پاورپوینت کامل بازگشت غلوّ به تفکر شیعی در قرن سیزدهم (نگاهی به منازعات فکری در تبریز) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل بازگشت غلوّ به تفکر شیعی در قرن سیزدهم (نگاهی به منازعات فکری در تبریز) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بازگشت غلوّ به تفکر شیعی در قرن سیزدهم (نگاهی به منازعات فکری در تبریز) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل بازگشت غلوّ به تفکر شیعی در قرن سیزدهم (نگاهی به منازعات فکری در تبریز) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
انتقال افکار شیخی از کربلا به ایران، در چندین شهر، منازعات جدی به راه انداخت. کرمان، همدان و در رأس آنها تبریز، مرکز این جدالهای فکری بود، جدالهایی که محور آنها بحث معرفت امام، مسأله غلو، و مباحثی از این دست بود. در این زمینه رساله هایی در رد و ایراد وجود دارد که تاکنون منتشر نشده است. در مقاله حاضر، بر شماری از آنها مرور شده و گزارش این جدالهای فکری آمده است، مباحثی که هنوز هم گاه و بیگاه در حوزه های علمی ادامه دارد و بی شبهه، تا هر وقتی که حوزه های دینی ما با این مشخصه به حیاتشان ادامه می دهند، این مباحثات ادامه خواهد داشت.
خلاصه
انتقال افکار شیخی از کربلا به ایران، در چندین شهر، منازعات جدی به راه انداخت. کرمان، همدان و در رأس آنها تبریز، مرکز این جدالهای فکری بود، جدالهایی که محور آنها بحث معرفت امام، مسأله غلو، و مباحثی از این دست بود. در این زمینه رساله هایی در رد و ایراد وجود دارد که تاکنون منتشر نشده است. در مقاله حاضر، بر شماری از آنها مرور شده و گزارش این جدالهای فکری آمده است، مباحثی که هنوز هم گاه و بیگاه در حوزه های علمی ادامه دارد و بی شبهه، تا هر وقتی که حوزه های دینی ما با این مشخصه به حیاتشان ادامه می دهند، این مباحثات ادامه خواهد داشت.
مقدمه
شیخ احمد احسایی (۱۱۶۶ ـ ۱۲۴۳ق) یکی از شخصیت های برجسته و کلیدی در افکار نو ـ خرافی در قرن سیزدهم هجری است که با نگارش آثار مختلف خود، تأثیری بسزا در تولید جریان های فکری این دوره از خود برجای گذاشت. شرح حال تفصیلی وی و انعکاس برخی از اخبار او و آنچه میان وی و علما گذشته را می توان در کتاب «بهائیان» محمد باقر نجفی، یافت. (تهران، نشر مشعر ۱۳۸۳ش، صص ۱۷ ـ ۱۰۳) انتشار نوشته ها و افکار او در میان علمای ایران، واکنش های زیادی را، همزمان از نوع موافق و مخالف، در حد شیفتگی و تکفیر برانگیخت. غالب عالمان از میان مجتهدان برجسته عتبات، احساشان این بود که مطالب وی متفاوت با چیزی است که پیش از آن به عنوان افکار شیعی وجود داشته است؛ اما یک نکته مهم که سبب می شد تصمیم گرفتن در باره آن، قدری دشوار باشد، تمایلات غالیانه وی نسبت به محبت اهل بیت و درست کردن محمل های متعدد و متفاوت او در این باره بود. این افکار، تشیع را نه بر محور اسلام، بلکه بیش از هر چیز، بر محور امامان مطرح می کرد، و برای این کار، تئوری های تازه ای که بانیان آن، و در رأس آنها شیخ احمد، مدعی برآمدن آنها از روایات بودند، مطرح می شد. بالا بردن جایگاه امامان در تفکر شیعی، از هستی شناسی گرفته تا مسائل دیگر، امری نبود که بشود به سادگی با آن مخالفت کرد؛ چرا که ممکن بود سبب شود تا شخص مخالف، متهم به سنی زدگی یا به قول آنها ناصبی گری و مروانی بودن شود. در واقع، شیعه بر محور حب امام علی (ع) و اهل بیت بود، حالا اگر کسی قصد دارد تا جایگاه آنها را بالاتر ببرد، مخالفت با آن، کار ساده ای نبود. البته، این منازعه، در قرون اولیه هم میان غالیان و مخالفان بود؛ چنان که در میان اصحاب ائمه هم این دو گرایش وجود داشت، اما به هر حال، ایستادگی در مقابل غلو، کار آسانی نبود. شیخ احمد احسایی با استفاده از همین احساسات، کارش را در بازگشت به روایات غالیان صدر اول که در میان کتب حدیث پراکنده بود، آغاز کرد. افکار او گرچه به نظر می آمد در دوره صفوی هم وجود داشت، اما حقیقت آن است که در تمام دوره صفوی، نمونه چنین اندیشه ای مطرح نبود. از زمانی که رجب برسی مشارق الانوار را در قرن هشتم نوشته بود، کمتر کسی این دیدگاه ها را مطرح کرده بود. گو این که در میان عامه مردم برخی از آن باورها بود، و در شماری از قصه ها، عناصر آنها به طور پراکنده حضور داشت، اما نسبت مشابهتی که میان افکار رجب برسی و شیخ احمد احسایی بود، در دوره میان آنها، کمتر سابقه داشت. در واقع، گام اول، متون و روایات غالیان بود، قدم دوم رجب برسی، و گام سوم متعلق به شیخ احمد احسایی بود که بسیار پرنویس، تئوری پرداز بود. او از نظر اخلاقی و عرفانی هم، دست مایه های لازم را در میان نوشته ها و رفتارش داشت و از این حهت هم مورد توجه بود. نوشته های وی، در قالب رسائل کوچک و بزرگ، به سرعت دست به دست می شد و در شهرهای مختلف مورد توجه قرار می گرفت. افکار شیخ احمد احسایی، حتی اگر در روزگار خودش، چندان آشکار نشد، زمانی که در اختیار جانشین وی، سید کاظم رشتی افتاد، آشکارتر و سبب منازعات بیشتری میان علما و طبعا مردم شد.
