پاورپوینت کامل پروژه آیت‌الله سیدمحمود علایی طالقانی؛ بازگشت به سرچشمه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل پروژه آیت‌الله سیدمحمود علایی طالقانی؛ بازگشت به سرچشمه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پروژه آیت‌الله سیدمحمود علایی طالقانی؛ بازگشت به سرچشمه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل پروژه آیت‌الله سیدمحمود علایی طالقانی؛ بازگشت به سرچشمه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

طالقانی از نواندیشان دیگری بود که با نگاهی جدید به مذهب می‌نگریست، و با مهدی بازرگان، دوستی صمیمانه نزدیک به چهل سال داشت. او قرابت زیادی با ندای بازگشت به قرآن به منزله نهضت رجعت اسلام به عرصه مبارزه سیاسی و اتحاد مسلمانان داشت. این روشنفکر قرآنی و روحانی شیعه، در برنامه قرآن در صحنه جلسه چهارم «پیامبران و اعجاز»، نهضت اسلامی را نهضت قرآنی می‌دانست. و معتقد بود بعضی از مسایل و حقایق قرآن درضمن حرکت برای انسان تبیین می‎شود، همان طوری که خود قرآن بیان کرده است که با حرکت و احتیاجات و برخوردهاست که بعضی از متشابهات باید تاویل شود.

طالقانی از نواندیشان دیگری بود که با نگاهی جدید به مذهب می‌نگریست، و با مهدی بازرگان، دوستی صمیمانه نزدیک به چهل سال داشت. او قرابت زیادی با ندای بازگشت به قرآن به منزله نهضت رجعت اسلام به عرصه مبارزه سیاسی و اتحاد مسلمانان داشت. این روشنفکر قرآنی و روحانی شیعه، در برنامه قرآن در صحنه جلسه چهارم «پیامبران و اعجاز»، نهضت اسلامی را نهضت قرآنی می‌دانست. و معتقد بود بعضی از مسایل و حقایق قرآن درضمن حرکت برای انسان تبیین می

شود، همان طوری که خود قرآن بیان کرده است که با حرکت و احتیاجات و برخوردهاست که بعضی از متشابهات باید تاویل شود.

آیت‌الله طالقانی (۱۳۵۸ـ ۱۲۸۹) با فراخواندن مردم به اسلام تجدید حیات یافته، به افزایش آگاهی جوانان و بهبود بینش و نگاه آنان نسبت به اسلام کمک کرد. او بر این عقیده بود که باید قرآن را وارد زندگی جامعه کرد. وی قرآن را به منزله کتاب راهنمای عمل و داروی دردهای اجتماعی به صحنه آورد، و تفسیری انگیزاننده و نو ارایه کرد. از این رو، علت پایه‌گذاری مسجد را روشنگری جوانان با قرآن، اسلام اصیل و آشنا کردن جوانان با سرچشمه، منبع و اصل دین (قرآن، سنت پیامبر، ائمه هدی) می‌دانست. او در برنامه هشتم با قرآن در صحنه، مصلحت زمان، مکان، شرایط و اوضاع را برای همه مسلمان‌ها و ملت مسلمان به خصوص جوانان، نزدیک شدن به اصل و سرچشمه اسلام ارزیابی کرد. طالقانی می‌گوید: «این که تعبیر می‌کنیم به سرچشمه، برای این است که سرچشمه آبش آلوده نیست، بلکه گوارا است، صاف است، و این نه تنها طبیعت انسان است که همیشه میل دارد از سرچشمه‌ آب بخورد، بلکه طبیعت حیوانات هم هست. آن

هایی که با حیوانات سروکار دارند می‌دانند وقتی حیوانات را حرکت می‌دهند برای آبشخور، گاهی بیرون می‌روند، و از جوی‌ها و آب‌های فرعی می‌گذرند، تا خودشان را به سرچشمه اصلی برسانند؛ و باز هم من خودم در دهات مطالعه کرده‌ام، دیده‌ام حیوانات، اسب، الاغ وقتی هم به سرچشمه می‌رسند پوزشان را توی چشمه می‌کنند، یعنی از آبی می‌خواهند استفاده کنند که هیچ هوایی در آن وارد نشده باشد. بعد که دور می‌شود از سرچشمه، آلودگی‌های محیط و گرد و غبارها، انسان‌ها و حیوانات آلوده‌اش می‌کنند. منظور این است که همان آبی که منشأ حیات است و منشأ حرکت است، و همه چیز از آن زنده است وقتی که از سرچشمه دور شد نفرت‌انگیز می‌شود؛ یعنی از همه چیز نفرت‌انگیزتر می‌شود، تعفن و بوی و رنگش نفرت می‌آورد». او می‌افزاید: «امروز، وظیفه ما مسلمان‌ها است که به سرچشمه برگردیم، سرچشمه‌ای که منشأ وحدت همه مسلمین است. سرچشمه‌ای که آبش گوارا است، دست نخورده است. این قرآنی که سرچشمه وحی و نبوت و هدایت همه بشر است، و بود، همین که مسلمان‌ها از این سرچشمه دور شدند، افکار، تخیلات، اوهام، فلسفه‌ها و کلام‌ها وارد آن شدند، و دین را راکد کردند، مانند آب راکد؛ و چه بسا بعد هم منشأ نفرت شد، برای مردمی که از سرچشمه آگاه نیستند». آن‌چنان

