پاورپوینت کامل «جَمّاشان گُل» در غزل سعدی ۸۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل «جَمّاشان گُل» در غزل سعدی ۸۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل «جَمّاشان گُل» در غزل سعدی ۸۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل «جَمّاشان گُل» در غزل سعدی ۸۱ اسلاید در PowerPoint :

حَضرَتِ شیخِ أَجَل، سَعدیِ شیرازی ـ طَیَّبَ اللهُ ثَرَاه وَ جَعَلَ الجَنَّهَ مَثوَاه ـ، دَر “طَیِّبات” فَرموده است:

گُلبُنان پیرایه بَر خود کَرده‌اند

بُلبُلان را دَر سَماع آوَرده‌اند

ساقیانِ لاأُبالی دَر طَواف

هوشِ میخوارانِ مَجلِس بُرده‌اند

حَضرَتِ شیخِ أَجَل، سَعدیِ شیرازی ـ طَیَّبَ اللهُ ثَرَاه وَ جَعَلَ الجَنَّهَ مَثوَاه ـ، دَر “طَیِّبات” فَرموده است:

گُلبُنان پیرایه بَر خود کَرده‌اند

بُلبُلان را دَر سَماع آوَرده‌اند

ساقیانِ لاأُبالی دَر طَواف

هوشِ میخوارانِ مَجلِس بُرده‌اند

جُرعه‌ای خوردیم و کار از دَست رَفت

تا چه بیهوشانه دَر مَی ‌کَرده‌اند؟!

ما به یَک شَربَت چُنین بیخود شُدیم

دیگَران چَندین قَدَح چون خورده‌اند؟!

آتَش اندَر پُختگان افتاد و سوخت

خام‌طَبعان هَمچُنان افسُرده‌اند!

خیمه بیرون بَر! که فَرّاشانِ باد،

فَرشِ دیبا دَر چَمَن گُستَرده‌اند

زندگانی چیست؟ مُردَن پیشِ دوست؛

کاین گُروهِ زندگان، دِلمُرده‌اند!

تا جَهان بودَه‌ست جَمّاشانِ گُل

از سِلَحدارانِ خار آزُرده‌اند

عاشِقان را کُشته می‌بینَند خَلق

بِشنو از سَعدی که جان پَروَرده‌اند (۱)

دَر این غَزَل و دربار این غَزَلِ حَضرتِ شیخِ شیراز ـ قَدَّسَ اللهُ سِرَّهُ الشَّریف ـ، گُفتَنی بسیار است؛ و یکی، از جُمل گُفتَنیها، به تَعبیرِ «جَمّاشانِ گُل» راجِع است؛ اینجا که شیخ می‌فَرمایَد:

تا جَهان بودَه‌ست جَمّاشانِ گُل

از سِلَحدارانِ خار آزُرده‌اند

دَر اینجا، «جَمّاش» به چه مَعناست؟ و «جَمّاشانِ گُل» کیانَند؟

«جَمّاش»، دَر أَدَبِ کهنِ پارسی، دو مَعنایِ مَشهور ـ و البَتّه به هَم مَربوط ـ دارَد: یکی، “دِلفریب؛ افسونگر”؛ دیگَری، “مست؛ خُمار (که غالِبًا دَر وَصفِ چشم می‌آیَد)”.

دَر فَرهَنگِ بزُرگِ سُخَن (۲)، هَمین دو مَعنی را ذیلِ واژ «جَمّاش» آوَرده‌اند؛ که البَتّه بَسَنده نیست و گویا برایِ توضیحِ واژ «جَمّاش» دَر مَشهورتَرین مَتنهایِ فارسی نیز کفایَت نَکُنَد.

دَستِ‌کَم، مُقتَضایِ رای و رِوایَتِ بَرخی از أَهلِ أَدَب، آنَست که مَعانیِ واژ «جَمّاش»، بیش از این دو باشد و بدین دو مَحدود نَمانَد.

