پاورپوینت کامل شمس در بندِ سیم است ۵۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شمس در بندِ سیم است ۵۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شمس در بندِ سیم است ۵۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شمس در بندِ سیم است ۵۰ اسلاید در PowerPoint :

یکی از‌‌این شخصیت‌های غریب، که حضورش در عرفان و ادبیات عرفانی ما با‌ هاله‌‌ای از قداست و غرابت همراه است، شمس تبریزی است. اغلب بازگویی خصایص شمس‌الدین تبریزی با نوعی نگرش الهی و قدسی همراه است؛ و البته‌‌این مولاناست که بیش از هر کسی در آثارش، خصوصاً در دیوان کبیر، شمس را در جایگاهی چنان رفیع و قدسی نشانده، و چنان تمجیدها و توصیف‌های بی نظیری از او کرده است که در ادبیات عرفانی ما نمونه‌‌ای برای آن کمتر می توان متصوّر شد.

یکی از‌‌این شخصیت‌های غریب، که حضورش در عرفان و ادبیات عرفانی ما با‌ هاله‌‌ای از قداست و غرابت همراه است، شمس تبریزی است. اغلب بازگویی خصایص شمس‌الدین تبریزی با نوعی نگرش الهی و قدسی همراه است؛ و البته‌‌این مولاناست که بیش از هر کسی در آثارش، خصوصاً در دیوان کبیر، شمس را در جایگاهی چنان رفیع و قدسی نشانده، و چنان تمجیدها و توصیف‌های بی نظیری از او کرده است که در ادبیات عرفانی ما نمونه‌‌ای برای آن کمتر می توان متصوّر شد.‌‌این ستایش‌ها تا جایی می رسد که مولانا شطح‌گونه به بانگ بلند، صدا بر می‌دارد که: «فاش بگویم‌‌این سخن، شمس من و خدای من». اغلب کتاب‌ها، مقالات و سخنرانی‌هایی نیز که درباره شمس تبریزی و شخصیتش نوشته و‌‌ایراد شده است، تحت تأثیر‌‌این فضای قدسی و چهره‌ی خداگونه بوده است.

ما شمس را حتی اگر در جایگاه یک ولی ببینیم، باز ناگزیریم سویه‌ی انسانی او را نیز مطمح نظر داشته باشیم، انسانی که می‌خورده، می‌خوابیده و با اطرافیانش به حشر و نشر می نشسته است، و در‌‌این نشست و برخاست‌ها گاه رفتاری از او سر می‌زده است که خواهی نخواهی، دیگران را وامی‌داشته که با او به ستیزه و دشمنی برخیزند و درباره‌اش، درست یا نادرست، به داوری بنشینند، گرچه گیریم که داوریشان نیز چون قضاوت موسی (ع) در رویارویی با رفتار خضر پیامبر، صرفاً بر جنبه‌ی ظاهری استوار بوده باشد؛ زیرا مردم عادی معمولا بصیرتی که بتوانند در برابر تمام اعمال اشخاصی چون شمس، که پاره‌ای از آنها خلاف عادت می نماید، خاموش بمانند و حکم به تأویل باطنی کنند، برنماید و‌‌این کار را از رهروان جهان سوزی چون مولانا می‌توان چشم داشت، و کار هر خامِ ره نرفته‌‌ای نیست.

در‌‌این جستار برآنیم بی آن که در مقام داوری برآییم و بخواهیم یا بتوانیم در وجه‌ی الهی و قدسی شمس شک و شبهه‌‌ای‌‌ایجاد کنیم، با توجه به گفته‌های خود شمس و بر اساس گزارش‌هایی که در مقالاتش از خلق و خوی خویش به دست داده است و هم چنین چند کتاب دیگر چون مناقب افلاکی و رساله سپهسالار، یکی از خصیصه‌های او را که سبب عیب گیری مردم روزگار و نقد اطرافیانش نسبت به او شده است، گزارش کنیم؛ چنان که خود گفته است: «.. مرا جمالی هست و زشتی هست، جمال مرا مولانا دیده بود، زشتی مرا ندیده بود…» (۱/۷۴) و ببینیم‌‌این ضعفِ اخلاقی که هم روزگارانش به‌‌این شخصیت غریب، بی پرده، صریح و بی نفاق نسبت داده‌اند، تا چه اندازه واقعی بوده است و خود شمس چه توضیح یا توجیهی برای ردّ‌‌این اتهام و دفاع از خویش عرضه کرده است.

یکی از اتهاماتی که اطرافیان مولانا و آنهایی که با او هم صحبت و هم نشین بوده، به شمس نسبت داده اند،‌‌این است که: «شمس در بند سیم است». شمس‌‌این اتهام را در چند فقره از مقالات ابتدا به صورت شکوائیه بازگو می‌کند و سپس در مقام رفع و پاسخ گویی بر می‌آید.