هرچه بود، بالا گرفتن داستان شیخیه و مخالفان آنها در بسیاری از شهرهای ایران، جریان نزاعی را دامن زد که شدّت آن، گاه سبب مداخله حکومت هم می شد. برای نمونه، از اکبر زمان کرمانی یاد شده است که زبان و بیان بی نظیری داشت، نهج البلاغه را حفظ بود. از کرمان به یزد آمد، و در آنجا به نقد شیخیه و کشفیه می پرداخت. همین امر سبب شد محمد شاه قاجار او را به تهران خوانده، و مثل محبوس در این شهر نگاه دارد. [تکمله امل الامل: ۲/۱۹۵]. در این زمینه، شهرهایی مانند کرمان، یزد، همدان و بویژه تبریز، بیش از دیگر شهرها درگیر این مسائل شدند. علاوه بر آن، شماری از علما، به ردیه نویسی بر شیخ احمد پرداختند. از آن جمله می توان به ملاعلی اکبر ایجی اصفهانی (م ۱۲۳۲ مدفون در تخت فولاد اصفهان)، از علمای بنام و صاحب تألیف اشاره کرد که مدتی هم از طرف فتحعلی شاه امام جمعه یزد بود. [روضات: ۴/۴۰۷]. این عالم، همزمان علیه میرزا محمد اخباری هم می نوشت [همانجا، و بنگرید: تکمله امل الامل: ۴/۱۴۵ ـ ۱۴۶]. نمونه دیگر کتابی به نام حیاه الارواح از محمد جعفر استرآبادی است که آن را در نقد حیات النفس شیخ احمد که در اعتقادات بود، در سال ۱۲۶۴ نوشت. [نسخه دانشگاه، ش ۲۵۳۲]. متقابلا، طرفداران شیخ احمد نیز به رد بر این ردیه ها می پرداختند که نمونه آن رساله شهاب ثاقب از نظام العلماء محمود بن محمد تبریزی آذربایجانی است که در ۱۲۵۶ ق نوشته است.(نسخه مرکز مطالعات و تحقیقات قم، ش ۴۱۳).
باورهای شیخیه، یعنی آنچه میراث شیخ احمد و سید کاظم رشتی است، از جهاتی با باورهای رایج میان شیعیان امامی، تفاوت داشت. برخی این تفاوت ها را در چهار مسأله معاد جسمانی، معراج پیامبر(ص)، غلو در باره امامان معصوم، و مسأله رکن رابع می دانند. (بنگرید: مجله معارف، دوره نوزدهم، شماره ۲، مرداد و آبان ۱۳۸۱: دو رساله در عقیده شیخ احمد احسایی، به کوشش محمدرضا انصاری).
تریاق فاروق [چاپ سنگی در ۱۳۰۱ق)، اثری از عبدالصمد بن عبدالله حسینی مازندرانی [یا میرزا محمد حسین فرزند میرمحمد علی شهرستانی «۱۲۵۵ ـ ۱۳۱۵» [شاید نام اول، نام مستعاری برای شهرستانی باشد]، تلاش کرد تا تفاوت های مختلف میان شیخیه و متشرعه را بر اساس آثار شیخ احمد احسایی، سید کاظم رشتی و حاج کریم خان کرمانی در ۴۳ مسأله بیان کند. وی ذیل مورد اول که در باره «علل اربعه بودن ائمه طاهرین» است، نام بیست و چهار نفر از عالمانی که شیخ احمد احسایی را تکفیر کردند، یاد کرد. [بنگرید: فهرستواره کتابهای فارسی: ۹/۲۲۰ ـ ۲۲۱). در مقابل آن، کتابی با عنوان «اجتناب، رد بر تریاق فاروق توسط میرزا محمد باقر بهاری همدانی شیخی، نوشته شد که در سال ۱۳۱۹ ق در ۴۱۹ صفحه، یعنی چند برابر تریاق، به چاپ رسید.
فارغ از آنچه در مباحث اعتقادی مانند معاد جسمانی یا معراج آمده، می توان یک نکته کلیدی در تفکر شیخی را نوعی بازتعریف مذهب بر اساس «ولایت» دانست. به عبارت دیگر، همان طور که در تفکر غالیان، محور اصلی در تبیین هستی و ارکان آن، امام بود، در این تفکر، همین تبیین با تفاوتهایی رخ داده است. شیخیه در بیشتر آثار خود، سعی می کردند، با استفاده از حدیث، عرفان و فلسفه، نشان دهند مقامات بالاتری نسبت به امامان در تبیین هستی قائلند؛ در همان حال، مخالفان خود را متهم می کردند که اینان در ولایت امام علی (ع) و اهل بیت او تردید و تقصیر دارند. این آموزه ها از دل باورهای شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی درآمده بود، چنان که آثار آنان گواه این مطلب هست. طبیعی است که مخالفان آنها هم ساکت ننشسته، آنها را متهم به داشتن عقاید غالی و باور به تفویض می کردند.