نمونه را، وَقتی خواج شیراز می‌فَرمایَد:

فَغان که نَرگِسِ جَمّاشِ شیخِ شَهر امروز

نَظَر به دُردکَشان از سَرِ حَقارَت کَرد،

به فَرمود بَعضِ أَفاضِلِ شُرّاحِ دیوانِ حافِظ، «به نَظَر می‌رسد مَعنایِ آن دَر اینجا … به جانبِ وَجهِ مَنفی گراییده باشد، چیزی چون گستاخ و بی‌شَرم، … یا خودخواه …» (۳)؛ یا به قولِ گُزارَندگانی دیگَر: «مَکّار» و «فریبکار و حیله‌گر» و «بازیگَر» (و حَتّی «مَلامَتگَر»؟! ـ که این یکی را هیچ نَمی‌دانَم به چه مُناسَبَت و از کُجا نوشته‌اند!!! ـ (۴ و ۵)

باری، آیا دَر آن «جَمّاشانِ گُل» که شیخ سَعدی فَرموده است و دیدیم، «جَمّاش» به یکی از هَمین مَعانیست که دَر فَرهَنگِ بزُرگِ سُخَن آمَده یا از گُزارَندگانِ شِعرِ حافِظ مَنقول افتاد؟ یا مَعنایِ دیگَری مُراد بوده است؟

نیکست از أَقوالِ بَعضِ شارِحانِ غَزَلِ سَعدی یادی کُنیم:

زنده‌یاد اُستاد عَبدالمُحَمَّدِ آیَتی (۱۳۰۵ ـ ۱۳۹۲ هـ.ش.) ـ رَحِمَهُ اللهُ تَعَالَی ـ، دَر کِتابِ شُکوهِ سَعدی دَر غَزَل ـ که از نَخُستین بَرگُزیده‌هایِ مَشروحِ غَزَلیّاتِ شیخِ شیراز بشُمار است ـ، دَر گُزارِشِ بیتِ موردِ گُفت‌وگو نوشته است:

«جَمّاش: شوخ و دلفریب. جمّاشانِ گُل: گُلهایِ چون خوبرویان شوخ و دلفریب.» (۶).

آقایانِ دکتر مُحَمَّدرضا بَرزگَرِ خالِقی و دکتر تورَجِ عَقدایی، «جَمّاشان» را «دلربایان و افسونکاران، مستان» مَعنی کَرده و دَر گُزارِشِ بیتِ سَعدی نوشته‌اند:

«تا دنیا بوده است، گل‌ها که مثلِ دلربایانی شوخ و لطیف اند، از دست خارها که به سلاحداران می‌مانند، آزرده‌ بوده‌اند.» (۷).

خانمِ فَرَحِ نیازکار هم دَر شَرحی که بر غَزَلیّاتِ شیخ مَرقوم داشته‌اند، «جَمّاشان» را «دلربایان و افسونکاران، مستان» قَلَم داده و دَر گُزارِشِ مَعنایِ بیت نوشته‌اند:

«از زمانی که این جهان وجود داشته، گل‌های دلفریب و افسونگر از خارهایی که تیغ‌های آنان چون سلاح آنهاست، آزرده‌خاطر بوده‌اند.» (۸).

«جَمّاش» به مَعنایِ دِلفریب و اَفسونگَر و نَظائِرِ آن دَر شِعرِ سَعدی آمَده است؛ ولی نَه اینجا؛ بلکه آنجا که می‌فَرمایَد:

نَه صورَتیست مُزَخرَف عِبارَتِ سَعدی

چُنان‌ که بَر دَرِ گَرمابه می‌کُنَد نَقّاش؛

که بُرقَعیست مُرَصَّع به لَعل و مُروارید

فُروگُذاشته بَر رویِ شاهِدِ جَمّاش (۹)

اینجا که شیخ می‌گویَد:

تا جَهان بودَه‌ست جَمّاشانِ گُل

از سِلَحدارانِ خار آزُرده‌اند،

«جَمّاش» به مَعنایِ دِلفریب و اَفسونگَر و نَظائِرِ آن نیست، و باوَرَم آن است که شارِحانی که «جَمّاش» را دَر «جَمّاشانِ گُل» بدین مَعانی گرفته‌اند، بیکباره خَطا کَرده‌اند.

