پاورپوینت کامل روایت یک شاهد عینی ۲۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل روایت یک شاهد عینی ۲۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روایت یک شاهد عینی ۲۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل روایت یک شاهد عینی ۲۸ اسلاید در PowerPoint :

امروز مصادف است با بیست و یکمین سالگرد درگذشت ادیب، تاریخ‌نگار، مترجم، منتقد ادبی و متفکر پرکار، مرحوم استاد عبدالحسین زرین‌کوب (۲۷ اسفند ۱۳۰۱، بروجرد ـ ۲۴ شهریور ۱۳۷۸). دکتر زرین‌کوب گرچه فرزند جسمانی نداشت، اما حاصل عمر پربار معنوی‌اش، عبارت است از پانزده سال تدریس در دبیرستان‌های خرم‌آباد و بروجرد و تهران. چهل و دو سال تدریس در دانشگاه. چهل عنوان کتاب در قلمروهای نقد ادبی، تاریخ ادبیات، تاریخ ایران و اسلام، کلام و فلسفه و عرفان و ترجمه کتاب‌هایی به فارسی.

امروز مصادف است با بیست و یکمین سالگرد درگذشت ادیب، تاریخ‌نگار، مترجم، منتقد ادبی و متفکر پرکار، مرحوم استاد عبدالحسین زرین‌کوب (۲۷ اسفند ۱۳۰۱، بروجرد ـ ۲۴ شهریور ۱۳۷۸). دکتر زرین‌کوب گرچه فرزند جسمانی نداشت، اما حاصل عمر پربار معنوی‌اش، عبارت است از پانزده سال تدریس در دبیرستان‌های خرم‌آباد و بروجرد و تهران. چهل و دو سال تدریس در دانشگاه. چهل عنوان کتاب در قلمروهای نقد ادبی، تاریخ ادبیات، تاریخ ایران و اسلام، کلام و فلسفه و عرفان و ترجمه کتاب‌هایی به فارسی. تعداد زیادی مقاله و خطابه (شاید چهارصد تا) که اغلب آنها تجدید چاپ شده است. مدیریت روزنامه و مجله، همکاری در تألیف دایره‌المعارف‌‌های فارسی (مصاحب)، ایرانیکا (امریکا)، اسلامی (هلند)، بزرگ اسلامی (تهران) و تاریخ ایران کمبریج. یک سال پیش از وفاتش مجلسی برگزار شد و همسر باوفایش، شادروان آریان متن زیر را نگاشت که همچنان خواندنی است:

از هفتاد و شش سالی که اکنون از عمرش می‌گذرد من چهل و پنج سالش را با او در زیر یک سقف گذرانده‌ام. هفت، هشت‌سالی هم پیش از آن در دانشکده با او همدرس بوده‌ام. در حقیقت بیش از نیم قرن شریک عمرش بوده‌ام. از همان آغاز سالهای آشنایی او را یک دانشجوی واقعی یافتم: دقیق، پرکار و در عین حال محجوب و متواضع هنوز مثل همان سالهای آغاز عمر غالباً آرام، مهربان و بی‌سر و صداست. وقتی که به جوش می‌آید و دچار خشم و خروش می‌شود به زودی به آرامش عادی برمی‌گردد و در اندک زمان خشم و خروش خود را فراموش می‌کند.

اول ‌بار که در خانه‌مان خواستم او را به یک نام خودمانی خطاب کنم، «عبدی» به‌ زبانم آمد و او بی‌هیچ تردید و تأمل به آن جواب داد. پدرم که فکر می‌کرد ممکن است دوستانش و نزدیکانش آن ‌را به صورت طنز و مزاح تفسیر نمایند، این نام را نپسندید و ترجیح داد او را به همان نام «عبدل» یا «عَدُل» که مادرش او را آن‌گونه خطاب می‌کرد، صدا بزنم؛ اما او خودش به این هر دو سه نام یکسان جواب می‌داد و رفته‌رفته نام او در زبان من «عبدی» شد. کسی از نزدیکانش هم آن ‌را به صورت طنز یا شوخی تفسیر نکرد. از دوستانمان یک‌بار صبحی مهتدی که به خانه ما رفت و آمد بیشتر داشت، از روی طنز به من گفت:

ـ عبدی یعنی چه؟ بگو ارباب، بگو خداوندگار!

سالها بعد از آن، یک ‌بار هم مجتبی مینوی نظیر این اعتراض را که باز جنبه شوخی داشت، بر زبان آورد.

برای او بین این نامها هیچ تفاوت نبود. حتی عنوان «عبدالحسین‌خان» هم که غالباً از جانب همدرس‌های سابق یا دوستان همکارش به او خطاب می‌شد، به نظرش جالب‌تر نمی‌آمد؛ اما این نام را او فقط از زبان من شنید. یادم نیست هیچ‌یک از دوستانش یا خویشانش این نام را در خطاب به او بر زبان آورده باشند.

سالهای اول که به دانشکده می‌آمد جوانکی ریزنقش، سیه‌چرده و لاغر اندام بود. نسبت به لباس و سر و وضع خود نیز توجّهی نداشت. بعدها که تدریجاً از سالهای جوانی دور شد به سر و وضع خود هم توجّه نشان داد.

بعد از چهل و پنج سال زندگی مشترک حالا هر دو پیر شده‌ایم. با انواع بیماری‌های کلانسالی که نشان ردّ پای عمر بر تن و جان ماست درگیریم. عبدی دیگر آن جوان سیه‌چرده باریک و نزار سالهای دانشکده نیست، وزنش افزوده شده است، موهای سرش به سپیدی گراییده، دست و صورتش چروکیده و زیر چشمهایش پف کرده است. چقدر با آن دانشجوی شاد و سرزنده و سرشار از شوق زندگی که آن روزها وجود خود را زیر نقاب حجب و سکوت پنهان می‌کرد، تفاوت پیدا کرده است. نگاه خسته‌اش از پیری که هر دومان ‌را غافلگیر کرده است، پرده برمی‌دارد. حالا قدش کشیده‌تر به نظر می‌رسد و وقتی توی بارانی گشاد و سرمه‌ای رنگش دست و پا می‌زند و سر به زیر و آهسته از کنار خیابان رد می‌شود، به نظرم می‌آید پدربزرگ آن ج

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.