وقتی پای این مطالب به کتابها و رساله ها می کشید، و سعی می شد تا با استناد بیشتری سخن بگویند، مطالبی در باره تعریف غلو، تفویض، ولایت، و فضائل اهل بیت مطرح می گردید. بخشی از این منازعه، در زمینه تعریف دقیق غلوّ بود، این که دقیقا چه کسی با چه معتقداتی غالی محسوب شده و مرز غلو با غیر غلو در کجاست. تشیع در قرن دوم و سوم، دارای سه شاخه، غالی، امامی و زیدی بود که تصور می شد، شیعه امامی، به نوعی اعتدالی است و شیعه زیدی، تفریطی. مرز میان اینها، از نظر نوع منازعه ای که پیش آمد، و ردیه هایی که تحت عنوان «الرد علی الغلاه» نوشته شد، تا حدودی تعیین گردید. قمی ها، تا اندازه ای معیار تشیع اعتدالی بودند، اما همین ها هم، از طرف مکتب بغداد و به صراحتا از سوی سید مرتضی، غالی خوانده شدند. در این میانه، عده ای به تفویض متهم شده و مفوّضه بودند، در مقابل، آنان، بقیه را متهم می کردند که مقصره بوده و در حق اهل بیت کوتاهی می کنند.
به نظر می رسید، داستان این نزاع، در قرن چهارم حل شده، و اثری از غالیان، دست کم به شکلی که در قرن دوم و سوم بودند، دیگر دیده نمی شود، اما در دل جریان شیعه امامی، فارغ از اسماعیلیه، همواره نگرانی برای چرخش به سمت غلو یا تفریط وجود داشت. تعبیری که برای این قبیل افراد به کار می رفت «مفوّضه» بود که شیخ صدوق، به عنوان یک قمی که در چرخه ضد غلو از نظر مبارزه قمی علیه غلاه هم بود، آن را بکار می برد و بر آنان لعنت می کرد. این تعبیر به این معنا بود که سرنوشت ما و آنچه که در روی زمین اتفاق می افتد، در اختیار امامان بوده و به آنان تفویض شده است. اساس مطلب این بود؛ اما مصادیق آن مثل دخالت آنان در رازقیت و مانند آن، معمولا اولین اموری بود که به ذهن می آمد. گویی خداوند محمد و آل محمد را آفریده، و رشته خلق و رزق و … را به آنان واگذار کرده است. در واقع، مسوولیت خدا در این باور، بسیار کمتر از باورهای ضد آن بود. غالی از دید سنیان، اعم از اهل حدیث و حتی منتقدان معتزلی شیعه، نه فقط این باورها، که کمتر از آنها هم بود. برای مثال روی رجعت هم تأکید می شد.
گردآوری همه آنچه در باره منازعات فکری شیخی و غیر شیخی در قرن سیزدهم نوشته شده کاری است که هنوز بخش های زیادی از آن برجای مانده است. با این حال، بسیاری در روشن کردن ابعاد آن کوشیده اند. یکی از شهرهایی که در این باره درگیر بود، تبریز بود. جایی که شماری از شاگردان شیخ احمد احسایی از جمله ملامحمد ممقانی به آنجا رفتند. شیخی ها، در وقت ظاهر شدن باب، سخت علیه وی بودند و بیش از دیگران بر ضدش نوشتند. جالب است که او در همین شهر محاکمه و کشته شد و همین ممقانی یکی از عالمان شهر بود که در جلسه محاکمه باب شرکت کرد. وی بعدها صورت مباحثات خود را نوشت که به کوشش این بنده خدا، در پایان کتاب «علم المحجه» منتشر شده است. وجود اینها در تبریز به این معنا نبود که طرفداران مجتهدین و متشرعه حضور ندارند، به عکس، آنها هم جایگاه محکمی در این شهر داشتند و این حضور، سبب شد تا مباحثانی میان آنان پدید آید. گاه این مباحثات، به روشنی به عنوان شیخی و متشرعی نبود، اما به هر روی، از آثار همان جریان بود. محتوای اصلی این بحث ها، در باره جایگاه اهل بیت (ع) بر اساس نگاه های متهم به غلو از یک طرف و مخالفان آنها از کسانی بود که اندیشه امامی را همان جریان فکری مجتهدین در طول هزار سال می دانستند.
گزارش محمد حسین ممقانی از منازعات غالیانه در تبریز
محمد حسین ممقانی ـ فرزند ملامحمد ممقانی [از شاگردان شیخ احمد احسایی] ـ در دفاعیه ای که برای شیخیه در سال ۱۲۸۵ ق با عنوان علَم المحجه نوشته (به کوشش رسول جعفریان، قم، مورخ، ۱۳۹۷) ، در باره سیر جدال مزبور در تبریز و ریشه های آن چهار خبر ویژه در این باره دارد که عین عبارات او نقل می شود:
* یکی از ملّاهای تبریز که از مشاهیر بود، چهل سال قبل از این کتابی نوشته، و اسم آن را کتاب را منقصه الائمه گذاشته بود. نوّاب غفران مآب نایب السلطنه مرحوم قدغن فرمود که آن کتاب را احدی استنساخ نکند و الان باز از نسخ آن در تبریز موجود است!
* و یکی از رحمت خدا دور نیز کتابی در اثبات جهل و عجز امام ـ علیه السلام ـ و نسبت سهو و نسیان از برای ایشان نوشته، اسم آن کتاب را مرغم الغلاه گذاشته که به زعم او عبارت از این سلسله علیّه باشد.
* و ملّای بی تمیزی هم این اوقات کتاب علی حده نوشته، اسم آن کتاب را نقصان الائمه گذاشته؛ بعض مزخرفات به قالب زده که زبان ما را یارای تقریر آن نیست.
