پاورپوینت کامل مروری بر جریان روشنفکری در ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مروری بر جریان روشنفکری در ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مروری بر جریان روشنفکری در ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مروری بر جریان روشنفکری در ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

جریان روشنفکری در ایران را می توان از زمان آشنایی ایرانیان با غرب بواسطه سفرنامه هایی دانست که نخستین بذر تجددخواهی را در قالب دریافت سبک نوینی از زندگی در حیات اجتماعی و سیاسی ایجاد کردند که تا پیش از آن ایرانیان با آن آشنایی نداشتند

پاورپوینت کامل مروری بر جریان روشنفکری در ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint – اواخر ۱۹۴۰ با تأکید بر گفتمان عقب‌ماندگی نزد روشنفکران ایرانی

چکیده: جریان روشنفکری در ایران را می توان از زمان آشنایی ایرانیان با غرب بواسطه سفرنامه هایی دانست که نخستین بذر تجددخواهی را در قالب دریافت سبک نوینی از زندگی در حیات اجتماعی و سیاسی ایجاد کردند که تا پیش از آن ایرانیان با آن آشنایی نداشتند.ایرانیان از همان آغاز هرچه بر شناخت سطحی خود از غرب بدون آگاهی از زمینه ها و تفکر موجود در جامعه غربی وسعت بخشیدند در نوعی فرایند شرق شناسانه بر عدم توسعه خود واقف شدند و آن را در مقابل آرمانی دانستن فرهنگ غربی تقویت کردند. تفکری که به موجب آن برخی از مصلحان اجتماعی و حکومتی سعی کردند تا آن را بواسطه برخی از اصلاحات در حوزه های مختلفی عملی سازند که راه‌حل پیشنهادی آنها چیزی جز غربی شدن و انتقال مدرنتیه غربی در قالب ظواهر نبود. با تولد روشنفکر ایرانی در دوره مشروطه فرایند تفکر انتقادی درباب ریشه های این شکست و عقب‌ماندگی بطور جدی‌تری صورت گرفت که با ارائه نگاه های افراطی از یکسو غربی شدن را یگانه راه ترقی می خواندند و از سوی دیگر با نفی گذشته هرگونه میراث فرهنگی، تاریخی و مذهبی را نادیده می انگاشتند. پس از آن با شروع دوره پهلوی برخی از این تفکرات ادامه یافت اما با شروع گفتمانی انتقادی در مفهوم غرب‌ستیزی رفته رفته شکلی از آگاهی‌بخشی از فرهنگ خودی شکل گرفت که به موجب آن پیشرفت غربیان تنها معطوف به حوزه های علمی و صنعتی بود و ایرانیان در حوزه های فرهنگی و معنوی خود پیشرو شمرده شدند. این تفکر با معرفی نظریه بومی‌سازی سعی کرد تا با اخذ فناوری به مثابه یک پدیده محصول مدرنیته و نه غربی آن را اخذ و با حفظ شخصیت فرهنگی و اجتماعی خاص خود بومی سازی کند. تلاشی که در دوران پس از انقلاب نیز پی گرفته شد اما در این دوران بود که آسیب‌شناسی درباب عوامل عقب‌ماندگی و ناکامی بطور تخصصی‌تری پی گرفته شد؛ اما همچنان نگاه تک‌بُعدی نسبت به عوامل مطرح بود کهنتیجه آن شناخت ناصحیح و در نتیجه راهکارهای غیرعملی و بی‌نتیجه بود. در نهایت آخرین تلاش های فضای روشنکری در قالب نوعی راهکار میانه‌رو و معتدل در قالب روشنفکری دینی یا احیای دین با بازنگری در مبادی دین در برخورد با مسائل دنیای مدرن بود که تلاش می کرد تا با نقد از فهم دین برداشتی صحیح و متناسب با دین را باعث شود؛ برداشتی که بتواند چالش های موجود بین سنت/مدرنیته و شرق/غرب را در قالب یک فرایند گفت و گویی برطرف نماید. اما جریان روشنفکری در تاریخ ایران در بازه دویست ساله خود تنها در قالب نوعی شرق‌شناسی وارونه عمل کرده است که نه تنها تعارض های موجود درباب علل و راه‌حل مساله عقب ماندگی را برطرف نساخته که حتی به تناقض ها و چالش های بیشتری نیز دامن زده است.

کلیدواژه‌ها: روشنفکر. روشنفکری در ایران. طرح اصلاح از بالا. مشروطیت. غرب‌گرایی. غرب‌ستیزی. بومی‌سازی. روشنفکری دینی. شرق‌شناسی وراونه.

مقدمه‌ای بر روشنفکر وجریان روشنفکری: یک دیگری در میان خود

وقتی صحبت از روشنفکری به میان می آید، روشنفکر به عنوان کنشگر جزئی از این گفتمان به شمار می‌رود. روشنفکر که از دو واژه

Intellectuel

فرانسوی و

Intellgensia

روسی گرفته شده استبه دو معنای مختلف ارجاع می یابد: واژه نخست به روشنفکر به مثابه یک گروه کوچک از افراد خلاق مربوط می شود و واژه دوم به جامعه روشنفکری یعنی اعضای فرهیخته یک قشر با درجات مختلفی از منزلت اشاره دارد. از این رو اگر گروه روشنفکری به تولیدات نظری درباب ایده ها مشغول هستند، جامعه روشنفکری نسبت به روشنفکران تمایل دارند تا ایده ها را به صورت ابزاری بنگرند و به دنبال نوعی خرد عملی اند و به ساختن و عمومی کردن ایده های نظری مشغول هستند.