که شریعتی گفته بود: «میزان انحراف هر حقیقتی را باید در سرگذشت خود آن حقیقت اندازه گرفت، و با خط سیر نخستینش و نقط آغاز حرکتش سنجید»، و اگر هر دینی را از نظر رسالتی که در رستگاری انسان بر عهده دارد، ارزیابی کنیم، هیچ رسالتی را در رشد اجتماعی ـ خودآگاهی، حرکت، مسئولیت، آرمان‌خواهی انسانی، بینش اجتماعی، روح عدالت‌جویی و عزت‌طلبی و سرانجام، واقعیت‌گرایی و طبیعت‌نگری و سازگاری با قدرت مادی و پیشرفت علمی و سازندگی و مدنیت و روح پیکارجویی فکری و گرایش مردمی … ـ مترقی‌تر و در عین‌حال، آگاه‌تر و نیرومندتر از مکتب توحید ابراهیمی، در رسالت محمـد(ص) ـ اسـلام نمی‌شناسم، و به همین‌سان، هیچ رسالتی را نمی‌شناسم که به اندازه اسلام، در راه انحطاط پیش رفته باشد، و میان آن چه بوده است، با آن چه شده است، فاصله‌ای را تا حد تناقض طی کرده باشد! اگر با همین شیوه، میان مذاهب اسلامی، به بررسی و ارزیابی و سنجش بپردازیم، تشیع را در اسلام، آن چنان خواهیم یافت که اسلام را در ادیان؛ و شگفتا! که «در مقایس میان حقیقت و واقعیت دیگر ادیان می‌توان کلم اختلاف را به کار برد، در حالی که چنین کلمه‌ای سرنوشت‌ تاریخی اسلام را و تشیع را در مقایسه با سرنوشت اسلام و تشیع، به درستی بیان نمی‌کند، و به جای آن تنها کلم تضاد یا تناقض رسا است»، و شگفت‌تر! که «انگار قدرتی مرکب از هم عوامل و امکانات مادی و معنوی، پنهان و گاه آشکار، هیاتی را مامور کرده است … تا با مطالع دقیق و علمی محیط و مردم و شناخت عمیق اسلام، اسلام را به دقیق‌ترین معنی کلمه، وارونه سازند، چه به روشنی پیداست که سخن از انحطاط و دگرگونی طبیعی یک مذهب نیست، بلکه در اسلام، آن چه روی داده است، وارونگی است، و آن چنان دقیق که نمی‌تواند تصادفی باشد، و یا زاد عوامل ناخودآگاه طبیعی در تاریخ و در برخورد با فرهنگ‌های بیگانه و یا تحت تأثیر بینش‌های قومی و طبقاتی و سنتی ویژ ملت‌هایی که به اسلام آمده‌اند، و یا مقتضیات و شرایط و علل تاریخی، اجتماعی و فرهنگی دیگری که معمولاً بر یک مکتب فکری یا ایمان مذهبی اثر می‌گذارد، و آن را تغییر می‌دهند، و به انحراف می‌کشند، بلکه چنین می‌نماید که بسیار آگاهانه و پخته و کامل این وارونگی در اسلام روی داده است، به گونه‌ای که مترقی‌ترین ابعاد اعتقادی یا عملی آن، به صورت منحط‌ترین عوامل ضد اجتماعی درآمده است، و جالب این است که در این جا نیز تشیع، اختصاصاً چنین سرنوشتی را دارد، و پیداست که دو سرنوشت مشابه دو سرنوشت مشابه را نیز داشته باشند، و به تعبیر درست‌تر، هم چنان که تشیع، مترقی‌ترین تجلی رسالت اسلام است، در این وارونه‌سازی، طبیعی است که به صورت منحط‌ترین جلوه‌های فعلی آن گردد. طالقانی، دین را وسیله

ای برای رشد انسان، برای آگاهی و عبودیت آگاهانه می

دانست، و درصدد دفاع از حریم مذهب درجهت احیای سیاسی و نهادی آن بود. او دین را برای سعادت و نجات انسان لازم می

شمرد. سه واژه قرآنی شورا، قسط و اجتناب از طاغوت در اندیشه

های دینی طالقانی جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده اند. او اصل شورا را مهم تر از نتیجه شورا می

دانست، یعنی اگر به صورت شورایی کار کردیم، و شکست خوردیم، بهتر است تا به نظام فردی و به صورت استبدادی عمل کنیم، و پیروز شویم. او قسط را برگرداندن امانت

های مردم به خودشان می

دانست. برگرداندن امانت

ها به اهلش نه به صاحبش، آن چنان که قرآن می

گوید به اهلش برگردان. او با مقابل قراردادن الله با طاغوت برآن بود که اگرجنگ در راه خدا نباشد، در راه طاغوت است، یعنی در راه اسارت و بندگی، هرچند درآغاز به نام گشودن بندها و آزادی باشد. طالقانی جنبش اصلاحی و احیاگرانه خویش را با قرآن آغاز کرد، و با قرآن به قسط فرا می

خواند. او برای جلوگیری از پیدایش استبداد، نظارت و مراقبت همگانی مردم را برعملکرد حاکمان درقالب فریضه امر به معروف و نهی از منکر می

دانست. طالقانی نقشی کلیدی را در اسلام نوگرای روشنفکران قرآنی متعلق به جریان دانشگاه در شرایطی ایفا کرد که او درپاسخ به مسایل روز نظریه بازگشت به قرآن را در جامعه مطرح کرد، آن چنان که معتقد بود شریعتی مکتبی نو در ایران بوجود آورد.هم چنان که پارادایم بازگشت به خویشتن را در معنای بازگشت به قرآن و اسلام ناب در پرتو واژه

های قرآنی درمحیط فرهنگی ایران نهادینه کرد. شگفت آن که نخستین کسی بود که از اسلام آمریکایی یاد کرد. درسال ۱۳۵۴ در مجلسی که مطهری و شریعتی حضور داشتند، سخن به این جا رسید که چه کسی نسل جوان را با دین آشنا کرد. گروهی از مطهری نام می

برند، و گروهی از شریعتی، آنگاه مرتضی مطهری گفته بود: «پایه‌گذار آشنایی نسل جوان با اسلام، نه من هستم و نه شریعتی، بلکه طالقانی و بازرگان هستند که این راه را باز کردند، وما بعدها به دنبال آن

ها حرکت کردیم»؛ هرچند طالقانی، شریعتی و مطهری درانقلاب حکم پرچم را داشتند، همیشه بودند، تا آخر بودند. چشم و دل مردم و نه خواص، از آن

ها پر است، و این همیشه بودن و با مردم بودن چیز کمی نیست؛ ولی آن

ها، یعنی طالقانی و بازرگان هردو درپایه گذاری یک مجمع روشنفکری دینی برای گفت و گو میان پیروان مذاهب مختلف و بررسی شریعت

های توحیدی شریک بودند؛ به طوری که اگر طالقانی و بازرگان هم در سال ۱۳۵۶ در می

گذشتند، بازهم از زمینه سازان انقلاب اسلامی ایران شمرده می

شدند. همان گونه که شریعتی دراین سال درگذشت، و با وجود این معلم انقلاب و نقش آفرین درآن شمرده می

شود، اما طالقانی و بازرگان و مطهری این فرصت را یافتند که درسال ۱۳۵۷ به صورت مستقیم در انقلاب ایران نقش ایفا کنند، و در پیروزی آن سهیم شوند؛ هرچند در این خصوص البته باید به نقش محمد تقی شریعتی مزینانی هم در گشودن این راه خطیر اشاره کرد. او که عمری را در راه خدا، معنی قرآن و نهج البلاغه کارکرد، راه سومی را بین گرایش

های مارکسیستی و گرایش

های ارتجاعی از دین که دراین میان روشنفکران دینی را بی تکیه گاه و سرگردان کرده بود، گشود به طوری که گفته می

شود در کوچه و خیابان با هواداران حزب توده و کسروی بحث و گفت و گو می

کرد، و ازهمین جهت به سقراط خراسان ملقب شد. او با به کارگیری سنت

های نو قرآن و نهج البلاغه را برای حاضران تفسیر می

کرد.