گُمان می‌کُنَم لَغزِشگاهِ أَصلیِ این گُزارَندگان، آنجا بوده است که «جَمّاشانِ گُل» و «سِلَحدارانِ خار» را از یک سِنخِ دَستوری اِنگاشته و ـ آنسان که بَعضًا تَصریح کَرده‌اند (۱۰) ـ هَردو را «إِضاف تَشبیهی» قَلَم داده‌اند و پنداشته‌اند که سَعدی همانگونه که “خار” را به “سلحدار” تَشبیه فَرموده، “گُل” را نیز به «جَمّاش» تَشبیه کَرده است.

چُنین نیست؛ و چُنان می‌نمایَد که واژ «جَمّاش» را دَر این بیتِ سَعدی، با مَفهوم و مَعنایِ آن دَر زبانِ تازی پیوَندی است وَثیق.

هیچیک از دو مَعنایِ”دِلفریب؛ افسونگر” و “مست؛ خُمار (که غالِبًا دَر وَصفِ چشم می‌آیَد)”، مَعنایِ أَصلیِ واژ تازی «جَمّاش» نیست. مَعنایِ أَصلیِ آن چیزِ دیگَری است که خواهَد آمد و به گُفت بَعضِ أَفاضِل، «پارسی‌زبانان آن را کاملًا تلطیف کرده‌اند» (۱۱).

این «جَمّاش» هَم که سَعدی دَر بیتِ موردِ بَحثِ ما می‌گویَد، عَلَی‌الظّاهِر سَخت زیرِ سای مَعنایِ أَصلیِ تازیِ واژه است، و هَمان عاشقِ خواهانِ مُغازله با مَعشوق و شیفت جویَند مَحبوب است، نه دِلفریب و اَفسونگَر و مَست و خُمار.

بَرخی از شُرّاحِ غَزَلِ سَعدی که «جَمّاش» را دَر این بیت، بیش و کم به هَمان مَعنایِ أَصلیِ تازی، یا نَزدیک به آن، گرفته‌اند، به فَهمِ سَلیم و مُستَقیمِ سُخَنِ شیخ نَزدیک شُده‌اند.

زنده‌نام نوراللهِ ایزدپَرَست (۱۲۸۹ ـ ۱۳۷۱ هـ.ش.) ـ رَحِمَهُ الله ـ که از عُشّاقِ سَعدیِ شیرازی بود و از پیشگامانِ گُزارِش‌نویسی بر غَزَلیّاتِ او، به مَعنایِ دُرُستِ شِعر نزدیک شُده و در شَرحِ این بیتِ سَعدی نوشته است:

« … جَمّاشانِ گُل از سِلَحدارانِ خار آزُرده‌اند = گلدوستان از خارهایی که بر ساق درختِ گُلِ سُرخ است و به نگهبانانِ شمشیربسته می‌ماند آزار می‌بینند. … هنگامِ نزدیک‌شدنِ گلدوست به گلِ سرخ، خار که نزدیک گل است به دستِ او فرومی‌رود و هنگامِ نزدیک‌شدنِ دلداده به دلبر نگهبانِ سلاحدار بدو آزار می‌رساند.» (۱۲).

رَوانشاد اُستاد دکتر سَیِّد خَلیلِ خَطیب رَهبَر (۱۳۰۲ ـ ۱۳۹۳ هـ.ش.) ـ رِضوانُ اللهِ عَلَیه ـ، به مَعنایِ أَصلیِ «جَمّاش» تَوَجُّه کَرده و در شَرحِ این بیتِ شیخ، نوشته است:

«جمّاشانِ گُل: به فتحِ أَوَّل و تشدیدِ دوم، دَست‌یازندگانِ فریفته بر جَمالِ گُل. دَر عَرَبی رجل جَمّاش به معنیِ مردِ متعرِّضِ زنان است و در سیاقِ فارسی جَمّاش به معنیِ شوخ و دِلرُبا و اَفسونکار نیز به کار می‌رود.