روشنفکر به منزله سوژه تاریخی محصول مدرنیته است که الگوی عامی را ارائه می دهد که غربی نیست. اصطلاح روشنفکر در قرون وسطی پدید آمد، در مدارس شهری قرن دوازدهم رشد کرد و در آغاز قرن سیزدهم در دانشگاه ها توسعه یافت. در این زمان مفهومروشنفکر به افرادی اشاره داشت که کارشان فکر کردن و شریک‌کردن دیگران در افکارشان بود. اما به زعم لوگوف این پیوند تفکر شخصی و نشر آن از طریق تدریس بود که روشنکر را روشنفکر می ساخت(کاظمی ۱۳۸۳، ۱۱). اما با شروع مدرنیته است که روشنفکری به مثابه یکقشر که دربردارنده ویژگی های خاصی است ترویج می یابد؛ ویژگی هایی که به مثابه یک الگوی محصول مدرنیته معرفی می شود. جریان روشنفکری را می توان نتیجهفرایند روشنگری در اروپا دانست که آرمان های روشنفکرهمان آرمان های عصر روشنگری است؛ آرمان هایی چون اعتقاد به آزادی، برابری، خودمختاری فردی، اسطوره‌زدایی و نفی استبداد دینی و سیاسی و بطورکلی مبارزه با هرگونه استبداد و نزاع با هرگونه سلطه(همان ۱۸).

درباب ویژگی های روشنفکر نظرات مختلفی بیان شده است. برخی از این نظریات بر ویژگی های ذهنی و خِرد انتقادی روشنفکر اشاره دارند و برخی دیگر بر ویژگی ابزاری وعملی در کنش فعال اجتماعی آن می پردازند. ماکس وبر روشنفکران گروهی می داند کهرهبری یک جامعه فرهنگی را بر عهده دارند(اکبر ۱۳۹۵، ۹). ادوراد سعید نیز با در نظر گرفتن اینکه تاکنون هیچ انقلاب عظیمی در تاریخ معاصر بدون حضور روشنفکران به وقوع نپیوسته، روشنفکر را کسی می داند که علت وجودیش بازی‌کردن نقش نمایندگی همه آن مردم و موضوعاتی است که در جریان عادی یا فراموش شده و یا مخفی نگه داشته شده اند(سعید ۱۳۸۲، ۴۹). اوروشنفکر را کسی می داند که آشکارا نماینده نوعی دیدگاه به شمار می رود؛ کسی که خالق تجسم هایی برای اجتماع است. آنتونیو گرامشی نیز با تمایز میان دو نوع از روشنفکران برخی را روشنفکران سنتی می داند که وابسته به ساختار و دولت‌های سیاسی اند و گروهی دیگر را روشنفکران ارگانیک می داند که در پیوند مستقیم با طبقات و تشکیلاتی‌اند که روشنفکران را برای سامان‌دادن خواست هایشان به کار گرفته اند. در مقابل برخی بر ویژگی ذهنی روشنفکر اشاره دارند، کسی مانند داریوش شایگان خصوصیت اصلی قشر روشنفکر را انتقادی اندیشیدن می داند(اکبر ۱۳۹۵، ۸). در این نگاه روشنفکر کاری جز نقد، تفکر انتقادی و برجسته ساختن تضادها در جامعه و قدرت سیاسی ندارد. آل‌احمد ویژگی هایی برای روشنفکر در نظر می گیرد که مهم ترین آن داشتن بینش و جهان بینی و عقلانی فکر کردن، توجهبه مبانی استعماری کشورهای عقب مانده، باور به آزادی انسان و در پی منافع مادی نبودن، در بند تعصب های سیاسی و مذهبی نبودن و در نهایت اقدام در جهت ایجاد وضعی دیگر است(آزادارمکی ۱۳۸۰، ۳۵). در این میان یکی از مهم ترین ویژگی هایی که روشنفکر را به بطن اجتماع پیوند می زند، نوشتن و تولید محصولات نوشتاری است که از طریق آن به اشاعه افکار خود و توجه دیگران می پردازد. چراکه عنصری که فعالیت روشنفکری را ساخت می دهد؛ عبارت از اعمال روشنفکرانه مثل وجود ساخت های پژوهشی دانشگاه ها، موسسه های تحقیقاتی، قوانین مربوط به فعالیت فکری مثل نشر کتاب و میزان کنترل دولت ها در قانون مطبوعات، رابطه قدرت و دولت با نهادهای روشنفکرانه است(کاظمی ۱۳۸۳، ۱۹). طبق نظر سعیدنقش روشنفکر خودِ عمل است و به نوعی آگاهی بستگی دارد که شکاک، درگیر و به صورتی بی‌امان وقف تحقیق و بررسی عقلانی و قضاوت اخلاقی شده است(سعید ۱۳۸۲، ۱۹). از همین رو نقش روشنفکری نقشی فعال است و برای همین تولد روشنفکران از دل همین نقشی است که در دل جامعه ایفا می کنند. بسترهای متفاوت اجتماعیِ منجر به تولید روشنفکری، خود از دلایل سیالیت‌بخشی به ماهیت روشنفکری است. نقش اجتماعی برای روشنفکران در نهایت به نقش آنان در شکل‌دهی به جهان مدرن منجر می شود؛ روشنفکران مدرن برخلاف متفکران سنتی با توده ارتباط می یابند و با توجه کردنشان به منافع عمومی شناخته می شوند. از این رو در دنیای جدید است که روشنفکری با تغییرات اجتماعی پیوند می یابد. ریمون آرون نیز اعتقاد دارد که روشنفکر باید در خدمت حقیقت و خرد اعتقادی قرار گیرد و او را در نقش انتقادی تعدیل کننده و روشنگری ارزشها خلاصه می کند(کاظمی ۱۳۸۳، ۲۵).

الگوی عام مدرنیستی روشنفکری حاصل انقلاب های صنعتی و علمی است؛ از همین رو تولد روشنفکر در معنای مدرن آن نتیجه تغییرات در شکل و شیوه زندگی است. آنچه در غرب روشنفکری را ساخت می دهد، نتیجه همین برخورد مستقیم است؛چیزی که در جهان سوم بطور غیرمستقیم شکل گرفته است. آنها(روشنفکران جهان سوم) نه از دل تجربه های اجتماعی که از طریق شنیدن تجربه های دیگران شکل گرفته اند؛ همین امر نخستین رویارویی ایرانیان با غرب را در قالب سفرنامه ها و روایت های دیگران شکل داده است. از سوی دیگر به دلیل اینکه روشنفکران از اجتماع مورد بحشان برخاسته اند در کشورهای جهان سوم اکثر روشنفکران در غرب از اندیشه های مدرن سیاسی واجتماعی در قالب مفاهیمی چون مشروطه‌خواهی، مجلس ملی و … مواجه شدهاند و همین امر نوعی فاصله را در ارتباط با مردم و توده ها موجب شده است که نتیجه آن گاهی تعارض هایی است که میان خواست های روشنفکران و منافع مردمی به چشم می خورد و اساسا همین تناقض ها در دیدگاه ها و خواسته های اجتماعی و سیاسی است که تضادهای موجود بین سنت و مدرنیته را در روند تجددخواهی شکل می دهد. الگویی دانستن روشنفکری به این معناست که این الگو می بایست در در قالب اشکال متنوع و خاص فرهنگی و اجتماعی متجلی شود. ویژگی تاریخی روشنفکران در این امر ریشه دارد که آنان بعنوان نخستین کسانی بودند که ایرانیان را با مفاهیم نوین دنیای مدرن آشنا ساختند و به نوعی بذر تجددخواهی را در دل آنان کاشتند.

