پاورپوینت کامل حافظ و جلال طبیب در قرن هشتم هجری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حافظ و جلال طبیب در قرن هشتم هجری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حافظ و جلال طبیب در قرن هشتم هجری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل حافظ و جلال طبیب در قرن هشتم هجری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

اسامی شاعرانی چون؛ خواجوی کرمانی، عماد فقیه، سلمان ساوجی، شاه شجاع مظفری، جهان ملک خاتون، ناصر بخارایی، کمال خجندی، عبید زاکانی، ابن یمین فریومدی، سعید هروی، مغربی تبریزی، حیدر شیرازی، سید جلال عضد و بسیاری دیگر از این نامها را می توان بعنوان کواکب سپهر شعر ایران در قرن هشتم هجری در تاریخ فرهنگ و ادب ایران مشاهده کرد. اما عجب آنجاست که شعر حافظ در این آسمان ؛همه بیت الغزل و معرفت است و قرنها است که آفتاب روز افزون اشعار جهانگیرش رونق از چشمه آفتاب می برد و قاطب ستارگان مقدّم و مؤخّر او را از جلوه و پیدایی باز می دارد.

اسامی شاعرانی چون؛ خواجوی کرمانی، عماد فقیه، سلمان ساوجی، شاه شجاع مظفری، جهان ملک خاتون، ناصر بخارایی، کمال خجندی، عبید زاکانی، ابن یمین فریومدی، سعید هروی، مغربی تبریزی، حیدر شیرازی، سید جلال عضد و بسیاری دیگر از این نامها را می توان بعنوان کواکب سپهر شعر ایران در قرن هشتم هجری در تاریخ فرهنگ و ادب ایران مشاهده کرد. اما عجب آنجاست که شعر حافظ در این آسمان ؛همه بیت الغزل و معرفت است و قرنها است که آفتاب روز افزون اشعار جهانگیرش رونق از چشمه آفتاب می برد و قاطب ستارگان مقدّم و مؤخّر او را از جلوه و پیدایی باز می دارد.

حافظ را است:

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود

سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

جهان ملک در قفای حافظ راست:

تا مدار فلک و دور زمان خواهد بود

دل من طالب وصل تو به جان خواهد بود

تو قدم رنجه کن ای جان جهان بر سر من

که نثار قدمت جان جهان خواهد بود

جلال طبیب را خطاب به جهان ملک است:

خُنُک آنرا که چو تو جان جهانی باشد

با لب لعل تواش عیش نهانی باشد

***

بحث در خصوص چرایی برتری و شهرت بیشتر شعر حافظ در میان انبوه شاعران پارسی گوی؛ خود نیاز به انجام تحقیقی جامع در ابعاد مختلف ادبی، فلسفی، تاریخی، فرهنگی، سیاسی و اعتقادی حاکم بر زندگانی و احوال خواج شیراز دارد. در اینجا تنها به ایجاز باید گفت که مهمترین عوامل مؤثر در برتری حافظ را می توان در وهله نخست بستر مساعد اجتماعی و فرهنگی عصر او و همزمانی و قرابت مکانی وی با بزرگان و نامداران ادب و تأثیر و تأثرات متقابل بین او و ایشان دانست که در نهایت؛ هوش و ذکاوت والا و حکمت و آزادگی نهفته در جان بیدار این بزرگترین شاعر پارسی گوی تاریخ ایران است که او را در قرون متمادی دور گذشته تا به امروز؛ پیشتاز فرهنگ و ادبیّات فارسی و یکی از نامداران بزرگ ادبیّات جهان کرده است.

کوربختانه اطلاعات و اخبار مربوط به احوال او که در گذار از کوران حوادث دهر در عصر معاصر به دست ما رسیده آنقدر اندک و گاهاً آمیخته با تناقضات است که امروزه پس از حدود گذشت صد سال از آغاز تحقیقات و پژوهشهای جدید به اسلوب های علمی و آکادمیک در باب حافظ و تقریر صدها عنوان کتاب و مقاله و رساله در آثار و اشعار او؛ هنوز نیز می توان ضرص قاطع مدعی بود که همچنان لازم است تا پژوهشگران و حافظ شناسان؛ باز هم تحقیقات جامع و کاملتری در خصوص این شاعر بلند آوازه را در دستور کار خویش گذارده و با امعان نظر در ابعاد مختلف تاریخی و اجتماعی در رابطه با زندگانی شمس الدین محمد حافظ شیرازی؛ اشعار و احوال او را مورد تتبّع و کنکاش بیشتر قرار دهند.

