پاورپوینت کامل «گادامر علیه هایدگر بازگشت به زبان متافیزیک» ۶۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل «گادامر علیه هایدگر بازگشت به زبان متافیزیک» ۶۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل «گادامر علیه هایدگر بازگشت به زبان متافیزیک» ۶۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل «گادامر علیه هایدگر بازگشت به زبان متافیزیک» ۶۸ اسلاید در PowerPoint :

اساس و بنیاد فلسفه،گفت‌وگوی انتقادی، انتزاعی و پیچیده درباره موضوعاتی بنیادین یعنی هستی و معرفت است. فیلسوفان بزرگ درگفت‌وگوهای نقادانه با یکدیگر، در خلال آثارشان، درباره مسائل هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی هر یک چشم‌اندازی نو در برابر چشمان انسان می‌گشایند و افق معرفتی تازه‌ای به هستی و معرفت می‌گشایند. فلسفه آلمانی در خاستگاهش یعنی ایده‌آلیسم آلمانی و در گسترش و بسطش به پدیدارشناسی در سده بیستم، فیلسوفان و متفکران بزرگی را به تاریخ عرضه کرده است، ازکانت و شلینگ و فیشته و هگل و شوپنهاور و مارکس تا نیچه و هوسرل و هایدگر و گادامر و هابرماس.

از دیالکتیک هگلی تا دیالوگ افلاطونی

محسن آزموده: اساس و بنیاد فلسفه،گفت‌وگوی انتقادی، انتزاعی و پیچیده درباره موضوعاتی بنیادین یعنی هستی و معرفت است. فیلسوفان بزرگ درگفت‌وگوهای نقادانه با یکدیگر، در خلال آثارشان، درباره مسائل هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی هر یک چشم‌اندازی نو در برابر چشمان انسان می‌گشایند و افق معرفتی تازه‌ای به هستی و معرفت می‌گشایند. فلسفه آلمانی در خاستگاهش یعنی ایده‌آلیسم آلمانی و در گسترش و بسطش به پدیدارشناسی در سده بیستم، فیلسوفان و متفکران بزرگی را به تاریخ عرضه کرده است، ازکانت و شلینگ و فیشته و هگل و شوپنهاور و مارکس تا نیچه و هوسرل و هایدگر و گادامر و هابرماس. هر یک از این فیلسوفان در تقابل و گفت‌وگوی انتقادی با یکدیگر، دیدگاه‌های عمیق و قابل تاملی درباره اساس و بنیاد فلسفه و اندیشه متافیزیکی ارایه کرده‌اند. متن پیش رو، روایتی از گفتار احمد رجبی استاد فلسفه دانشگاه تهران است که در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران با این عنوان ارایه شده است:«تاملی بر تفاوت میان رویکرد یا رهیافت هرمنوتیکی گادامر با هایدگر به مساله تناهی حقیقت.» مدیریت جلسه به عهده امیرحسین خداپرست عضو هیات‌علمی این موسسه بود. دکتر رجبی در این گفتار به شباهت‌ها و تفاوت‌های دو فیلسوف نامدار آلمانی در سده بیستم یعنی هانس گئورگ گادامر(۲۰۰۲-۱۹۰۰) و استادش مارتین هایدگر(۱۹۷۶-۱۸۸۹) می‌پردازد. رجبی نویسنده کتاب تقدیرشده «تناهی استعلایی، پژوهشی درباره هستی‌شناسی بنیادین هایدگر» (تهران: نشر هرمس، ۱۳۹۸) است که در اصل پایان نامه دکترای او در رشته فلسفه دانشگاه تهران است. این پژوهش در قالب پایان‌نامه در سال ۱۳۹۶ برنده جایزه رضا داوری‌اردکانی و در قالب کتاب در اسفند سال جاری برگزیده کتاب سال ایران شد.

*********

تاکنون درباره تفاوت رویکرد هرمنوتیکی هایدگر و گادامر بحث‌هایی صورت گرفته است. خود گادامر هم درباره هایدگر مباحث فراوانی مطرح کرده است. او هم در فصل مهمی از کتاب «حقیقت و روش» و هم پس از مرگ هایدگر در سخنرانی‌ها و مقالات متعدد راجع به هایدگر بحث کرده است. ادعای کلی گادامر در مقام شاگرد هایدگر بسیار متواضعانه است و اندیشه خودش را تایید بینش‌های اساسی هایدگر می‌داند و در مصاحبه‌ای می‌گوید که من در «حقیقت و روش» و جهت‌گیری کلی هرمنوتیک فلسفی خودم بینش‌های هایدگر متاخر را که معمولا سربسته گفته شده، فهم‌پذیر می‌کنم.