… معنیِ بیت: از آن زمان که گیتی آفریده شده است، دَست‌یازندگانِ فریفته بر جَمالِ گُل از حربه‌بردوشان خار زخم خورده‌اند. مَقصود آن که نعمتِ وصال با تحمُّلِ مِحنَت و بَلا دست دهد.» (۱۳).

آقایِ بَهاءالدّینِ اسکَندَریِ اَرسَنجانی نیز بدُرُست دَر مَعنایِ «جَمّاشان» نوشته‌اند: «(در اینجا) متعرِّضان و دست‌یازندگان»، و تَوَجُّه کَرده و تَوَجُّه نیز داده‌اند که از این بیت، «مُراد آن است که طریقِ وصل قرین با رنج و مِحنَت است.» (۱۴)

نمون تَعبیرِ نادَقیق و اَندَکَک إِفراط‌آلود و إِغراق‌آمیز از مَعنایِ این «جَمّاشانِ» غَزَلِ شیخ، «غارتگران، درازدستی‌کُنان» است که آقایِ غُلامرِضا اَرژَنگ دَر شَرحِ هَمین بیتِ سَعدی بَر قَلَم رانده‌اند (۱۵)؛ و خَیال می‌کُنَم پیآمَدِ سوءِ بَرداشتی باشَد از تَعبیرِ “مردِ متعرِّضِ زنان” که بَعضِ شارِحان و واژه‌گُزاران، بدُرُست دَر توضیحِ واژ تازیِ «جَمّاش» گُفته و نوشته‌اند.

دَر حَواشیِ اُستاد دکتر مُظاهِرِ مُصَفّا بَر کُلّیّاتِ سَعدی، دَر توضیحِ این «جَمّاشان» نوشته شُده است: «فریفته‌شدگان، مست‌شدگان» (۱۶)؛ که مَعنائی است مُناسِبِ سیاق و تا اندازه‌ای دُرُست و البتّه مُتَسامِحانه و آزاد.

دَر میانِ شُرّاحِ غَزَلِ شیخِ شیراز، سَخت دَر شگفتم از دوستِ دانِشومَندِ فُروزان‌یادَم، اُستاد کاظِمِ بَرگ نیسی (۱۳۳۵ ـ ۱۳۸۹ هـ.ش.) ـ رَحمَهُ اللهِ عَلَیهِ رَحمَهً واسِعَهً ـ، که چه‌سان عَلی‌رَغمِ آشنائیِ ژَرف با مَعنایِ أَصلیِ «جَمّاش»، عِنانِ اِلتِفات بَرتافته و در گُزارِشِ بیتِ سَعدی نوشته است: «جمّاش» دَر زبانِ عَرَبی به مَعنایِ “زَنباز، زَنباره” است (جَمش به معنایِ “مُغازله و مُلاعبه و عشق‌بازی” است)، أمّا دَر زبانِ فارسی به معنایِ “دِلفریب، اَفسونگَر، لَوَند” (صفتِ “معشوق” و گاه نیز به عنوانِ صفتِ “چشمِ معشوق”) به کار رفته است. در این بیت “جَمّاشانِ گُل” مانندِ “سِلَحدارانِ خار” تَشبیهِ صَریح است و مُراد “گُل‌هایِ جَمّاش” است، یا “دِلبَرانِ اَفسونگَر و لَوَند”، زیرا “گُل” اِستعاره از “مَعشوق” هم هست. … معنیِ بیت: تا جهان بوده است گُل‌هایِ دِلفریب و افسونگر از مُصاحبَتِ خارهایِ مُسَلَّح آزار دیده‌اند. در جهان، نوش و نیش با هم است، و عاشق اگر در پیِ وصالِ مَعشوق است، باید رنج و آزارِ او را نیز به جان بِخَرَد.» (۱۷).