آیت‌الله طالقانی به مانند محمدتقی شریعتی، چار درد را در بازگشت به قرآن و نهج‌البلاغه می‌دانست. او خود در این راه پیش‌قدم می‌شود، و با تفسیر زنده و اجرایی قرآن، آن را به صورت کتاب راهنمای عمل در ‌آورد، و به صحن اجتماع و بحبوب جنگ میان حق و باطل برمی‌گرداند. قرآن برای او درسنامه زندگی و مرامنامه اجتماعی و نسخه درمان عقب ماندگی بود. از این جهت، او را می

توان کاشف جدید قرآن به منزله یک منبع مهم الهام سیاسی در تاریخ معاصر ایران دانست. از نظر او، قرآن برای هدایت و تربیت انسان نازل شده است، و حتی علم را در طریق تعالی انسان و برای هدف

های عالی هدایت می

کند. او می

کوشید با درایت و تدبر در متن قرآن به تفسیر بپردازد. به‌طوری‌که اصول و مبانی هدایت و تربیت را باید از خود قرآن گرفت، و آیات را با آن

ها تبیین کرد، و آشکار ساخت. از نظراو، پیش‌فرض‌ها، اندیشه‌های شکل گرفته در فرهنگ‌های پوسیده و بومی و خردهای محدود و از پیش‌ساخته نمی‌تواند حقایق انسانی و ابدی و فرا زمانی و فرا مکانی قرآن را دریابد، و آن چنان که باید بر دیگران بازتاب دهد. آیت‌الله طالقانی با توجه به این نکات است که حقایق قابل درک از قرآن را درمی‌یابد، و برای برانگیختن اندیشه‌ها و به حرکت در آوردن خردها آن

ها را به زبانی تأمل‌برانگیز بر اذهان و افکار انسان‌های حقیقت‌جوی، به‌ویژه جوانان خواستار درک حقایق قرآنی، پرتوافکن می‌سازد. طالقانی، می‌نویسد: «این کتاب ]قرآن [… یکسره از زندگی برکنار شده و در هیچ شأنی دخالت ندارد. دنیای اسلام که با رهبری این کتاب روزی پیش‌رو و رهبر بود، امروز دنباله‌رو شده، کتابی که سند دین و حاکم بر هم امور بوده، مانند آثار عتیقه و کتاب وِرْد و دعا تنها جنب تقدیس و تبرک یافته و از سرحد زندگی و حیات عمومی برکنار شده و در سرحد عالم اموات و تشریفات آمرزش قرار گرفته و آهنگ آن اعلام محرک است. دنیای خود باخته اختراع و صنعت و دنیای ورشکست شده مسلمانان توجه ندارد، و باور نمی‌کند که قرآن محلی در حیات دارد». وی تفسیر قرآن را از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۳ هـ. ش. به صورت مخفی و آشکار در منازل و مجالس خصوصی بیان و از سال ۱۳۲۳ تا ۱۳۲۷ هـ .ش در مسجد منشورالسلطان و از سال ۱۳۲۷ تا ۱۳۵۷ هـ . ش. به جز در فاصله‌هایی که در زندان یا تبعید بود، در مسجد هدایت خیابان استانبول]جمهوری اسلامی[ برگزار می‌کند. علاوه بر جلسات رسمی تفسیر، به هر مناسبتی به سخنرانی می‌پردازد، از آیات قرآن استفاده می‌کند، و تفسیری از آیه را به مناسبت موضوع ارائه می‌دهد. حاصل مکتوب چهل سال تفسیر آیت‌الله طالقانی، ۶ جلد کتاب پرتوی از قرآن است که از آغاز قرآن تا آی ۲۴ سور نساء ـ چهار جزء در چهار جلد ـ و جزء سی ام قرآن در دو جلد به چاپ رسیده است. او به کتاب شریف نهج‌البلاغه ـ که گزیده‌ای از سخنان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) گردآوری سیدرضی در سال ۴۰۰ هـ. ق. است ـ نیز پس از قرآن و سنت نبوی، به عنوان سومین سرچشم رهنمودهای عملی دین اسلام، می‌نگرد، و آن کتاب را مانند قرآن از گوش کتابخانه به صحن اجتماع می‌آورد، و به تعلیم و توضیح آن همت می‌گمارد، و در سال ۱۳۲۵ هـ. ش. به انتشار بخش نخست آن که تا خطب ۸۱ نهج‌البلاغه است، اقدام می‌کند، هرچند این کار مهم هرگز کامل نشد. از این‌رو، طالقانی، قرآن را مکتبی می‌دانست که می‌تواند ملتی را تغییر بدهد. همان‌‌گونه که تحت‌ تأثیر آن علی شریعتی گروه گروه جوانان را از کاخ جوانان به حسینیه ارشاد کشانید، و با همین تغییر انفسی که در افراد متفکر، محقق‌ها و جوانان آزاده ایران پیش آمد، مردم را تغییر داد، و زیربنایی شد برای این انقلاب بزرگ ما … . او بر آن بود که باید همان راهی را که دکتر شریعتی رفت، برای تبیین اسلام انقلابی و اجتماعی ادامه داد. بر همین اساس، برخی ناظران و محققان خارجی، کارگسترده ارشاد که با فعالیت

های شریعتی پیوند خورده بود را موثرترین نیرو در شرایط آمادگی شرایط ذهنی انقلاب می

دانند، به طوری که ازآن پس بود که دیگر تا سرنگونی استبداد وابسته راه درازی نمانده بود. استبدادی که لحنزار متعفنی است که همه منکرات و فحشا از آن تولید می

شود، و بدون خشک نمودن این ام الفساد، نهی از منکر در موارد طبقات و اشخاص یا بی اثر است، یا اثر آنی دارد. از قوای پاسدار استبداد، شعبه استبداد دینی است. کار این شعبه به نظر طالقانی، این است که مطالب و سخنانی از دین گرفته و ظاهر خود را آن طور که جالب عوام ساده باشد، می

آرایند، و مردمی را که از اصول و مبانی دین بی خبرند، و به اساس دعوت پیامبران گرام آشنایی ندارند، می

فریبند، و مطیع خود می

سازند، و با این روش فریبنده به نام غمخواری دین و نگهداری آیین، ظل الشیطان را بر سر عموم می

گسترانند، و در زیر این سایه جهل و ذلت، مردم را نگاه می

دارند. این دسته چون با عواطف پاک مردم سر و کار دارند، و درپشت سنگر محکم دین نشسته اند، خطرشلان بیشتر و دفعشان دشوارتر است. اسلامی که طالقانی می

شناسد، و اسلامی که از متن قرآن و سنت پیغمبر سرچشمه گرفته، هیچ گونه آزادی را محدود نمی کند. به طوری که هر جمعیتی که بخواهد آزادی مردم را در انتقاد و بحث محدود کند، این اسلام را نشناخته است. برادران! فرزندان! مسلمانان! اسلام دارای سعه صدر است. اسلام با تنگ نظری درست در نمی آید. از نظر او، هرمذهبی و مکتبی که بشر را در محدوده خودش نگه دارد، و آزادی فکر و اندیشه را از بگیرد،و مخدوش کند، این مکتب ضد بشر است. آن مکتبی ، مکتب انسانیت و بشریت است، که به همه در فکر کردن درخارج از محدوده مذهب و مکتب آزادی بدهد. آن دینی می

تواند پایدار باشد که در مسیر تعالی انسان

ها و در مسیر خدمت به بشر باشد.

