پاورپوینت کامل شیخ اشراق و هورخش ۷۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شیخ اشراق و هورخش ۷۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شیخ اشراق و هورخش ۷۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شیخ اشراق و هورخش ۷۵ اسلاید در PowerPoint :

الف) جایگاه هورخش در نظام نوری

نکته اول: سهروردی در حکمه‌الاشراق عوالم را منحصر در چهار عالم دانسته: «انوار قاهره، انوار مدبره، برزخیان و صور معلقه ظلمانیه و مستنیره فیها.»۱ جهان برازخ (شامل کواکب و عناصر بسیط و مرکبات مادی) می‌شود و صور معلقه ظلمانیه و مستنیره همان عالم مثال است.

به مناسبت ۸ مرداد روز بزرگداشت شیخ اشراق

الف) جایگاه هورخش در نظام نوری

نکته اول: سهروردی در حکمه‌الاشراق عوالم را منحصر در چهار عالم دانسته: «انوار قاهره، انوار مدبره، برزخیان و صور معلقه ظلمانیه و مستنیره فیها.»۱ جهان برازخ (شامل کواکب و عناصر بسیط و مرکبات مادی) می‌شود و صور معلقه ظلمانیه و مستنیره همان عالم مثال است.

نکته دوم: شیخ در مقاله دوم حکمه‌الاشراق به بحث در باب مراتب وجود می‌پردازد که به فصولی چند تقسیم می‌شود و کلیت آن بیان مراتب نور است. در فصل نخست سخن از قاعده «ان الواحد الحقیقی لا یصدر عنه اکثر من معلول واحد» است و در ادامه کیفیت صدور کثرت از نورالانوار. شیخ در بیان مراتب کثرت به بیان انوار عالی و سافل می‌رسد و متذکر این قاعده بنیادی می‌شود که نور عالی نسبت به نور سافل، قاهر و نور سافل نسبت به نور عالی، عاشق است. بحث بعدی او، تبیین کیفیت صدور کثرت از واحد احد و ترتیب آن است. در متن این بحث به بیان انوار قاهره، برازخ مستقله، انوار مجرده (که آنها را انوار اسفهبدیه می‌نامد) و نیز انوار سانحه و افلاک می‌پردازد.

این مقاله حکمه‌الاشراق تتمه‌ای دارد که بیان نکاتی در باب ثوابت و پاره‌ای از کواکب است که خود آغاز سخن در باب هورخش است. شیخ در این قطعه، عالم اثیر (یعنی عنصر پنجم که بخشی از عالم ماده بوده و ماده اجرام سماوی شمرده می‌شد، در کنار چهار عنصر آب، هوا، خاک و آتش) را عالمی زنده می‌داند که مطلقا فاقد موجود میت و مرده است و توسط انوار مدبره علویه اداره می‌شود. نور این انوار از طریق کواکب به افلاک می‌رسد.

هر کوکب نسبت به فلکی که تحت آن است رئیس مطلق محسوب می‌شود و «هورخش که عبارت از طلسم شهریور بوَد، نوری است شدیدالضوء، فاعل روز و رئیس آسمان و این همان چیزی است که در سنت اشراق تعظیم آن واجب بود و فزونی آن بر کواکب تنها به مجرد مقدار و قرب نبود و بلکه شدت نوریت هم بود؛ زیرا آنچه از ثوابت و سیارات در شب دیده می‌شود، مقدار مجموع آنها به یقین بیش از مقدار آفتاب بود به اندازه‌ای که قابل قیاس نبود و با وصف این فاعل روز [و موجد آن] نمی‌باشند»؛۲ بنابراین در اندیشه شیخ اشراق، هورخش کوکبی است نورانی که فاعل روز است و رئیس آسمان و این یقینا صفت آفتاب است.