امروز می دانیم که دیوان شعر او در روزگار حیات مبارکش به واسط خطرات ناشی از تعصبات قشریون و عوام الناس توسط خودش گردآوری نشد و برای انتشار عمومی در اختیار کاتبان قرار نگرفت. در کتاب تاریخ ادبیات ایران نوشته مستشرق و ایراندوست شهیر انگلیسی پرفسور ادوارد بران (

Edward Browne

) آمده است که در زمان رحلت این شاعر آسمانی مانند حکیم ابوالقاسم فردوسی؛ برخی تخطئه کنندگان وی با وارد آوردن این اتهام بی اساس که او شاعری می خواره و مدیحه گوی میخانه بوده است مانع از آن شدند که پیکر پاک شمس الدین محمّد حافظ را در مصلی شیراز دفن کنند.

حافظ را است:

گفتم ای جان جهان در برِ گل عیبی نیست

که شود فصل بهار از می ناب آلوده

آشنایان ره عشق در این بحر عمیق

غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده

سرانجام پس از بحث و جدال بین دوستان دانشمند و دشمنان بی دانش او با خواندن بیتی ازدفتر او آنجا که گفته است ((قدم دریغ مدار از جنازه حافظ/که گرچه غرق گناه است می رود به بهشت)) دوستدارانش موفق به تشییع و دفن او در خاک مصلی می شوند. صرف نظر از صحت یا عدم اصالت این روایت در زمان فوت حافظ؛ پوشیده نیست که در طول قرون همواره افکار و نگاه بدبینانه ای از جانب متعصبان نا آگاه به حکمت مستور درکلام این شاعر وجود داشته که بر فرض عدم اصالت حکایت ادوارد بران نیز موجب جعل این داستان شده است. جامع یا همان گرد آورنده اشعار حافظ که به ((محمد گل اندام)) مشهور است و پس از رحلت حافظ با مشارکت دوستداران شاعر در شیراز مبادرت به ترتیب و تشکیل دیوان اشعار وی کرده است در دیباچه مشهور خود در آغاز کتاب گفته است که در اثنی مذاکرات متعددی که با حافظ داشته از او خواسته است که اشعار چون دُر و جواهرش را در یک مجموعه گرد آورد و در سلسل اوراق به مردم عرضه دارد؛ ولی حافظ این درخواست را علیرغم اصرار او نمی پذیرد و در نهایت به گفت گردآورنده مذکور؛ ((آن جناب؛ حوالت رفع ترفیع این بنا بر ناراستی روزگار کردی و غَدر اهل عصر را عُذر آوردی)).

حافظ فرماید:

صُراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتد

به عقل نوش که ایام فتنه انگیز است

در آستین مُرقّع پیاله پنهان کن

که همچو چشم صُراحی زمانه خون‌ریز است

پس از این مقدّمه در راستای آگاهی بیشتر به احوال و مراودات ادبی حافظ و سایر ادیبان مشهور و مغفول در اقلیم فارس و کشف برخی از سرچشمه های سرایش ابیات و اشعار وی به شیراز می رویم و از لابلای اوراق کهن و نسخ مهجور ماند خطی؛ شاعری نسبتاً گمنام و معاصر با حافظ به نام ((جلال الدین احمد بن یوسف بن الیاس طبیب شیرازی)) را که حکیم دربار شاه شجاع مظفری است و در تعامل با شاعران و ادیبان ساکن در این دیار؛ اشعار آبدارش پهلو به آثار بزرگان می زند را می شناسیم و از روابط ادبی و تأثیر و تأثر متقابل بین او و خواجه حافظ سخن خواهیم گفت.