جریان روشنفکری در ایران حاصل اوج و فرودهای زیادی بوده است که همگی حول محور مسأله عقب‌ماندگی شکل گرفته است(نک به: اکبر ۱۳۹۵، آزادارمکی ۱۳۸۰). مساله تجددخواهی همواره بعنوان یکی از راه های پیشرفت در برابر گفتمان عقب‌ماندگی شکل می گیرد که در تکوین و سیر جریان روشنفکری ایرانی تاثیرگذار است. در سیر این جریان می توان آنچه به تنوع روشنفکری در ایران شکل داده است را در عواملی چون شرق‌شناسی، سنت‌گرایی، نوگرایی و احیاگرایی دینی بازشناخت(کاظمی ۱۳۸۳، ۷۴-۷۲). شرق‌شناسی اولین جریان فکری است که موجب جریان روشنفکری می شود؛ شرق‌شناسی در شناساندن غرب بعنوان یک دیگری پیروز و پیشرفته معرفی می شود؛ غربی که از طریق آن، شرقِ موردِ تفسیر خود را به شرقیان تحویل می دهد. جریان سنت‌گرایی نیز بخشی از بدنه سنتی است که تلاش می کند تا در برابر تجددخواهی مقاومت کند و راه پیشرفت را در قالب و قواعد سنتی می بیند. در مقابلِ سنت‌گرایان، نوگرایان روشنفکرانی هستند که پذیرش مبادی مدرنیته را در قالب نوعی تقلید بی چون و چرا، پروژه انتقال و بسط آن در جوامع جهان سومی چون ایران را بعنوان راه پیشرفت و برون‌رفت از چالش عقب‌ماندگی معرفی می کردند و در نهایت روشنفکران دینی قرار دارند که در میانه جای می گیرند؛ آنان مدرنیزاسیون را رد نمی کنند اما احیاگرایی دینی را بعنوان پاسخی در رد مدرنیسم افراط مطرح می کنند. اگر نوگرایان برای مدرن‌سازی در کشورها به گزینش پاره هایی از مقولات سنت و دین دست می زدند، احیاگرایان دینی با گزینش بخش هایی از دنیای مدرن به دنبال سامان‌بندی مجدد یک جامعه دینی هستند.

جریان روشنفکری در ایران با تولد روشنفکری شکل می گیرد که در دوران مشروطه رخ می دهد(اکبر ۱۳۹۵، ۸۸). اما این تولد نیازمند پیش زمینه‌های اجتماعی و سیاسی است که پیش از آن رخ می دهد. آشنایی نخستین ایرانیان با غرب در قالب سفرنامه ها و متون شرق شناسانه و سپس برنامه اصلاحاتی دولتمردان و سیاستمدارن قاجاری حرکتی در روند شکل گیری روشنفکری در ایران است که برای وارد شدن به بحث ابتدا می بایست این دو را بررسی کرد.

سفرنامه ها:دیدار با دیگری

در تاریخ اجتماعی ایران، برخورد میان ایرانیان با غرب از طریق سفرنامه ها در دوران قاجاری صورت گرفت. مواجهه ایرانیان با غرب در گذشته و از دوران صفوی نیز آغاز شده بود اما در دوران قاجار است که بطور نظام‌مند سفرهای ایرانیان به غرب توسعه می یابد و به نوعی سعی می کنند تا دیده ها و تجربیاتشان را بصورت مکتوب ثبت کنند. بدین ترتیب تنها در این زمان است(اوایل قرن نوزدهم) که برخی اندیشمندان و سیاستمداران ایرانی از پیشرفت های ملل غربی آگاهی یافتند(همان، ۲). در این زمان است که با توجه به آشنایی ایرانیان با جلوه های پیشرفت صنعتی و مدرن زندگی در غرب به ناکامی و انحطاط سیاسی و اجتماعی خود پی بردند که این آگاهی در ایجاد گفتمان روشنفکری حول مساله عقب‌ماندگیموثر افتاد.

رشد سفرنامه ها در این دوره به دلیل مسافرت هایی بود که عمدتا به دلایلی جز ماموریت های سیاسی انجام می گرفت و به دلیل آشنایی با زبان های اروپایی و میلی که مسافران به نوشتن یادداشت ها و تجربیات سفر داشتند باعث شد تا سفرنامه ها به مثابه آیینه ای برای انعکاس پیشرفت های غرب بدل شوند. این سفرها یا مستقیما به سرزمین های غربی چون انگلستان یا در کشورهایی چون هند به دلیل معاشرت با برخی از محفل ها وگروه های غربی انجام می گرفت. از مهم ترین نمونه های سفرنامه ها در این دوره می توان به این متون اشاره کرد: سفرنامه تحفه العالم اثر موسوی شوشتری در هند (۱۸۰۱) حیرت نامه اثر میرزا ابوالحسن شیرازی معروف به ایلچی در انگلستان(۱۸۰۹) سفرنامه میرزا صالح شیرازی در انگلستان(۱۸۱۵-۱۸۱۹)و سفرنامه سلطان الواعظین در هند(۱۸۱۶). دیدگاه های مورد اشاره در این سفرنامه ها عمدتا حول محور مسائل ذیل قرار می گیرد: پیشرفت‌ها و ظواهر کشورهای اروپایی(مانند شهرسازی، بیمارستان ها و روابط فردی بینزنان و مردان)، پیشرفت های علمی(نوآوری ها در زمینه پزشکی، جراحی و کشتی‌سازی) و ساختارها و مفاهیم سیاسی(مانند توصیف ساختارهای قدرت و امور مملکت‌داری، آزادی های مدنی و مذهبی، برابری مردم در برابر قانون و آزادی مطبوعات). برای نمونه میرزا صالح شیرازی معتقد است وجود حکومت قانون باعث می شود که جلوی خودسری‌های پادشاه گرفته شود و بدین شکل برای تصمیم گیری های او محدودیت ایجاد می شود. وی همچنین براین نظر است که یکی از دلایل مهم عدم پیشرفت ملل شرقی مداخله روحانیون در امور سیاسی است(همان ۴۸). از این رو برخلاف اینکه روحیه مسلط جاری بر نوشته های ایشان در بازنمود جلوه‌های تمدن غرب حاصل شکلی از تمجید، آه و افسوس است در نمونه هایی چند نیز برخی از عوامل پیشرفت های غربیان را ذکر می‌کنند.

