پاورپوینت کامل تخیل مرگ از منظر فلسفه ۱۰۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تخیل مرگ از منظر فلسفه ۱۰۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تخیل مرگ از منظر فلسفه ۱۰۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تخیل مرگ از منظر فلسفه ۱۰۴ اسلاید در PowerPoint :
آثار افلاطون در مرز میان اسطوره و فلسفه قرار دارد. وی درحالی که منتقد بزرگ هومر و هزیود (به دلیل بیپرواییشان در نسبت دادن هر گونه زشتکاری به خدایان) است، در عین حال مدافع آنان نیز هست و سقراط چه بسیار برای اثبات سخنش به الهههای یونانی سوگند میخورد. از سوی دیگر در فلسفه اشراقی افلاطون که شاید از نخستین مشارب فلسفی جهان باشد، جهان دیگر، چه به صورت عالم مُثُل و چه جهان پس از مرگ، حضوری بارز دارد.
بررسی موردی: داستان اِر در «جمهوری» افلاطون
آثار افلاطون در مرز میان اسطوره و فلسفه قرار دارد. وی درحالی که منتقد بزرگ هومر و هزیود (به دلیل بیپرواییشان در نسبت دادن هر گونه زشتکاری به خدایان) است، در عین حال مدافع آنان نیز هست و سقراط چه بسیار برای اثبات سخنش به الهههای یونانی سوگند میخورد. از سوی دیگر در فلسفه اشراقی افلاطون که شاید از نخستین مشارب فلسفی جهان باشد، جهان دیگر، چه به صورت عالم مُثُل و چه جهان پس از مرگ، حضوری بارز دارد. وی در دهمین کتاب «جمهوری»، پس از نقد شعر و شاعران و تأکید بر این معنا که تا شعر حقانیت خود را ثابت ننموده، باید طرد شود، به بحثی در باره عدل، بقای روح و وجود عالم پس از مرگ پرداخته و برای اثبات آن جهان، به داستان «اِر» ـ فرزند آرمنیوس، اهل پامفیلیا ـ اشاره میکند؛ داستانی که پس از کشته شدن اِر (در اصل بیهوشی) و بازگشت او به این جهان، چنین آغاز میشود: «به مجرد اینکه روحم از جسم جدا شد، من به همراهی بسیاری مردم دیگر به راه افتادم و ما همچنان رفتیم تا به جایی شگفتانگیز رسیدیم…» شرح افلاطون از این جهانِ پس از مرگ، بسیار دلانگیز و چنان نامنطبق با وقایع تجربه شد ماست، که ناگزیر باید آن را تخیل شاعر، راوی یا فیلسوف خواند. این مقاله شرح جهانِ پس از مرگ به قلم فیلسوفی است که گرچه او را ضد شعر و هنر میخوانند، اما با تخیلی شاعرانه مرگ را تصویر نموده است. همچنین در این نوشتار به بررسی نسبت این اندیشه افلاطون با فرهنگ ایران باستان خواهیم پرداخت.
***********
تاریخ فلسفه به صورت رسمی با فیثاغورث و فیثاغوریان (و به روایتی تالس) آغاز و با آرای افلاطون و ارسطو بدانجا فرا میرود که کسی چون آلفرد نورث وایتهد، تمامی فلسفه غرب را حاشیه آرای افلاطون میداند.۱ گرچه حضور حکمت و نوعی تئوسوفیا در ایران، هند و مصر و بینالنهرین قدمتی بیش از قرن ششم قبل از میلاد یونان داشت، اما پرسشهای وجودشناختی و مهمتر تدوین و تبویب نوعی هستیشناسی فلسفی با فلاسفه یونانی آغاز میشود. شکلگیری این فلسفه در آغاز و در عرصه و زمانهای که اساطیر المپی همچنان با اسطورهنامههایی چون ایلیاد، ادیسه، تئوگونی و روزها و کارها بر روح و جان یونانیان بهویژه عامه، حکم میراندند تا حدودی اسطورهگون است. فیثاغوریان که دستکم در ریاضیات، هندسه و موسیقی جزو اولین عالمان نظریهپرداز یونان محسوب میشوند، دقیقا در مرز اسطوره و فلسفه ایستادهاند. فیثاغورث از یک سو با نگرهای کاملا فلسفی به عدد، نظام نتنویسی موسیقایی را باب کرده و به دنبال تبیین عالم به وسیله عدد است و از سوی دیگر فرزند آپولون خوانده میشود و نیز متأثر از اورفئیسم.
