پاورپوینت کامل فلسفه ظهور انسان است ۵۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فلسفه ظهور انسان است ۵۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فلسفه ظهور انسان است ۵۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل فلسفه ظهور انسان است ۵۳ اسلاید در PowerPoint :

بعضی از متفکران، علی الخصوص غربی‌ها و پیروان متفکران غربی، بر این عقیده‌اند که نه تنها «زادگاه فلسفه یونان است»، واقعا هم هست و این قولی است که جملگی برآنند، من هم برآنم (و خود کلمه فلسفه که به همه زبان‌ها وارد شده است، بر درستی قول شاهدی است صادق)، بلکه می‌گویند: «فلسفه بالذات یونانی است». فرق است میان آنکه بگوییم زادگاه فلسفه یونان است (و این قولی است درست) و آنکه بگوییم فلسفه بالذات یونانی است (که قولی است نادرست).

اشاره: استاد دینانی افزون بر کتاب‌های متعددی که نوشته‌اند و شاگردان بسیاری که پرورده‌اند و سخنرانی‌های متعددی که ایراد کرده‌اند، در گفتگوهای مختلفی نیز شرکت جسته‌اند که شنیدنی و آموزنده است. آنچه در پی می‌آید، بخشی از سخنان ایشان است که در گفتگویی بیان کرده‌اند. با حذف سخن دیگران، متن گفتار ایشان با اندکی تغییر و تلخیص تقدیم می‌شود:

بعضی از متفکران، علی الخصوص غربی‌ها و پیروان متفکران غربی، بر این عقیده‌اند که نه تنها «زادگاه فلسفه یونان است»، واقعا هم هست و این قولی است که جملگی برآنند، من هم برآنم (و خود کلمه فلسفه که به همه زبان‌ها وارد شده است، بر درستی قول شاهدی است صادق)، بلکه می‌گویند: «فلسفه بالذات یونانی است». فرق است میان آنکه بگوییم زادگاه فلسفه یونان است (و این قولی است درست) و آنکه بگوییم فلسفه بالذات یونانی است (که قولی است نادرست).

«بالذات یونانی است» یعنی چه؟ یعنی آنکه فلسفه نزد غیر یونانی عرَضی است، بی‌معنی است؛ یعنی فقط یونانیان بودند که عقلشان به فهم مطالب عالی فلسفی قد می‌داده است؛ غیر یونانی را نرسد که از فلسفه دم زند؛ غیریونانی بربر است، گنگ است و گیج! شاید این را به این صراحت نگویند؛ ولی وقتی بزرگی می‌گوید: «فلسفه بالذات یونانی است»، معنی حرفش، این می‌شود که مردم غیر یونانی نباید دم از فلسفه بزنند! من بر آنم که اگر حقیقتا دوستدار فلسفه‌اند، نباید چنین چیزهایی بگویند. چنین که بگویند، روح فلسفه را از کالبدش می‌گیرند، می‌بندندش به نژاد. «فلسفه بالذات یونانی است»، یعنی دیگران نمی‌توانند فیلسوف شوند. فلسفه می‌شود جغرافیا یا محلی! فلسفه‌ای که چنین باشد، از روح تهی است.

فلسفه محصور به مرزهای قومی، نژادی، تاریخی و جغرافیایی نیست؛. فلسفه جهانی است. همیشگی است، از ویژگی‌های انسان است، ویژه انسان است. در عالم هیچ موجودی جز انسان فیلسوف نیست. نه جماد فیلسوف است نه نبات، نه حیوان فیلسوف است و نه فرشته. خدا فیلسوف نیست، پیغمبر هم فیلسوف نیست؛ البته پیغمبر می‌تواند فیلسوف شود؛ اما مقامی بالاتر از این حرفها دارد. فلسفهْ ظهور انسان است، طرح پرسش اصیل است؛ پرسش از اساس هستی. پرسش کاری است انسانی. انسان پرسش‌هایی دارد گوناگون و رنگارنگ: از فضا می‌پرسد، از هوا می‌پرسد،… چون می‌پرسد، پاسخ هم می‌گیرد؛ اما پاسخ هر پرسشی را زود نمی‌توان گرفت. انسان پرسش‌هایی دارد که به پاسخشان به‌آسانی نمی‌رسد. از جمله پرسش‌های انسان، پرسش‌های علمی است که درخور آن است که به پاسخ قطعی برسد و فیصله یابد. اما پرسش فلسفی هرگز به پایان نمی‌رسد. نه اینکه جواب نداشته باشد؛ جواب دارد، ولی از جوابْ باز سؤال می‌خیزد. تا بشر بشر است، پرسش‌های فلسفی همچنان پرسش است. مگر آنکه دیگر اصلا نه عالمی باشد نه آدمی.

این نمی‌تواند اختصاص به یونان داشته باشند. البته در این راه، فضل تقدم با یونانیان است. در یونان فیلسوفان بزرگی پیدا شدند که فلسفه و منطق را تدوین کردند؛ ولی نمی‌توانیم بگوییم مردم دیگر فلسفه نداشتند، یا نمی‌توانستند داشته باشند. این‌قدر هست که البته یونانیان در دوران اوج فلسفه یونانی (که دولت مستعجل هم بود)، در تفکر فلسفی نیرومندتر بودند. خلاصه کنم: فلسفه را نمی‌توان به قوم یا ملت خاصی محدود و منحصر ساخت؛ فلسفه از آن انسان است. اختلاف نظر میان مردم امری است طبیعی، به همین جهت هنوز میان فیلسوفان تعریفی که مقبول همه باشد، وجود ندارد.