طالقانی، که بیشتر طرفدار دکتر شریعتی بود، او را درخت مبارک زیتون و شمعی می‌دانست برافروخته که با زیرپا گذاشتن شهرهای عشق شرق و غرب در خم کوچه نمانده و در پرتو هدایت قرآن پا بر سر شرق و غرب گذاشته است. او از همگان گذشت، وسرانجام پربار و بی امان و درنگ نشناس محفل جوانان سرگردان در میان راه

ها و کوره راه

ها و بن‌بست‌ها را روشن ساخت.آن‌چنان که از ویژگی‌های درخت خجسته زیتون است، با فرهنگ اصیل اسلامی و با معارف انقلاب اهل‌بیت جان‌های گرسنه را سیر و روان‌های تشنه را سیراب کرد، و تیرگی‌ها را بزدود، و خود شمع‌وار سوخت، و ذوب شد. طالقانی بر آن است که شریعتی با شناختن عمیقی که از اسلام و آگاهی عینی که از عقب‌ماندگی‌های ملل مسلمان داشت، و با درک این واقعیت که ضعف و عقب‌ماندگی‌ها بر اثر مسخ تعالیم اسلام است نه از اسلام راستین و اصیل، مؤثرترین راه را در بازگشت به هویت خویشتن خویش دید، و خودباختگان و از خود بیگانه شدگان را به خود آورد، تا آنان که در برابر سحر و افسون‌های افسونگران غرب تعادل از دست داده برق وجلای زندگی مصرفی چشمشان را خیره کرده مجذوب عناوین فریبای دموکراسی و لیبرالیسم شده بودند به گنجینه‌های پوشیده در زیر اغراض، یعنی مایه‌های خودی و قرآنی باز شد، و با درک عمیق آن چه دارند، و با معیاری درست دریابند که سازمان‌های به ظاهر بشردوستانه و مجامع ظاهراً مدافع انسانیت، سرپوشی هستند بر روی شکنجه‌های ضد انسانی که در ایران اعمال می‌شد، و آواره ساختن انسان‌های فلسطینی و جنگ و کشتار رسوا در ویتنام و بمباران خلق‌های آزادیخواه اریتره، فیلیپین، رودزیا و جنگجویان پولیساریو و زیمبابوه و همه جاهای دیگر و بهانه‌هایی برای اعمال اندیشه‌های فاشیستی و برتری نژادی جهانخواران از اثرهای آن است. دکتر شریعتی با زبان و قلم خویش و با کوله‌باری از فرهنگ انقلابی اسلام و سلاح کوبنده و پیروزمندی چون سنت مبارزاتی اهل‌بیت با استعمار فرهنگی شرق و غرب به پیکار برخاست، و نشان داد که استعمار فرهنگی مقدمه‌ هر استعماری و پایه هر اسارتی و وسیله هر نوع مسخ و از خودبیگانه کردنی است، و با تمام نیرو در برابر آن

ها ایستاد، و در هر لحظه و فرصتی چون چراغ فروزانی که از درخت خجسته زیتون نیرو می‌گیرد پیوسته در جهت خدا و تعالی و کمال انسانی در برابر پویندگان راه حق و حقیقت نور می‌افشاند، و به رفتن و شدن ادامه می‌داد که الی‌الله المصیر. آیت الله طالقانی می‌افزاید: شریعتی «حرکتی انقلابی و متأثر از روح زمان داشت و بازتاب فریادهای حقیقت‌جویانه فطرت‌های جوان سرگردان بود. او اسلام راستین را از زیر گردوغبار قرن

ها بیرون آورد، و راه جدیدی برای شناخت اسلام عزیز و بازگشت به قرآن و کتب اهل‌بیت فرا راه جویندگان گذاشت؛ و سرانجام مهاجرا الی‌الله از شبستان اختناق و ظلمات ظلم طاغوت‌ها رخت بیرون کشید و در هجرتگاه خود نمونه و شاهدی همیشه مراقب گشت، تا پویندگان راه خود را به حرکت در آورد، و به آرزوی خویش که شهادت در راه خدا بود، رسید». از نظراو، علی شریعتی و جلال آل‌احمد، روشنفکران صادق و پژوهشگر و حقیقت طلبی بودند که پوچی مکاتب مادی و دعاوی دیگران را درک کرده اند؛ و نیازهای انسان و دعوت فطری را فهمیده‌اند. طالقانی برآن بود که جلال آل احمد به برداشت

های عمیق و تعابیر جالبی درباره مسایل اسلامی رسیده بود، و به ویژه دراواخرعمرش هرچه می‌گذشت درباره اسلام و تشیع به بصیرت و بینش بهتر می‌رسید. آل احمد، با تکیه بر سنت‌ها به عمق قالب‌هایی رفت که درآن معانی و روح بسیار عمیق وجود دارد، آن چیزی که طالقانی با شروع تفسیر قرآن، به دنبال آن بود، تا قرآن را از گوشه قفسه‌ها و سرقبرها و مجالس ختم و زوایای انزوا خارج کند، تا جایی که آینده بشریت از طریق امام‌زمان‌(عج) را در مکتب اسلام، زنده کردن قرآن و سنت مرده ذکر می‌کند، یعنی قرآنی که در این مدت فقط وسیله مردگی بود، و تمام احکام و دستورات و قوانین آن از حرکت و حیات بازمانده بود، اسلام و قرآنی که در قصور سلاطین و کاخ‌های قدرتمندان از حرکت افتاده بود، فقط تیمن و تبرک و فاتحه اموات بود، و همچنین سنت پیامبر، آن را احیا می‌کند: «اتکا ما به اصول عقلی و فکری و احکام و نظامات اسلامی و معجزاتی است که دین ]اسلام[ نشان داده و زمینه‌ای است که فراهم کرده، نشان‌ها و خصوصیاتی است که از چنین آینده‌ای بیان کرده است. به علاوه، زمینه‌های عمومی جهان و خواسته‌های بشری و بالاتر از همه عنایت خداوند و دست قدرت اوست که پیوسته دست در کار تدبیر عالم است، و گاهی به صورت پرشکوه و غیرمنتظره و به صورت انسان عالی الهی ظاهر می‌شود که همه مشکلات برایش آسان می‌شود، و قدرت‌های دنیایی در مقابلش ناچیز می‌شود، و سررشته‌های فکری و مادی را در راه خیر و صلاح بدست او می‌گیرد». او کسی است که خداوند هر سختی را برایش آسان می‌سازد، و هر دشواری را از سر راهش برمی‌دارد، گنجینه‌های زمین را برایش ظاهر می‌کند، و هر دوری را نزدیک می‌گرداند، و به دست او هر جبار کینه‌ورز فانی و هر شیطان سرپیچ از حق هلاک می‌شود. طالقانی بر آن بود که اکنون مسلمانان دارند به این حقیقت پی می‌برند که ما وارد بحث قرآن شده‌ایم، چه وظیفه‌ای و چه مسئولیتی مهم‌تر از این است که همه ما، همه آن