تأثیرپذیری گسترده افلاطون از فیثاغورث و فیثاغوریان، رد پای اسطوره را به مبانی فلسفی این شاگردِ دلباخته سقراط کشاند و خود دلیلی گشت بر حضور گسترده این اساطیر در رسالات گوناگون افلاطون. مهمتر از حضور اسطورهها در آثار افلاطون رویکرد اسطورهای او در برخی رسالات خویش است که مهمترین آنها رساله تیمایوس در تبیین کیهانشناختی عالم و داستان «ار» در کتاب دهم جمهوری در اثبات جهان پس از مرگ و ثواب و عقاب زشتکاران و نیکوکاران است.
داستان ِار
مهمترین دغدغ کتاب جمهوری، تبیین «ماهیت عدل» است.۲ افلاطون در مباحث مختلف این کتاب سعی دارد نسبت عدل و ظلم را بررسی کند و «سعادت کامل» را نصیب مردمان عادل بداند. وی در نهمین کتاب جمهوری به شکلی دیگر بحث عدالت را پیش کشیده و میکوشد پادشاهان مستبد را با حاکمان عادل بسنجد. از دید او در کتاب نهم، مدح ظلم خطاست و ستایش عقل اوج نیکی: «بنابر این سخن مدافع عدل از هر دیدگاه که بنگری، درست است، در حالی که گفتار مدافع ظلم از هیچ لحاظ با حقیقت منطبق نیست.»۳
این بحث در کتاب دهم جمهوری نیز ادامه مییابد، لکن آغاز این کتاب بحث مشهور افلاطون درمورد تقلیدی بودن هنر و شعر و دوری آنها از حقیقت است. افلاطون در ابواب نخستین کتاب دهم با تحلیلی جامع، شاعر و نقاش را از اینرو که در انسان احساسات منفی و سرد برمیانگیزند، طرد نموده، در ادامه به بررسی تطبیقی شعر و فلسفه میپردازد. از دیدگاه او شعر خوب است، اما با حقیقت سر و کاری ندارد؛ بنابراین دوستی شعر و ثروت نباید انسان را از عدل و سایر فضایل بازدارد. این سخن افلاطون، گشودن باب جدیدی است درمورد پاداشها و درجاتی که انسان پرهیزگار بدان دست مییابد. تأمل وی در بند ۶۰۸ کتاب جمهوری در باره این معنا که بنا به بقای روح پس از این عالم، پاداش پرهیزگاری صرفاً به عالم ماده محدود نمیشود، دامن بحث را به جهان دیگر نیز میکشاند.
بخشهای بعدی این کتاب اثبات جاودانگی و خلود روح پس از مرگ است. روح چنانچه عادل باشد و انسان صاحب آن به عدل رفتار نموده باشد، عالیترین صفت روحی را داراست. از دید افلاطون انسان عادل، دوست خداست و در هر دو جهان پاداشی درخور میگیرد. وی در همین راستا و برای اثبات پاداش و عذاب جهان دیگر، به ذکر داستان «اِر» میپردازد. پیش از بیان این داستان شگفت، تأمل در این رویکرد حیرتانگیز افلاطون ضروری است وی که در ابتدای کتاب دهم، شعر و نقاشی را به دلیل خیالی بودن مورد نفی و طرد قرار میدهد اینک برای اثبات جهانی دیگر از خیال و تخیل استمداد میجوید. علت تأکید بر این معنا، توجه به این حصر فلسفی است که هر خبر و حکایت از جهان دیگر، یا محصول تخیل انسان است و یا بیان خبری صادق از سوی یک قدیس یا پیامبر. البته میتوان اثبات عقلی جهان پس از مرگ توسط فلسفه را نیز اضافه نموده و حصر فلسفی را منحصر در سه عامل دانست، لکن اثبات عقلی یک موضوع متفاوت از گزارش و خبر از آن است.
