پاورپوینت کامل فلسفه حکایت شیخ صنعان ۵۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل فلسفه حکایت شیخ صنعان ۵۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فلسفه حکایت شیخ صنعان ۵۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل فلسفه حکایت شیخ صنعان ۵۴ اسلاید در PowerPoint :
سخن در باب یکی از لطیفترین و در عین حال غامضترین روایتهای عرفان اسلامی است؛ حکایت شیخ صنعان در منطقالطیر عطار. این قصه در مرز بسیار دقیق نسبت میان «شریعت» و «طریقت» منزل دارد و نمیدانیم عطار با ذکر این حکایت در بیان غلب طریقت بر شریعت است (با افعال شریعتگریز شیخ در متن عشق جنونوارش) یا غلب شریعت بر طریقت (با بازگشت نصوحوار شیخ به دامان رسول شریعت) یا در پی بیان ظریفهای دقیق است که شریعت پیش از درک طریقت، بنیان مرصوص و مستحکم ندارد، لیک پس از آن، هم شریعت به «حقیقت» بر جان مینشیند و هم طریقت، نسبتی با حقیقت مییابد.
سخن در باب یکی از لطیفترین و در عین حال غامضترین روایتهای عرفان اسلامی است؛ حکایت شیخ صنعان در منطقالطیر عطار. این قصه در مرز بسیار دقیق نسبت میان «شریعت» و «طریقت» منزل دارد و نمیدانیم عطار با ذکر این حکایت در بیان غلب طریقت بر شریعت است (با افعال شریعتگریز شیخ در متن عشق جنونوارش) یا غلب شریعت بر طریقت (با بازگشت نصوحوار شیخ به دامان رسول شریعت) یا در پی بیان ظریفهای دقیق است که شریعت پیش از درک طریقت، بنیان مرصوص و مستحکم ندارد، لیک پس از آن، هم شریعت به «حقیقت» بر جان مینشیند و هم طریقت، نسبتی با حقیقت مییابد. این گفتار با پیجویی جایگاه حکایت شیخ صنعان در متن هجرت مرغان، به دنبال پاسخ به نکت فوق است.
***
عطار داستان شگفت شیخ صنعان را در کدامین بخش از ابواب منطقالطیر مورد توجه قرار داده و چرا؟ تعیین جایگاه این قصه، عامل مهمی در کشف باطن قصه و کشف مراد شیخ بزرگ نیشابور است و اگر این کشف روی ندهد همچنان در درک لُب و مغز این قصه ناتوانیم، زیرا نمیدانیم حقیقتا این حکایت تجلیل و تکریم بیحد وحصر حضرت عشق است یا نفی و سرکوب آن؟ شیخ صنعان به حقیقت عاشقی کرد یا در دام ابلیس گرفتار آمد؟ بهرغم تمامی مباحث و روشنگریها و شرح و حاشیهها بر این حکایت، به نظر میرسد نیت عطار همچنان در پس پرده ابهام و ایهام قرار دارد. این گفتار سعی دارد نیت دقیق عطار را با ابتناء به تعیین دقیق مکانت قصه در کلیت متن منطقالطیر به دست آورد. به نظر میرسد این روش در ادراک نیت حقیقی مؤلف، به ثواب نزدیکتر و در درک باطن قصه، مفیدتر باشد. در این طریق ضروری است ماجرا را از آغاز منطقالطیر مورد توجه قرار دهیم. مرغان جهان، مجتمع میشوند و بر وجود و ضرورت حضور شاهی که آنان را سرور باشد و مملکت وجودشان را نظم و ترتیب بخشد، اتفاق میکنند. هُدهد که پیک غیب است (ملهم از نقش هدهد در قرآن) و صاحب اسرار و همنشین رسولان، با آنکه عالم را بسیار گردیده و قاصد رسولان بوده و با سلیمان(ع) و امثال او اطراف و اکناف عالم را درنوردیده و لاجرم پادشاه مرغان را به معرفت شناخته اما به انفراد، توان بار یافتن به بارگاه حضرت او را نیافته. از مرغان میخواهد همراهش شوند تا به لقای حضرت دوست بار یابند. پس نخست صفات سیمرغ یا سلطان طیور را باز میگوید و در این بیان، از احادیث و روایات بهره میبرد؛ همچون: «أن لله تبارک و تعالى سبعین ألف حجاب من نور و ظُلم لو کُشفت لأحرقت سُبُحاتُ وجهه ما دُونه» در این بیت:
صدهزاران پرده دارد بیشتر
هم ز نور و هم ز ظلمت پیش در
در دو عالم نیست کس را زهرهای
