پاورپوینت کامل وداع «روشنفکری دینی» با دین ۹۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل وداع «روشنفکری دینی» با دین ۹۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل وداع «روشنفکری دینی» با دین ۹۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل وداع «روشنفکری دینی» با دین ۹۱ اسلاید در PowerPoint :
عمری در این خیالِ خام و هوسِ بیثمر طی شد تا کموبیش روشن شد که «شیر و شکر»ی در کار نیست بلکه در بهترین حالت در تمام این سالها با همان «آبغوره فلزی» سروکار داشتهایم که در تمثیل مخالفانِ سکولارِ روشنفکری دینی به آن اشاره میشد.
نگاهی انتقادی به اظهارات اخیر دکتر عبدالکریم سروش
«… و باز همان علی(ع) که میگفت: دنیا نزد من پستتر از عطسه یک بز است و خوارتر از استخوان خوکی است که در دست بیماری جذامگرفته، هم او بر سر این دنیا میجنگید و میگفت: تفرقهافکنان را باید به دست شمشیر سپرد. روشنفکری به معنای دقیق کلمه یک چنین چیزی است.» (عبدالکریم سروش، «رازدانی و روشنفکری و دینداری»، انتشارات صراط، چاپ ششم؛ ۱۳۸۳، صص ۲۳۰و۲۳۱) روشنفکری دینی از همان بدو تولد مخالفان زیادی داشت؛ نه فقط در میان روحانیان و مراجع سنتی دین که حتی در بین روشنفکران سکولار و حتی نواندیشان دینی و چهرههایی از قبیل مرحوم مهندس سحابی. این انتقادها معمولا ابتدا ناظر به ترکیب مفاهیم «روشنفکری» و «دینی» بود و بر پارادوکس بودنشان تاکید میشد و در ادامه، مباحث ذیل آن را نیز در بر میگرفت. چراکه به باور منتقدان کار روشنفکری از دینداری جداست و هر چند روشنفکر میتواند دیندار باشد اما یکی کردن این هر دو در یک پروژه، صعب باشد و بوالعجب کاری بُود! البته همچنان به نظر نمیرسد جمع اینها، استبعادی داشته باشد. چنانکه در عرصه جهانی شاهد ظهور افراد و نحلههایی هستیم که هم از درک عمیق علمی- فلسفی برخوردارند و هم توانستهاند باورهای دینی را پاس بدارند. اما امروز میتوان با اطمینان گفت که در جامعه ما «روشنفکری دینی» از این نظر پروژه موفقی نبوده است.
روشنفکری دینی در بنبست
عمری در این خیالِ خام و هوسِ بیثمر طی شد تا کموبیش روشن شد که «شیر و شکر»ی در کار نیست بلکه در بهترین حالت در تمام این سالها با همان «آبغوره فلزی» سروکار داشتهایم که در تمثیل مخالفانِ سکولارِ روشنفکری دینی به آن اشاره میشد. دکتر سروش البته همیشه با دست پر با منتقدان سنتی و مدرن خود درمیافتاد و از قرآن و نهجالبلاغه گرفته تا فلسفه و علم و شعر برای توجیه و تبیین پروژه خود مدد میگرفت و حقیقتا هیچ یک از آنها را یارای آن نبود تا با او هماوردی و همانندی کند؛ نه منتقدان دینی سروش و نه روشنفکران لاییک، هیچ یک نتوانستند او را از صحنه به در برند و پروژهاش را زمینگیر کنند. اما با این وجود او نتوانست از پس انسداد نهایی این پروژه برآید و به گمان نگارنده سخنان اخیر ایشان، اذعان صریحی بود بر شکست کامل پروژه روشنفکریشان تحت عنوان «روشنفکری دینی». به نظر نمیرسد پروژهای که با هدفی مشخص و چارچوبها و معیارهایی معین آغاز به کار کرد، حال پس از گذشت چند دهه که روشن شده نه از اهداف و نه از معیارها و چارچوبهایش چیزی باقی مانده باشد، بتوان سخن گفت و آن را همچنان از حیات و پویایی برخوردار دانست!
