفته شده است (به طور ویژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌تری درباره شلر، هایدگر و یاسپرس سخن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم). مسلماً فلسفه جهان‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مدرن مشروعیت مسائل فلسفی را تصدیق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها ادعاهای فلسفی خلق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و فلسفه را به مثابه یک آموزه و دکترین در نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند (اما آموزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از نوع متفاوت با علوم توجیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیرِ عینی). فلسفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مدرن تعمداً و گاهی اوقات به صراحت، در‌‌‌‌‌‌‌‌‌حالی‌‌‌‌‌‌‌‌‌که طبیعتِ علمیِ فلسفه را انکار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، کار فیلسوفان را به مثابه اعترافات فردی و جهان‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینیِ سوبژکتیو در نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند. خصیصه فردی، شهود ابتکاری و عمیق، به جای عینیت علمی یا آزمون‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیری عقلانی – انتقادی، عناصری هستند که ارزش و اهمیت پروژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فلسفی را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازند.

در واقع، فیلسوف باید بتواند از هر گونه تلاشی برای توجیه کردن یک آموزه پیشنهادی در مقابل اعتراض‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و ایرادها خودداری کند. برخلاف دانشمند، او از طریق استدلال قانع نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود بلکه توسط بیان آن چه عمیقاً او را به حرکت وامی‌‌‌‌‌‌‌‌‌دارند است که اقناع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و کسانی که به تعبیر کارل یاسپرس «به تنهایی در مسیری مشابه سفر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند»، بسیار شبیه پوزیتیویسم مدرن، فلسفه جهان‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی نیز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند هرج و مرج موجود در نظام‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فلسفی را توضیح دهد؛ از نظر فلسفه جهان‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی هم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند نظام فلسفیِ قاطع و مسلمی وجود داشته باشد، یا حتی سیستم نهایی یا قاطعی از مسائل فلسفی نیز نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند وجود داشته باشد، به دلیل اینکه ما هرگز نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم از آن چه مسائل فلسفیِ جدید ممکن است روزی آشکار کنند، آگاه و مطلع باشیم.

به طریقی مشابه با پوزیتیویسم مدرن، فلسفه جهان‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مدرن نیز باید متعهد به احیا و بازسازیِ فلسفه باشد و چنین تمایلی را از خود نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد؛ موضوعی که من در ابتدا به آن به عنوان خطای اساسیِ تمام فلسفیدن‌‌‌‌‌‌‌‌‌های پیشین اشاره کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام. این خطا همانا گرایش به سمت علم (فردگرا)، تلاش برای توجیهِ عینی، تلاش بر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.