کو تواند یافت از وی بهرهای
شرح هدهد از مقام بیمثال سیمرغ به روایت عطار بسیار جذاب و دلکش است:
هیچ دانایی کمال او ندید
هیچ بینایی جمال او ندید
در کمالش آفرینش ره نیافت
دانش از پی رفت و بینش ره نیافت
قسم خلقان زان کمال و زان جمال
هست اگر بر هم نهی، مشتی خیال
لکن هدهد شرط بار یافتن به بارگاه این حضرت بیمثل و مثال را مردی و مردانگی میداند:
مرد میباید تمام این راه را
جان فشاندن باید این درگاه را
این سیمرغ سدرهنشین که بنا به روایت فوقالذکر همان پروردگار عالمیان است با حکایتی از اساطیر بلند ایرانی و با روایت حکیم نامداری چون ابوالقاسم فردوسی، تا حدودی تنزل مییابد شاید عطار در پی آن است سیمرغ بلندمرتبه حکایتش را نزدیک ساخته و ادراک او بر جان مخاطب را سهلتر سازد. شاید نیز در پی استعلای سیمرغ اساطیر است.
این حکایت حضور سیمرغ در چین است (به یاد آوردن داستان آوردن درخت گز از چین برای رستم تا به وسیل آن اسفندیار را از پا درآورد) و افتادن پری از او در نگارستان چین که سبب ظهور دو ویژگی بارز در آن اقلیم شد. اول؛ مکانت علم و حکمت یافت، چنانکه پیامبر اکرم(ص) با بیان «اطلبوا العلم ولو بالصین» آنجا را منزل علم خواند و دوم؛ اشاره به قدرت چینیان در نقاشی و نگارگری. به زعم عطار، چین این دو صفت بارز را از بال گستردن سیمرغ بر چین و گذر از آن اقلیم و افتادن پری از پرهای او بر این سرزمین دارد.
آن پر اکنون در نگارستان چینست
اطلبوا العلم و لو بالصین ازینست
استفاده از کلم نگارستان که اشارهای تلویحی و هوشمندانه به جایگاه عظیم نقاشی و نگارگری در چین است. هدهد چنان از صفات و عظمت سیمرغ سخن میگوید که شوق عظیم زیارت بر جان مرغان مینشیند؛ اما چون سفر آغاز میشود، عذر و بهانهها نیز رخ مینمایاند.
اول بهانهجوی عذرطلب، «بلبل» است. بلبل، عاشق روی گل است و روایتگر شور عشاق و علت زاری نی و زبورخوان دلباختگان و غوغاگر گلستان و محو مطلق در گل و لاجرم غافل از وجود خویش:
من چنان در عشق گل مستغرقم
کز وجود خویش، محو مطلقم
پس بنا به عشقبازی با گل، توان بار یافتن به بارگاه حضرت سیمرغ را ندارد:
طاقت سیمرغ نارد بلبلی
بلبلی را بس بوَد عشق گلی
هدهد این بهانه را چنین پاسخ میدهد که گل گرچه صاحب جمال است، اما «حُسن او در هفته میگیرد زوال» و البته این زوال در عشق حقیقی راه ندارد. گویی میخواهد به بلبل بفهماند عشق به گل، عشق به صورت است نه ذات، مجاز است نه حقیقت، زوالپذیر است نه مانا. پس حکایتی میآورد از دختر شهریار.
پادشاهی، دختری بسیار زیبا و صاحب جمال داشت. از قضا درویشی ناظر روی زیبای این دختر شد و دل و دین به یکباره باخت. دختر چون عشق آن بینوا را دید، متحیر از سادهلوحی او که عاشق دختری چنان گشته، خندهکنان از کنارش گذشت. لیک درویش این خند شیطنتآمیز را لبیک عشق خود خواند و بیقرار و شیدا در اظهار عشق کوشید. دختر در نهان درویش را به سوی خود خواند و گفت: «چگونه جمع چون توئی با من ممکن است؟ همراهان من قصد کشتنت را دارند؛ جان خویش بردار و برو.» درویش گفت صدهزاران جان همچون منی نثار روی جاودان تو باد. من جان فدای عشق میکنم اما سؤالی دارم اگر مرا این چنین از خود میرانی پس چرا آن روز به رویم خندیدی؟
گفت: چون میدیدمت ای بیهنر
بر تو میخندیدم آن ای بیخبر
بر سر و روی تو خندیدن رواست
لیک در روی تو خندیدن خطاست
این بگفت و رفت از پیشش چو دود
هر چه بود اصلا همه آن هیچ بود
کنایه از اینکه عشق بلبل به گل، گذرا و بر هیچ در هیچ است. هدهد به بلبل گفت به گل دل نبندد؛ زیرا گل عاشقیاش را به سخریه میگیرد.