آری البته این پروژه با همه افتهایی که به ویژه در دهه اخیر تجربه کرد یک شانس و ویژگی منحصر به فرد داشت و آن وجود خود دکتر عبدالکریم سروش در راس آن بود. حقیقتا سروش با وسعت معلومات و بیان مسحور کنندهاش و موقعیت منحصر به فردش در میان روشنفکران معاصر ایران، خوش میدرخشید و توانست ضعفهای جدی «روشنفکری دینی» را با استعدادهای بینظیر خود بپوشاند و از فروریختن برجی که شاید از ابتدا بنایش راست نبود، جلوگیری کند. اما به نظر میرسد در طول یکی، دو دهه اخیر آنقدر این پروژه مورد استحاله قرار گرفته و آنقدر از بخش دینی آن به نفع بخش روشنفکریاش زده شد که حقیقتا مشخص نیست بر چه اساس بتوان همچنان ادعا کرد این نوع از روشنفکری همچنان دینی است.
هر چند معمار این بنا، مهندسی زبردست بود اما تناقضات درونی این پروژه، نهایتا کار را یکسره کرد و با امواج تخریبی خود نه تنها بنا را به ویرانی انداخت بلکه حتی معمار محتشم و مجرب آن را نیز در این شکست با خود همراه کرد.
روشنفکری دینی؛ پله پله تا سقوط
دکتر سروش ابتدا با تکیه بر «خاتمیت» و درک اقبالی از این مفهوم، مرجعیت دینی ائمه شیعه را زیر سوال برد (در نامه به حجتالاسلام محمدسعید بهمنپور در اوایل دهه ۸۰ شمسی) و در گامهای بعدی وارد مساله قرآن شد و از «کلام محمد(ص)» سخن گفت و در این اواخر هم از وحی چیزی نماند جز رویاهای محمد(ص)! و اینکه اساسا قرآن حاجت به تفسیر ندارد چراکه اساسا با خواب و رویا چنین نمیکنند بلکه باید آن را تعبیر کرد و به جای مفسران، معبران و خوابگزاران هستند که باید تکلیف ما با نص مقدسمان را معلوم کنند! قبل از اظهارات اخیر دکتر سروش در جلسات متاخر «دین و قدرت»، مساله «رویای محمد(ص)» شاید شکستخوردهترین تئوری او بود در طول سالهایی که به کار فکری و روشنفکری مشغول بود.
اینکه صرفا ایدهای به نام «رویا» به جای «استماع» بنشیند و «وحی» را از حالت سمعی به بصری تبدیل کند به خودی خود واجد اهمیت چندانی نیست. به خصوص که دکتر سروش فهم قرآن را موکول به خوابگزاری تعبیر کردهاند و معلوم نیست از این مساله دقیقا چه درکی دارند. نه خود ایشان و نه کسی به اشاره ایشان تا کنون چنین نکرده و نشانهای هم از چنین کاری در دست نیست که به هر حال روزی در آیندهای نامعلوم این کار انجام خواهد شد. به همین جهت با اینکه سالهاست از طرح «رویای رسولانه» میگذرد اما خود ایشان همچنان در بیاناتشان صرفا از تفاسیر مفسرین بهره میگیرند و کمترین عنایتی به ایده خود در این مساله ندارند.
اگر طرح مساله «خاتمیت» با آن درک ویژه، حجیت امامت را در «روشنفکری دینی» زیر سوال برد، طرح «رویاهای محمد(ص)» این بار حجیت قرآن را مخدوش کرد و عملا از هیچیک از دو رکن «ثقلین» برای «روشنفکری دینی» چیزی باقی نماند! هر چند «روشنفکری دینی» به عنوان یک پروژه مدتهاست اهمیت خود را از دست داده اما همچنان میتوانست به یمن حضور عبدالکریم سروش در راس این جریان کموبیش به حیات خود ادامه دهد؛ بیان شیوا و احاطه وسیع دکتر سروش بر معارف فلسفی، الهیاتی، کلامی، تاریخی، ادبی و علمی میتوانست آدمی را همچنان پای سخنان او میخکوب نگه دارد و حتی مواردی را که حق نمییافت نیز همچنان حمل بر صحت کند و با خود بگوید شاید چنان نباشد که به نظر میرسد و انشاالله که اینطور نیست و… . پس از موارد بسیاری از اظهارات دکتر سروش، پارهای دوستداران و شاگردان ایشان- نه لزوما دانشجویان آکادمیک یا کلاسهای حضوریشان- هم در خلوت با خویش، گریبان خود را میگرفتند و هم در جلوت با دوستان و همفکران آشنا با مباحث استاد، سر حرف را باز میکردند و یکی له و دیگری علیه فلان نظر استاد، بحثهای طولانی میکرد که نگارنده در هر دو وجه، تجارب متعدد و طولانی دارد. اما سیویکمین سخنرانی ایشان در سلسله درسهای «دین و قدرت»- به ویژه پارت دوم آن- آب یخی بود که روی همه آن بحثهای داغ ریخته شد.
