پاورپوینت کامل یک تناقض بسیار عجیب! ۸۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل یک تناقض بسیار عجیب! ۸۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یک تناقض بسیار عجیب! ۸۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل یک تناقض بسیار عجیب! ۸۴ اسلاید در PowerPoint :

آواز نیکولو ماکیاوللی مبتنی بر تناقض[i] عجیبی است؛ این تناقض به‎قدری واضح و آشناست که ما اغلب کاملاً آن را فراموش کرده‎ایم. ماکیاوللی پس از فروپاشی جمهوری فلورانس -که وی ۱۴ سال وفادارانه به آن خدمت کرده بود- به کار نگارش پناه برد و از این طریق کوشید از ملالت ناشی از تبعید و بطالت بکاهد. او اشعار یا دست‌کم ابیات و قصه‎ها و نمایشنامه‎هایی -ازجمله یک کمدی کلاسیک- نوشت.

شهریارِ ماکیاوللی: علوم سیاسی یا هجوی سیاسی؟* (۱)

آواز نیکولو ماکیاوللی مبتنی بر تناقض[

i

] عجیبی است؛ این تناقض به

قدری واضح و آشناست که ما اغلب کاملاً آن را فراموش کرده

ایم. ماکیاوللی پس از فروپاشی جمهوری فلورانس -که وی ۱۴ سال وفادارانه به آن خدمت کرده بود- به کار نگارش پناه برد و از این طریق کوشید از ملالت ناشی از تبعید و بطالت بکاهد. او اشعار یا دست‌کم ابیات و قصه

ها و نمایشنامه

هایی -ازجمله یک کمدی کلاسیک- نوشت. اما ماکیاوللی اغلب دربار سیاست می

نوشت، او شیفت سیاست بود. ماکیاوللی در یکی از نامه

هایش می

گوید که مجبور بوده است تا دربار سیاست سخن بگوید، او نمی

توانست از چیزی جز سیاست سخن بگوید؛ بنابراین، وی در گفتارهای کوتاه و حکایات با مضمون سیاسی،[

ii

] در تاریخ فلورانس در رساله

ای دربار هنر جنگ و به

ویژه در سلسله

ای از گفتارها ذیل ۱۰ کتاب نخستِ لیوی[

iii

] کوشیده است تا ثمرات تجربه و مطالعه و تأمل خویش را به هموطنان هم‌طرازش منتقل کند. این‌ها آثاری متقن، جدی و متفکرانه

اند که غالباً بدیع و بحث

برانگیز هستند. پژوهشگرانی که این آثار را مطالعه کرده

اند معمولاً با احترام بسیار از آن‌ها سخن می

گویند؛ اما کمتر کسی موفق می

شود که تمام این آثار را حتی ورق بزند؛ و البته حس کنجکاوی بیشتر همین افرادی که [فقط] موفق به ورق زدن این آثار می

شوند با کتاب کوچکی برانگیخته شده است که همه آن را می

شناسند: شهریار.

با وجود اینکه شهریار جزو[

iv]

کوچکی بیش نیست و صرفاً بخشی از کل مجموعه آثار ماکیاوللی به شمار می‌رود، باقی آثار او را تحت‌الشعاع خود قرار داده است. شاید هیچ اثری دربار سیاست نتوان یافت که به گستردگی شهریار مورد مطالعه قرار گرفته باشد. یقیناً برای کسی که هرگز شهریار را نخوانده است هیچ کتابی [در حوز سیاست] شناخته

شده

تر از آن نیست. همه می

دانند که ماکیاوللی ریاکاری و ناسپاسی، دنائت، قساوت و دغل

کاری را به‌مثابه منش

هایی مناسب شهریاران توصیه کرده است. همه «ماکیاوللی

گرایی»[

v

] را صفتی برای رفتار سیاسی

ای می

شناسند که زرنگیِ شریرانه را با خوارداشتِ بی

رحمان موازین اخلاقی تلفیق می

کند. اما شهریار ذهن تاریخ‌دانان و فیلسوفان سیاسی

ای را به خود مشغول کرده است که بسی بیش از این دربار این کتاب می

دانند. نثر قوی این کتاب هنوز هم پرتو بسیار روشنی بر کل دورنمای ایتالیای دور رنسانس می