حافظ راست

ای که طبیب خسته‌ای روی زبان من ببین

کاین دم و دود سینه‌ام بار دل است بر زبان

حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم

ترک طبیب کن بیا نسخه شربتم بخوان

در تذکر شعرای ((طبقات شاه جهانی)) نوشته محمد صادق همدانی کشمیری در سنه ۱۰۴۶ هجری که متأسفانه هنوز در کشور ما به زینت طبع آراسته نیامده و تصویر نسخ خطی آن در مرکز میکروفیلم رایزنی فرهنگی ایران در دهلی نو وجود دارد؛ نویسنده با عاریت از مطالب دیگر تذکره ها در باب جلال طبیب می گوید که ((وی از معاصران حضرت صاحبقران امیر تیمور گورکان است. او مرد اهل بود و به دور شاه شجاع در شیراز به حکمت و طبابت اشتغال داشت و با وجود حکیمی و طبیبی؛ شعر نیکوگفتی و علم شعر نیکو می دانست. داستان گل و نوروز که شهرتی عظیم دارد و در میان جوانان متداول است؛ او نظم کرده و در شهور سن ثلث سبعین و سبعمائه (۷۷۳ قمری) در اوایل سلطنت حضرت صاحبقران از عالم انتقال نمود)). تمایزبرجست این تذکره با سایر روایات آن است که در سایر منابع دیگری که به رؤیت نگارنده رسیده است سال وفات جلال طبیب را ذکر نکرده اند و بر فرض صحّتِ سال ۷۷۳ هجری قمری که احتمال درستی آن با توجه به شواهد و قراین و امارات موجود بسیار زیاد است؛ او بین هجده تا نوزده سال قبل از خواجه حافظ ودیعت حیات را به موکلان قضا و قدر می سپارد و رخت وجود را از دهلیز تنگ اجل بیرون می کند. بنا بر نقل تذکر دولتشاه سمرقندی؛ جلال؛ منظومه ای روان و صاف به نام ((گل و نوروز)) را در نوروز سال ۷۳۴ به پایان آورده و آن را به امیر غیاث الدین کیخسرو اینجو پادشاه وقت شیراز ارمغان داشته است. این مثنوی عاشقانه دارای آنچنان شهرتی در زمان خود می شود که کاتبان با سرعت بسیار از روی آن می نوشته اند و آنرا به جوانان عرضه می داشتند. از منظوم گل و نوروز جلال نسخه ای نفیس برای کتابخانه سلطان اویس جلایری در سن ۷۶۳ تهیه شده که امروز تنها اوراق اول و آخر از این کتاب که داری ترقیمه است در گالری حراج کریستیز لندن (

Christie’s Auction

) موجود می باشد. بر این اساس هرچند از سال تولّد جلال خبری در دست نداریم اما با امعان نظر در کلیّات مطالبی که از احوال او می دانیم و سایر نشانه های موجود از قبیل اوراق نسخه فوق الذکر در بریتانیا؛ به ضرس قاطع می توان بیان کرد که عمر او؛ دو تا سه دهه بیش از سنّ خواجه حافظ بوده است.

منظومه گل و نوروز این پزشک ادیب در سال ۱۳۷۸ خورشیدی (۲۰۰۱ مسیحی) به همت کتابدار ایرانی کتابخان دانشگاه آپسالای سوئد استاد علی محدث به زینت طبع آراسته شده است و نسخه دیجیتال آن در اینترنت قابل مشاهده می باشد. باید توجه داشت که دیگر شاعر شهیر قرن هشتم هجری؛ خواجوی کرمانی با درک استقبال جامعه از کتاب جلال؛ با تقلیدی عجیب مبادرت به سرودن مثنوی مشابهی با عنوان ((نوروز و گل)) یا در برخی نسخ ((گل و نوروز)) می نماید و در سن ۷۴۲ قمری آن را به پایان می آورد. هر دو شاعر در کتب خویش به سال اتمام کار خویش اشارت کرده اند لذا در تقدّم اثر جلال بر خواجو جای هیچ تردیدی نیست. با این حال در کمال تعجب امروزه مثنوی خواجو بسیار شناخته شده تر از کار مقدّم و پربارتر جلال طبیب است و هوشمندی خواجو با این تقلید در بسیاری از منابع خطی و چاپی کهن و همچنین کتب جدید؛ نام منظوم گل و نوروز را به نام وی مشهور کرده است.

هرچند نسخ خطی در بر دارنده منظوم گل و نوروز جلال طبیب در کتابخانه های داخلی و خارجی در دسترس است اما کوربختانه دسترسی به یگانه دیوان اشعار و غزلیّاتی که به او نسبت داده شده و گویا در کشور مصر نگاهداری می شود بر این حقیر میسر نگردید و تنها برگی چند از غزلیّات نیکو و بسیار مهم او در جُنگ های شعر یا کتب سفین اشعار به رؤیت و کشف اینجانب رسیده است.

