پاورپوینت کامل علوم اجتماعى و توسعه تحقیقات در دانشگاه تهران ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل علوم اجتماعى و توسعه تحقیقات در دانشگاه تهران ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل علوم اجتماعى و توسعه تحقیقات در دانشگاه تهران ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل علوم اجتماعى و توسعه تحقیقات در دانشگاه تهران ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint :
مقاله حاضر،متن یکی از سخنرانیهای زندهیاد استاد دکتر غلامعباس توسلی است.این مطلب، نگرشی به تحولات دانشگاه و درک سیر تغییرات مثبت و منفی در علوم اجتماعی و انسانی در کشور ماست.
دو دهه تعیین کننده در گسترش آموزش و پژوهش دانشگاهی ایران
اشاره: مقاله حاضر،متن یکی از سخنرانیهای زندهیاد استاد دکتر غلامعباس توسلی است.این مطلب، نگرشی به تحولات دانشگاه و درک سیر تغییرات مثبت و منفی در علوم اجتماعی و انسانی در کشور ماست. دکتر توسلی بانگاهی جامع و اطلاعاتی منحصر به فرد از شرایط اولیه تأسیس دانشگاه تهران در کشورمان و ادوار اولیه در آموزش علوم انسانی، سیر آموزش و پژوهش جامعهشناسی و علوم اجتماعی را در سطح دانشگاه بررسی کرده و سپس به دوره انقلاب و شرایط پس از انقلاب فرهنگی پرداخته است. این مقاله در اصل، متن سخنرانی استاد توسلی در سمیناری با عنوان «هشت دهه علوم اجتماعی در دانشگاه تهران» بوده که در بهار سال ۱۳۹۴ ارائه شده است. این جریان به دلایل متعدد، دارای اهمیت و ارزش ویژهای است. در این مطلب، با تاریخچه و حقایق مربوط به جامعهشناسی و علوم اجتماعی در ایران پیش و پس از انقلاب آشنا میشویم و روشن است که این تاریخچه، باتوجه به نظرگاه خاص نویسنده، اهمیت و سندیت خاص دارد.
***
اگر از تأسیس مدرسه علوم سیاسی و حتی قبل از آن، از دارالفنون که در دوره ناصرالدین شاه تأسیس شده بود صرف نظر کنیم. دانشگاه تهران را باید به مثابه اولین مؤسسه علمی مدرن به حساب آوریم. این دانشگاه منحصر به فرد که در سال ۱۳۱۳ شمسی تأسیس شد سالها تنها دانشگاه جدید شمرده میشد. مکانی که با طرح و نقشه از پیش تعیین شده و با اقتباس از موسسات جدید عصر حاضر برپا شده، اکنون قریب ۸۰ سال از بنیانگذاری آن میگذرد. در طی این مدت این مؤسسه ملی مدرن هر چند چالشهایی مختلف و زیرو بم و فراز و فرودهای زیادی از محیط خارج را تحمل کرده است اما میتوان انتظار داشت که در اواخر دهه دوم قرن این مؤسسه علمی، پا بگیرد و اعضاء هیأت علمی متخصص و دانشکدههای متعددی را در خود جای دهد و از همان ابتدا آموزش و پژوهش را با هم مطمح نظر قرار دهد. بدیهی است علوم اجتماعی یا به طور اخص جامعهشناسی که یکی از علوم جدیدی است که در اروپا تازه وارد دانشگاه شده بود و تا مدتها رشته مستقلی به حساب نمیآمد فقط توانسته بود در ایران یک درس زیر عنوان جامعهشناسی پرورشی در چهارچوب رشتهها و دروس مختلف دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران تعریف کند. یک دهه طول کشید که این تک واحد درس جامعهشناسی به صورت مستقل و جامع برنامهریزی شود. از آن زمان به بعد فقط در دانشگاه تهران تعداد معدودی دانشجوی علوم اجتماعی برای تحصیلات در این رشته انتخاب وکار تحقیقاتی یک امر فرعی و ثانوی محسوب میشد. بالاخره در ۱۳۳۷ بود که مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی به عنوان یک مرکز تحقیقات اجتماعی در ایران به صورت وسیع شروع به کار کرد و دوران شکوفایی و فعالیت همه جانبه درزمینههای مختلف مسائل اجتماعی به وسیله گروههای تخصصی آغاز شد. تأسیس این مؤسسه در زمان خود تا حدود زیادی زمینه را برای تحقیقات اجتماعی فراهم کرد. ما سعی میکنیم در این گزارش، فعالیتهای این مؤسسه را توضیح دهیم و در بخش بعد سعی خواهد شد تأثیر انقلاب فرهنگی را در توسعه تحقیقات اجتماعی روشن گردد.