هایی که در مکتب قرآن تربیت شده‌اند از سرچشمه وحی مردم را سیراب کنند. اختلافات، درگیری‌ها، برداشت‌های مختلف برای این است که از سرچشمه وحی دور شده‌ایم. در عوض به فروع و شعبه‌ها و جوی‌ها، جوی‌هایی که همه جور آلودگی‌ها چه بسا در آن

ها است وارد شده‌ایم. به نظر او، روزی که همه یا اکثریت یا پیشروان بشر، معبود به حق را دریافتند، و به سوی خداوند گرائیدند، و عبارت او را گسترش دادند، روزی که اراده و مشیّت او را درک کرده و بر طبق اراد تشریعی آن حق مطلق قوانین و علاقه‌های بشری را دریافتند، و نظام ارادی و تشریعی زندگی را با نظام طبیعی که مظهر اراده تکوینی خداوند است، هماهنگ ساختند، در چنین وضعی قوای فکری و معنوی و نیروهای بشری به سوی یک هدف پیش می‌رود، و توحید به معنای جامع و کامل آن که پیغمبران در آغاز به آن دعوت کردند، در انجام محقق می‌شود. با توحید هدف و توحید نیروهای انسانی و همکاری، همه می‌توانند از نعمت‌ها و برکات مادی و معنوی بهره‌مند شوند. طالقانی، خصایص درک قرآن را این می‌دانست که بعضی مسایل و حقایق قرآن در ضمن حرکت برای انسان تبیین می‌شود، نه نشستن در گوشه‌ای و این تفسیر و آن تفسیر و این بیان و آن بیان را مطالعه کردن و این

ها را جمع کردن. رویکرد او به قرآن، ناظر بر تفسیر علمی و اجتماعی است. او معتقد بود که قرآن کتاب علمی به مفهوم این زمان نیست که بخواهد مسایل علمی را حل کند، بلکه کتاب هدایت است، و می‌خواهد همه چیز را هدایت کند، و علم را نیز در طریق تعالی انسان و شناخت هدف‌های عالی هدایت کند، و عقیده داشت که اگر کتابی از آسمان بیاید، و همه اسرار خلقت را بیان کند، سیر تکاملی انسان را فلج کرده است؛ زیرا علل و نوامیس عالم، باید به تدریج به روی انسان گشوده شود، و دین برای فطریات و تنظیم نفسانیات و اجتماعیات است. از نظر طالقانی، نداهای قرآن با خط سیر اجتماع و پیشرفت‌های بشری … موافق است. قرآن از سطح بالاتر و عالم محیط می‌نگرد، و افکار را به سمت و مقصد متوجه می‌گرداند. همان

طوری که محمدحسن شریعت سنگلجی (۱۳۲۲ ـ ۱۲۷۱ هـ . ش) از مروجین اندیش اصلاح دینی، بازگشت به قرآن و مبارزه با خرافات دینی، قرآن را کتابی فلسفی، اجتماعی، اخلاقی، حقوقی و دینی می‌دانست که نباید به صرف قرائت و خواندن ظاهر آن قناعت کرد، بلکه باید انسان تمام شئونات زندگانی را از قرآن بیاموزد، و رستگاری دنیا و آخرت منوط به تعلیم قرآن است. سنگلجی معتقد بود که در زمان او نیز قرآن به هیچ وجه محل توجه نبوده و به کلی مهجور و متروک مانده بود، و همین سبب بدبختی مسلمان‌ها شده است که دین را از قرآن نمی‌گیرند، و در آیات آن تعمق نمی‌کنند، و هریک عقاید و آرایی برای خود از غیر قرآن اتخاذ کرده‌اند، و نفاق غریبی میان مسلمانان پیدا شده است. در حالی که قرآن

چنان

که نفس بشر را از قید راهزنان و شیادان آزادی مرحمت کرد، همچنین عقل را آزادی مطلق اعطا کرد، چون بزرگترین خصیصه و مهم‌ترین اثری که انسان دارد، همانا قوه تعقل است که بشر را از همه جهت تاریک به مدنیت روشن رسانیده است، و همین سلاح عقل است که انسان را در تنازع بقاء موجودات سرآمد جهان گردانیده و از تخوم ارضین تا نجوم سماوات را مسخر انسان کرد. با تأکید بر حریت مسأله عقل است که طالقانی آزادی انسان‌ها را در نظام اسلامی حاکم بر نیازهای مادی می‌دانست. به طوری که مسأله قسط یا عدالت اقتصادی خود به خود در پرتو آزادی تأمین خواهد شد. او برآن بود که اسلام آیین آزادگی است، و مسلماً در دموکراسی که به برکت انقلاب برقرار خواهد شد، آزادی به طور کامل در جامعه ما برای همه افراد وجود خواهد داشت. بر این اساس، اصل امر به معروف و نهی از منکر، حق انتقاد و اعتراض است که قرآن به همه مسلمان

ها داده است. روی این حق هر فرد عادی وظیفه دارد و بر او واجب است که در برابر انحراف و تجاوزات از هر کسی و از هر طبقه ای که باشد، به ایستد. از نظرطالقانی این سرالاسرار دموکراسی و حقوق عمومی است. او با اشاره به سخن مردی که به خلیفه دوم گفته بود اگر از راه راست کج شوی با همین شمشیر راستت می

کنیم چنین گفت: ببینید آزادی بیان و اظهار عقیده و دموکراسی در حکومت اسلامی تا چه اندازه است که یک فرد عادی با شمشیر خلیفه را تهدید می

کند که اگر از راه حق و عدالت منحرف شود او را مجازات خواهد کرد. از این رو، او آزادی را مهمتر از عدالت اقتصادی می

دانست. وی چنین استدلال می

کرد که قسط یا عدالت اقتصادی، خود به خود در پرتو آزادی تامین می

شود.

طالقانی عالمی ظلم‌ستیز و عدالت‌خواه بود. او مبارزه با ظلم را بر مبارزه با کفر مقدم می‌دانست، و عقیده داشت تنها پس از نجات مردم از گرسنگی و تأمین امنیت می‌توان آنان را به توحید فراخواند. از آن جا که برپایی قسط و تأمین عدالت اجتماعی، یکی از بزرگترین اهداف رسالت انبیا است، هر مسلک و مردم اجتماعی نیز که خودسران را محدود کند، و جلو اراده آنان را بگیرد، به هدف پیامبران و اسلام نزدیکتر شده است. آیت الله در تفسیر آیه «إِنَّ الَّذِینَ یکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَیقْتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ حَقٍّ وَیقْتُلُونَ الَّذِینَ یأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ»، یعنی همانا آنان که به آیات خدا کافر شوند، و انبیاء را بی‌جرم و به ناحق بکشند، و آن مردمی را که (خلق را) به درستی و عدل خوانند به قتل رسانند، آنها را به عذاب دردناک بشارت ده. همانا آمرین به قسط را در قرآن در ردیف انبیا آورده است. او می

گفت آمرین بالقسط می

تواند یکی از مصادیق سوسیالیست

ها باشند. این

ها به قسط و عدالت اجتماعی دعوت می

کنند، کشتن آن

ها مانند کشتن انبیاست. انبیایی که بالاتر از قسط، بالاتر از مسایل اقتصاد، مسأله آزادی بشر را مطرح کرده اند. مضافاً به این که آزادی یکی از مصادیق و اجزای عدالت است، و طلب عدالت، آزادی طلبی است.