اما نقدهای موجود بر این سفرنامه ها به دلیل توصیف های اغلب پرشوری است که به ظواهر تمدن اشاره دارد. چنانکه اولین و جدی‌ترین پیامد رویارویی متفکران و صاحب‌نظران ایرانی نیز با مدرنتیه و تحولات غرب، بهت وحیرت نسبت به آن بود(آزادارمکی ۱۳۸۰، ۹۲). همین برخورد سطحی بدون نگاه انتقادی و نیز بدون توجه به بسترها و زمینه های فرهنگی و پیش‌زمینه های تاریخی و فلسفی ای که پیش از پیشرفت، غربی‌ها آن را فراگرفته اند؛ باعث می شود تا تنها نوعی سبک از زندگی برای ایرانیان تصویر شود که تا پیش از آن کسی با آن آشنایی نداشته است. همین امر باعث می شود تا نگاهی با حسرت نسبت به غرب ایجاد شود که هرچه بیشتر بر ایجاد گفتمان عقب‌ماندگی و عدم پیشرفت ایرانیان تاثیر می گذارد و بذر تجددخواهی را در اذهان ایرانیان می کارد.

هویت ملی و گفتمان عقب‌ماندگی: تمایز میان خود و دیگریِ بزرگ

پیش از وورد به بحث جریان روشنفکری در ایران لازم است گفتمان غالب بر فضای روشنفکری را تبیین کرد. آنچه نزد روشنفکران به عنوان پروبلماتیک مطرح می شود، مساله عقب‌ماندگی است. پیش‌فرض موجود در توضیح پاردایم عقب‌ماندگی این است که ایران می توانست ترقی کند و هنوز هم امکان آن را دارد ولی شرایط نامناسب که عمدتا داخلی بوده است مانند استبداد و جهل توده، این امکان را از بین برده است. بنابراین در این گفتمان وجود دو جهان پیشرفته غرب و جهان شرقی عقب‌مانده مطرح می شود؛ به عبارت دیگر، ایرانیان در آیینه رویارویی با غرب است که یک جهان شرقی عقب مانده را برمی سازند و در جریان روشنفکری بارها با تاکید بر آن بعنوان دال محوری شکست، همواره آن را بازتولید می کنند. بنابراین شروع شکل‌گیری گفتمان عقب‌ماندگی پذیرش جهان دیگری وخود است(همان ۱۰۹). به عبارت دیگر تا زمانی که یک غرب پیشرفته معنا نداشته باشد، عقب‌ماندگی ایرانیان فهم‌پذیر نمی شود.

از سوی دیگر علاوه بر رویارویی ایرانیان با تمدن غرب که از طریق بازنموده های سفرنامه نویسان رخ داد، آنچه باعث شد تا درکی از عقب‌ماندگی شکل بگیرد نوعی گذشته آرمانی و نگاه به تاریخی طلایی بود که عمدتا در ایران پیش از اسلام معنایش را می یافت. از سوی دیگر برخی از متفکران و صاحب‌نظران بر وجود نوعی پیشرفت در قرون اولیه اسلام نیز اعتقاد داشتند(اکبر ۱۳۹۵، ۱۲-۱۱). پیشرفتی که بعدها با توجه به رویداد جنگ های صلیبی و ترجمه متون علمی مسلمانان به دست اروپاییان رسید و از آن زمان به بعد رنسانس نوینی در غرب رخ داد. ایرانیان، دوران طلایی گذشته را مصادف با دوران تاریک قرون وسطای اروپا می دیدند و پیشرفتی که امروزه غرب با آن روبرو بود را با قرون وسطای خود یکی می دیدند. اما آنچه در این میان نقدپذیر است نوع شناختی می باشد که ایرانیان از مظاهر پیشرفت درنظر داشتند. ایرانیان با توجه به توصیف های سطحی از جلوه‌های تمدن غرب، پیشرفت را تنها در مظاهر مادی می دیدند و در نمونه های علمی نیز سردمداری غرب را منوط به درک پذیری از تاریخ فرهنگی و فلسفی که بر ایجاد مدرنیسم تاثیر داشت در نظر نمی‌نداشتند. نمونه این برخوردها ارائه نوعی راه‌حل مبتنی بر تقلید از همین مظاهر زندگی مدرن بود؛ پروژه ای که توسط حکومت وقت و به دست سیاستمداران حکومتی قاجار پی گرفته شد.