افکند: تاریخ‌دانانِ مجرب

تر، کل این دوره را «عصر ماکیاوللی» می

خوانند و آن را دوره

ای وصف می

کنند که عمدتاً با رفتاری که شهریار مفصلاً به آن می

پردازد، سرشته شده بود؛ و فیلسوفان با مبادرت به شرح اندیش سیاسی ماکیاوللی -پس از آگاهانیدن دقیقِ خوانندگانشان نسبت به جایگاه برتر و پیچیدگی بیشتر کتاب گفتارها[

vi

] و سایر نوشته

های ماکیاوللی [به نسبت شهریار] – به

ناچار کارشان را با انتخاب نصف یا بیشتر نقل

قول

های خود از یک مجلد کوچک [آثار وی] تمام می

کنند. اما شهریار کتاب کوچکی است و بیشتر مردم کتاب

های کوچک را بهتر از کتاب

های بزرگ به خاطر می‌سپارند؛ مضاف بر اینکه شهریار بی‌هیچ ابهامی بهترین نثر ماکیاوللی است. جملات شهریار روشن و رُک، بدون شرح

های میان

پرانتزی و فاقد قیود تبیینی

ای هستند که سایر نوشته

های سیاسی ماکیاوللی را تقطیع[

vii

] و اشباع[

viii

] می

کنند. نثر شهریار -مانند شمشیرزنیِ یک شمشیرزنِ قهرمان- شور و تأثیرگذاری را با مهارت خیره

کننده و مرگبار تلفیق می

کند. این نثر از تصاویر مناسب و تداعی

کننده و نمادهای داخل در مفاهیم ضمنی بهره می

بَرد: شهریار گاه باید مانند انسان و گاه مانند حیوان رفتار کند و از میان حیوانات، شهریار باید خوی شیر را با خوی روباه تلفیق کند.

نثر شهریار به لطیفه‌هایی[

ix]

این

چنین مزین است: «یک مرد، مرگ پدرش را زودتر از فقدان ارثی پدری

اش فراموش خواهد کرد.» لطیفه

هایی که به نظر می

آید همه

شان تاحدی از دلِ گران

گینیولِ[

x

] فلسفی بیرون می

آیند و بیان این لطیفه

ها با لحن سرد و بی

روح[

xi

] -مانند آیرونی

های[

xii

] کوبند [جاناتان] سویفت[

xiii

] در داستانش پیشنهاد مؤدبانه[

xiv

]ـ آن‌ها را ترسناک

تر می

کند و این همان

جایی است که تناقض سر می

رسد. به‌رغم اینکه شیوه و بیشتر فرضیات شهریار تا حدی مشمول اندیش ماکیاوللی

اند و نتیجتاً این کتاب نمی

تواند به قلم فرد دیگری به

جز او نوشته شده باشد، اما شهریار از جنبه

های مهم و مشخصی -شامل بعضی از تکان

‎‎

دهنده

ترین لطیفه

ها- با هر چیز دیگری که ماکیاوللی تا آن زمان نوشته بود و نیز با هرآنچه که ما دربار زندگی وی می

دانیم، از در تضاد درمی

آید؛ و هرکسی که این موضوع را به نحوی از انحا مورد مطالعه قرار داده، به این تضاد پی برده است.

تاریخِ آواز ادبی ماکیاوللی این تناقض را برجسته می

کند. از آن زمان تاکنون چاپ دیگر آثار ماکیاوللی به شکل شایان توجه اما به دور از شور و هیجان با استقبال مواجه شده است. البته چاپ شهریار در ۱۵۳۲ یعنی ۵ سال پس از مرگ ماکیاوللی با موفقیتی مبتنی بر رسوایی[

xv

] همراه بود. فی‌الواقع با گسترش آموزه‌های هولناک وی، تمام اروپا به عرص مخالفت گسترده با آن بدل شد. برای دو قرن، تعبیرِ مرید ماکیاوللی تقریباً بدترین چیزی بود که افراد می

توانستند دربار مخالفان سیاسی

شان بگویند. اخلاق

ستیزیِ[

xvi

] کلبی

مسلکان[

xvii]

آموزه

های

[xviii

] شهریار، حتی جوانی نابکار و بسیار بی

اخلاق مانند فردریش کبیر[

xix

] پادشاه پروس را نیز تکان داد؛ لااقل خود فردریش آن‌ها را تکان‌دهنده توصیف کرده است.