از فلسفه تعریف‌های بسیار مختلفی شده است. از تعریف فیلسوفان خودمان بگیر که فرموده‌اند «فلسفه علم به حقایق اشیاست به قدر طاقت بشری» تا قول ویتگنشتاین که آن را یک بیماری می‌داند. ویتگنشتاین فلسفه را یک مرض می‌دانست! واقعا هم فلسفه مرض است؛ چرا که فیلسوف را هیچ کس نمی‌تواند قانع کند. برایش صد تا آیه بخوانید، صدتا انجیل بخوانید، نصیحتش کنید، فایده ندارد. از درونش سؤال‌هایی می‌جوشد. نپرسید از کجا؟ می‌آید دیگر. خود را به آب و آتش می‌زند تا جواب را بیابد. راحت‌طلب که دنبال فلسفه نمی‌رود. راحت‌طلب به پذیرفته‌های جامعه تسلیم می‌شود. فیلسوف تسلیم نمی‌شود.

ویتگنشتاین مهندس فضا بود. ثروت هنگفتی به او ارث رسید. همه را بذل و بخشش کرد. وقتی ‌خواست لندن برود، پول بلیت قطار نداشت. باید از او پرسید: چه مرضی داری؟ مهندس نبودی که بودی، پول نداشتی که داشتی. فلسفه خواندنت چه بود؟! بعد هم فلسفه اولش قانعش نکرد. مدتی فلسفه را رها کرد رفت اتریش. برای خواهرش خانه ساخت. در دورافتاده‌ترین دهات معلم شد. بعد بازگشت به فلسفه. فلسفه دومش را طرح ریخت که صورت تدوین شده‌اش پس از مرگش منتشر شد.

کسانی هستند که پرسش فلسفی بی‌تابشان می‌کند. البته هیچ کس نیست که از پرسش‌های فلسفی آسوده باشد. منتها بعضی روی نیاز خود به تفکر فلسفی سرپوش می‌گذارند یا حوصله تفکر جدی و منظم و منضبط را ندارند. ابن‌رشد گناه متکلمان را آن می‌داند که حماقت کردند و حرفهای فلسفی را میان مردم پخش کردند. فیلسوف نباید حرفهایش را میان مردم پخش کند. استعدادهای مردم مختلف است. همه مرد میدان تفکر جدی فلسفه نیستند. این را ه صعب‌العبور است. خطرهاست در این راه، راه عشق است، راه عوام نیست.

حکمت خسروانی

فلسفه نمی‌تواند مکانی ـ زمانی باشد. در یونان باستان البته فلسفه رواج و رونق داشت؛ اما شواهدی در دست داریم که یونان از ایران باستان اثر پذیرفته است؛ منتها فرنگی‌ها نمی‌خواهند این شواهد را رو کنند. طرفداران غربی‌ها هم می‌خواهند قضیه ما را ماستمالی کنند. الحق که ایران باستان مظلوم واقع شده است. هم ما که ایرانی هستیم و مسلمان، سعی می‌کنیم گذشته‌مان را نابود کنیم و هم فرنگی‌ها! در ایران باستان حکمتی عمیق و عتیق رایج بود؛ جریانی که سهروردی سخنگوی آن است و داد می‌زند که ۸۰۰ سال پیش بوده. حکمت خسروانی یک جریان عظیم فکری است. سهروردی که سنگ این حکمت را به سینه می‌زد، کشته شد. حالا هم اگر کسی از چیزی دم بزند که سهروردی می‌زد، شاید بر او همان رود که بر سهروردی رفت!

حاصل آنکه تا بشر هست و پرسش‌ها دارد و پاسخ پرسش‌هایش را می‌جوید، فلسفه هم هست. فیلسوفان اسلامی کسانی بوده‌اند از این دست که وصفشان رفت. حالا بیمارند؟ کنجکاوند؟ نمی‌دانم. می‌دانم که اهل طرح پرسش و طلب پاسخند. کسانی هستند که از شنیدن خطابه‌ای مؤمن می‌شوند. خطیب زبردست کارها می‌کند. کرور کرور مردم را به یک خطابه از این رو به آن رو می‌کند. بعضی اهل جدلند. با جدل می‌توانید آنان را ملزم کنید که تسلیم شوند. کسانی هم هستند که به خطابیات و جدلیات قانع و راضی نمی‌شوند. هر چه سخنور نیرومند باشد و هر اندازه که سخن به نیرو باشد، خطابه قانعشان نمی‌کند. پرسش دارند و تا پاسخی برهانی نشنوند، آرام نمی‌گیرند.

در اندرون من خسته دل ندانم کیست

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

چنین کسی ممکن است خاموش شود، حرف نزند؛ ولی پرسش درونی همچنان پاسخ می‌طلبد. اهل جدل را شاید جدل سر جایشان بنشاند تا پی کاری گیرند. کسی که استعداد فلسفی دارد (و به نظر من همه دارند)، بهتر است بگذارد استعدادش شکوفا شود. پس از بعثت حضرت ختمی مرتبت(ص) مردم مسلمان شدند؛ یعنی به وحی محمدی گردن نهادند. در قرن سوم کسی پیدا شد مثل ابونصر فارابی که فیلسوف بود. پرسید: «وحی چیست: ما هو الوحی؟» در جواب می‌گوییم: «وحی آن است که جبرئیل بر حضرت ختمی‌مرتبت آیاتی نازل کرده است.» اما آیا این پاسخ بیان ماهیت وحی است؟ پیداست که نه. پس پاسخی به پرسش فلسفی از ماهیت وحی نیست. ماهیت آنچه جبرئیل آورد

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.