اما از متن گادامر و تفسیرها و پژوهش‌هایی که درباره آثار او صورت گرفته به تفاوت‌های میان رهیافت او و هایدگر پی می‌بریم، مثل اینکه خوانش گادامر از افلاطون متفاوت از هایدگر است. او به سنت اومانیستی توجه دارد و بحث هنر را تفصیلی‌تر از هایدگر پی می‌گیرد یا اینکه گادامر به ‌طور خاص به علوم انسانی توجه می‌کند. این تفاوت‌ها درست است اما به نظر من این نکات نتایج آن نقطه گسست اصلی بین این دو متفکر است. یعنی این نقاط تمایز باید ذیل یک مساله خاص بنیادیابی شود تا ضرورت این فاصله‌گیری مشخص شود. من کوشیده‌ام این بنیاد را در مساله تناهی حقیقت پیدا کنم.

زبان متافیزیک

گادامر ذیل مفهوم «زبان متافیزیک» و در مقاله‌ای با همین عنوان به صورت صریح و بدون پرده‌پوشی هایدگر را نقد و راه خودش را از او جدا می‌کند.گادامر در این بحث تاکید می‌کند که من با این رویکرد هایدگر موافق نیستم که قائل به زبان متافیزیک بود و می‌خواست از آن بیرون برود. او در مقاله «ساختارشکنی و هرمنوتیک» می‌گوید «من نه می‌توانم از هایدگر و نه از هیچ‌کس دیگری پیروی کنم، آن گاه که از زبان متافیزیک یا زبان درست فلسفه و مانند آن سخن می‌گوید… اینکه ما به عنوان فرزندان مغرب ‌زمین ملزم به سخن گفتن به زبان مفهوم هستیم، سرنوشت تاریخی ما را نشان می‌دهد، چنانکه خود هایدگر نیز به‌رغم تلاش‌های شاعرانه‌اش همراه با هلدرلین، شعر و تفکر را بر جداترین کوه‌ها می‌دید.»

بنابراین گادامر خود را ملتزم به زبان مفهومی متافیزیکی می‌داند و از این جهت به‌رغم تفاسیر دیگر در یک نتیجه نهایی کاملا خلاف هایدگر حرکت می‌کند و آن این است که گادامر مطالبه نهایی اندیشه متاخر یا اندیشه به اصطلاح پساگشت هایدگر را درباره گذشت یا عبور یا غلبه بر متافیزیک بیهوده می‌داند و قبول ندارد. یعنی اگر متافیزیک را زبان مفهوم و تلاش مفهوم‌پردازانه بشر برای فهم بدانیم و اگر هایدگر از زبان یا تفکر دیگری در اندیشه خودش-که آن را فلسفه نمی‌نامد- سخن می‌گوید، آن‌گاه گادامر مقابل او می‌ایستد و می‌گوید راهی جز متافیزیک و سنت متافیزیک و بازگشت به زبان متافیزیک از خلال گفت‌وگوی مدام با متافیزیک نداریم. بنابراین بحث زبان متافیزیک نشان‌دهنده جدا شدن راه گادامر و هایدگر است به ویژه در بحث‌های متاخر هایدگر که از پایان فلسفه و وظیفه تفکر سخن می‌گوید. از این حیث هرمنوتیک گادامر را می‌توان پاسخی به هایدگر خواند و نتیجه کار او را بازگشت به زبان متافیزیک خواند، درحالی که هایدگر تمنای عبور از متافیزیک دارد.

هدف ساخت‌گشایی

البته مقصود گادامر از بازگشت به زبان متافیزیک، نادیده گرفتن یا کنارگذاشتن ساخت گشایی (Destruktion) هایدگر در قبال مفاهیم متافیزیک و استفاده ساده‌انگارانه از مفاهیمی چون جوهر و عرض و وجود و… نیست.گادامر با دستراکسیون هایدگر- بنا به تفسیر خودش- همراهی دارد.گادامر در مورد وظیفه ساخت‌گشایی یا واسازی مفاهیم و زبان متافیزیک در اندیشه هایدگر می‌گوید:«وظیفه ساخت‌گشایی این است که باید اثرگذاری‌های مفهومی متصلب‌ شده را در سنت متافیزیک به تجربه فکری آغازینش بازگرداند تا این مفاهیم را به سخن درآوریم… هدف ساخت‌گشایی این است که مفهوم را از حیث درهم‌تنیدگی‌اش در زبان زنده از نو به سخن درآورد. این وظیفه هرمنوتیکی است. چنین وظیفه‌ای هیچ ارتباطی با سخن گفتنی تاریک از یک آغازگاه و امر آغازین ندارد. در چنین کاری بازگشت به یک آغازگاه رازآلود وجود ندارد (هرچند خود هایدگر نیز ممکن است گاهی به شیوه‌ای رازآلود از صدای هستی سخن گفته باشد) چنین ساخت‌گشایی قطعا در خدمت این هدف نیست که به یک آغازگاه یا آرخه تاریک یا هر چه می‌خواهد باشد، بازگردیم. این سوء فهم فاجعه‌باری خواهد بود.» بنابراین از دید گادامر برای به جریان انداختن اندیشه فلسفی و لحاظ آن به صورت هرمنوتیکی باید کار تفسیر مفاهیم بنیادین و فلسفی را از حیث ریشه داشتن آنها در تجربه فکری آغازین‌شان پیگیری کنیم و این بدان معناست که خود را به زیست جهانی تاریخی که مفاهیم از آنجا سر برآورده‌اند، نزدیک کنیم تا بتوانیم به نحوه تکوین مفاهیم بیندیشیم.