* و هم چنین این روزها از ملای دیگر که او نیز از مشاهیر علمای تبریز است، استفتایی کردهاند جوابی نوشته است که جای خنده اهل عقول و اَلباب است؛ بل وقت گریه بر علوم و آداب و مضمون همان استفتا که اصل آن به خط و مهر خودش در نزد حقیر ضبط است، این است که نوشتهاند: اسلامیان پناها! شخصی امام ـ علیه السلام ـ را ناظر میداند؛ یعنی بیننده، آیا این شخص کافر است یا نه، با او با رطوبت ملاقات میتوان کرد یا نه؛ جواب مسأله را دو کلمه مرقوم فرموده، مزیّن فرمایید زیاده عرض دیگر ندارد؛ در جواب نوشته است: «این اعتقاد از اعتقادات طایفه ضالّه خذلهم الله تعالی و از لوازم اعتقاد بر خالقیت ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ است. کسی که خالق چیزی باشد، به آن محیط و در مشاهده آن حاضر و ناظر است صاحبان این اعتقاد از اعتقاد مسلمین بری است، عصمنا الله و ایّاکم» تمام شد جواب آن جناب که به عینه عبارت اوست بدون کم و زیاد».
اطلاع ما از این چهار گزارش، احیانا نسبت به مورد دوم، قدری روشن است و آن این که از رساله «مرغم الغلاه چهار نسخه برجای مانده است. نسخه مرعشی، به ش ۴۷۱۴ و سه نسخه دیگر که در فهرست فنخا (۲۹/۱۱۱ ـ ۱۱۲) معرفی شده است. این رساله از محمد شریف شیروانی تبریزی است و ما گزارش آن را در ادامه خواهیم آورد.
اما از کتاب «منقصه الائمه» یعنی مورد اول که نوشته نسخ آن در تبریز هست، نه در ذریعه یادی شده و در در فنخا (۳۲/۱۸۹) نامش آمده است. مورد سوم هم همین است (مقایسه کنید با: فنخا: ۳۳/۶۸۶). مورد چهارم فقط یک استفتاء است و ممقانی خود به جنگ وی رفته و مطالبی در نقد او نوشته است.
حجت الاسلام نیر و منازعه مذهبی تبریز
محمد تقی ممقانی معروف به حجت الاسلام نیر (م ۱۳۱۲ق) ، برادر محمد حسین فوق الذکر، یکی از دانشمندان شیخی تبریز است که در این زمینه ها، کم و بیش فعال بود. وی شاعر بود، و از او، دیوان، و درخوشاب و … برجای مانده است. وی در مجادلات مذهبی وارد شد و همین درخوشاب او در نقد اثری از امام جمعه خوی است. فسوه الفصیل او هم انتقاداتی از اوضاع مذهبی و اجتماعی تبریز اواخر قرن سیزدهم دارد. چنان که در مقدمه دیوان وی یادآوری شده، وی از سوی مخالفان، متهم به غلو هم شده است. در میان آثار وی «صحیفه الابرار فی مناقب آل الاطهار» و نیز کتابی با عنوان «مفاتیح الغیب در علم ائمه به اشیاء خمسه» و همچنین کتابی با عنوان «علم الساعه در علم امام علیه السلام» و نیز «رساله در شرح حدیث مروی از امیرالمومنین علیه السلام «انا النقطه» هست که می تواند برای این کار و در همین روند مورد بررسی قرار گیرد. فهرست این تألیفات در مقدمه دیوان وی (چاپ سنگی، ۱۳۴۶) آمده است.
این موارد نشان می دهد که بحث در این زمینه، از وقتی در نیمه های قرن سیزدهم آغاز شد، تا اواخر آن و حتی اوائل قرن چهاردهم یافته است. مرحوم نیّر، در جایی از صحیفه الابرار (تألیف ۱۲۸۸ ـ ۱۲۹۰، چاپ سنگی، ص ۱۴۶) از این که برخی راویان مناقب اهل بیت را به غلو و ارتفاع نسبت داده اند، اظهار شگفتی می کند. از این دست مطالب در این کتاب پرحجم فراوان است. ۳۷۶ ص + ۵۰۴. وی که قسم دوم کتابش را به معجزات امامان اختصاص داده، در پایان، روایت مفصلی را از کتاب الهدایه حسین بن حمدان خضیبی از مفضل جعفی نقل می کند. (جزء دوم، ص ۴۰۰ به بعد). بخشی هم در باره مشارق انوار الیقین رجب برسی و صحّت آن بحث کرده، و می گوید نسبت دادن او به غلو، مثل نسبت دادن تقصیر به دیگران است (جزء دوم، ص ۴۴۳ به بعد). یعنی اگر این نسبت وارد است، آن هم وارد است، اگر نه که نه.
در دیوان نیّر (چاپ سنگی، ۱۳۴۶ق، صص ۲۲۵ ـ ۲۲۷) ، این اشعار از آقامیرزا اسماعیل حجه الاسلام، متخلص به نیاز در وصف امام علی آمده است:
چو وجه الله، امر الله، ظاهر در جهان خواهی / به سو روی کنی آنجا جمال بوالحسن بینی
علی خواهد، خدا خواهد، خدا خواهد علی خواهد/خطا گفتم دوی نبود علی راگرچو من بینی
محرک نیست غیر از او، مسکن نیست غیر از وی / یکی را زنده می دارد یکی را در کفن بینی
وجودش لنگر ارض و سما وز یمن احسانش / جهان مرزوق و درگاهش پناه از اهرمن بینی
نمونه های دیگری هم در تبریز از این سبک افکار بوده است. برای مثال، کتابی با عنوان «علیه الائمه الاطهار» در جمادی الاولی سال ۱۲۷۹ از سوی شیخ علی بن نصر الله تبریزی نوشته شده که نسخه ای از آن معرفی نشده، اما شیخ آقابزرگ به نام آن اشاره کرده است. (بنگرید: طبقات اعلام الشیعه: ج ۱۲/۱۰۴). با توجه به سال تألیف آن، به احتمال، این اثر هم می توانسته در چارچوب همین ادبیات باشد. شاعری تبریزی هم با نام مولی مهر علی تبریزی خویی، متخلص به «فدوی» و متوفای ۱۲۶۲ ق، شعری با مدخل «ها علیٌ بشر کیف بشر/ ربّه فیه تجلّی و ظَهر» دارد (طبقات أعلام الشیعه،۱۲: ۵۷۹). اینها و شعری مانندآنچه بعدها شهریار در باره امام علی (ع) گفت، «نه خدا توانمش گفت، نه بشر توانمش خواند» می تواند، ادامه آثاری از این قبیل افکار در تبریز باشد.