پارت اول سخنرانی مذکور که منتشر شد، چندان به نظر عجیب نمیرسید بلکه بیشتر نشاندهنده یافتههای محققانه ایشان بود که با بیانی رسا و بدون لکنت- و در کمال صداقت- با مخاطبانشان در میان میگذاشتند.
تصور میشد ایشان نکتهای را یافتهاند و ارشمیدسوار فریاد برآوردهاند که بر اساس یافتههای متاخرشان متوجه شدهاند که تا کنون راه را به خطا آمدهاند و آنچه در نظر داشتهاند احتمالا دینی نیست که مورد نظر رسول خدا و نص مقدس باشد- اگر در نظر ایشان اساسا قداستی برای متن وجود داشته باشد- و حال وقت آن رسیده راه آمده را بازگشته و چنانکه پیشتر سرودهاند، زمزمه کنند که:«به شفاخانه قانون تو افتاد نجاتم/ کیمیایی است سعادت ز فتوحات تو جاری» و در داوری تناقض درونی «روشنفکری دینی» جانب دین را بگیرند و به حرمت آن دست از پروژه روشنفکری ناموفق خود بشویند چراکه پیش از این خطاب به پیامبر رحمت سروده بودند که:«خِرد آن پایه ندارد که بر او پای گذاری». اما بعد از چند روز انتظار با انتشار پارت دوم سخنرانیشان در کمال شگفتی دیدیم که فرمودهاند بله پیامبر اسلام «اقتدارگرا» بودند و در این راه از خشونت هم پرهیز نداشتند و اساسا اقتدارگرایی و خشونت در ذات اسلام است نه حتی بالعرض! و از همه اینها مهمتر اینکه «ما نباید پیامبری کنیم»! و این پیامبری نکردن به نظر نمیرسد معنایی جز این داشته باشد که باید سنت رسول خدا را یکسره کنار گذاشت. تکلیف امامت و قرآن هم که پیش از این روشن شده بود. اولی با «خاتمیت» و دومی با «رویای محمد(ص)»! معلوم نیست دینی که اکنون در اظهارات ایشان به مظهر اقتدارگرایی تقلیل یافته و پیامبرش هم کسی جز «یک رجُل سیاسی که دارای اراده معطوف به قدرت است» نبوده، چه چیزی خواهد ماند که قابل پیروی باشد؟ و اساسا چه پیامی از این پیامبر خواهد ماند که درخور دریافت و تبعیت باشد که با اصل «خاتمیت» هم در تناقض نیفتد؟ البته ایشان طبیعتا برای اظهارات خود مستنداتی داشتند و مرتب به کتب روایی شیعی و سنی در تایید نتیجه خود ارجاع میدادند. همان روایاتی که ایشان بارها تاکید کرده بودند ما به هیچکدام آنها نمیتوانیم اعتماد کنیم مگر اینکه خلافش ثابت شود. اما در این بحث دایما به سیره ابن هشام و سیره ابن اسحاق، صحاح ستّه و «عیون اخبارالرضا»ی شیخ صدوق و «بحارالانوار» مجلسی- که یکی، دو بار ایشان با نوعی طعن، تخفیف و تحقیر از قول یکی از دوستانشان، نام این کتاب را تغییر میدادند- ارجاع میدادند و بر آنها استناد میکردند و نتیجهگیری قطعی و ابطالناپذیر میکردند! حتی وقتی یکی از مخاطبان ایشان در جلسه مذکور، راجع به اعتبار این احادیث، سماجت نسبتا زیادی کرد، ایشان در جواب گفتند اگر بخواهید این مقدار سختگیری کنید، در برخی آیات قرآن هم ممکن است به اعتبار تاریخی آنها خدشهای وارد باشد و…!