خنده گل گرچه در کارَت کشد
روز و شب در ناله زارت کشد
درگذر از گل که گل هر نوبهار
بر تو میخندد نه در تو، شرم دار
بهانهگیر بعدی، «طوطی» است که سبزپوشیاش را از خضر میداند و خویش را بهرهمند از آب حیات او؛ لاجرم:
من نیارم در بر سیمرغ تاب
بس بوَد از چشمه خضرم یک آب
هدهد او را نیز به تندی سرزنش میکند که:
ای ز دولت بینشان، مرد این راه نهای؛ زیرا دوستی جان را بر جانفشانی در راه جانان ترجیح دادهای. نقد هدهد نه بر طوطی که حتی بر حضرت خضر است! خضر با دیوانهای مواجه میشود و از او میپرسد: مایلی در طی طریقت، یار و همراه من باشی؟ دیوانه پاسخ میدهد: خیر؛ زیرا تو در طلب آب حیات بودی و از آن نوشیدی تا جانت را نگه داری، لیک من هر روز دهها جان میفشانم در طریق حضرت دوست.
«طاووس» زرنگار، مرغ بهانهگیر بعدی است. وی خود را جبرئیل مرغان و نقشبسته به دست نقاش غیب میخواند. رانده شدهای از بهشت که مار بدسرشت عامل اخراجش شد. اینک نیز جز بازگشت به بهشت نیت دیگری ندارد. طاووس قصد بهشت را دارد نه سیمرغ. هدهد در ازای قرب حضرت سلطان، طلب منزل کردن را حتی اگر بهشت باشد، مکر نفس میشمارد و طاووس را به باریافتن به بارگاه حضرت حق میخواند نه نعیم او:
حضرت حق هست دریای عظیم
قطره خُرد است جنات النعیم
آن که توان راه یافتن به دریا را دارد، چرا به شبنمی دل خوش کند؟ هدهد طاووس را به طلب کل میخواند تا سودای حقیر جزءطلبی را از جانش بشوید:
گر تو هستی مرد کل، کلی ببین
کل طلب، کل باش، کل شو، کل گزین
چنانکه شاگردی از استاد پرسید: «چرا آدم از بهشت بیرون شد؟» استاد پاسخ داد آدم چون در فردوس فرود آمد، هاتفی ندا برداشت آن که در هر دو جهان، جز ما گزیند و جز به ما دل بندد، هر آنچه برگزیده، به مُهر زوالش میستانیم.
جای باشد پیش جانان صدهزار
جان بیجانان کجا آید به کار؟
«مرغابی» (بط) مرغ دیگر است، مرغی پاک وجود، دائمالغسل یا هر لحظه در حال تطهیر، زاهد مرغان؛ اما بهانهجو که بیآب هرگز توان زیستن ندارد. هدهد او را نیز به نقدی آتشین تنبه میدهد که دل به آبی خوش داشتهای، چنان که آبروی خود بردهای، آب از برای ناشستهرویان است و تو چنینی که دائم طلب آب میکنی. حکایت خیالین بودن عالم، ظریفهای لطیف در شرح آبجوئی صورتپرستانه مرغابی است. مردی از دیوانهای میپرسد فلسف وجود عالم با آنکه خیال اندر خیال است، چیست؟ دیوانه که در اوج عاقلی است، میگوید: عالم چون قطره آبی است که هم هست، هم نیست. چون به قطره بنگری، شفاف و پرنگار، ولی سست و ناپایدار است. حتی سختترین شئ عالم همچو آهن نیز چون بر بنیاد آب قرار دارد، سست است و ناماندگار. محتمل عطار در این موضع، نظر به آی شریف «من الماء کل شی حی» قرآن دارد بدون آنکه بدان تصریح کند:
هیچ چیزی نیست ز آهن سختتر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 