اما پیش از این باید توجه داشت که قرن هشتم هجری دارای مشاهیر علمی و ادبی بیشماری است که در میان آنها به جز جلال طبیب، چند جلال دیگر نیز می زیسته اند که در میان آنها سید جلال عضد یزدی و دیگری شاه جلال خوافی با تخلص ((جلال)) شعر گفته اند و در کمال تأسف برخی از کاتبان بی دقت و عجول یا ارباب تذکره، اشعار و ایجادات این سه جلال را در نسخ تحت کتابت خویش به یکدیگر در آمیخته اند و این سهل انگاری باعث شده که ابیات و اشعار هر یک از این سه به همراه احوال و اقوال ایشان در منابع متأخر به یکدیگر آمیخته شود و محققان و ادیبان را از گذشته تا به امروز دچار خطا در باب تشخیص و تمیز آنها بنماید. بعنوان مثال در تذکره عرفات العاشقین و عرصات العارفین نوشته بلیانی اصفهانی قصیده ای از جلال خوافی به مطلع ((چو زد شهنشه انجم بر آسمان خیمه/زمانه سایه حق دید زیر آن خیمه )) که در مدح شاه محمود اینجو سروده شده است را به اشتباه به جلال طبیب نسبت داده اند.

در عین حال توجه به این نکته ضروری است که در برخی از منابع (تاریخ ادبیات ایران ذبیح الله صفا مجلد سوم ص ۱۰۳۲)؛ آمده است که جلال طبیب، اصالتی خوافی داشته و پدران او از خواندانی اهل علم و ادب در قرن هفتم از شهر خواف خراسان به شیراز هجرت کرده اند. بر این مبنا نام کامل او را جلال الدین احمد بن یوسف بن الیاس خوافی ذکر کرده اند. همین اصالت خوافی احتمالی جلال موجب شده است که برخی اشعار او و آثار شاعران هم نام معاصر دیگر وی درهم آمیزد و گاهی در برخی منابع این شبهه پیش آید که شاید حتی شاه جلال خوافی و جلال طبیب یک نفر بوده اند. در حالی که فارغ از آنچه را که تذکره نویسان قدیم و محققان معاصر از تمایز این دو نام گفته اند؛ منابع خطی معتبری که نزدیک به حیات ایشان کتابت شده است مانند نسخه ۱۰۳۹۹ آستان قدس و نسخه مجموعه اشعار شعرا نوشت سنه ۸۲۷ در دانشگاه کمبریج به شماره

MS.V.65.7

که میکروفیلم آن در کلاس ۸۴۳ در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران محفوظ است وجود دارند که نام های جلال طبیب، جلال عضد و جلال خوافی را به همراه منتخبی از اشعار ایشان در شمس خود فهرست کرده اند. لذا آنچه را که این نسخ از اشعار ایشان ضبط کرده اند دارای اصالتی علمی و غیر قابل تردید در انتساب به شاعران مذکور است.

هرچند موضوع این مقالت؛ بررسی اصالت و نقد منابع موجود از دیوان جلال طبیب نیست نگارنده این سطور پس از یافتن نسخ خطی کهن و معتبری که هر یک در بردارنده اشعار هر سه جلال بود با تشخیص قطعی برخی از غزلیّات این حکیم دربار شاه شجاع که گاه جلال و گاهی طبیب تخلص کرده است به ارتباط عمیق بین بعضی از این غزلیات با اشعار خواجه حافظ و مراودات ادبی انکار ناپذیر فی مابین این دو شاعر معاصر شیرازی پی برد و از جهت اهمیّت این اشعار و عدم معرفی آنها در کتب موجود، انتشار و ارائ آنها را برای حافظ پژوهان و علاقمندان به یافتن سرچشمه های تاریخی، فرهنگی و ادبی غزلیّات حافظ ضروری به شمار آورد.

بر این پایه؛ منابع اصلی مورد بهره در این نوشتار؛ یکی نسخه خطی مجموع اشعار سن ۸۳۳ هجری قمری مضبوط در کتابخانه آستان قدس رضوی مشهد به شمار عمومی ۱۰۳۹۹ و نسخه مجموع اشعار شماره

M.S Elliott 121

در کتابخانه بودلیان آکسفورد و چند نسخه فرعی معتبر دیگر می باشد.

با توجّه به قطعیّت تعلّق اشعار منعکس در این منابع به جلال طبیب؛ آندسته از غزلیات و ابیاتی که قابل مرتبط نمودن با غزلیات خواجه حافظ است را به صورت کامل در ادام این مقالت از نسخ فوق الذکر؛ منعکس نموده و به اشعار مفعول به استقبال یا فاعل در اقتفای حافظ و جلال نیز اشارت خواهیم کرد.