نگارنده معتقد است شرح و بیان وقایع جهان پس از مرگ، صرفا یا به تخیل ممکن است یا خبر صادق؛ برای مثال فارابی در اندیشههای اهل مدینه فاضله چنین میآورد: «در این صورت آن انسان که اینگونه امور را بیند، گوید: “خدای را عظمت و جلالی عجیب بوَد” و اموری شگفتآور بیند که ممکن نبود چیزی از آنها مطلقا و اصلا در موجودات دیگر وجود داشته باشد و البته مانعی نیست که هر گاه قوه متخیله انسانی به نهایت خود برسد در حال بیداری، از ناحیه عقل فعال،جزئیات حاضره و یا آینده را و یا محسوساتی که محاکی آنهاست، قبول کند [یعنی همه این مراحل در عالم بیداری انجام پذیرد] و همچنین محاکیات معقولات مفارقه و سایر موجودات شریفه را در حال بیداری بپذیرد و ببیند. پس او را به سبب معقولاتی که از ناحیه عقل فعال پذیرفته است، نبوتی حاصل شود به امور الهی [یعنی به امور الهی آگاه شده و میتواند از آنها خبر دهد] و این مرتبت، کاملترین مراتبی بود که قوه متخیله بدان میرسد و کاملترین مراتبی است که انسان میتواند به واسطه قوه متخیله خود بدان برسد.»۴
بنابراین روایت افلاطون از جهان پس از مرگ که نسبت به این جهان، امر غیر واقع محسوب میشود، یا استناد او به تخیل است یا قول یک پیامبر. دومی غیر قابل اثبات است؛ زیرا تاریخ یونان در آن زمان خبری از ظهور یک پیامبر ندارد، فلذا امر اول معقولتر است. گرچه بنا به نظر فلاسفه مسلمان، پیامبر نیز با خیال خویش امر غیرواقع (جهان پس از مرگ) را روایت میکند. این معنا را کسانی چون فارابی، ابنسینا و غزالی بحث نمودهاند.
از دید فارابی تخیل شگفت نبی اجاز ادراک جهان فوق القمر را میدهد و به یک عبارت از دید او و فلاسف مسلمان، پیامبر به دلیل تخیل خلاق خود با ماورا ارتباط پیدا میکند؛۵ تخیل خلاقی که خیال پیراسته و متصل پیامبر را به خیال منفصل پیوند میدهد و آنچه دریافت میدارد، تابش انوار معانی مجرد بر آیین خیال متصل اوست؛ بنابراین شاید بتوان گفت تنها عامل خبر از امور غیرواقع و بهویژه امری چون مرگ، تخیل است. گرچه در اندیشه افلاطون چنین مفهومی مورد بحث قرار نگرفته و حتی از دید او خیال در پستترین مراتب معرفت قرار دارد، لکن در «رساله ایون» تأکید میکند سخنهای زیبا که شاعران در باره موضوع شعر خود میسرایند، زاده هنر انسانی نیست، بلکه ناشی از الهامی است خدایی۶ و مهمتر در کتاب نهم جمهوری از مشخصات انسانی موزون و خویشتندار سخن میگوید که چون قصد خوابیدن میکند، جزء خردمند روح خود را بیدار ساخته و به او از افکار زیبا و اندیشمندانه غذا میدهد؛ چنین کسی در عالم رؤیا به مشاهد والاترین حقایق توفیق مییابد؛۷ بنابراین افلاطون نیز به نوعی تخیل خلاق و مقدس معتقد است.