نخستین مرکز مطالعات و تحقیقات اجتماعی در ایران
هرکس در سالهای قبل از انقلاب به باغ نگارستان ـ محل دانشسرای عالی سابق، که در دو دهه ۴۰ و ۵۰ محل مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران شد و از اوایل دهه ۵۰ به دانشکده علوم اجتماعی تغییر نام یافت ـ سری زده باشد نمیتواند از وجود مؤسسهای که از نخستین مراکز مطالعات و تحقیقات اجتماعی در ایران بود بیتوجه بگذرد. در مؤسسه مذکور که در حدود سال ۱۳۳۷ شمسی در محل سابق دانشکده ادبیات و دانشسرای عالی اولیه با معاونت دانشکده ادبیات و گروه جامعهشناسی آن دانشکده تأسیس شد، مرحوم دکتر غلامحسین صدیقی ـ که ضمناً مدیر گروه جامعهشناسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود ـ به عنوان رئیس مؤسسه و دکتر احسان نراقی به عنوان مدیر (که یک پدیده ابداعی بود) منصوب شدند و مؤسسه را با سه هدف آموزش در سطح کارشناسی ارشد (فوقلیسانس)، پژوهش(هدف تحقیق و مطالعه) و مشاوره (جنبه کاربردی مطالعات) راه انداختند. تدریس در مؤسسه با همکاری برخی استادان دانشکده ادبیات و صاحبنظران دیگر مثل آقایان سعید نفیسی، دکتر محمود صناعی، دکتر عباسقلی خواجه نوری و دکتر علی محمد کاردان که رشتههایشان نزدیک به جامعه شناسی بود و آقایان دکتر غلامحسین صدیقی، دکتر شاپور راسخ، دکتر جمشید بهنام، دکتر احسان نراقی و… آغاز شد و دروس عمومی از جمله تاریخ اجتماعی، آمار و روانشناسی اجتماعی توسط آنها و سایر استادان به صورت حقالتدریس به عهده گرفته شد. به این ترتیب چندین سال دوره لیسانس(کارشناسی) علوم اجتماعی در دانشکده ادبیات و دوره فوقلیسانس علوم اجتماعی برای اولین بار به صورت مستقل در باغ نگارستان در مؤسسه برگزار میشد و سالها بعد این دو دوره در دانشکده علوم اجتماعی و تعاون به صورت دانشکدهای واحد و مستقل به هم پیوستند. دانشجویان دورههای اول آن از همه رشتهها بدون کنکور و به طور آزاد ثبت نام و دانشجویان سایر رشتهها غالبا نخستین بار با علوم اجتماعی آشنا میشدند. برخی که علاقه تحقیقاتی داشتند و اهل مطالعه بودند، داوطلبان در مؤسسه به کارهای تحقیقاتی میپرداختند یا دوره فوق دیپلم(کاربردی) را میگذراندند.