این در حالی است که مدتی پیش در ضمن سخنرانی «از غدیر تا کربلا» در پاسخ به سوالی درباره «علم لدُنی» باز ایشان با نوعی تخفیف فرمودند من نمیدانم از کسانی که میگویند، بپرسید! چیزی که دستکم نگارنده شنیدنش را از شخصیتی چون ایشان انتظار نداشت! چراکه حداقل انتظار این بود که مثل برخی روشنفکران عرب نظیر عابدالجابری عمل کنند که وقتی در مورد مساله «جن» مورد سوال قرار گرفت، گفت در حدی که قرآن اشاره کرده ما پذیرفتهایم اما لازم نمیدانیم بیش از آن در بحثهای خود به آن ورود کنیم.(مراجعه شود به گفتوگو با عابدالجابری در «نومعتزلیان»، محمدرضا وصفی، انتشارات نشر نگاه معاصر) در مورد علم لدّنی هم دستکم انتظار میرفت ایشان با قرائت آیه «فوجدا عبْدًا مِنْ عِبادِنا آتیناهُ رحْمهً مِنْ عِنْدِنا و علمْناهُ مِنْ لدُنا عِلْمًا» (کهف، آیه ۶۵) بگویند در همین حد میدانم و میپذیرم و بیش از آن را نه میدانم و نه میپذیرم. اما ظاهرا اگر پروژه فکری ایشان اقتضا کند، حاضرند معیارهای خود را جابهجا کنند.
حجیت احادیث؛ بدعتی در سنت سروش
حتی ایشان در بیان پارهای روایات که اصرار خاصی بر خشونتآمیز بودن رفتار پیامبر داشتند چند بار تاکید میکردند که این روایات «مظنون و مجهول و مطعون و…» نیست. راست میگویند اما پارهای روایات دیگر هم هست که آنها هم مطعون و مجهول و مظنون و… نیستند. از جمله روایت غدیر که آن را نیز در مشهورترین و مقبولترین کتب روایی شیعه و سنی نقل کردهاند. اما دکتر سروش معمولا به سیاق اهل سنت، آن را به محبت به امام علی تفسیر میکنند. حال آنکه باید از ایشان پرسید با این تفسیر اقتدارگرایانه از رفتار و گفتار پیامبر، آیات قرآن و مجموعه آموزههای اسلام، چرا باید از آن حدیث مشهوری که نه مطعون است و نه مجهول و نه مظنون، برداشتِ غیراقتدارگرایانه داشت؟ چرا پیامبری که همواره رجل سیاسیای بوده که اراده معطوف به قدرت داشته است نسبت به مسائل سیاسی تمدنی که خواسته بود برپا کند، بیاعتنا بوده است؟ چرا پیامبری که به تعبیر ایشان نه کتابش و نه سیرهاش چندان بر سبیل عشق، محبت و رحمت نبوده است، یکباره در غدیر خطبهای میخواند که صرفا دغدغهاش این بوده که به فردی از افراد خانوادهاش محبتی ورزیده و نه لزوما ولایتش پذیرفته شود؟
سخن بر سر حقانیت شیعه یا سنی نیست بلکه صرفا بحث بر سر این است که چطور میتوان در تحلیلهای جامعهشناختی- تاریخی یک محقق بزرگی چون دکتر سروش، این میزان آشفتگی را در معیار و سنجش مشاهده کرد؟ چنانکه اشاره شد ایشان با نوعی نگاه تقلیلگرایانه(reductionistic) پیامبر، قرآن و اسلام را به فرهنگ و تمدنی اقتدارگرا که توام با خشونتهای فراوان و دهشتناک بوده است، فرو میکاهند و تصریح میکنند که اگر رحمانیت، تساهل و مدارایی هم امروز در آموزههای اسلام میبینیم نه از ناحیه پیامبر و سیره و سنتش که محصول کار عارفان و شاعرانی چون مولانا در گذشته و فرهنگ لیبرالیستی امروزی جهان است.
بعد هم توصیه اکید میکنند که ما نباید پیامبری کنیم یعنی آنچه را پیامبر فرموده و انجام داده است از نگاه ایشان ظاهرا به ما ربط چندانی ندارد و اگر همچنان این دین با این همه «اقتدارطلبی» و «خشونتگرایی» برایمان محترم و معتبر است، بهتر است به جای دست یازیدن به سرچشمههایی چون آیات قرآن و سیره رسول به عاشقانههای مولانا در «دیوان شمس» تمسک جوییم که کتاب «عشق» است و نه چون قرآن کتاب «خشیت» و «ترس»! از قضا ایشان تاکید دارند که قرآن آدمی را به طرب نمیاندازد اما دیوان شمس چنین میکند. البته اگر کتابی با آدمی چنین نکند لزوما ضعفی بر آن مترتب نیست. به طرب نینداختن قرآن اگر درست باشد، گزارهای است که فاقد کمترین اهمیت است. چراکه اساسا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 