امام‌خمینی که تاکید و سفارش می

کرد تا حتماً تفسیر پرتوی از قرآن طالقانی مطالعه شود، به مرحوم حاج آقا مصطفی گفته بود که در شیوه و برداشت

های تفسیری و تدوین اثر تفسیریشان از آن الهام و آموزش بگیرند. او در پی در گذشت ایشان، در پیام تسلیتی گفت:آقای طالقانی یک عمر در جهاد روشنگری و ارشاد گذراند. او یک شخصیتی بود که از حبسی به حبس دیگر و از رنجی به رنج دیگر، در رفت و آمد بود، و هیچ‌گاه در جهاد بزرگ خود، سستی و سردی نداشت… او برای اسلام به منزل حضرت ابوذر بود. زبان گویای او چون شمشیر مالک اشتر بود، برنده بود و کوبنده. به اعتقاد او، هر انقلابی علیه ظلم و استبداد، در هر جای دنیا که باشد، یک انقلاب اسلامی است. آمرین به قسط از دیگر مردم به پیامبران نزدیکترند. در میان ادیان مختلف، قیام برای قسط دارای اهمیت است، به‌گونه‌ای که کسانی حتی آن

هایی که با دین سر و کاری ندارند، اگر صادقانه قیام به قسط کنند، مورد تمجید قرآن هستند، و قرآن قاتلان آن

ها را در ردیف قاتلان انبیاء قرار داده است. این نکته را شریعتی هم در جای جای آثارش گفته بود. او نیز به سه مقوله آیات خدا، پیامبران و کسانی که از مردم به برابری می‌خوانند، در این آیه اشاره می‌کند. از نظر شریعتی، کافران خدا، قاتلان پیامبر و مردم عدالتخواه یک کاسه میشوند. او نتیجه می گیرد که به این صورت، نوع تلقی اجتماعی و فلسفه تاریخی بشری و توجیه نهضت‌های گذشته در قران است.ازنظراو، در طول تاریخ هرجا پیامبر از خود مردم به رسالت مبعوث می

شده و یا عدالتخواهی از مردم به مسئولیت سر برمی

داشته است، و فرزندان هابیل ـ مردم ـ را به توحید و عدالت و آگاهی می

خوانده است، آنان با تمام قدرت بر او می

تاخته اند، او را می

کشته اند، و سپس یک نسل گذشته یا نگذشته تعزیه دارش می

شده اند، و وارث ایمانش و متولی امتش! آن

ها که به خدا کفر می

ورزند(حقایق روشن را مسخ می

کنند، و کتمان)، و پیامبران را به ناحق می

کشند، و نیز کسانی از میان توده مردم را که در راه برابری مبارزه می

کنند، می

کشند، به عذابی دردناک بشارتشان ده! رابطه

ها را در این منطق قرآن نگاه کنید: کافرین به آیات خدا، قاتلین پیامبران و قاتلین این امت یا حزب ـ ویاغیر این

ها ـ که مردم را به قسط و عدالت امر می

کنند، هرسه در یک ردیف قرار دارند، و به هر سه در یک عبارت و با یک لحن وعده عذاب می

دهد. کسانی که بر نشانه

های خداوندی کفر می

ورزند، و پیامبران را به نا حق می

کشند، و کسانی(از افراد این امت یا حزب ـ و یا غیر این

ها ـ را می

کشند که مردم را به (استقرار) قسط و عدالت امر می

کنند، مژده شان ده بر عذاب دردناکی.کسانی که بر آیات خداوند کفر می

ورزند، در میان منطق ارسطویی ما همین ماتریالیست ها، ناتورالیست

ها و اگزیستانسیالیست

ها و غیره هستند! بنابراین، کسانی که به آیات خداوندی کفر می

ورزند که پیامبران و افراد این امت یا حزب ـ ویاغیراین

ها ـ را که در راه عدالت و برابری مردم مبارزه می

کنند به قتل می

رسانند! این هر سه از یک مقوله اند، و هرسه در یک جبهه اند، و جبهه هر سه در برابر جبهه الهی، یا حزب‌الله ـ ‌یعنی جبهه مردم ـ قرار دارد! از این جاست که مبارزه گروهی در راه استقرار عدل و قسط در میان مردم، درحقیقت ادامه مبارزه پیامبران است، و همسنگ ایمان به نشانه

های خداوندی و قتل آن

ها ادامه راه دشمنان پیامبران است، و همسنگ کفر بر نشانه

های خداوندی! دو جبهه در برابر هم، در یک جبهه کافران و کشندگان پیامبران و قاتلان مردم عدالتخواه: إِنَّ الَّذِینَ یکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَیقْتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ حَقٍّ وَیقْتُلُونَ الَّذِینَ یأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ. به این آیه و طرز تلقی تاریخی و سخن گفتن قرآن نگاه کنید که تسلسل تاریخی را در قرآن به چه شکل بیان می

کند، و این نهضت را پشت سرهم به چه شکل تسلسل می

دهد: کسانی که به آیات خدایی کفر می

ورزند، و کسانی که پیامبران را بناحق می

کشند، و کسانی را از مردم می

کشند که به قسط و عدل دعوت می

کنند. می

بینیم در این آیه، قرآن سه مقوله را به هم پیوند می

دهد، و در یک ردیف نام می

برد: اول خدا، دوم پیامبران، و سوم از مردم کسانی که به برابری می

خوانند، و کافران خدا و قاتلان پیامبران و مردم عدالتخواه را یک کاسه می

کند، و هم صف نشان می

دهد! این نوع تلقی اجتماعی و فلسفه تاریخی بشری و توجیه نهضت

های گذشته در قرآن است. در سوره آل عمران اعلام می

کند که خداپرستی، رسالت پیامبران و دعوت آن دسته از مردم که برای برابری و عدالت مبارزه می

کنند. هر سه در یک صف اند، و طبیعتاً کسانی که خدا را انکار می

کنند، و آن

ها که پیامبران و عدالتخواهان را می

کشند، دریک صف! إِنَّ الَّذِینَ یکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَیقْتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ حَقٍّ وَیقْتُلُونَ الَّذِینَ یأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ، أُولَئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَهِ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ.