طرح نوسازی از بالا: تلاش برای ساختن یک خودِ دیگر

در نتیجه نگارش سفرنامه ها برخی از مقامات دولتی قاجار متوجه اختلاف های موجود بین ایران و غرب شدند وبه عقب‌ماندگی ایران پی بردند. ارزیابی این افراد به مراتب جدی تر از طرح مساله ای بود که پیش از این تنها عنوان شده بود اما شکل برخورد با این مساله تنها به ارائه حل های اصلاحاتی منجر شد. روشی که در آن نوعی گزینش در امور اصلاح پذیر انجام می شد که عمدتا در حوزه نظامی بود. در این دوره آنچه طرح اصلاح از بالا نام گرفت آغاز شد؛ طرحی که از دوره فتحعلی شاه آغاز گردید و تا دهه های میانی سلطنت ناصرالدین‌شاه نیز پی گرفته شد. مهم ترین علت مطرح شده در این زمان که ساختار حکومتی را وارد گفتمان عقب‌ماندگی کرد رویارویی مستقیم با غرب از طریق جنگ هایی بود که بین روسیه و ایران بوجود آمده بود و در این نبردها نیروی نظامی ایرانی همواره شکست را تجربه کرده بود. اهمیت این جنگ ها به حدی بود که آن ها را نقطه عطفی در تاریخ ایران و مبدا تاریخ معاصر به شمار می آورند(همان ۵۶). از مواردی که این جنگ ها باعث شد تااین رویداد مورد توجه ساختار حکومتی شود تا برای رفع آن به ارائه راه‌حل بیاندیشند می توان به این موارد اشاره کرد:۱)جنگ، سیاست خارجی ایران در رابطه با دیگر کشورهای غربی را تعیین کرد. ۲)آشنایی عده ای از زمامداران را با قدرت نظامی دیگر کشورها سبب شد. ۳)این شکست ها شروع گام هایی در جهت اصلاح توسط سیستم دولتی کشور شد. طرح اصلاح از بالا نیز راهکار برون‌رفت از مساله عقب‌ماندگی را از طریق نوعی مدرنیزاسیون و استفاده از فناوری های غربی و تقلید از آنها می دانست.

عباس میرزا؛ ولیعهد فتحعلی‌شاه که رهبری نیروی نظامی ایران در این جنگ ها را برعهده داشت نخستین کسی است که مساله عقب‌ماندگی را در قالب طرح یک پرسش کلیدی و تاریخی مطرح ساخت: چرا غرب پیشرفت کرد و ایران عقب ماند؟ او که در جریان این نبردها متوجه پیشرفت قوای روس و تجهیزات نظامی آنان شده بود عامل پیروزی روس ها را در فناوری های جنگی می دانست. از این رو برخورد وی با مساله عقب‌ماندگی تنها در حوزه نظامی بود. وی که به ناکارآمدی ارتش های نامنظم متکی بر ساختار ایلیاتی-قبیله ای ایران واقف شده بود بر آن شد تا به ایجاد ارتشی منظم تحت آموزش نیروهای فرانسوی همت گمارد. عباس میرزا که به نسبت دیگر درباریان از سواد و آگاهی بیشتری برخوردار بود کوشید تا نظامیان را به استخدام دائمی دولت درآورد و آنان را به جنگ افزارهای نوین مجهز سازد. در ایندوره گمان می رفت راز شکست های نهایی ایران صرفا نظامی است و آن را در مسلح شدن به سلاح های روز خلاصه می کردند(آبادیان ۱۳۹۲، ۵۱). اگرچه وی به اعزام تعداد اندکی دانشجو به فرنگ و دستور ترجمه برخی کتب چون تاریخ اسکندر و پطرکبیر نیز پرداخت اما عمده توجه و اصلاحات وی معطوف به ساختار نظامی بود. در نهایت اینکه عباس میرزا نیز اگرچه سوال مهم عقب‌ماندگی ایرانیان را مطرح می کند اما به چرایی آن نپرداخت و راه‌حل پیشنهادی وی نیز انتقال فناوری های مدرن به کشور بود.

از دیگر سیاستمدارن در این حوزه می توان به امیرکبیر اشاره کرد. گرچه تا زمان صدارت وی بازه بیست ساله فترتی در روند طرح اصلاح از بالا شکل گرفت که خود از موارد عدم تحقق آرمان های آن به شمار می رود اما وی نیز راهکار را تقلید بیچون و چرا از غرب می دانست. عمده تلاش های وی حوزه های متعددی را در برمی گیرد و حوزه های صنعتی(ایجاد هنگ های نظامی)، کشاورزی(احداث چندین سد)، امور شهری(تأسیس نخستین بیمارستان دولتی)، فرهنگ(تاسیس دارالفنون)، قضایی(تاسیس دادگاه های جدید عرفی) و حتی تربیت نسل های بعدی مصلحان حکومتی را در برمی گرفت. او که به طرح پرسمان عقب‌ماندگی نپرداخت با ایجاد نوعی مداخله در سیستم حکومتی تلاش داشت تا از نفوذ روحانیت به حکومت جلوگیری کند که در مواردی چون تاسیس دادگاه های جدید حتی بر آن بود جایگاه مردمی آنان را نیز کاهش دهد که خود باعث شد تا طرح‌های وی که بدون در نظر داشتن زیرساخت های لازم فرهنگی بود موفق نباشد.

دوره فترتی که با قتل امیرکبیر ایجاد شده بود پس از ۲۰ سال توسط میرزاحسین خان سپهسالار(مشیرالدوله) پی گرفته شد. وی که اقامتی چند ساله در عثمانی داشت آگاهی خوبی از زمانه و نیز مفاهیم و پیشرفت های حوزه سیاست و اجتماعی داشت. چنانکه در گزارش های وی از مفاهیمی چون ناسیونالیسم، مشروطیت، حکومت قانون، آزادی افکار و حقوق اجتماعی فرد سخن رفته است(اکبر ۱۳۹۵، ۶۹).وی که مفهوم رعیت را به ملت تغییر داد در قیاس با حوزه هایی که امیرکبیر به اصلاح در آن پرداخت از تنوع کمتری برخوردار است اما نقطه قوت اقدامات وی معطوف بهایجاد اصلاحات در حوزه های سیاسی بود. او تلاش کرد تا با معرفی مفهوم آزادی مطبوعات و استقرار حکومت قانون به آنچه امروزه جامعه مدنی خوانده می شود بپردازد و سعی داشت تا با وضع قانون مجلس و آگاهی مردم از حقوق واقعی خود، قدرت حکام و فرمانروایان را محدود سازد. اما با سقوط دولت وی طرح اصلاح از بالا هم بطور کامل متوقف شد و نتوانست ایران را از معضل عقب‌ماندگی نجات دهد.