به تدریج کارهای تحقیقاتی وسعت یافت و مؤسسه، طرحهای تحقیقاتی از مؤسسات و سازمانهای داخلی از جمله سازمان برنامه، سازمان مسکن، برخی وزارتخانههای دیگر و از نهادهای بینالمللی مانند سازمان ملل و یونسکو دریافت میکرد و به نحوی از لحاظ بودجه خودکفا بود. سرپرست بخشهای تحقیقاتی نوعاً از استادان مؤسسه بودند، همچنین برخی از فارغالتحصیلان مؤسسه که توانسته بودند بورس خارج بگیرند پس از اخذ دکترا به مؤسسه پیوستند و در کنار آنها افرادی نیز از رشتههای دیگر، با متخصصان علوم اجتماعی همکاری داشتند و بخشها را تقویت کردند. تعداد بخشهای تحقیقاتی مؤسسه ثابت نبود و در طول زمان زیاد و کم میشد. بخشهای عمده تحقیقات در دوره نخست شامل بخش جامعشناسی شهری، بخش جامعهشناسی روستایی، بخش جمعیتشناسی، بخش جامعهشناسی سیاسی، بخش تحقیقات ایلات و عشایری، بخش اسناد و مدارک بود و بعدها بخشهای تحقیقاتی دیگر مثل بخش کار و صنعت و بخش مردمشناسی هم تأسیس شد. برخی از این بخشها بعدها توسعه یافتند و یا نامهای دیگری به خود گرفتند یا براساس طرحهای عمده و جدید به صورت مستقل کار میکردند. مثل طرح آیندهنگری (۲۰ ساله) که مستقل از بقیه بخشها فعالیت میکرد.
مؤسسه علاوه بر آموزش و تحقیق، سمینارهای مختلفی نیز برگزار میکرد. فعالیت دیگر مؤسسه، تدوین، چاپ و نشر کتب علوم اجتماعی بود که با شمارهگذاری مستقل در چاپخانه دانشگاه تهران به چاپ میرسید. از سالهای ۱۳۴۶ به بعد مؤسسه مجلهای به نام «نامه علوم اجتماعی» را نیز پایهگذاری و منتشر میکرد. به طور کلی طی سالهای ۱۳۳۷ و ۱۳۵۷ حدود ۳۵۰ گزارش تحقیقاتی در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی منتشر شده بود که ۷۹ طرح معادل ۷ر۲۲ درصد در بخش جامعهشناسی شهری و ۵۷ طرح در بخش مطالعات عشایری معادل ۳ر۱۶ درصد و مابقی در سایر بخشها منتشر شده است. جمع طرحهای تحقیقاتی اجرا شده و در حال اجرا از سال ۱۳۵۸ تا سال ۱۳۷۸ (طی ۲۰ سال بعد از انقلاب) ۱۴۲ طرح بوده که بعضی از آنها پایان نیافته بود. در اجرای این طرحها علاوه بر مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، استادان دانشکده علوم اجتماعی نیز دخیل بودهاند. (از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۵۰ طرحهای تحقیقاتی در بخشهای مختلف مؤسسه زیرمجموعه دانشکده علوم اجتماعی قرار میگیرد، برخی تحقیقات اعضای هیأت علمی بر پژوهشهای مؤسسه افزوده میشود. اما چون تأکید برآموزش است، پژوهشها رو به کاهش میگذارد. بنابراین ۱۴۲ طرح بعد از انقلاب دستاورد مجموعه مؤسسه و دانشکده باید به حساب آید.)
رشته جامعهشناسی
در سالهای ۱۳۳۷ یا قبل از آن هنوز جامعهشناسی در کشورهای پیشرفته نیز به عنوان یک رشته مستقل شناخته نمیشد. وقتی من در سال ۱۹۵۹ (۱۳۳۹) برای ادامه تحصیل به پاریس رفتم به تازگی جامعهشناسی از فلسفه جدا شده بود. فلسفه با اخلاق یک رشته شده و جامعهشناسی هم به رشته مستقلی تبدیل شده بود. با وجود این که از دوران آگوست کنت و دورکیم قریب به یک قرن میگذشت، اما جامعهشناسی به لحاظ آکادمیک و دانشگاهی هنوز جایگاه مستقلی پیدا نکرده بود که لیسانس مستقلی به نام «جامعهشناسی» وجود داشته باشد. اما باید اذعان کرد که جامعهشناسی در درون فلسفه جایگاه قابل ملاحظهای پیدا کرده بود. دورکیم در بوردو درس «جامعهشناسی آموزش و پرورش» را ارائه میداد و پس از آن در پاریس نیز جامعهشناسی تدریس میکرد. بنابراین طبیعی است در دانشگاه تهران آن زمان هنوز رشته مستقلی به نام «جامعهشناسی» وجود نداشته باشد. در ابتدا کتابی هم در زمینه جامعهشناسی وجود نداشت و بعد از چند سال، حدود ۱۳۲۰ یعنی ۲۰ سال بعد «موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی» به وجود آمد و در آنجا علاوه بر دوره لیسانس در دانشکده ادبیات، فوق لیسانس هم در موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دایر شد. دوره فوق لیسانس مجزا از لیسانس بود و از همه رشتهها دانشجو میپذیرفت.