عَجَب‌تَر از کَم‌عِنایَتیِ مَرحومِ بَرگ نیسی به مُرادِ سَعدی از واژ «جَمّاش«، هَمین دوگانگی و اِضطِرابی است که اُستاد بَرگ نیسی دَر تَقریر «معنیِ بیت» بدان دُچار آمده است. از یک‌سو چون “جَمّاشانِ گُل” را إِضاف تشبیهی می‌اِنگارَد، از آزُردگی و رَنجیدگیِ خودِ “گُل” از خار سُخَن می‌دارَد، و از دیگَرسو از آزُردگی و رَنجیدگیِ خواستارِ “گُل”. … دَر فَرجام باید روشَن داشت که: دَر اینجا چه کَسی از دَستِ خار آزرده شُده است؟ خودِ “گُل” یا خواستارِ “گُل”؟ … به اَندَک‌اِلتِفاتی هویدا می‌گَردَد که سَعدی از رَنج و شِکَنج و أَلَمی می‌گویَد که “خواهَندگانِ گُل” و “گُلچینان” از دَستِ خار می‌کَشَند؛ چه، خار، دَر طَریقِ وُصول و وِصالِ ایشان به گُل، چونان سِلَحداری ایستاده است و مُزاحَمَت می‌کُنَد.

این مَعنی، دَر أَدَبِ مَدرَسیِ ما، شناخته‌تَر از آن است که به إِقام شَواهِدی بَر آن حاجَت اُفتَد. با این‌هَمه، ـ به اصطِلاحِ طَلَبگی: ـ برایِ “تَقریبِ” آن به أَذهانِ عُمومِ خوانَندگانِ این سَطرها، شَواهِدی چَند از خودِ شیخِ شیراز ـ بَر بُنیادِ کُلّیّاتِ ویراست جاودان‌یاد مُحَمَّدعَلیِ فُروغی ـ می‌آوَریم:

صاحِبدِلی نَماند دَرین فَصلِ نوبَهار

إِلّا که عاشِقِ گُل و مَجروحِ خارِ اوست (غ ۹۳).

از من مَشِنو دوستیِ گُل، مَگَر آنگاه

کِم پای‌برَهنه خَبَر از خار نَباشَد (غ ۲۰۲).

خار دَر پای گُل از دور به زحمَت دیدَن،

تشنه بازآمدن از چشم حیوان تا چَند؟ (غ ۲۲۷).

بارِ یاران بکَش که دامَنِ گُل

آن بَرَد کاحتِمالِ خار کُنَد! (غ ۲۳۷).

گَر مَن از خار بتَرسَم نَبَرَم دامنِ گُل؛

کام دَر کامِ نَهَنگست ببایَد طَلَبید! (غ ۲۷۳).

مَگَر دُنیا سَرآمَد کاینچُنین آزاد دَر جَنَّت

مَیِ بی دُرد می‌نوشَم، گُلِ بی خار می‌چینَم (غ ۴۲۵).

سودِ دَریا نیک بودی گَر نَبودی بیمِ موج

صُحبَتِ گُل خوش بُدی گَر نیستی تَشویشِ خار (از گُلِستان).

هَوایِ دِل نَتَوان پُخت بی تَعَنُّتِ خَلق

درَختِ گُل نَتَوان چید بی تَحَمُّلِ خار (از قَصائِد).

یا تَرکِ گُلِ لَعل هَمی بایَد گُفت

یا با أَلَمِ خار هَمی بایَد ساخت (از رُباعیّات).

شَواهِدِ این مَعنی، پُرشُمار است و نمونه‌ها بسیار.

الحاصِل، خواهانِ «گُل»، در بیتِ موردِ بَحثِ ما، «جَمّاش» خوانده شُده است. «گُل» همان مَعشوق و دِلبَر است و «جَمّاش» کَسی است که خواهانِ دِلبَر است. اِستِعمالِ واژ «جَمّاش» به مَعنایِ خواهانِ دِلبَر، یا دَقیق‌تَر بگویَم: زَن‌دوست و کَسی که دُنبالِ زَن و عِشقبازی با اوست، هَمان کاربُردِ أَصیلِ تازی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.