برای ادراک جایگاه هورخش در نظام وجودی و نوری شیخ اشراق (با تأمل می‌توان گفت «مراتب نوری» شیخ اشراق همان «مراتب وجودی» صدراست) درنگی کوتاه در این باب ضروری است. سهروردی انوار مجرد را که نقش سلطانی دارند، به انوار قاهره اعلون و انوار قاهره صوریه تقسیم می‌کند. «انوار قاهره اعلون» عبارت از طبقه طولیه مترتبه‌اند و «انوار قاهره صوریه» همان ارباب اصنام‌اند یا «طبقه عرضیه متکافثه غیرمترتبه»‌. شیخ چون به عالم اثیر می‌رسد، کوکب حاکم بر این عالم را «هورخش» می‌خواند. معنایی که در آثار دیگر او نیز تکرار می‌شود.

اما این ساحت هستی‌شناختی (انتولوژیکِ) هورخش در اندیشه شیخ اشراق ساحتی معرفت‌شناختی (اپیستمولوژیک) نیز دارد. به عبارتی در آثار او، هورخش صرفا ملک مدبر بر آسمان و زمین نیست، بلکه به عنوان «عقل فعال» (اصطلاح وام‌گرفته شیخ از فلاسفه مشائی چون فارابی و ابن‌سینا) نقشی نیز در روشنایی جان وجهان نفوس بشری دارد؛ برای مثال او در «المشارع و المطارحات» (علم ثالث، مشرع سابع) و در فصل «فی کیفیه ظهور المغیبات» به بیان انتقاش یا نقش بستن علوم متأثر از امور غیبی در نفس می‌پردازد که از طرقی چون خواب، بیداری و نیز به صورت اکتسابی (از طریق انوار علویه) و طرق دیگر حاصل می‌شود. شیخ همه این موارد را مغیباتی می‌داند که نفس قادر به دریافت آنهاست.

اما تأمل شیخ نه بر هر دریافت، بل بر امور غیبه‌ای است که فضلا و حکما دریافت می‌دارند. فاضلان حکیمی که دارای فطرت تامه بوده و طالبان حقیقی انوار غیبه هستند. از دیدگاه شیخ اشراق آنچه از طریق این فاضلان بدین ‌صورت دریافت می‌گردد، همان حکمت اشراقیه‌ای است که او خود طالب و در پی آن است. انوار روحانی و امور غیبی که بر این طالبان عاشق، گاه به صورت خطی مسطور و گاه صوتی دلنشین و گاه اصواتی طیب و مهیب هویدا می‌شود و گاه ممکن است در صورت آسمانی یا صورت سیدی از سادات علوی ظاهر گرد، اما مهم این‌ است که همه «این امور غیبی در عالم هورقلیا متعلق به سید عظیم هورخش اعظم است که هو وجهه الله العلیا علی اللسان الاشراق است.»۳

سهروردی در کتاب المقاومات (فی العلم الثالث) و در پاسخ به سؤالی در باب جوهر که شاهد مثالی چون نور مجرده قدسیه دارد، آشکارترین و شریف‌ترین اجرام را هورخش می‌نامد که «شدید است و ملک قاهر غسق». در باب ۵۹ همین بخش از المقاومات مجدداً هورخش، «وجهه الله العلیا و ملک قاهر غسق، آیه الکبری و المثال الاعلی اعزّ ما ظهر» خوانده می‌شود. شیخ کسی را سعادتمند می‌داند که به سوی این ملک آسمانی (هورخش) بالا رود؛ ملک معظمی که جز به ضرورت و نیاز نازل نمی‌شود: «هورخش، الملک قاهر الغسق، الآیه الکبرى‏ و المثال‏ الاعلى اعز ما ظهر: ثم ظهر و بطن و استخفى بنفس الظهور، فطوبى لمن صعد الیه و لم ینزل الا لضروره الحاجه. هو القاعد على الارض الصاعد الى السماء.»۴

شاید واضح

ترین و دقیق‌ترین تعابیر شیخ در باب هورخش را بتوان در الواح عمادی (لوح چهارم) یافت. عنوان این لوح چنین است «فی النظام و القضاء و القدر و بقاء النفوس و السعاده و الشقاوه و اللذه و آثار النفوس». در این لوح، ضمن اثبات بقای نفس و اتصال نفوس بشری به ملکوت و تأکید بر این ‌که اگر شواغل بدن نباشد، نفس به نفوس ملکوتی منقش می‌شود، به بحث در باب نفوس فلکی می‌پردازد.

