پاورپوینت کامل سیمای انسانی والا ۴۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سیمای انسانی والا ۴۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سیمای انسانی والا ۴۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سیمای انسانی والا ۴۵ اسلاید در PowerPoint :

نوشتن درباره شادروان خانلری برای من دشوار است. دکتر، استاد و دانشمند و دوست بزرگوار من بود. خاطره‌های گوناگونی که من در دوران طولانی دوستی‌ام با او دارم، بسیار است و جمع‌آوری آنها در مقاله‌ای و حق مطلب را ادا کردن از محالات است.

درباره پرویز ناتل خانلری به بهانه سی‌امین سالمرگش

نوشتن درباره شادروان خانلری برای من دشوار است. دکتر، استاد و دانشمند و دوست بزرگوار من بود. خاطره‌های گوناگونی که من در دوران طولانی دوستی‌ام با او دارم، بسیار است و جمع‌آوری آنها در مقاله‌ای و حق مطلب را ادا کردن از محالات است.

در اینجا من مجبورم تنها به خاطره‌هایی از او در حیطه محدود و مخصوصی اکتفا کنم و امید دارم بتوانم از عهده آن برآیم و سیمایی که از او در این حیطه شناخته‌ام به نمایش بگذارم.

من اولین داستانم را در مجله سخن چاپ کردم. در سال ۱۳۳۶، مجله سخن، مسابقه داستان‌نویسی گذاشته بود و من در آن شرکت کردم و داستان من، جایزه اول را برد و در سخن چاپ شد. در آن موقع من در دانشکده ادبیات درس می‌خواندم و یکی از استادهای من، دکتر خانلری بود. یک ‌بار که دکتر در حیاط دانشکده قدم می‌زد، خودم را به او معرفی کردم. برخوردش چنان ساده و دوستانه بود که من همیشه این صحنه را پیش چشم دارم. استاد عالیقدری با شاگرد کم‌قدر و کوچکی چنان حرف زد که این شاگرد اصلا متوجه فاصله عمیق میان خود و استاد نشد و جرات یافت از نوشته‌های دیگری که هنوز چاپ نکرده بود، برای استاد حرف بزند و به تشویق او داستان دیگری را به دفتر مجله سخن ببرد و بعد داستان‌های دیگرش را اغلب در این مجله منتشر کند.

دکتر داستان‌ها را می‌خواند و گاه به نکته‌هایی اشاره می‌کرد و تذکراتی می‌داد. اظهارنظرهایش همیشه کلی بود. داستانی را که در کل می‌پسندید، نقص‌های جزیی و ایرادهای دیگر آن را نادیده می‌گرفت. دکتر بر ویژگی‌های اصیل و مهم کار انگشت می‌گذاشت و آدم را تشویق می‌کرد که این ویژگی‌ها را عمده و برجسته کند.

بعدها وقتی منتقد ارمنی‌تبار روسی، خانم ل.شخویان، نقد و تفسیری مفصل بر دو مجموعه نخستین داستان‌های من، «مسافرهای شب» و «چشم‌های من، خسته»، به روسی نوشت و ترجمه آن در شماره‌های راهنمای کتاب سال ۱۳۵۷، انتشار یافت، دریافتم که شناخت و تشخیص دکتر چقدر درست بوده است. خانم شخویان نوشته بود که خصوصیت انسان‌دوستانه آثار من او را به یاد داستان‌های آنتون چخوف می‌اندازد؛ خصوصیتی که دکتر همیشه بر آن انگشت می‌گذاشت و می‌خواست که آن را در داستان‌هایم برجسته کنم. خصوصیتی که بعدها منتقدهای خودی و بیگانه دیگری نیز آن حرف را زدند.

وقتی در جلسه‌های هیات تحریریه سخن شرکت کردم و به دکتر بیشتر نزدیک شدم؛ او را بیشتر شناختم و متوجه شدم که دکتر آدم‌شناس بزرگی است. یکی از خصوصیت‌های بارز شخصیتی او همین بود که در همان جلسه‌های اول و دوم تکلیف خود را با آدم‌ها روشن می‌کرد؛ دوستی آنها را می‌پذیرفت یا نمی‌پذیرفت. با زنان و مردان دانشمند و سرشناسی که طبیعت و روحیه‌ای متفاوت با خصوصیت روحی و خلقی او داشتند، دوستی و مودتی پیدا می‌کرد. به آدم‌های فرصت‌طلبی که با نیت و قصد سودجویانه‌ای به او نزدیک می‌شدند، میدان نمی‌داد و کنارشان می‌زد.