از دلایل شکست اقدام طرح از بالا که پس از مواجهه نخست با غرب و طرح مساله عقب‌ماندگی مطرح شده بود می توان به موارد زیر اشاره کرد: ۱)ایجاد وقفه یا دوره های فترت ۲)فقدان وجود طبقه اشراف مستقل از حکومت ۳)استبداد و خودکامگی مطلق شاهان قاجار۴)نقش دولت های غربی۵)نادیده گرفتن سنت های فرهنگی و اجتماعی ۶)مخالفت روحانیون و طبقه متوسط ۷)عدم ارائه راهکار منطقی و عملی و عدم توجه به علل بنیادین عقب‌ماندگی ۸)تقلید از غرب به عنوان مظهر پیشرفت. اما بطور کلی به دلیل آنچه این طرح از درون ساختارهای سیاسی انجام می گرفت و شاه در رأس آن قرار داشت موارد اصلاحی تنها معطوف به حوزه هایی می شد که بر قدرت بی حد و حصر شاه خدشه ای وارد نسازد، از سوی دیگر به دلیل آنکه اقدامات میرزاسپهسالار و امیرکبیر در جهت کم کردن قدرت نفوذ دو طبقه سنتی و روحانیت نزد شاه را داشتند از موافقت آنان بهره ای نبردند و به نوعی جبهه مخالف خود را ایجاد کردند که در نهایت باعث شد تا این طرح به شکست منجر شود.

روشنفکری مشروطه: از نفیِ خود تا رویایِ دیگری شدن

دوره مشروطه مصادف با تولد روشنفکر و آغاز جریان روشنفکری است. این دوره سرآغاز شکل گیری جریان فکری جدیدی است که با انتقاد از اندیشه های پیشین به پی‌ریزی مفاهیمی چون فلسفه انتقادی اقدام می‌کند. برای نخستین بار است که در این دوره سنت های حاکم بر جامعه ایرانی برپایه آگاهی از تحولات زمانه به نقد کشیده می شود و افکار و اندیشه های جدیدی همچون انتقاد از ادبیات تاریخ نگاری مدرن، اصلاح دینی و مساله استبداد سیاسی مطرح می شود.پروژه مشروطیت برآن بود که فرهنگ سیاسی ایران را برمبنای سنت لیبرالی مدرن بازسازی کند(میرسپاسی ۱۳۸۴، ۱۱۳)که برای تحقق آن لازمبود که رهبران مشروطه،فرهنگ ایران را با مدرنیته ادغام کنند و در جهت دموکراتیک کردن نهادها و روندهای سیاسی در ایران تلاش کنند. جنبش مشروطه‌خواهی که یکی از نخستین جنبش‌های مشروطه‌خواهی در جوامع شرقی بود باعث شد تا ایرانیان با نوعی از حکومت آشنا شوند که تا پیش از آن تجربه نکرده بودند. روشنفکران مشروطه خود از منابع متعددی بهره می‌بردند: جریان روشنگری وانقلاب فرانسه، نوسازی اقتصادی و سیاسی، ادبیات وگفت وگوی سیاسی اروپا و روسیه ازعوامل موثر بر اندیشه آنهاست(آزادارمکی ۱۳۸۰، ۱۴۸)نقش اجتماعی روشنفکر در این دوره تا حدودی باعث می شود تا تاثیرات اجتماعی زیادی بر مردم داشته باشند؛ آنها بعنوان حلقه واسطی بین افکار اندیشمندان دیگر کشورها و توده مردم عمل می کردند و به مثابه ترجمان اندیشه های غربی بر جامعه شرقی بودند که این امر از طریق انجمن های سری و تشکیلات فراماسونری که توسط ملکم و پدرش بنیان نهاده شده بود انجام می‌گرفت. بررسی راهکارهای برون‌رفت از چالش عقب‌ماندگی در این دوره بعنوان یک الزام نزد روشنفکران دیده می شود؛ الزامی که بطور جبری پیشرفت را لازم می دانست و برای آن تلاش می کرد. آنان پیشرفت را مسیری رو به جلو می دیدند که ایران می بایست در این شاهراه حیاتی رو به آینده قرار می‌گرفت.

بطور کلی می توان ۴ عامل مهم نزد روشنفکران این دوره مشاهده کرد که آن را به مثابه عوامل اصلی عقب‌ماندگی در نظر می گرفتند؛ بیان هر دلیل این شکست دربردارنده نمونه های متفکرانی است که در پاسخ به رفع این مساله راهکارهایی را ارئه داده اند. این عوامل که در هر یک از آن ها نمونه های روشنفکری مختص به خود را داراست عبارت‌اند از:

استبداد سیاسی و عدم وجود قانون: استبداد مطلقه برای مدتی طولانی یکی از مولفه های مهمساخت قدرت در تاریخ ایران بوده است. وجود چنین تنیدگی ساختاری باعث شده بود تا همواره قدرت در حدود شخصی شاه باشد؛ امری که با وجود آزادی های نامحدودی که به پادشاه داده می شد توسط روشنفکران مشروطه بعنوان یکی از عوامل عقب‌ماندگی طرح شد. روشنفکران مشروطه که با استقرار قانونی که در آن نوعی برابری میان شخص اول مملکت و دیگر مردم می دیدند براین عقیده بودند که تفاوت اصلی ایران و اروپا در قانون است. وجود نظام استبدادی و عدم وجود قانون در طول تاریخ از عوامل انحطاط بوده است. از این رو راه‌حل پیشنهادی ایجاد حکومت قانون در کشور بود، قانونی که دامنه اختیارات شاه را محدود و آن را کنترل می ساخت.