رساله ای با عنوان الامر بین الامرین از شیخ حسین بن علی خسروشاهی (م پس از ۱۲۸۱) برجای مانده (مرعشی، فهرست: ۱۹: ۴۰) که گفته شده، رد عقاید اشعری و مفوضه است. این اثر هم در تبریز نوشته شده و به احتمال زیاد مربوط به همین جریانهای نزاعی شیعی تبریز در آن دوره محسوب می شود.
مُرغّم الغلاه اثری در ردّ شیخ احمد احسایی
ملا محمد شریف شیروانی تبریزی، از شاگردان سید علی صاحب ریاض، (و متوفای پس از ۱۲۴۸ق) نویسنده مرغم الغلاه دانشمندی اهل فضل و همزمان اهل سیاست بود، به طوری که در ماجرای کشته شدن گریبایدوف (در فوریه ۱۸۲۹/ شعبان ۱۲۴۴)، این عالم، از طرف عباس میرزا به سمت سفیر ایران در استانبول نزد سلطان محمود عثمانی فرستاده شد. همو بود که با دولت عثمانی پیمانی را هم منعقد کرد. (بنگرید: تاریخ نو: ۱۳۶) سفر او در سال ۱۲۴۵ق بود و او پس از هفت ماه اقامت به ایران برگشت. یحیی کلانتری مقاله ای با عنوان «سفارت نافرجام حاجی ملامحمد شریف شیروانی یا گوشه ای از مناسبات ایران و عثمانی در اواسط قرن سیزدهم» بر اساس اسناد عثمانی در باره این سفر نوشته است. (نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز، شماره ۱۲۸ ـ ۱۲۹، سال ۱۳۶۲ش، صص ۱۵۳ ـ ۱۶۷). وی در آنجا مورد استقبال قرار گرفت، و سفر او از رمضان ۱۲۴۴ تا ربیع الاخر ۱۲۴۵به طول انجامید. مقاله اخیر، جنبه های مهم این سفر را بر اساس اسناد عثمانی نشان داده است.
اما در بُعد علمی، آثاری از وی برجای مانده که علاوه بر مرغم الغلاه، صدف مشحون یا کشکول (چاپ ۱۳۱۴ق)، الروضه الرضویه، نور الانوار در اثبات امامت ائمه اطهار، الشهاب الثاقب، دوحه الاخبار در شرح حال اخیار، مصباح القلوب در فقه، مصباح الفصول، مقالید الاخبار، مفتاح القباب، التحفه البهیه، رساله المساحه از آن جمله است. (طبقات اعلام الشیعه: ۱۱/۶۱۷).
چندین نسخه از مرغّم که اثری بر ضد غالیان و بویژه شیخ احمد احسایی است، برجای مانده است. یکی در کتابخانه مرعشی به شماره ۴۷۱۴، دیگری در موسسه امام صادق (ع) قم (که تصویر آن بدست آمد،، و سوم در مدرسه نمازی خوی، ش ۱۵۵۱ (رساله چهارم: ص ۱۰۲ ـ ۱۹۷) که عکس آن در مرکز احیاء میراث اسلامی موجود هست. تصویری از این نسخه هم در اختیار بود که ارجاعات بر اساس صفحات همان است. منبع ما همان نسخه عکسی مرکز احیاء (نسخه نمازی) بوده و ارجاعات به صفحات همان است.
مرغم الغلاه به نوشته خود مولف، در سال ۱۲۴۵ ق نوشته شده و به نظر می رسد به جریانی پرداخته است که سالها پیش از جریان شیخی و بابی مطرح شده است. این جریان، علی القاعده دنباله جریانی باشد که شیخ احمد احسایی، و پس از وی سید کاظم رشتی پدید آورده و البته میرزا محمد اخباری هم به صورت جدا، در ایجاد آن نقش داشته است. در صفحه ۱۱۵ این نسخه، یک بار از میرزا … اخباری یاد می کند که عبارتی از خطبه البیان را مورد استناد قرار داده، اما کلمه «محمد» آن روشن نیست و کلمه ای شبیه «آقا» آمده است.
در مقدمه مرغم الغلاه آمده است: «چنین می گوید این حقیر و جانی شریف شیروانی که چون جماعتی از ارباب بدع و اهواء در صدد ترویج مذاهب فاسده و آرای کاسده فلاسفه و غلاه و اشاعره ـ خذلهم الله تعالی ـ برآمده، جهال و مستضعفین شیعه را اغواء و اضلال می نمودند، و ابراز علم و نهی منکر در زمن ظهور بدع بر ارباب دیانات واجب بود، فلهذا چند کلمه در دفع شبه ایشان مطابق آنچه از آیات قرآ« و اخبار ائمه هدی (ع) مستفاد می شود به حیّز تحریر درآوریم، شاید باعث رستگاری اخوان شده، در بوادی حیرت سرگردان نمانند، و آن را مسمّی نمودیم به مرغم الغلاه، و من الله التوفیق».