شگفتا که در آیه «وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِکَ تَحَرَّوْا رَشَدًا»، یعنی و از میان ما برخى فرمانبردار و برخى از ما منحرفند، پس کسانى که به فرمانند آنان در جست وجوى راه درستند؛ آشکارا این جبهه گیری دوگانه راکه دراسلام، جبهه گیری اصلی، جنگ قسط و قاسط است، اعلام می

نماید که وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ، و این که ما بعضی مسلمین هستیم، و بعضی قاسطین، و با چنین صراحت و قاطعیتی بازهم بلافاصله توضیح می

دهد: فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِکَ تَحَرَّوْا رَشَدًا، آنان که اسلام آوردند درتلاش دست یافتن به رشد برخاستند، وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا، یعنی ولى منحرفان هیزم جهنم خواهند بود، اما قاسطین هیمه دوزخ اند؛ و این است که علی در شورای ساخت عمر، هنگامی که رئیس شورا ـ عبدالرحمان عوف، مسلمان اشرافی و سرمایه دار معروف ـ دست علی را به پیشنهاد بیعت بر خلافت می

گیرد که من بر کتاب و سنت رسول و رویه شیخین با تو بیعت می

کنم. درپاسخ بی درنگ می

گوید: نه! برکتاب خدا و سنت رسول، آری، اما بر رویه شیخین نه! من از خود رویه ای دارم. می

بینیم که کفر و دین درقرآن، إِنَّ الَّذِینَ یکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَیقْتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ حَقٍّ وَیقْتُلُونَ الَّذِینَ یأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ، کفر را عملی اجتماعی توجیه می

کند. مثل أَرَأَیتَ الَّذِی یکَذِّبُ بِالدِّینِ، یعنی آیا کسى را که روز جزا را دروغ مى‏ خواند دیدى،فَذَلِکَ الَّذِی یدُعُّ الْیتِیمَ، یعنی این همان کس است که یتیم را بسختى مى‌‏راند، فَوَیلٌ لِلْمُصَلِّینَ، یعنی پس واى بر نمازگزارانى، لَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ، یعنی که از نمازشان غافلند، الَّذِینَ هُمْ یرَاءُونَ، آنان که ریا مى‌کنند، وَیمْنَعُونَ الْمَاعُونَ، یعنی و از دادن زکات و وسایل و مایحتاج خانه خوددارى مى‌‏ورزند؛ و مردم عدالتخواه را دنباله پیامبران نشان می

دهد، و این رسالت تاریخی پیامبران را متجلی می

سازد. طالقانی نیز در ملاقاتی که با هیأت کوبایی درمردادماه ۱۳۵۸ داشت، خطاب به آن

ها بر اساس همین نگاه گفت: «در واقع هر انقلاب علیه ظلم، علیه استبداد، علیه استثمار در هر جای دنیا که باشد، از نظر ما یک انقلاب اسلامی است، چرا که روح اسلام و تعالیم اسلام در جهت رفع ظلم از همه ابنای بشر، همه انسان‌ها، مظلومین و مستضعفین است … ما در نفی استثمار، استعمار و دفاع از آزادی با مارکسیست‌ها عقاید مشترکی داریم. آن چه ما قبول نداریم، اصالت ماده است، ما به اصالت خدا معتقدیم، به اصالت یک منشأ با شعور و آفریننده». به دنبال همین بحث‌ها بود که یکی از اعضای هیأت کوبایی خطاب به آیت‌الله طالقانی گفت: «اگر اسلام این است که می‌گویید، پس زنده باد اسلام». او همچنین معتقد بود، اسلامی که از متن قرآن سرچشمه گرفته باشد، و سنت پیغمبر، هیچ گونه آزادی را محدود نمی‌کند. طالقانی در اولین خطبه ششمین نماز جمعه و آخرین نماز جمعه خود در بهشت‌زهرا در شهریورماه ۱۳۵۸، «تجدید پیمان با شهدای انقلاب اسلامی در مقابل هرگونه استبداد به هر شکل، تجدید پیمان در مقابل هرگونه استثمار و استبداد، تجدید پیمان برای آزادی همه بشر و همه مردم، تجدید پیمان برای پیاده کردن احکام عالیه اسلام و قرآن که مدت‌ها زیر خاک‌ها مانده بود، و فقط برای قرائت بود، تجدید پیمان برای زنده کردن قرآن، زنده کردن احکام اسلام، زنده کردن قوانینی که بشر را باید زنده کند»، را یادآور شد. او بر آن بود که قرآن «این کتاب هدایت، چون نیم قرن اول اسلام، باید بر همه شئون نفسانی و اخلاقی و قضاوت و حکومت حاکم باشد». از نظر او، اگر مسلمانان خود را از میان این ابرهای پندارها و اندیشه‌ها بیرون آورند، و با توجه و درک صحیح استنباط‌های مستدل و معقول محققین، آن محیط بی‌آلایش فکری و فطری را بازیابند، پرتو هدایت آیات بر نفوس آن

ها خواهد تافت و عقول خفته و خودباخته، در راه درک حقایق وجود و دریافت طرق خیر و شر برانگیخته خواهد شد. طالقانی مقصود از برگشت به محیط فطری اولی را برگشت به رسوم زندگی و خانه و لباس آن مسلمانان اولیه نمی‌دانست، بلکه از نظر او، مقصود این است که خود را از محکومیت آرا و اندیشه‌ها و ظواهر تمدن بی‌پایه زمان برهاند. او جمله هُدًى لِلْمُتَّقِینَ قرآن را کتاب هدایت و متقین را موضوع هدایت معرفی کرده، به‌طوری که مقصود از تقوا و متقین شاید وسیع‌تر از آن است که به ذهن‌های مأنوس پیشی می‌گیرد؛ زیرا این اتقاء «وقایه گرفتن» به معنای وسیع، در عمل خودداری از معاصی و در نفس خودداری از طغیان شهوات و تحریکات نفسانی و در عقل حریم گرفتن و برتر آمدن از نفوذ و دخالت آرا و عقاید و معلومات بشری است، این خود عالی‌ترین مرتبه تقوا می‌باشد. آن تحولی که برای مردم فطری و ساده نخستین پیش‌آمد، آن عقده‌هایی که باز شد، آن حرکت عقلی و معنوی و اصلاح خلقی و اجتماعی که پدید آمد به سبب هدایت صریح و بی‌آلایش قرآن بود، آیاتی که از زبان رسول خدا (ص) و مسلمانان مؤمن، بی‌حجاب اصطلاحات و معلومات بر نفوس آماده می‌تابید، اگر در همان زمان با بحث‌های ادبی و کلامی و جدل آمیخته می‌شد، و حوزه درس برای فهم این‌گونه مطالب تشکیل می‌یافت به یقین چنین اثری نداشت. به مقیاس توسعه سرزمین‌های اسلامی و تغییر معیشت مسلمانان و رواج علوم جدلی و پیدایش متخصصین فنی ذهن‌ها محدود و آیات قرآن از ورای عدسی‌های معلومات محیط تجزیه شد، و به رنگ همان بلورها درآمد، و روی فطرت عامه از انعکاس نور کامل و جامع هدایت قرآن برگشت، و هر دسته‌ای به ذوق و سلیقه خود از دریچه آرای مفسرین و کتب تفسیر به قرآن نظر دوختند، و هر یک از مفسرین در حد معلومات و فن خود قرآن را تفسیر کردند: «بعضی در حدود فن معانی و بیان و بلاغت و ادب و اعراب مانند زمخشری و بیضاوی تفسیر نوشتند، بعضی آیات قرآن را در لفاف مطالب و اصطلاحات کلام و فلسفه پیچیدند، مانند فخر رازی، یا عرفان و تصوف و تأویلات مانند ملاعبدالرزاق کاشانی، بعضی به نقل احادیث و روایات اکتفا کردند، از عامه مانند طبری، و از خاصه مانند مفسر عالیقدر صافی». طالقانی می‌افزاید که مطالب و تحقیقات مستند و درست مفسرین آن گاه می‌تواند در فهم قرآن از جهت هدایت مؤثر باشد که خود در پرتو هدایت قرآن قرار گیرد نه آن