سپس با سپیده

دم روح مدرن ناسیونالیسم، تصویر ماکیاوللی[

xx

] شروع به تغییر کرد. برای نخستین بار این هِردِر[

xxi

] بود که به شکل درخوری اعلان کرد که شهریار نه هجویه است و نه راهنمای شریران جانیان سیاست

پیشه، بلکه بررسی عینی سیاست ایتالیاییِ قرن‌شانزدهمی است که یک میهن

پرست[

xxii

] آن را به‌مثابه خدمت به وطنش عرضه کرده است. افراد شروع به دست گذاشتن روی این نکته کردند که اگر ماکیاوللی رفتاری را پیشنهاد کرده که واقعاً غیرقابل پذیرش است، این کار را در راستای [رسیدن به] یک ایتالیای متحد انجام داده است. بعضی توصیه

های ماکیاوللی حقیقتاً تکان

دهنده بودند، اما فقط راهکارهای تلخ و خطرناک از پس دوران فاسد وی برمی

آمدند. بنابراین ماکیاوللی کم

کم از تقریباً یک بایرونیکِ[

xxiii

] مرید شیطان به یک قهرمان و سپس به قدیس جنبش نوزایی ایتالیایی[

xxiv

] بدل شد. اینکه ویلاری[

xxv

] در سلسله کتب ژرف خویش نشان می

دهد که ماکیاوللی یک میهن

پرست فلورانسی و حتی شاید میهن

پرستی ایتالیایی بود، مهم

ترین بنای یادبود این تصویر قهرمان

گون قرن‌نوزدهمی از ماکیاوللی است.

در قرن بیستم این تصویر از ماکیاوللی مجدداً دگرگون شد؛ دگرگونی

ای که تا حدی شاید به سبب دشواری

های موجود در تبیین ناسیونالیستی است؛ اما به گمان من، علت دگرگونی عموماً تغییر بستر غالب است. داروین و پاستور، کُشوت[

xxvi

] و گاریبالدی[

xxvii

] را به حاشیه می

راندند و ازآن

رو که ماکیاوللی وطن

پرستی به‌حساب می

آمد که وفاداری

اش به ایتالیای گسسته و لگدمال

شده مجوز چشم

پوشی از مبالغه

هایش بود، وی به دانشمندی بی

احساس و عینی

گرا، تحلیلگر و آین تمام

نمای دوران خود بدل شد. اندکی از افراد -در قرن نوزدهم و حتی پیش

تر- که بیشترشان مثل هردر و فیشته[

xxviii

] و هگل[

xxix

] فیلسوف بودند، «عینی

گرایی»[

xxx

] و «واقع

گراییِ»[

xxxi

] ماکیاوللی را تمجید کرده بودند؛ هرچند که اینان برای پی

بردن به حقیقتِ اعمال ماکیاوللی تلاشی نکردند. اما این سِر فردریک پالاک[

xxxii

] بود که حوالی سال ۱۹۱۰ برای نخستین بار ماکیاوللی را به لقب «دانشمند» مفتخر کرد. به باور من ماکیاوللی این جایگاه خود را تا به امروز [= ده ۶۰ قرن بیستم] حفظ کرده است، هرچند که وجود مخالفان [دیدگاهِ] مکتب ناسیونالیست/میهن

پرست [نسبت به ماکیاوللی] عموماً ظهور موافقان این مکتب

را به تأخیر انداخت. ارنست کاسیرر[

xxxiii

] در کتابش اسطور

دولت[

xxxiv

] با استفاده از عبارتی بلیغ به بزرگداشت تصویر رایج ماکیاوللی پرداخته است: ماکیاوللی به رفتار سیاسی و استنتاجِ متکی بر آن، از دید یک شیمیدان بی

احساس و خونسردِ حاضر در آزمایشگاه می

نگرد.

این دیدگاه توجیه سطحی مشخصی دارد. از آنجا که بخش بزرگی از شهریار قطعاً با مابقی اندیش ماکیاوللی سازگار است و از آنجا که متن شهریار این قابلیت را دارد که محل نقل

قول بسیار قرار گیرد، به‌سختی می

توان در مقابل وسوس بی

اهمیت جلوه

دادنِ ناسازگاری

ها مقاومت کرد.