همین امر، مخالفان و دشمنان بسیاری برای او درست کرده بود که در هر فرصتی به او حمله می‌کردند و دوستان دکتر نیز از گزند این حمله‌ها، کنار نمی‌ماندند. دوستانی که تا آخرین روزهای زندگی‌اش او را رها نکردند و همیشه با او همراه بودند.

دکتر از اینکه می‌دید که احترام و محبت دوستان به او حتی بعد از تعطیلی مجله سخن، نه‌تنها کم نشده بلکه فزونی یافته، بسیار خشنود بود و اغلب خشنودی خود را از این بابت به زبان می‌آورد.

دوستی و احترام یاران سخن نسبت به یکدیگر فراعقیدتی بود. هرکدام از همکارهای سخن برای خود عقیده و طرز تفکر جداگانه‌ای داشتند و بارها در جلسه‌های سخن، برخورد عقاید و آرا پیش می‌آمد و مشاجره‌های شدید و تندی درمی‌گرفت اما من هرگز ندیدم یا نشنیدم که این مشاجره‌های لفظی تند و تیز به تکدر خاطر و رنجشی ویرانگر ختم شود و احیانا به ناسزاگویی و بد و بیراه گفتن به یکدیگر بینجامد. دکتر هرگز جانب کسی را نمی‌گرفت. آزاداندیشی او به دوستان مجال می‌داد که در آرامش عقاید خود را ابراز کنند.

ساواک این جلسه‌ها را خوش نداشت. چون نمی‌توانست بر مخاطب «سخن» نظارتی داشته باشد، با مجله سخن نیز سر مخالفت داشت. در مجله‌های فرمایشی یا غیرفرمایشی به «سخن» و شخص خانلری و گاهی به همکاران سخن، بسیار حمله می‌شد. یک ‌بار که ساواک مرا خواسته بود، در نهایت بهت و حیرت من به تفصیل راجع به این جلسه‌های سخن از من سوال شد و چون من در صحبتم از دکتر با عنوان استاد یاد می‌کردم، یک ‌بار بازجو از جا در رفت و به ناسزاگویی به دکتر پرداخت.

وقتی دکتر را دیدم، برایش همه ‌چیز را تعریف کردم و دکتر به انتقاد از ساواک و دستگاه پلیسی که بر مملکت حاکم شده پرداخت و گفت: «این سختگیری‌ها، نتیجه عکس می‌دهد و به خصوص جوان‌ها را بیشتر عاصی می‌کند. طبیعت جوانی اقتضا می‌کند که ناروایی‌ها و نابسامانی‌ها را تحمل نکند و در برابر زور، مقاومت کند. وقتی دهان او را می‌بندند و به انواع و اقسام می‌خواهند او را خفه می‌کنند به صورت دیگری ظاهر می‌شود.»

تعریف کرد که در دانشکده حقوق، بچه‌ها از اوضاع و احوال نابسامان دانشکده ناراضی و اعتصاب کرده بودند. رییس دانشکده ساواک را خبر کرده و ساواک عده‌ای را بازداشت کرده بود و چند نفری را زیر بازجویی شدید برده بود و بعد که آنها را آزاد کرده بود، سرشان را از بیخ تراشیده بود و آن چند نفر رفته بودند و چریک شده بودند.

گفتم: «دکتر وضع خیلی خراب است. مساله به همین سادگی نیست.» گفت: «می‌دانم، همه زیر سر آن بالایی است، به جای توجه به نیاز‌های مردم حکومت می‌کند و هرچه آدم چاپلوس و نالایق و جاهل است، دور او جمع شده. اجازه داده که خواهر و برادرهایش هرکاری بخواهند بکنند. شیرازه کارها به ‌هم ریخته. ساواک به فرح گفته که من در بنیاد فرهنگ، مخالفان را استخدام کرد‌ه‌ام. فرح می‌گفت که به او گفته‌اند که یکی از همین مخالفان (فریدون تنکابنی) را از سرکارش در بنیاد فرهنگ بازداشت کرده‌اند. به او گفتم که من از موافق و مخالف بودن کارمندان بنیاد با رژیم خبر ندارم. هر آدمی که بشود از او بهره فرهنگی گرفت، باید او را به کار گرفت و از او استفاده کرد. فرح گفته بود که چرا آنقدر پول به آنها نمی‌دهی که زندگی مرفهی داشته باشند و دنبال چیزهای دیگر نروند؟ شنیده‌ام مواجب کارمندهای بنیاد خیلی کم است. به او گفتم: بودجه بنیاد محدود است و کارمندهای بنیاد برای مواجب بیشتر در بنیاد کار نمی‌کنند.» (در مصاحبه‌ای که بعد از مرگ دکتر در مجله آینده از او منتشر شد، دکتر گ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.