شرح و تبیین وجود و تأثیر این نفوس فلکی بسیار جالب است به‌ویژه آنکه شیخ در اثبات این معانی به آیات قرآن استناد می‌کند، از جمله: «ما أصاب من مصیبه فی الأرض و لا فی أنفسکم الا فی کتاب من قبل أن نبرأها إنّ ذلک على الله یسیر: هیچ مصیبتى نه در زمین و نه در نفسهاى شما [به شما] نرسد مگر آنکه پیش از آنکه پدیدش آوریم، در کتابى است. این [کار] بر خدا آسان است» (حدید، ۲۲). از دیدگاه شیخ، این آیه اشعار می‌دارد امور ماقبل وقوع، در جایی مکتوب‌اند و همه سخن این است که می‌توان با زهد به این علوم و امور آگاه شد. این آیه و آیات دیگر مؤید این رأی اوست که: «جواهر روحانی متنقش‌اند به جمله چیزها و نفوس ما شاید که بدیشان پیوندد در بعضی اوقات (چنان‌که در خواب) و متنقش شود به نقوش کائنات و مطلع شود بر غیب.»۵ در این میان، انبیا، متألهان و فضلا در قلمرو دریافت امور غیبی به دلیل داشتن نفوس قوی و یا فطرت پاک، بیشتر مستعد انتقاش عظیم امور و علوم غیبیه بر نفس و جان خویش‌اند.

سخن بعدی شیخ که عاملی مهم در ادراک روشن هورخش در اندیشه‌ اوست، بحث «عقل فعال» است. او نفس انسان را مستعد دریافت علوم غیبی می‌داند و در این میان نقش عقل فعال (که به بیان شیخ همان «روح‌القدس» در تعبیر شرع است و «واهب‌الصوَر» به تعبیر فلاسفه‌ای چون فارابی) بسیار برجسته است. نسبت عقل فعال به عقول ما چون نسبت آفتاب است به دیدگان ما؛ آفتابی که به تعبیر شیخ، همان مصداق روحی در «نفختُ فیه من روحی» قرآن است. آیا شیخ در بیان این نسبت متأثر از این بند یسنه‌ها بوده که خورشید (یا کاربرد دقیق آن در اوستا: هورخشت) را دیدگان اهوره‌مزدا خوانده: «و از برای خورشید تیز اسب، دیده اهوره‌مزدا را»۶ به تعبیر پورداود در «خورشید نیایش» فقره پنج آن نیز خورشید به واسطه فروغش به چشم اهوره‌مزدا تعبیر شده است. حقیقت این تأثیرپذیری یا عدم آن را نمی‌دانیم؛ اما در تحقیق خود در متن اوستا دست کم سه بار در وصف خورشید به مفهوم دیدگان رسیدم. به هر حال شیخ، عقل فعال یا تعبیر قرآنی آن روح الهی (روحی) را واسطه وجود عالم عنصر و بل کدخدای عنصریات می‌خواند.