در مجلسی در غیاب شمس که مولانا هم حضور داشته است، گویا کسانی رفتار شمس و مولانا را مقایسه می‌کنند و می‌گویند: «…مولانا از دنیا فارغ است و مولانا شمس‌الدین تبریزی فارغ نیست از دنیا …» (مقالات ۱/۱۰۰)

چیزی که در‌‌این ماجرا تأمل برانگیز می‌نماید‌‌این است که مولانا به جای آن که در مقام دفاع از شمس برآید و اتّهام دنیا دوستی را از ساحت شمس بزُداید، از منظری دیگر که بیشتر ذوقی و احساسی است وارد بحث با مخاطب یا مخاطبان می شود، و با استناد به گفته‌ی مشهور و رایج که «حُبّکَ الشیء یُعمی و یُصّمُ. عن عُیُوب المَحبُوب» گناه‌‌این نوع نگرش به کردار شمس را، از سستی ارادت تهمت زنندگان می‌داند و می‌گوید که چون شما شمس را دوست نمی‌دارید،‌‌این کردار شمس به چشمتان عیب می‌نماید، و اگر شما نیز ـ چون من ـ به او ارادت داشتید،‌‌این رفتار چنین برایتان مکروه جلوه نمی کرد. و بعد برای اثبات سخنش به‌‌این تمثیل متوسل می شود: «…نمی بینی که مادر چون طفل خود را دوست می دارد، اگر حَدَث می کند، مادر با آن همه لطف و جمال خویش پرهیز نکند، وگوید نوشت باد» (همان جا) می بینیم که مولانا خصلتِ «از دنیا فارغ نبودن» را از شمس رد نمی کند، فقط می گوید شما نیز چون من باید چنان شمس را دوست بدارید که‌‌این عیب در چشمتان حسن جلوه کند. شاید به همین علت است که شمس پاسخ مولانا را نمی پسندد و آن را در معرض ضعف و سستی می داند، و پس از ذکر تمثیل تند و تا حدودی مُوهَن، می گوید: «ما را هیچ طمعی جایی نبود، الا نیازِ نیازمند. انّما الصدقات للفقراء، الا نیاز، صورتِ تنها نی، الا صورت و معنی» (همان جا ۱/ ۱۰۰)

این ماجرا را شمس در فرازی دیگر از مقالات دوباره مطرح می کند و معلوم است از نسبتی که به او داده شده است و هم چنین نحوه‌ی دفاع مولانا، چنان بر او سخت آمده که او را وادار کرده است که در محافل مختلف درباره آن توضیح دهد و نسبتِ پول دوستی را از خود دور کند. به هر حال در‌‌این پاره مقالات لحنش نسبت به قبل تند و تیزتر است: «همه‌تان مجرمید، گفته‌‌ایت که مولانا را‌‌این هست که از دنیا فارغ است و مولانا شمس الدین تبریزی جمع می‌کند، زهی مؤاخذه که هست، زهی حِرمان..» (۱/ ۷۹) و در ادامه صحبتش نسبت دهندگان را به خدا واگذار می کند و می گوید اگر چنین حرکتی تکرار شود انها از عفو من برخوردار نشوند «و در قیامت مرا نبینند، خاصه در بهشت…» (همان جا)

اما از گزارش‌هایی که خود شمس در بازگویی خاطراتش به دست می دهد،‌‌این استنباط حاصل می شود که «در بندِ سیم» بودن را پیش از آمدن به قونیه نیز، اشخاص دیگری هم به او نسبت داده اند. و‌‌این اشخاص، صرفاً افراد عادی و مردمان کوچه و بازار نبوده، بلکه از بزرگان و مشایخ بوده اند. شمس صریحاً در‌‌این باره می‌گوید که اعتقاد بسیاری از بزرگان نسبت به او به‌‌این دلیل سست شد که از رفتارش به‌‌این نتیجه رسیده بودند که او پول جمع می‌کند: «بسیاری بزرگان از‌‌این سست شدند که او (= شمس) خود در بندّ سیم بوده است» (مقالات، ۱/ ۸۷ ۲) شمس در توضیح و تبیین‌‌این موضوع خطاب به مولانا می گوید که‌‌این کار تَرفَندی بوده است تا از دست شیخان خود را رها کند، زیرا او دنبال نیازمند و طالب می‌گشته است: «…در بند پول نبوده‌ام، در بند آن بودم که خر از پول (= پل) بگذرد.‌‌ایشان بزرگان بوده اند. شیخان بوده‌اند. من‌‌ایشان را چه کنم؟ من تو را خواهم که چنینی. نیازمندی خواهم. گرسنه‌ای خواهم، تشنه‌ای خواهم! آب زلال تشنه جوید، از لطف و کرم خویش…» (همان جا)

شمس گذشتن از سرِ مال و سیم را یکی از آزمون‌هایی می داند که طالب باید از سر بگذراند و بر‌‌این باور است که آن کسی که از پول نمی‌تواند بگذرد چگونه امکان دارد که بتواند در راه پیرش جان نثاری پیشه سازد: «هر مریدی و عاشقی که در راه شیخِ خود زَر بازی تواند کردن، سَر بازی هم تواندن کردن»(مناقب العارفین ۲ / ۶۲۸)؛ و برای تأیید حرفش متوسل به‌‌ایه «جاهَدُوا بِاأَموَالِهم و أَنفُسِهِم…»(انفال، ۷۲) می شود. او می‌گوید بعضی‌ها می‌آیند و می‌گویند راه دست‌یابی به گوهر (= راه خدا، حقیقت) بین شما و مولانا ست.‌‌ایا ما نیز می‌توانیم به‌‌این راه دست یابیم؟ من در جوابشان می‌گویم: «آری، ولیکن طریق‌‌این است …من نمی‌گویم به من چیزی بدهید، می‌آیید به صورت نیاز، آن به زبان حال پرسیدن است که راه خدا کدام است؟

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.