یکی از کارهای عمدهای که در موسسه انجام میشد انتخاب واژگان و یافتن کلمات فارسی به جای اصطلاحات لاتین جامعهشناسی بود. کلمه «جامعهشناسی» به وجود نیامده بود و دکتر مهدوی و دیگران از اصطلاح «علم الاجتماع» استفاده میکردند.
عصرهای یکشنبه در دفتر دکتر صدیقی و در جلسات انجمن علوم اجتماعی برای انتخاب واژگان و اصطلاحات شرکت میکردیم. در این دوران حدود ۲۰۰ واژه وضع شد. در موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، هیچ پروژهای را بدون پرسشنامه تحقیقات میدانی پیش نمیبردند. در آن دوره تحقیقات میدانی زیادی در موسسه درباره شهرها و روستاهای مختلف ایران انجام شد که تمامی این تحقیقات به صورت طرحهای تعریف شده مکتب شیکاگو شکل گرفته بود.
موسسه برخلاف آن چه برخی آن را متهم میکنند به سمت تاریخ جامعهشناسی حرکت نمیکرد. شاید برخی افراد موسس مشی و رویکرد تاریخی داشتند. تاریخگرایان بیشتر به سوابق و سیر تاریخی تکوین جامعهشناسی میپرداختند و به کارکردها و کاربردهای آن توجه چندانی نداشتند. اما در موسسه تحقیقات اجتماعی رویکرد کلی این گونه نبود و درسهای زیادی در مورد مسائل ایران در آنجا تدریس میشد. از جمله دکتر سعید نفیسی در موسسه، تاریخ اجتماعی ایران درس میداد یا عباسقلی خواجه نوری آمار تدریس میکرد.
شاید برخی منتقدان عقیده داشته باشند که موسسه بیشتر گرایش فرانسوی داشت چون بنیانگذاران آن به مکتب فرانسه گرایش داشتند، اما پس از مدتی که فارغالتحصیلان آمریکا هم به موسسه آمدند، گرایش آمریکایی هم به تدریج رشد کرد. ناگفته نماند که موسسه تحقیقات پنج سال بعد از کودتای ۲۸مرداد تاسیس شد و در موسسه افراد زیادی مشغول تحقیق و پژوهش بودند که گرایشهای مختلف داشتند. به عنوان مثال مصطفی شعاعیان، جلال آل احمد، غلامحسین ساعدی و … با موسسه همکاری داشتند. هرکس به کار تحقیقی تمایل نشان میداد و ادعا میکرد که میخواهد کار تحقیقی انجام دهد با استقبال مواجه میشد. در حقیقت موسسه به پناهگاهی برای افرادی تبدیل شده بود که نمیتوانستند در سازمان یا موسسه دیگری به طور رسمی استخدام شوند. مرحوم نراقی در موسسه تا جایی که میتوانست زیر پوشش کارهای تحقیقاتی از همه افراد حمایت میکرد.