وی در ادامه به شرح باور غالیان در باره ائمه (ع) پرداخته و می نویسد: مراد غلاه آن است که ائمه هدی (ع) را با عالم نورانیت چنین باید شناخت که به اعتبار اوّل، ایشان، خالق و رازق و محیی و ممیت اند، و تمامی اسمای الهی را به خدا اطلاق نمی توان کرد؛ زیرا که لازم آید که خدا محلّ حوادث و معروض عوارض بشود، و این اسامی مکرّمه را به ائمه هدی (ع) باید اطلاق نمود. پس بنا به قواعد غلاه جناب اقدس الهی بی واسطه حقیقت محمدیه را آفریده، و تمامی عالم را به واسطه حقیقت محمدیه آفریده، چنان که آتش می سوزاند بی واسطه هر گاه متفرد باشد و با واسطه آهن هرگاه اثر آن در میان آهن باشد و به اعتبار دویم ائمه هدی (ع) ماه مجموعه اند، و تمامی اشیاء از ایشان آفریده شده، اشیاء حسنه از شعاع ایشان و اشیاء قبیحه از ظلمت ایشان، و اشیاء از حقیقت محمدیه آفریده شده». (ص ۱۰۳). وی این باورها را کفرآمیز خوانده، و می نویسد: «این کلمات، تمامها، کفر و زندقه است، زیرا که اولا اطلاق اسماء الهی بر مخلوق ممنوع و در شریعت غرّا بر آن رخصتی وارد نشده، و فی الحقیقه این اطلاقات نسبت به ائمه هدی (ع) مثل اطلاقات نصارا است نسبت به حضرت عیسی ع و شرک در صفات، شرک در ذات است بلاتفاوت…» بحث وی به همین ترتیب ادامه می یابد.
نویسنده به مطالب شیخ صدوق در کتاب اعتقادات در باره تفویض استناد کرده و روایتی از احتجاج طبرسی آورده که در توقیعی که در پاسخ پرسشی در باره رازقیّت ائمه صادر شده، به صراحت به نفی این باور پرداخته شده است. همین طور روایتی علیه تفویض از عیون اخبار الرضا ع آورده (ص ۱۰۵) و نتیجه گرفته است که «اخبار ناهیه از تفویض از همه اقسام آن ناهی خواهد بود». وی روایات دیگری هم آورده، و نتیجه گرفته است که «پس اطلاق اسماء مختصه خدا مثل خالق و رازق و غیرهما بر ائمه هدی (ع) حرام بلکه کفر و زندقه خواهد بود». (ص ۱۰۸).
در ادامه می نویسد: «اجماع علمای اسلام بلکه ضرورت اسلام منعقد شده بر این که قایل به این عقاید فاسده غالی و کافر و نجس است». آنگاه عباراتی از علامه مجلسی در باره غلاه و تکفیر آنان می آورد (ص ۱۱۱). سپس با اشاره به تاریخ تألیف این رساله که آن را ۱۲۴۵ دانسته، می گوید تا این زمان «ائمه هدی (ع) و تابعین ایشان مذهبی داشتند که از پیشوایان خود اخذ نموده بودند». به گفته وی، در تمام این دوره، علمای اسلام زحمت کشیدند تا شیعیان را از باورهای غالیان دور بدارند به همین خاطر «بعضی از علماء را مثل حافظ رجب برسی و صاحب مجلی، تکذیب نموده، نسبت به غلو می دادند». (ص ۱۱۲). شیروانی به بی اعتبار خواندن روایات برسی از قول مجلسی و همین طور اظهار نظر میرزای قمی در باره وی پرداخته است. شیروانی می گوید: این طایفه در اثبات مطالب خودشان به جز از شبه [ه های] فلاسفه در اثبات عقول عشره و خرافات صوفیه و مزخرفات اشاعره که بطلان آنها از ضروریات اسلام و مذهب است، دلیلی ندارند». او می افزاید: «این طایفه مخذوله در همه متمسّک اند به آیات و اخبار متشابهه و احادیث ضعیفه غیر معموله مثل خطبه البیان و خطبه طتنجیه». وی سپس مطالبی در نقد خطبه البیان آورده است (ص ۱۱۳). او خطبه مزبور را بی سند، و فاقد اعتبار می داند.
به علاوه به شرحی برخی از روایاتی که مورد استناد این طایفه بوده پرداخته و خواسته است تا در دلالت آنها خدشه کند، علاوه که مکرر بر بی اعتباری اسناد آنها نیز تکیه دارد. وی بیشتر این قبیل مطالب را از روایات متشابه نامیده که نباید تفسیر آنها به گونه ای باشد که به خروج از دین منجر شود. (ص ۱۱۸). وی در باره استناد این جماعت به روایت «انت قسیم الجنه و النار» نیز پرداخته، روایتی مورد علاقه این جماعت که برای اثبات باورهایشان از طریق اولویت به آن تمسک می کنند.وی به تفصیل به نقد مستندات حدیثی اینچنینی پرداخته و در باره جزئیات آنها، مباحث مفصلی را می آورد. بسیاری از این احادیث، روایاتی است که در کافی و منابع دیگر آمده، و به دلیل داشتن تعابیری خاص، مورد توجه اصحاب آن گرایش قرار گرفته است. وی این قبیل روایات را متشابه دانسته است، و بر این باور است که آنها را باید با محکمات تطبیق داد: «ارباب دیانات را لازم است که متشابهات آیات و اخبار را به طرف محکمات کشیده با آنها تفسیر نمایند تا مطابق اصول و قواعد مذهب بوده باشد، نه این که محکمات را با متشابهات تفسیر نموده، قایل اقوام فاسد و خارج زا قواعد مذهب عدلیه شوند» (ص ۱۱۹).