سهروردی عقل فعال را (که در بخشهای مختلف آثارش واهب‌الصور می‌خواند) عاملی بسیار مهم در انتقاش نفس به فضائل می‌داند و این هنگامی ممکن است که با زهد و تزکیه بدان متصل شویم. شاهد مثال اثبات این معنا آیه «اقرأ وربک الأکرم الذی علم بالقلم» (علق۳ ـ ۴) است. به تعبیر شیخ، قلم حق تعالی از چوب و نی نیست، بلکه همان ذات عقل است، آن‌هم عقل به فعل. نفوس ما در برابر این عقل فعال یا قلم همچون لوحی است که به قلم الهی، منقش به علوم حقیقی و معارف ربانی می‌گردد. آیه دیگری شاهد مثال شیخ اشراق در باب اثبات معنای فوق است، «کتب فی قلوبهم الایمان و أیّدهم بروح منه» (مجادله، ۲۲). از دیدگاه شیخ تردیدی نیست این آیه از تعلیم قدسی نفوس سخن می‌گوید و مصداق بارزش پیامبر(ص) است که در باب او قرآن می‌فرماید: «علّمهُ شدید القوى» (نجم، ۵) که همان مددرساندن به پیامبر با عقل فعال است، یا «نزل به الروح الأمین على قلبک» (شعرا، ۱۹۴) و نیز آیاتی چون «و انّک لتُلقّى القرآن من لدن حکیم علیم» (نمل، ۶)، «عَلّم الانسان ما لم یعلم» و «خلَق الانسان، علّمه البیان». بنابراین نفس انسان به واسطه روحی عظیم، باردار تعالیم حقه و معارف ربانی می‌شود. عامل مؤثر در این دریافتن (یا به تعبیر شیخ: انتقاش)، عقل فعال است.

ادامه ماجرا، ابتدا تأویل روایتی از پیامبر(ص) است که دست شیخ را در نسبت میان نفس با عوالم فوقانی کاملا باز می‌گذارد و سپس تحلیل نسبت نفس با انوار روحانی. پس شیخ به بیان روایت پیامبر اکرم(ص) با این مضمون می‌پردازد: «من ماتَ فقد قامت قیامته: هر کس بمیرد، قیامتش برپا می‌شود.» تأویل شیخ این است که آسمان نفس انسان به هنگام موتش گسترده و گشاده می‌شود، ستارگانش فرو می‌ریزند (که به تعبیر سهروردی کنایه از فروریختن کنش و فعالیت‌های حواسی ظاهری است)، آنگاه آفتاب او از حالت خود برمی‌گردد (کنایه از تحول و دگرگونی دل انسان)، سپس زمین انسان متزلزل می‌شود (یعنی بدنش در خاک تجزیه می‌شود) و وحوش با نفس او محشور می‌شوند (یعنی قوای غضبی یا قوائی که جبال یا استخوان‌های انسان را در هم می‌کوبند). شاهد مثال شیخ در اثبات این معنا، یکی از آیات قرآن است: «و لقد جئتمونا فُرادى کما خلقناکم أول مرّه» (انعام،۹۴) یعنی نفوس شما مجرد است از آلات و تنها بازمی‌گردد (یعنی قوای جسمانی‌اش گذاشته می‌شود) و فرمود: «و کلهم آتیه یوم القیامه فردا» (مریم، ۹۵) یعنی ذات وحدانی بی‌مزاحمت. قوی یعنی ذات شاعر و درّاک.۷

این بحث تأویلی، مقدمه‌ای برای تبیین نسبت میان نفس و بدن می‌شود. به تعبیر شیخ علت تعلق نفس با بدن، وجود روحی نورانی در دماغ است که اگر نورانیتش کم شود، زندگی انسان مضطرب و آشفته گشته، از این اضطراب مالیخولیا حاصل می‌شود. علت تمایل شدید هر موجود زنده‌ای به نور، چیزی جز همین تعلق نفس به این نور روحانی یا روح نورانی نیست. «و بینی میل حیوانات به نور و فرونشستن حواس و ساکن شدن حرکات در ظلمت شب، پس شادی نفوس با نور سخت‌تر [= شدیدتر] است از جمله چیزها‌»۸

باب بعدی، شرح همین نور است تا به هورخش متصل شود. از دیدگاه شیخ در باب ۹۱ الواح عمادی، نور، ظاهر است از بهر دیگری و نور است از بهر دیگری. اگر این نور قائم به وجود خود باشد بالذات مظهر است و زنده، و هر چه حی ‌باشد به ذات خویش، نور مجرد است و نیز هر نور مجرد زنده به ذات خویش است. و او

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.