من پس از بازگشت به ایران در تابستان ۱۳۴۵ تدریس خود را در دانشسرای عالی تهران با سمت استادیاری از سر گرفته بودم. در این دوره نیز با مرحوم جلال آل احمد از نزدیک آشنایی بیشتری پیدا کردم و درخواست مدیر موسسه را مبنی بر همکاری با موسسه قبول کردم. بدین ترتیب در موسسه، سرپرست طرحهای تحقیقاتی گروه شهری شدم و طرحهای تحقیقاتی جامع اراک، رشت، بندرانزلی، شیراز و … به من سپرده شد. در سال ۱۳۵۰ هنگام تشکیل دانشکده علوم اجتماعی به درخواست گروه علوم اجتماعی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران از دانشسرای عالی به دانشگاه تهران منتقل شدم. در آن سال دانشکده علوم اجتماعی (مرکب از گروه اجتماعی دانشکده ادبیات، موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی و موسسه تعاون دانشگاه تهران) تاسیس شد. من از اولین کسانی بودم که در بین اعضاء جدید هیأت علمی، توانستم در سال ۱۳۵۱ به سمت دانشیاری نایل شوم، به همین دلیل هم به محض این که دکتر صدیقی بازنشسته شدند، به جای ایشان به عنوان مدیر گروه جامعه شناسی انتخاب شدم. با این که با آقای دکتر صدیقی در برخی از زمینهها اختلاف نظر داشتیم و گاه بحثمان میشد، اما ایشان به من بسیار علاقهمند بودند و از این که به عنوان جانشین ایشان انتخاب شدم رضایت داشتند. من تا زمان انقلاب، مدیرگروه بودم. آقای دکتر صدیقی بازنشسته شدند من به عنوان مدیرگروه، پیشنهاد دادم که ایشان به عنوان استاد ممتاز معرفی شوند و دانشگاه هم پذیرفت و به این ترتیب ایشان و چند نفر دیگر از جمله دکتر مهدوی و مهندس ریاضی به عنوان استادان ممتاز معرفی شدند.
همچنین به عنوان دانشیار دانشکده به سمت سرپرست انتشارات و مجله منصوب شدم. در سال ۱۳۵۵ نیز به مرتبه استادی نایل آمدم. فعالیت من در آن دوران در دانشکده جدیدالتاسیس علوم اجتماعی با شرکت در جلسات اداری و بحثهای علمی و تهیه واژگان و اصطلاحات جامعهشناختی و شرکت فعال در تدوین آییننامههای علوم اجتماعی و تجدیدنظر دروس به تجربه مناسبی تبدیل شد که بعدها در دوران پس از انقلاب فرهنگی تا زمان بازگشایی دانشگاهها با عهدهدار شدن سرپرستی بخش برنامهریزی علوم انسانی در ستاد انقلاب فرهنگی و نهایی کردن برنامههای این رشتهها و به تصویب ستاد رساندن آنها و دفاع از علوم انسانی، درست زمانی که این علوم «کفریات خفیه» خوانده میشد منجر گردید.
علوم انسانی در عبور از تنگنای انقلاب فرهنگی
پس از انقلاب پدیدهای به نام انقلاب فرهنگی به تدریج شکل گرفت؛ گرچه این پدیده بد تعبیر شده بود. مدعیان انقلاب فرهنگی در صدد اسلامی کردن دروس دانشگاهی یا به عبارت بهتر «در سرپروراندن اسلامی کردن دروس» بودند، اما در این مسأله اشکالات اساسی وجود داشت. انقلاب فرهنگی تعریف نشده بود و معلوم نبود چه کسانی و با چه معیارهایی و با چه اهدافی باید دروس را اسلامی کنند و این ایدهآل را تحقق بخشند. حتی مبانی و اصول این ایدهآل هم مشخص نبود. کسانی که این مباحث را مطرح یا از زبان دیگران نقل میکردند، افرادی از رشتههای مختلف و نه رشتههای علوم انسانی بودند. آنها ادعای اسلامی کردن رشتههای علوم انسانی را داشتند. در چنین شرایطی بود که دانشگاهها بسته و وزارت علوم تقریبا تعطیل شد. دانشجویان و استادان سرگردان بودند و حتی توجیه پرداخت حقوق استادان با مشکل مواجه شد.
تنها ستاد انقلاب فرهنگی به عنوان ستاد تصمیمگیرنده به فرمان امام به وجود آمد و چند تن از افراد شناخته شده که غالباً باز هم از رشتههای علوم انسانی نبودند به عضویت این شورا گمارده شدند. حال وقت این بود که مشخص شود چگونه این نظریه به عمل درمیآید. از رشتههای مختلف دیگر تعدادی استاد و دانشجو که به قول خودشان مثالهایی نداشتند جمع شده و با کم و زیاد کردن چند واحد و امثال این طور اصلاح برنامهها و تغییرات جزیی در دروس مختلف را وجهه همت خود قرار داده بودند و ادعا داشتند رشتههای فنی، پزشکی و علوم
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 