بازگردیم به داستان «اِر». بنا به روایت افلاطون، اِر در جنگی کشته میشود. پس از ده روز، بازماندگان به سراغ کشتگان جنگ میآیند و اجساد را به تل هیزمی میکشانند تا بسوزانند. در میان این کشتگان، ناگاه به اِر برمیخورند که زنده مینمایاند. او را به شهر میبرند و تیمار میکنند. او روز دوازدهم هوش خود را باز مییابد و روایتش را از تجربه مرگ چنین تخیل میکند:
«روح من و مردگان دیگر در مسیری ادام حرکت میداد که به جایی شگفتانگیز رسیدیم؛ جایی که دو دریچه رو به آسمان داشت و دو دریچه دیگر به قلب زمین. در میان این دو دریچه، داورانی نشسته بودند و اعمال مردگان را سنجش مینمودند: کسانی که عادل بودند، لوح عدل را بر سینه آنها میچسباندند و سپس به دریچ سمت راست آسمان هدایت میکردند و کسانی که ظالم بودند، لوحی که نشان از ظلم ایشان داشت، به پشتشان نصب شده و به دریچ سمت چپ زمین فروانداخته میشدند…»
«اِر» شاهد است که ارواحی از دریچ چپ آسمان پایین میآمدند و نیز مردگانی از دریچ راست زمین بالا. چون به هم میرسیدند، شادیکنان همدیگر را در آغوش گرفته، از خاطرات خود میگفتند. ظاهراً کسانی که از دریچ راست زمین بالا میآمدند، کسانی بودند که مجازات غیرجاودان خود را تحمل کرده و اینک آماده میشدند تا به جهان بالا صعود کنند. اعمال «اِر» مورد قضاوت قرار نمیگیرد؛ زیرا از سوی داوران مأمور میشود که همه چیز را با دقت ببیند و سپس بازگردد و برای مردم بیان کند.
«اِر» به تفصیل وقایعی را که دیده، برای مردم بازگو میکند. مجازات انسانهایی که از خدایان اطاعت نمیکردند، پدر و مادر خود را آزار میدادند و انسانهای دیگر را میکشتند. حکمرانان ستمگر عذابهای وحشتناکی را میبایست تحمل کنند (و فراموش نکنیم که مباحث قبلی افلاطون بررسی تطبیقی حاکم عادل و ستمگر بود.)
حاکمان ستمگر به دست موجوداتی وحشی با قیافههای آتشین شکنجه میشدند و درحالی که دست و پا و سرشان به زنجیر بسته شده بود، گوشتشان را با خار شانه میزدند. ارواح پاک پس از هفت روز ماندن در چمنزار، در روز هشتم از آنجا رخت برمیبستند و پس از چهار روز به مکانی میرسیدند که از آنجا نوری بر پا بود. این نور که از بالا میدرخشید و از میان آسمان و زمین میگذشت، مانند ستون راست بود و از حیث رنگ شباهت زیادی به رنگینکمان داشت. جز آنکه تابانتر و پاکتر بود. در آنجا «اِر» شاهد زنجیری است که تمامی افلاک را به هم میبست این افلاک به شکل دایره بودند و در هر دایره موکّلی حاکم بود. برخی از این موکلان همان اسطورههای یونانی هستند همچون کلوتو و دیگر عناصر.