ملاشریف شیروانی، استفاده از روایت «قسیم الجنه و النار» را برای اثبات «قاسم الارزاق» بودن امام علی، نوعی قیاس باطل می داند و در باب بطلان قیاس و شیطانی بودن آن ادله ای می آورد. وی می گوید: «در حکایت خوارج عادات از انبیاء و اوصیاء (ع) انجماد باید نمود به موضع نص و محل یقین». بنابرین این قبیل قیاسات و تطبیقات درست نیستند. این قبیل موارد که این افراد به آن استناد می کنند، لازمه اش «تقلب آن حضرت در صورت و اشکال مختلفه در ازمنه سابقه» است که به گفته مولف، مستلزم باور به تناسخ است. چنان که این باور که ائمه «علت مادیه مخلوقات» باشند، لازمه اش این است که «انوار مقدسه ع ماده کفار و فسّاق و شیطان و جبت و طاغوت و اشباه ایشان از اشیائی که ذکر آنها خلاف ادب است، بوده باشد، زیرا که مفروض این است که ماده جمیع اشیاء است». آنگاه مثالهایی از این اشیاء می زند که به گفته خودش خلاف ادب است (ص۱۲۱).
نویسنده در ادامه به بیان استدلال دیگر آنان می پردازد: «از جمله اقوال شنیعه و کلمه کفر این طایفه آن است که قایلند بر این که ضمایر به خدا راجع نیست، و جناب اقدس الهی در قرآن مجید در هر مقامی که ضمیری ذکر نموده، مرجع آن ائمه هدی است، زیرا که لازم می آید خدا معروض عوارض بشود». مثلا در «ایّاک نعبد و ایاک نستعین» «مخاطب ائمه هدای است و مصلّی را واجب است که در نماز خود، ائمه هدی را قصد نماید». (ص ۱۲۲). در این باره نمونه های دیگری از آیاتی که آنها در این باره آورده اند، پرداخته است. حتی این که «در نیّت نماز، قربتا الی الله قصد نمودن صحیح و جایز نیست، بلکه باید نیت نمود که نماز می گذارم قربه الی الائمه». نتیجه این که «الحاصل اعتقاد این طایفه مخذوله آن است که جناب اقدس الهی را از اطلاق جمیع عبارات تقدیس باید نمود حتی از اطلاق لفظ جلاله و غیره، پس محل تمامی این اسماء و صفات جناب ائمه هدی (ع) خواهد بود» (ص ۱۲۲). نویسنده با مزخرف خواندن این مطالب، به پاسخ گویی پرداخته است (ص ۱۲۳). وی طی صفحاتی به نقل روایاتی می پردازد که خداوند همه کارها را به خودش منتسب می کند. در ادامه، به بحث افعال عباد و نقش خدا و بنده در آن، با شرحی در باره عقاید اشعری ها و شیعیان اثناعشری پرداخته است. این بحث، یعنی جبر و اختیار صفحات زیادی از این رساله را به خود اختصاص داده است. (ص ۱۴۶).
نویسنده در ادامه به بحث از هورقلیا می پردازد، و از اینجا روشن است که بحث او در نقد آراء و عقاید شیخ احمد احسایی است. او می نویسد: اعتقاد غلاه آن است که در میان جسد متکون از اغذیه، جسد دیگری از عنصر صافی که آن را در اصطلاح ایشان هورقلیا می گویند، و این دو جسد با هم ممتزج است، مثل امتزاج سنگ با شیشه که بعد از تصفیه آن شیشه می شود، و معتقدند که حشر خلایق به آن جسد خواهد شد که از عنصر صافی است، و جسد متکوّن از اغذیه، به منزله لباست که روح آن را پوشیده و در وقت مرگ آن را کنده و دور انداخته، و این جسد متکوّن از اغذیه فانی خواهد شد و عود نخواهد نمود، و ظاهرا قالب هورقلیا در نزد ایشان همان قالب است که متشرعه آن را قالب مثالی می نامند، و حاصل اعتقاد ایشان، انکار معاد جسمانی است، و دلیل ایشان آن است که هرگاه این دو قالب در میان همدیگر نباشد، ظلم و جبر لازم خواهد آمد، زیرا که در اخبار ائمه (ع) وارد شده است که تتنعّم و تعذّب در عالم برزخ با قالب مثالی خواهد شد. هر گاه این قالب، در فعل طاعت و معصیت با قالب غذایی شریک نباشد، عوض به غیر کاسب خواهد رسید، چون در اخبار وارد شده که مؤمن در وقت دخول به بهشت صاف و خوش شکل می شود، و کثافات و اشعار و فضلات از او ساقط می شود، پس معلوم است که قالب غذایی فانی و قالب مثالی عاید خواهد شد». وی از این جا به بعد، به نقد این نظریه که به نظر او انکار معاد جسمانی است می پردازد و شروع به ارائه ادله معاد جسمانی می کند. (ص ۱۴۶ـ ۱۵۶).
نویسنده در ادامه، به بحث دیگری در ارتباط با غلاه پرداخته می نویسد: غلاه قایلند که تمامی مخلوقات، عبید رقّ جناب رسالت مآب و ائمه هدی صلوات الله و سلامه علیهم هستند، و ظاهر این قول، از متفرّعات خالقیت ائمه هدی (ع) است، چون آن فرقه مخذوله به خالقیت ائمه هدی قایلند، پس مخلوقات رق ایشان خواهند بود. و این قول، مخالف اقوال علمای اسلام و ضرورت است». (ص ۱۵۷). وی استدلالهای غلاه از جمله، نام گذاری برخی از سلف نسبت به فرزندانشان به اسم عبدالعلی یا عبدالحسین و مانند آن را نقل و نقد کرده است. وی این نام گذاری ها را مجازی می داند نه از روی حقیقت معنای عبد (ص ۱۶۰).