تصویر بخشی از شمس نسخه خلاصه الاشعار من نتایج الافکار کتابخانه آستان قدس

رضوی که در سمت چپ نام هر سه جلال معاصر در قرن هشتم هجری را فهرست کرده است

جلال طبیب فرماید:

ای چشم نیم خوابت مستِ کمان کشیده

گلبرگ عارضت خط بر ارغوان کشیده

در;ارگاه خوبی آن زلف بند بر بند

زنجیرهای مشکین بر پرنیان کشیده

در مُلک خوبرویی خطَّت بُود مثالی

کلک دبیرِ قَدرت، طغرا بر آن کشیده

ای چشم نیم خوابت بی باده مست خفته

وی بند روی بندت مه در کمان کشیده

سروِ قد تو رضوان در باغ دل نشانده

نقش رخ تو مانی بر لوح جان کشیده

بهر نثار پایت در چشم خان دل

هر لحظه عقد لولو در ریسمان کشیده

بنگرید کلّ ابیات این غزل از حافظ به مطلع:

دامن کشان همی‌شد در شرب زرکشیده

صد ماه رو ز رشکش جیب قصب دریده

***

جلال طبیب فرماید:

چه کار با من دیوانه درس و فتوی را

چه نسبت است به مستان صلاح و تقوی را

به صورتی دل مستم چنان پریشانست

که یاد من نکند هیچ، گونه معنا را

معاملان سر کوی شوق بفروشند

به یک قراب پر باده دین و دنیا را

مُقامِران خرابات عشق دربازند

به داوِ نَردِ وفا، تاج و تخت کسری را

یکی درخت صنوبر میان خانه ماست

کزو شکست رسد شاخه های طوبی را

به صورتی دل مستم چنان بر آشفته است

که یاد، می نکند هیچگونه معنا را

مرا تَمَنّی قُرب کسی بُوَد یا رب

به فضل خویش برآور تو این تمنّی را

ز محنت من دیوانه آن پری را چه؟

ز رنج و وحشت مجنون چه باک لیلی را؟

حجاب راه جلالا تو می شوی برخیز

که بی حجاب تماشا کنی تجلی را

بنگرید به حافظ در کلّ ابیات غزل به مطلع:

صلاح کار کجا و من خراب کجا

ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

و بیت ذیل از حافظ:

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

***

جلال طبیب را است:

به گیسویت که با جانها کند هر روز پیوندی

به ابرویت که از دلها گشاید هر زمان بندی

به چشمت کز ستمکاری زند هر لحظه شمشیری

به لعلت کز شکر باری کند هر دم شکر خندی

به گفتارت که در عالم ندادش چرخ همتایی

به رفتارت که در گیتی ندیدش عقل مانندی

به دستت کز زبر دستی مرا از پا در آوردی

به خالت کز سیه کاری مرا در آتش افکندی

به دیدارت کزان بهتر ندارم هیچ مطلوبی

به بالایت کزان برتر ندارم هیچ سوگندی

کزین بِین از جفا کاری به هجرانم نیازاری

چه باشد گر بیاساید بوصلت آرزومندی

کجا شد آنکه با وصلت دلم خوش زیست ایّامی

کجا شد آنکه از جامت سرم خوش بود یک چندی

پدر گو منع کمتر کن مرا از صحبتت زیرا

که دیگر مادر دوران نزاید چون تو فرزندی

اگر یابد جلال از تو نوازش گونه اش روزی

گدایی با نوا گردد ز انعام خداوندی

بنگرید به کلّ ابیات غزل ذیل از حافظ که ابیات مطلع و مقطع آن بدین شرح است:

سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی

خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی

به خوبان دل مده حافظ ببین آن بی وفایی ها

که با خوارزمیان کردند ترکان سمرقندی

لازم به توضیح است از آنجاییکه حافظ در بیت مقطع این غزل نظر به جنایات امیر تیمور در نبرد با مردم خوارزم دارد در زمان نخستین حضور این شاه بی رحم در شیراز اندر سن ۷۸۵ به توصیه دوستانش این بیت را به وجه ذیل اصلاح می کند که خشم تیمور از آن برانگیخته نگردد. ((به شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند/سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی)) در اینجا پوشیده نیست که صورت اقدم و سانسور نشد این بیت بسی فصیح تر و همخوان با مضامین شعر جلال و سایر ابیات غزل حافظ می باشد.