اید تناسخ
یکی از مهمترین معانی مطرح در داستان «اِر»، انتخاب تقدیر به دست مسافرانی است که از آن چمنزار به مقابل فرشتگان موکل این دوایر میرسیدند. آنها ناگزیر بودند به نزد «لاخهسیس» بروند. حضور در نزد او مساوی با انتخاب قرعهای بود که ادامه حیات بعدی آنها را مشخص میکرد. در اینجا افلاطون آشکارا به اید تناسخ که قطعاً متأثر از آرای فیثاغوریان است، فرو میغلتد. این معنا را از گفتاری چنین میتوان دریافت: «فرمان لاخهسیس دختر باکره ضرورت [جبر] را به شما اعلام میکنم: ای ارواح یکروزه! با شما زندگی نسلی تازه از جانداران فانی آغاز میشود. قرار بر آن نیست که سرنوشت به سراغ شما بیاید و شما را بگزیند، بلکه شما هر یک سرنوشت خود را خواهید گزید. هر یک از شما که پیش از دیگران قرعه به نامش اصابت کند، باید پیش از همه راه زندگی خود را برگزیند. هر کس به حکم تقدیر در راهی که انتخاب میکند، خواهد ماند. فضیلت خاص هیچ کس نیست، بلکه هر کس آن را محترم بدارد، از آن بهرهای بیشتر خواهد داشت و هر که به آن بیاعتنا بماند، بهرهاش کمتر خواهد بود. هر کس مسئول انتخاب خویش است و خدا در این باره تقصیری ندارد.»۸
مفسر قرعهها را به نزد مسافران انداخت و هر کس قرعهای برداشت. قرعهها بیانگر نمونههای زندگیهای مختلف بود و هر کدام مختار بودند هر قرعهای که میخواهند، بردارند. افلاطون انتخاب این لحظه را بسیار پرخطر میداند، لحظهای که آدمی راه خویش را انتخاب میکند. وی مخاطب خویش را به یافتن علمی تشویق میکند که بتواند نیک و بد را تمییز دهد و او را کمک نماید در همه احوال و همه جا تا حدی که برایش امکانپذیر باشد، در زندگانی خود وجه احسن را انتخاب نماید.
کلام بعدی آن مفسر بعد از انداختن قرعهها بر زمین بر استواری این معنا دلالت دارد: «کسی هم که در پایان صف جای دارد و نوبتش پس از همه ارواح است، اگر در انتخاب شیوه زندگی از خرد پیروی کند و زندگی را به جدیت و مراقبت پایان برَد، سرانجام نیکی خواهد داشت؛ بنابراین کسی که در آغاز صف جای دارد، نباید شتاب کند و آن که پس از همه میآید، نباید نگرانی به خود راه دهد.»۹
«ار» نمونهای از اصابت قرعهها را که بیانگر جبر است، بیان میکند: شخصی که قرعه اول به نام او اصابت کرده بود، قسمت خود را انتخاب کرد که حد اعلای ستمگری بود. البته وی میتوانست این قسمت را انتخاب نکند؛ اما به تعبیر افلاطون، وی از نادانی و حرص و بدون سنجیدن عواقب کار، آن را برگزید و چون پس از مدتی به عواقب کار خویش اندیشید، نالیدن آغاز کرد و به جای آنکه انتخاب خود را زیر سؤال ببرد، زبان به شکوه از بخت بد و خدایان و همه عالم به جز نفس خود گشود! «ار» پیشینه این شخص را هم میگوید. وی کسی بود که از آسمان آمده و پیشتر در کشوری آراسته و منظم زندگی کرده بود؛ لیک درستکاری را به عادت آموخته بود نه به حکمت. این جمله افلاطون تصویر اعتقاد روشن او به تناسخ است: «خبری که از جهان دیگر به ما رسیده، این است که هر کس در آغاز زندگی نوین، دل به دانش ببندد و هنگام تقسیم قرعه در پایان صف نباشد، نه تنها زندگی در این جهان را با نیکبختی و خرسندی به سر میبرد، بلکه در طی سفری هم که از اینجا به جهان دیگر و دوباره از آنجا به این جهان میکند، سختی نمی بیند؛ زیرا از راههای تاریک زمین نمیگذرد، بلکه در آسمان سیر میکند و سفر را به راحتی و خوشی میگذراند.»۱۰