در این میان میرزا یوسف‌خان مستشارالدوله تبریزی با رساله یک کلمه خود آغازگر این اندیشه بود. به عقیده فریدون آدمیت؛ یوسف‌خان اولین نویسنده‌ای بود که عقیده داشت منشأ اراده قدرت باید اراده ملت باشد(اکبر ۱۳۹۵، ۹۷). از دیگر نتایج استقرار قانون به تعبیر یوسف خان، آزادی قلم و زبان است که در آن هرشخص هرآن چیزی که در خیر و صلاح و رفاه ملت ومملکت باشد را می تواند بیان کند. میرزا ملکم خان ناظم الدوله نیز قانون را راهکار اصلی پیشرفت می دانست. وی براین باور بود که عدم وجود قانونی باثبات که دارای ضمانت اجرایی باشد از دلایل اصلی عقب‌ماندگی است. وی قانون را نوعی حامی و پشتیبان جان و مال و آزادی می دانست که برای مقابله با استبداد سیاسی لازم است. دراین باره وی بر آن بود که قانون تنها باید از دستگاه قانون صادر شود و با محدودساختن اختیارات شاه هر نوع فرمان شخصی را قائل به قانون نمی دانست. طالبوف تبریزی از دیگر کسانی است که در نوشته هایش استبداد را نه تنها در شکل سیاسی اش که در روابط و ماسبات میان مردم نیز نشان می دهد. وی علل عقب ماندگی ایران را معلول علتی واحد یعنی بی‌قانونی می‌دانست(آبادیان ۱۳۹۲، ۲۱۷).تلقی وی در اجرای قانون بسیار سطحی و سیاسی است تا اجتماعی، چراکه او بیتشر به اجرای قانونی تمایل دارد که از متون حقوقی غرب ترجمه شده باشد و از مبانی حقوقی و اندیشه اجتماعی و فرهنگی ایران اخذ نشده است(آزادارمکی ۱۳۸۰، ۱۶۱).

بطور کلی مفهوم قانون‌خواهی در این دوره به گفتمان سیاسی و اجتماعی راه می یابد که تحقق آن از طریق استقرار نظم و قانون، اصلاح نظام کهنه اداری و وزارت‌خانه ای میسر بود. چنانکه ملکم نخستین کسی است که از ضرورت تاسیس مجلس شورای ملی و ایجاد حکومت پارلمانی سخن می گوید، وی که به طرح اصلاح از بالا اعتقاد داشت معتقد بود که تغییر در ساختارهای حکومتی منجر به پیشرفت در دیگر حوزه ها می‌شود.

خط رایج مملکت: وجود خطی آسان که بتواند به سادگی در میان آحاد مردم همه‌گیر شود و به آنان آموزش داد از اصولی بود که برخی از روشنفکران آن را در تضاد با رسم الخط رایج مملکت می دانستند. در این میان آخوندزاده با نوشتن رساله الفبای جدید ایده تغییر الفبا و خط را بطور جدی مطرح ساخت(اکبر ۱۳۹۵، ۱۰۵). وی معتقد بود که باورهای دینی و خرافه ای نیز در عقب‌ماندگیایرانیان تاثیرگذار بوده است اما به نظر وی راه مبارزه با این افکارها تنها از طریق تغییر الفبا میسر بود. همچنین براین اعتقاد بود که قانون گذاری بدون تغییر الفبا به پیشرفت منجر نخواهد شد چرا که قانونی که قابل فهم برای همگان نباشد از ضمانت اجرایی و نوعی گفتمان عدالت‌خواهی نزد مردم بی بهره خواهد بود. آخوندزاده که با طرح از بالا مخالف بود نه تنها نوع الفبای پیشنهادی خود را مشخص نساخت؛ بلکه بدون حمایت از سیستم سیاسی معلوم نبود تا چه حد می تواند قابل اجرا باشد. ملکم نیز راه چاره را تغییر در خط می دانست؛ چراکه باور داشت عقاید کهنه‌پرستی باید منسوخ شوند و راه این ترقی از مسیر الفبا خواهد بود. طالبوف نیز اصلاح خط را روح ترقی یک ملت می داند اما تغییر آن را به مصلحت نمی دانست. در این بین کسانی که دارای روح ناسیونالیستی و افکار ضد عرب و اسلام بودند نیز از حامیان تغییرالفبا و خط به شمار می رفتند، برای نمونه میرزاآقاخان کرمانی از جمله این افراد است. اما بطور کلی دشواری فراگیری وخوانش رسم الخط رایج که بعنوان یکی از دلایل عقب‌ماندگی طرح می شد نمی توانست دلیلی مستدل باشد چراکه برای مثال کشور ژاپن دارای رسم الخطی به مراتب پیچیده تر از فارسی بود اما در زمینه پیشرفت های دوره مدرن پیشرو بود و چیزی از غرب کم نداشت.

حمله اعراب به ایران:در این دوره با توجه به تاثیر اندیشه های متفکران اروپایی، واژه ملت که در فرهنگ سنتی-اسلامی به معنای دین بود معنی جدیدی پیدا کرد: از یک سو معادل واژه

Nation

شد و به عنوان اصطلاحی برای مردم ایران بکار رفت و از سوی دیگر کلمه وطن نیز در کاربرد جدیدش معنای کشور یا یک جامعه سیاسی-فرهنگی را داشت(همان ۱۱۴). احساسات ناسیونالیستی در این دوره اوج گرفت که یکی از مشخصه های آن ستایش و تقدیر از میراث ملی، توجه به تمدن ایران باستان، برتری نژاد و تفکر ایرانیان و نفرت وانزجار از اعراب بود. آنها معتقد بودند که ضعف وانحطاط ایران از زمانی آغاز شده که اعراب به ایران حمله کردند و ایران روح و شکوه خود را از دست داد. در این بین برخی به عرب‌ستیزی بسنده کرده و برخی دیگر نیز به اسلام و فرهنگ اسلامی حمله کردند و نفوذ اسلام و فرهنگ اسلامی را عامل عقب‌ماندگی طرح کردند. میرزاآقاخان کرمانی در نوشته هایش به وضوح در ستایش از فرهنگ وتاریخ ایرانیان پیش از حمله اعراب پرداخته است، چنانکه برخی براین باورند که فکر ضدعرب در ایران از وی نشأت گرفته است. وی معتقد بود پیام عقل جدید غرب این است که باید همه به شکل تمدن اروپا درآیند و به الزامات آن تن دهند و یا با این تفکر با زور دیگران را به شکل خود در خواهند آورد(آبادیان ۱۳۹۲، ۲۲۳). وی همچنین معتقد بود که این حمله بر روح و خلق و خوی ایرانیان نیز تاثیر گذاشته و آنان را از سروری و بزرگی انداخته است. طبیعی است نزد این افراد راهکار پیشنهادی بازگشت به فرهنگ و اصولی است که ایرانیان باستان داشتند. آخوندزاده نیز که حمله اعراب را عاملی مهم بر انحطاط سیاسی و تنزل اخلاقیات در جامعه ایرانی می داند، دین اسلام را از بن‌مایه عامل عقب‌ماندگی می داند. بازگشت به ایران باستان نزد این افراد چون امری نوستالژیک قلمداد می شد که ایرانیانرا به یک گذشته آرمانی پیوند می داد. اما نقد مهم در این باره آن است که بازگشت به یک نقطه در گذشته یعنی نادیده گرفتن چندین قرن از فرهنگ و تاریخ یک سرزمین که در این میان برخی از اصول فرهنگ اسلامی نهادینه شده است. از سوی دیگر روح ناسیونالیستی این افراد باعث شده تا نگاهی افراطی و اغراق گونه به ایران پیش از حمله اعراب داشته باشند؛ برای نمونه آنچه ایران را در حمله اعراب به شکست وادار کرد نه حمله اعراب که وجود زمینه شکستی بود که از مدتها قبل در درون ساختار سیاسی و اجتماعی دوره ساسانی شکل گرفته بود. از سوی دیگر نیز این افراد دوره طلایی فرهنگ اسلامی در قرون ۲ تا ۵ هجری را نادیده می گرفتند و این به معنای نگاه یک سویه ای بود که تمامیت فرهنگ وتاریخ ایرانی-اسلامی را به مثابه نقطه ضعف و انحطاط در نظر می‌گرفت.