از منظر نخست، این اقتراح[

xxxv

] از ما می

خواهد که باور کنیم نیکولو ماکیاوللی عامدانه کتاب

راهنمایی[

xxxvi

] نگاشته که در صدد کمک به حاکمی جائر برای حکمرانی بر مردمِ قبلاً آزادِ فلورانس است. [خاندان] ماکیاوللی یکی از خاندان

های قدیمی فلورانسی بود که اعضایش به وفاداری به جمهوری شهره بودند. تا دو قرن پیش از تولد نیکولو ماکیاوللی، خاندان ماکیاوللی ۱۲ گُنفالونی

یر[

xxxvii

] و ۴۵ رئیسِ دیر[

xxxviii

] به فلورانس تقدیم کرده بودند. در قرن پانزدهم، جیرولامو[

xxxix

] (عموی بزرگ نیکولو) ازآن‌رو که در راه دفاع از آزادی مردم متحمل زندان، شکنجه، تبعید و مرگ شد، در قلوب مردم جا گرفت. دیگر عضو خاندان ماکیاوللی یعنی فرانچسکو، به سبب سخنرانی عمومی

ای در خاطر مانده است که وی در آن گفت: «این آزادی است که شهرها و ساکنانشان را به عظمت می

رساند. این قضی مشهوری است. حکومت جور[

xl

] فقط تباهی می

آفریند. حاکمان جائر همواره باید از شهروندان خوب بترسند و می

کوشند که آن‌ها را از میان بردارند.» نزدیک به یک قرن بعد، نیکولو همین بیانِ تأکیدی را یکی از اصول اساسی کتاب گفتارها قرار داد و بدین‌وسیله سنت خانوادگی

ای را که در دل آن پرورش یافته بود تداوم بخشید. ما از زمانی

که خاطرات پدر نیکولو یعنی برناردو[

xli

] پیدا و منتشر شد، چیزهای بیشتری دربار دوران جوانی ماکیاوللی می

دانیم. این خاطرات بی

شباهت به خاطرات بسیاری از دیگر افراد پارسا، مقتصد، سخت

کوش و ترجیحاً خاطرات یک خرده

بورژوای خشکه

مقدسِ فلورانسی نیست، یعنی کسی که پشتوان اصلی عظمت شهر است. برناردو تقریباً مرد فقیری بود که در دوران چیرگی خاندان مدیچی[

xlii

] وجه عمومی نداشت؛ اما او به خانواده

اش و نیز به داشتن پدری سختگیر اما مهربان افتخار می

کرد، پدری که مشتاق بود پسرش با تحصیل شایست ادبیات لاتین و وفاداری به اصول جمهوری پرورش یابد. برناردو به‌رغم فقیر بودنش کتابخان کوچکی از آثار کلاسیک مشتمل بر کتب خاطرات و تاریخ لیوی داشت که می

بایست در دوران شانزده‌سالگی نیکولو رونقی دوباره می

گرفتند. شاید برناردو تعلیم دینی پسرشان را به همسرش بارتولومئو دینلّی[

xliii

] -سرایند تعدادی سرود مذهبی (

laudi sacre

) ـ سپرده باشد، اما خود برناردو اطمینان حاصل کرده که نیکولو تاریخ وطنش[

xliv

] را آموخته است، اینکه چطور فلورانس مأمن آزادی و پاسداری از آزادی ایتالیایی بود و خاندان وی چه نقشی در این میراث پرافتخار داشتند.

در سال ۱۴۷۰ هنوز می

شد باور کرد که این میراث فراموش نشده است. قانون اساسی فلورانس هنوز جمهوری

خواهانه بود و به‌رغم اینکه خاندان مدیچی از نفوذی برخوردار بود که جمهوری

خواهانی مانند برناردو آن را شوم می

دانستند و به‌رغم اینکه مدیچی

های جوان قدرت خاندانشان را در لفاف همان احتیاطی که پدربزرگشان به آن عادت داشت مخفی نمی

کردند، [مدیچی

ها] همچنان پابرجا بودند و قانون چیزی جز نهال نوپای دست

پرورد خاندان حاکم بر یک ایالت[

xlv

] آزاد نبود. در حقیقت چنان

که خشم مردم علیه توطئه

گرانِ خاندان پاتسی[

xlvi

] خود را نشان داد، بیشترِ فلورانسی

ها -خاصه «کوتوله

ها» (

popolo minuto)[xlvii

] ـ همچنان مدیچی

ها را حافظان آزادی

های مردم در برابر سلط بیگانه و در برابر طرح خودخواهان جرگه

سالاران[

xlviii

] می

دانستند. تنها در سال ۱۴۸۰ بود که بیشتر فلورانسی

ها آرام

آرام دریافتند که آزادی

شان در حال زوال تدریجی است. وقتی

که نیکولو ۲۵ سال سن دا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.