«ار» برخی از انتخابهای ارواح را بازگو میکند؛ مثلاً روحی که در قالب ارفه جای داشت، زندگی به صورت قو را انتخاب کرد؛ زیرا در زندگی قبلی به دست یک زن کشته شده بود و نمیخواست از شکم یک زن به دنیا بیاید، یا مثلاً آگاممنون که به دلیل بیزاری از انسانها، زندگی به صورت عقاب را انتخاب کرد. افلاطون حد ظلم و عدل را به حیوانات نیز میکشاند. حیوانات عادل زندگی انسانی یا زندگی در کالبد حیوانات بیآزار را انتخاب میکردند و بالعکس این مسئله بسیار شبیه قواعد بنیادی حکمت هندو یعنی اصول «کارما» و «سمسارا»ست و تبیین آن مستلزم تحقیقی عمیق که مشخص سازد آیا این ایده رایج در یونان روزگار افلاطون، متأثر از اندیشه هندی بوده یا نه؟ و آیا خود دلیلی بر حضور فیثاغورثِ مؤثر بر ایده افلاطون، در هند یا مطلع از ایده هندیان است یا خیر؟
باری، ارواح پس از انتخاب، چنانچه از قرعههای خود راضی بودند، از زیر تخت «اله تقدیر» می گذشتند و سپس به جلگه فراموشی میرفتند که گرمای سوزان و موحشی بر آن مستولی بود. ار روایت میکند وقتی که شب فرا رسید، آنها در کنار رود بیخبری که آبش در هیچ ظرفی نمیگنجد، منزل کردند. برخی احتیاط ورزیده، کم نوشیدند و برخی بسیار. خاصیت این آب چنان بود که انسان را به فراموشی دچار میکرد. ارواح به خواب رفتند و در حین خواب، ناگهان مانند شهابی ثاقب به سوی عالم جدید پرتاب شدند تا از نو متولد شوند. ار نیز به عالم ماده پرتاب میشود و چون به خود میآید، خویش را روی تل هیزم میبیند که قصد سوزاندنش را دارند. استنتاج پایانی افلاطون از ذکر این قصه چنین است: «گلاوکن گرامی، بدینسان این روایت از فراموشی مصون مانده و به گوش ما رسیده است. اگر آن را به گوش هوش بشنویم، شاید مایه رهایی روح ما نیز گردد تا بتوانیم از رود فراموشی بگذریم، بیآنکه آلوده گردیم. اگر باور داریم که روح مرگناپذیر است و هر نیکی و بدی را تحمل تواند کرد و از همه نیکیها بهرهور میتواند شد، باید آن راه را در پیش گیریم که به آسمان میپیوندد و دانش و خرد و عدالت را پیشوای خود سازیم؛ چه، تنها در این صورت خواهیم توانست هم با خودمان به دوستی و صفا به سر بریم و هم با خدایان، و چون کسانی که از میدان مسابقه پیروز درآمدهاند، پاداشی را که درخور ماست، به دست آوردیم تا هم در این جهان نیکبخت گردیم و هم در طی آن سفر هزارساله که وصفش را شنیدی.»۱۱
آنچه ذکر شد، تخیل مرگ است. گرچه افلاطون اصرار دارد این یک داستان «آلکینوس» نیست؛۱۲ اما یقینا از جهانی اسطورهای که مبتنی بر تخیل است یا از خبر انسانی صادق و پیامبری راستین وام گرفته است.
منابع ایرانی این رویکرد افلاطون
مشهورترین قول در تبیین منبع و مرجع روایتی که ذکر شد، تأثیر ژپذیری افلاطون از اقوال حکمای ایرانی و بهویژه جهان پس از مرگ زرتشتی در کتاب ارداویرافنامه است. استفان پانوسی در کتاب «تأثیر فرهنگ و جهانبینی ایرانی بر افلاطون» معتقد است افلاطون سخت تحت تأثیر آرای زرتشتی بود و شاهد مثال خود را همین داستان «اِر» قرار میدهد. پانوسی به نقل از «ماسون اورسل» در کتاب «فلسفه در خاور زمین» مینویسد: «افلاطون درمورد ثنویت ایرانی کنجکاو بود، ولی ما شناخت بسیار کمی از تعالیم ایرانی در زمان افلاطون بهدست داریم تا بتوانیم تصمیم بگیریم که آیا افلاطون جز این یا آن افسانه (مانند افسان اِر ارمنی) موارد دیگری را نیز از ایران به وام برده است یا نه. یونان
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 