که از منظر این

ها به قرآن نظر شود. احادیث صحیح و مستند به منابع وحی پیرامون تأویل اشارات و تطبیق کلیات و بیان جزئیات احکام و شرح هدایت می‌باشد، این‌گونه احادیث نمی‌تواند حجاب قرآنی باشد که خود کتاب مبین و نور و بصیرت و هدایت برای متقین است. قرآن که از جهت سند و دلالت برتر است چگونه می‌توان فهم هدایتی آن مستند به احادیث باشد؟ قرآن مؤمن و کافر و عامه مردم را از جهت آن

که انسان و پی‌جوی نور هدایتند مخاطب قرار داده نه از جهت آن

که متکلم یا ادیب یا راوی حدیث اند.

نظر در قرآن مانند نظر در منبع فیاض است که هم نظر به آن دشوار است، و هم چاره‌ای از نظر به آن نیست، مگر آدمی می‌تواند از نور، چشم بپوشد، با آن

که دلباخته و خودساخته آن است؟ قرآن نوری است از نور آسمان‌ها و زمین «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» که بر دلی نورانی تابیده و از آن در صورت الفاظ و لغات وا تابیده، اگر به منبع و حد اعلای آن نمی‌توان چشم دوخت، از مرتبه نازله و انعکاسات آن نمی‌توان چشم پوشید. این کتاب هدایت که چون نیم قرن اول اسلام، باید بر همه شئون نفسانی و اخلاقی و قضاوت و حکومت حاکم باشد، یکسره از زندگی بر کنار شده و در هیچ شأنی دخالت ندارد، دنیای اسلام که با رهبری این کتاب روزی پیشرو و رهبر بود، امروز دنباله‌رو شده، کتابی که سند دین و حاکم بر همه امور بوده مانند آثار عتیقه و کتاب ورد تنها جنبه تقدیس و تبرّک یافته و از سر حد زندگی و حیات عمومی برکنار شده و در سر حد عالم اموات و تشریفات آمرزش قرار گرفته و آهنگ آن اعلام مرگ است. دنیای خودباخته اختراع و صنعت و دنیای ورشکست شده مسلمان توجه ندارد، و باور نمی‌کند که قرآن محلی در حیات دارد، به صراحت و زبان حال هر دو می‌گویند با پیشرفت دانش‌ها و اختراعات حیرت‌انگیز و سیاره‌های کیهان خیز چه نیازی به آیین الهی و قرآن است؟ با آن

که این

ها همه در پرتو هدایت رسا می‌تواند رستگاری آورد، و سعادت بخشد، اگر هدایت یکسره از بالای سر آدمی رخت بر بست، و محکوم شهوات و جنبش‌های نفسانی شد، هرچه قوای طبیعت بیشتر مسخر وی شود تیرگی و آشوب افزوده می‌شود، و سقوط بشریت نزدیک‌تر می‌شود. این اختراعات و صناعات هرچه مهم و شگفت‌انگیز باشد بیش از وسایل و ابزار زندگی نیست، و نمی‌تواند خود غایت نهایی باشد، بدین‌جهت جای پرسش همیشه باقی است که برای چیست، و آدمی را به کجا می‌رساند؟ ارزش این

ها به آن اندازه است که موجب زیان و شقاوت و علوّ و فساد در زمین نگردد، و به سود انسان و در راه خیر و سعادت وی صرف شود، باز جای این پرسش است: چگونه از زیان و شقاوت و فساد می‌توان جلوگیری کرد، و خیر و سعادت چیست، و چگونه می‌توان به آن رسید؟ خیر و سعادت حقیقی همان هدایت به نتایج و غایات وجود خود و دیگر موجودات است.

قرآن کریم آیات خلقت و صنعت را با بهره‌های ابتدایی و هدایت به غایات نهایی بیان می‌کند، به طوری که در آیات زیرمی فرماید: الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَجَعَلَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلًا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ، وَالَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنَا بِهِ بَلْدَهً مَیتًا کَذَلِکَ تُخْرَجُونَ، وَالَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا وَجَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْکَبُونَ، لِتَسْتَوُوا عَلَى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَهَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیتُمْ عَلَیهِ وَتَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ، وَإِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنْقَلِبُونَ، مضمون این آیات نشان می

دهد که آن خداوندی که زمین را برای شما مهد پرورش گرداند، و در آن برای شما راه‌هایی باز کرد، باشد که هدایت یابید، و آن خداوندی که از آسمان به اندازه معینی آب فرو فرستاد پس با آن سرزمین‌های مرده را به جنبش آورد، این‌گونه فرا آورده خواهید شد، و آن خداوندی که جفت‌ها را آفرید، و برای شما از کشتی و چهارپایان چیزهایی که بر آن سوار شوید، قرار داد، تا چون بر پشت آن

ها برآیید، و بر آن

ها استیلا یابید نعمت پروردگار را به یاد آورید، و آمادگی خود را برای انقلاب و تکامل به سوی پروردگار اعلام کنید: «وَ تَقُولُوا سُبْحانَ‌الذَّیِ سَخَرَ لَنا هذا و ماکُنَّا لَهُ مُقْرِنیِنَ، و اِنَّا اِلی رَبَّنا لَمُنْقَلِبُونَ». سوره نحل از آیه ۳ تا ۱۷ در فواصل بیان آفرینش آسمان‌ها و زمین و انسان بهره‌ای که از پوست و پشم و گوشت و باربری حیوانات می‌برد، و جمالی که رفت و آمد آن

ها دارد، و فرو فرستادن باران و نتایج آن و تسخیر آفتاب و ماه و آن چه از زمین پدید می‌آید، و تسخیر دریا و آن چه از آن به دست می‌آید، و اختراع کشتی می‌فرماید: «وَعَلَیَ‌اَللهُ قَصْدُالسَّبِیلِ و مِنّها جائِر وَلَوْشاءَ لَهَداکُمْ اَجْمَعِینَ، لآیات لِقَوْم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.