دین، خرافات مذهبی و روحانیت: بطور کلی روشنفکران دوران مشروطه نسبت به دین دو نوع رویکرد داشتند؛ یا اصل اسلام را مانع پیشرفت می دانستند و یا با نگاهی اصلاح طلبانه به دین، تنها روحانیت و برخی از عقاید خرافی را رد می کردند. مهم ترین روشنفکری که خود اسلام را به مثابه دین عامل تباهی می دانست آخوندزاده بود که به صراحت اعتقادات دینی را باطل می خواند و براین اعتقاد بود که باورهای دینی مانع سعادت ملک و ملت است. او علت عقب ماندگی را در اسلام و راه‌حل آن را در حذف اسلام می دانست(آزادارمکی ۱۳۸۰، ۱۶۸). او طالب رهایی از دین و شریعت بود و راه‌حل نهایی را در براندازی دین از طریق تغییر در خط و الفبا می دانست. آن دسته از روشنفکرانی که روحانیت و علمای دینی را باعث عقب‌ماندگی جامعه می دیدند براین باور بودند که می بایست با ارائه نوعی سکولاریسم، از دخالت روحانیون در سیاست جلوگیری کرد. برای نمونه میرزاآقاخان کرمانی ظلم فقیهان را کمتر را از ستمگری فرمانروایان، عامل فاسدی افکار ایرانیان نمی داند(اکبر ۱۳۹۵، ۱۲۶). طالبوف نیز باور داشت چون روحانیون به علوم قدیمیه دل بسته اند نمی توانند از علوم جدید بهره‌مند شوند و همین امر خود ایرانیان را از علم روز دور می سازد. اما در مقابل برخی از روشنفکران نیز بودند که خود ذات دین را مانعی بر سر راه پیشرفت نمی دیدند و با ارائه نوعی سیاست اصلاح طلبانه بر دین سعی داشتند تا هرآنچیزی که در دین با مسائل دنیای مدرن تطابق ندارد را حذف کنند. طالبوف نیز در نوشته هایش عالمان را به خرافه سازی متهم می ساخت.وی براین باور است که اگرچه اصول شریعت به جای خود محفوظ هستند اما احکام دینی در هر دوره ای باید با مقتضیات زمانه تغییر کند(همان ۱۳۱). بطورکلی در نظر این افراد هرآن چیزی که با عقل و منطق علمی در تضاد بود به مثابه خرافه در نظر گرفته می شد.

باتوجه به مباحث عنوان شده در نظر روشنفکران دوره مشروطه می توان نوعی رویکرد غرب

گرایی و انتقال پروژه مدرنیته غربی به ایران را استنباط داشت که در آن علاوه بر اینکه مستقیما می توان آن را ادامه پروژه اصلاح از بالا دانست اما همچنان هیچ از یک روشنفکرانبطور مشخص و ساختاریافته به طرح علل عقب‌ماندگی ایران نسبت به پیشرفت های جهان مدرن نپرداخته اند؛ به عبارت دیگر آنها نیز در مواجهه با مساله عقب‌ماندگی بدون در نظر داشتن زمینه های بروز آن، تنها سعی داشتند تا جلوه های زندگی ایرانیان را مدرن سازند. بطور کلی می توان نقدهای وارد شده به عملکرد و رویکرد روشنفکران در این دوره را به موارد زیر محدود ساخت:افکار روشنفکران مشروطه به شدت تحت تاثیر متفکران غربی است که با سنت های اجتماعی و فرهنگی ایران در تضاد است.روشنفکران همانند مصلحان حکومتی پیشین پیشرفت را تنها در آیینه غرب می دیدند و عقب‌ماندگی ایران را با آن سنجش می کردند؛ از همین رو پیروی و تقلید از غرب را یگانه راه پیشرفت معرفی می کردند.آنان تقلید را بعنوان یک محصول می دیدند درحالی که از فهم و شناخت فرایند ها و تحولات مدرنتیه غافل بودند.در نقد از دین به درهم تنیدگی اسلام با هویت ایرانی مردم غافل بودند.در نقد از خط رایج شیوه الفبایی را عامل عقب‌ماندگی معرفی می کردند درحالی که ژاپن بعنوان یک کشور شرقی پیشرفته دارای خطی به مراتب دشوارتر است و نیز در در پی ارائه طرح تغییر خط هیچ گونه طرح عملی که قابلیت اجرا داشته باشد را پیشنهاد نمی کنند. در نقد از استبداد و حکومت مطلقه شاهان قاجار، مشخص نیست وقتی نیروی پیش برنده طرح های نوسازی تنها با حمایت حکومت انجام می شود چگونه می توان طرح های پیشنهادی را عملی ساخت.بازگشت به دوران باستان ناشی از دو نوع شناخت نادرست است: یکی ارائه تصویری آرمانی از ایران باستان و دیگری

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.