تناهی حقیقت و بی‌بنیادی بنیاد

اما اولا آیا هایدگر واقعا از یک آغازگاه تاریک سخن می‌گوید و ثانیا نسبت هایدگر با پاسخ به این پرسش چیست؟ به نظر من برای پاسخ به این پرسش‌ها می‌توان از بحث تناهی حقیقت مدد گرفت و به این وسیله می‌توان نشان داد که گادامر چگونه به سنت متافیزیک بازمی‌گردد. یعنی می‌توان یک نقطه کانونی یافت که بر اساس آن نشان داد که گادامر چگونه آن مطالبه اصلی هایدگر در خصوص ساخت‌گشایی را به مفاهیم از پیش داشته متافیزیک برمی‌گرداند و چون گادامر از پیش، مطالبه هایدگر را ذیل مفاهیم مانوس متافیزیکی طرح می‌کند، می‌تواند دوباره به زبان متافیزیک برگردد اما هایدگر نمی‌تواند. این تمایز را چگونه می‌توان صورت‌بندی کرد؟

مفهوم اساسی در تفکر هایدگر، مفهوم «بی‌بنیادی» (Abgrund) است که در انگلیسی به abyss یعنی پرتگاه یا دره یا مغاک ترجمه شده است. هایدگر می‌گوید ذات بنیاد و هرگونه بنیانگذاری مبتنی بر یک بی‌بنیادی است. مقصود او یک مطالبه نیهیلیستی یا نسبی‌انگارانه یا منکر حقیقت نیست بلکه هایدگر می‌خواهد بگوید ما باید اندیشه را به یک آغازگاهی برسانیم که از آنجا آغازین‌تر نباشد. مطالبه اصلی او این است که تنها رهیافت ممکن به فلسفه به منزله هستی‌شناسی، پدیدارشناسی است یعنی هستی را از دریچه مساله ظهور طرح کنیم.

بنیاد پدیداری پدیدار

هایدگر بنیاد ظهور را- به تعبیری در «هستی و زمان»- چیزی می‌خواند که خودش را در وهله اول نشان نمی‌دهد. نه اینکه در پس امر ظاهر چیزی نهفته است بلکه به این معنا که ظهور امر ظاهر، خودش ظاهر نیست به عبارت دیگر ساختار و بنیاد ظهور از ظاهر شدن می‌گریزد.کار پدیدارشناسی تمرکز بر این ساختار است که خودش بی‌بنیاد است. بنابراین ما بنیاد پدیداری پدیدار یا فنومنالیتی فنومن را در دست نداریم و نمی‌توانیم این بنیاد را بر چیزی بنیان بگذاریم. در نتیجه باید آن را در صرف واقعیتش به عنوان فکت نخستین حرکت اندیشه فلسفی لحاظ کنیم. هایدگر در اندیشه متقدمش، این فکت(واقعیت) نخستین را که مطلق رخداد ظهور است «واقع‌بودگی» یا «رویدادگی» (facticity) می‌خواند. این رویدادگی نقطه مقدم پدیدارشناسی و اندیشه فلسفی برای هایدگر است یعنی ما با یک واقعیت نخستینی مواجهیم و آن این است که گشودگی‌ای درکار است که باعث می‌شود ظهوری و امر ظاهری درکار باشد. این گشودگی از آن جهت که مجال می‌دهد پدیدارها ظاهر شوند، خودش ظاهر نیست بلکه خودش برای ما به تعبیر هایدگر در یک پوشیدگی باقی می‌ماند.

گادامر این رویدادگی نخستین را معمای «دا» در «دازاین» می‌خواند یعنی آن گشودگی نخستین. یعنی یک گشودگی پدید می‌آید که تمام جریان هستی‌شناسی و پدیدارشناسی ذیل آن شکل می‌گیرد. هایدگر این «دا»ی دازاین را دسترس‌ناپذیر می‌خواند. به این معنا ما در اندیشه متقدم هایدگر با تناهی مواجه هستیم.

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.