مورد بعد از باورهای غلاه که نقد می شود این است که «غلاه خذلهم الله، قایلند که جناب رسالت مآب (ص) و ائمه هدی (ع)، به جمیع آنچه خدا خلق نموده، محیط اند، و به همه آنها علم دارند، و در دانستن آنها به وحی آسمانی احتیاج ندارند، و در وقت وفات، هرچه می دانستند آنها را در بدو ولایت نیز می دانستند؛ و ظاهراً مأخذ این قول نیز خالقیت ائمه هدی است، زیرا که خالق مخلوق خود را محیط و به مصنوعات خود عالم خواهد بود». وی این را «بخلاف مذهب شیعه و طریق اهل بیت (ع) و آیات و اخبار» می داند، زیرا مستفاد از ادلّه ی شرعیه آن است که علم ایشان تعلیمی و توجهی و تدریجی است». (ص ۱۶۰). وی سپس به ترجمه شماری از احادیث در تأیید نظر خود پرداخته و پس از ترجمه برخی از احادیثی که مضمون سخن غلاه را بیان می کند، از جمله نقل روایتی، می نویسد: مترجم گوید که این حدیث ضعیف است، با محمد بن سنان، زیرا که او بنابر اصحّ، غالی و مضطرب الروایه است، و از دروغگویان مشهور است، و فضل بن شاذان فرمود که، من حلال نمی کنم به شما که احادیث او را روایت کنید، و از مشاهیر دروغگویان است». (ص ۱۶۵).
شیروانی در ادامه بحث مفصلی در باره حدود علم امام آورده، مطلبی که از مواضع مهم نزاع میان غالیان و مخالفان آنهاست و روایات بیشماری در این زمینه در منابعی مانند و کافی و جز آن هست. هدف وی از ارائه شماری از این روایات آن است که ثابت کند که «علوم ائمه هدی (ع) تعلیمی و تدریجی بوده، و وقت قبض داشته اند که در آن وقت نمی دانستند، و وقت بسطی داشته اند که در آن وقت می دانسته اند؛ روز به روز و ماه به ماه و سال بسال زیادتر می شده». به گفته او« بنابر این که ایشان محیط اند، چنان که غلاه خذلهم الله قایلند، این اخبار بی معنی خواهد بود». او تأکید می کند: «اخباری که دلالت دارد بر دانستن ایشان همه اشیاء را و ماکان و ما یکون را، مخصّص است به این اخبار یا مؤوّل است به احکام شرعیه و علوم ضروریه مردم، چنان که گذشت». (ص ۱۷۳) مبحث علم امام، یکی از داغ ترین بحث های کلامی ـ شیعی در طول دو قرن اخیر بوده، و بالا گرفتن بحث در آن، و طبعا نه اصل آن، در پی نوشته های شیخ احمد احسایی و میرزا محمد اخباری بوده است. نویسنده مرغم الغلاه که مخالف آن نظریات است، در اینجا، سعی کرده است با استفاده از قرآن و روایاتی که مؤید نظرش بوده، به نقادی دیدگاهی که علم امام را فراگیر و شامل کل ما کان و ما یکون می شود، بپردازد. وی برای مثال، به گزارش روایاتی پرداخته که می گوید، رسول در شب معراج، ملائکه و انبیاء را نمی شناخت و از حضرت جبرئیل در باره آنها سوال می کرد. (ص ۱۷۵).
نویسنده در بخش بعدی، به نقد کتاب مشارق الانوار رجب برسی پرداخته و در ابتدای آن می نویسد: رجب برسی که از مشایخ غلاه است، در کتاب مشارق الانوار مطالبی نوشته که قول به آنها در شریعت مقدسه، کفر و زندقه است، و بعضی از عوام کتاب مزبور را از کتب شیعه تصور نموده، به مزخرفات آن اعتقاد می نمایند، و خواستم که بعضی از عبایر مکفره آن را بنویسم و ترجمه نمایم تا مؤمنین به ادعای آن مرد مغرور نشوند، و من الله التوفیق». وی در ادامه به نقل مطالبی از آن پرداخته که به گفته او، کفر و زندقه است. (ص ۱۷۶). وی بند بند، به نقل عباراتی از مشارق پرداخته، و آنها را مصداق کفر می داند، باورهایی مثل قدم امیر المومنین یا مسأله تناسخ و جز اینها، از این قبیل است. او پس از نقل عبارت و حدیثی از مشارق می نویسد: «قول به بودن آن جناب [امام علی] در ازمنه سابقه، مذهب شیعه نیست، بلکه مذهب غلاه است، چنان که خود برسی در کتاب مشارق خود در مقامات عدیده گفته که ان الفقهاء اذ لم یفهموه، نسبوه الی قول الغلاه». (ص ۱۷۸).
برسی به روایاتی که در عصر اوّل، بزرگان شیعه در باره این مسائل نقل کرده و بعدها، علمای شیعه آنها را به غلاه نسبت داده اند، یاد کرده و سعی در احیای آنها دارد، این همان کاری است که غالیان قرن سیزدهم هجری کردند و آن روایات را زنده کردند. نویسنده مرغم کاملا به این مسأله آگاه است، و در اینجا، نمونه آن حکایات را، داستان سلمان و
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 