***

جلال طبیب فرماید:

ماهی تمام رفت که ماه تمام رفت

بازی هوا گرفت و همایی ز دام رفت

هنگام شام بود که آن صبحِ روز شد

صبحم چو شام گشت چو صبحم به شام رفت

جان در هوای ماه مبارک طلوع کرد

دل در فغان سرو قیامت قیام رفت

خون بر حرامیان بیابان حلال کرد

هرکس که بر عزیمت بیت الحرام رفت

از ننگ نام دارد و گیرد ز ننگ نام

آنکس خُنُک {که} در همه آفاقِ نام رفت

دیگر میا جلال به میدان شاعری

کز دست خاطر تو لگام کلام رفت

بنگرید به حافظ در کلِّ ابیات غزل به مطلع:

ساقی بیار باده که ماه صیام رفت

درده قدح که موسم ناموس و نام رفت

همچنین ابیات ذیل از حافظ:

از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است

وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است

حافظ منشین بی می و معشوق زمانی

کایام گل و یاسمن و عید صیام است

***

جلال طبیب گوید:

به روی یار مبیناد کس زمان وداع

که بر جگر زند آن لحظه دل سنان وداع

مرا گرفت در آغوش، وقت رفتن و گفت

چنین به بازوی کس کی بُود کمان وداع

بگو چگونه بود حال آنک افتاده است

ز بوستان وصالش به گل سِتان وداع

وداع کند ز بنیاد خان و مان نشاط

که کنده باد ز بنیاد خان و مان وداع

چنین که مرگ وداع از خدای می خواهم

عجب که باز نگیرد خدای جانِ وداع

اگر به عکس وداعم کسی دهد مژده

منم که دود برآرم ز دودمان وداع

به جای اشک رود خون دل به ز دید کلک

در آن زمان که دهد شرح داستان وداع

بنگرید به حافظ در کلِّ ابیات غزل به مطلع:

قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع

که نیست با کسم از بهر مال و جاه نزاع

همچنین قیاس مفاهیم غزل به مطلع:

زبان خامه ندارد سر بیان فراق

وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق

***

جلال طبیب گوید:

ای در نظر نیامده هرگز نظیر تو

خورشید در حمایت بدر منیر تو

خواهم که جان نثار کنم بر قدت ولی

ترسم که جان من نشود دلپذیر تو

انصاف من بده که چرا بی سبب چنین

بر بندگان شود متغیّر ضمیر تو

روی خلاص باز نبیند محبّ تو

راه گریز باز نخواهد اسیر تو

هرگز ز حُسن نیست جدایی تو را از آنک

تو ناگزیر اویی و او ناگزیر تو

شاید که دوستانت از آنجا که راه تو است

جانها فدا کنند همه در پیش تیر تو

ای آرزوی جان غریبان غمزده

باشد غریب اگر ز تو نالد فقیر تو

در پا فتد پیش بتان کارت ای جلال

گر رحمت خدا نبُود دستگیر تو

سر پیش پای دوست نهادن از آن بِهَست

کز چرخ بگذرد سر تاج و سریر تو

بنگرید به غزل حافظ به مطلع:

ای خونبهای نافه چین خاک راه تو

خورشید سایه پرور طرف کلاه تو

همچنین غزل دیگر حافظ به مطلع:

ای آفتاب آینه دار جمال تو

مشک سیاه مجمره گردان خال تو ۲

به نظر می آید مرجع ضمیر تو غزلیات فوق از حافظ و جلال((شاه شجاع مظفری)) باشد.

***

جلال طبیب گوید (نسخه افتادگی دارد و ابیات صدرغزل در دست نیست):

(مصرع فرد مفقود است)

زانکه پیوسته ز سودای تو سرگردانند

جرم دیوانه نباشد که به سر می گردد

کین پری چهره بتان سلسله می جنبانند

آن کسان کز رخ زیبای توام منع کنند

نتوان گفت که آن قوم نکو خوانانند

نرگس مست توام جان و دل از دست ببُرد

هوشیاران همه در عهد تو سرگردانند

مهرورز سر کوی تو به تنها نه منم

مهر و مه بر سر کوی تو به سر گردانند

بنگرید کلّ ابیات غزل حافظ به مطلع:

در نظر بازی ما بیخبران حیرانند

من چنینم که نمودم دگر ایشان دان

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.