پاورپوینت کامل نگاه هُجویری به موسیقی در کشف‌المحجوب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نگاه هُجویری به موسیقی در کشف‌المحجوب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نگاه هُجویری به موسیقی در کشف‌المحجوب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نگاه هُجویری به موسیقی در کشف‌المحجوب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

علی ابن عثمان هُجویری (ابوالحسن علی ابن عثمان بن علی الغزنوی الجولابی الهُجویری) ازعارفان سده پنجم هجری است و همانگونه که خود می گوید، در مکتب صوفیه، اساتید فراوان دیده که از جمله آنها فضل محمد بن حسن الخُتلی و ابوالعباس احمد بن محمد الشقانی و ابوالقاسم گورگانی و خواجه مظفر را می توان نام برد. او سفرهای متعدد به سرزمین های آذربایجان و دمشق و طوس و اوزکند و تربت ابوسعید ابوالخیر و شهر مرو و سمرقند داشته و روزگاری نیز درعراق سکنی گزیده است.

علی ابن عثمان هُجویری (ابوالحسن علی ابن عثمان بن علی الغزنوی الجولابی الهُجویری) ازعارفان سده پنجم هجری است و همانگونه که خود می گوید، در مکتب صوفیه، اساتید فراوان دیده که از جمله آنها فضل محمد بن حسن الخُتلی و ابوالعباس احمد بن محمد الشقانی و ابوالقاسم گورگانی و خواجه مظفر را می توان نام برد. او سفرهای متعدد به سرزمین های آذربایجان و دمشق و طوس و اوزکند و تربت ابوسعید ابوالخیر و شهر مرو و سمرقند داشته و روزگاری نیز درعراق سکنی گزیده است. وی به غزنه می رود و زمانی را در زندان سپری می کند. درگذشت او را ۴۶۵ ه ق یاد کرده اند. زندگی او همزمان با سلطان محمود (درگذشت۴۲۱ ه ق)، سلطان مسعود و طغرل سلجوقی (که بر حوزه های غربی ایران حکومت می رانند) بوده است.

هُجویری کتاب کشف المحجوب را در پایان عمر خود در شهر لاهور، در پاسخ به پرسش های دوست همشهریش ابوسعید هُجویری نوشته است. اگرچه او سُنی حنفی بود، اما با زمینه های سایر الهیات و انواع تصوف و فلسفه فنا در آشتی بود و از این جهت گاه کسانی او را در زمره وحدت وجودی ها هم جای داده و از این بابت است که او از وحدت وجود منصور حلاج دفاع می کند، اما خط و مشی او را نادرست می داند (نیکلسون ۱۹۱۱:Xxi). زندگی او بعد از ابوسعید ابوالخیر و زمان کوتاهی پیش از خواجه عبدالله انصاری است.

کشف المحجوب، به عنوان کهن ترین رساله درمبحث تصوف در ایران، در سال ۱۹۱۱ از جانب رینولد نیکلسون ازنسخه چاپ لاهور در تقابل با نسخه هندی آن در موزه بریتانیا، به انگلیسی ترجمه و با حمایت مؤسسه اوقاف گیب از سوی انتشارات بریل منتشر شد. نیکلسون می گوید نسخه های متعددی از کشف المحجوب در کتابخانه های اروپا موجود است و اشاره می کند تا آنجا که او می داند اکنون پروفسور ژوکوفسکی در سنت پیترزبورگ بر روی آن کار می کند (پیشگفتار انگلیسی نیکلسون بر کشف المحجوب). کشف المحجوب اولین بار در سال ۱۹۲۶ در لنینگراد از سوی ژوکوفسکی منتشر گردید.

کتاب با یک پاراگراف کوتاه در سه خط به عربی در ستایش پروردگار و با درود به پیامبر و گرویدگان او آغاز می شود. او می نویسد: بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدُلله الذی کشف لاولیائه بواطن الملکوت… [بنام خداوند بخشنده مهربان، سپاس پروردگاری که پرده های پوشیده ملکوت را برای اولیای خود آشکار ساخت و اسرار جبروت سرائر (تخت های آراسته) خود را به دوستانش نشان داد… درود برفرستاده او محمد و خاندانش و پیروان او].

من بعده، قال الشیخ ابوالحسن علی بن عثمان بن ابی علی الجلابی، ثم الهُوجویری، رضی الله عنه: طریق استخارت سپردم و اغراضی که به نفس بازمی گشت از دل ستردم و به حکم استعدعای تو اسعدک الله، قیام کردم و برتمام کردن مراد تو از این کتاب عزمی تمام کردم و مر این کتاب را کشف المحجوب نام کردم، و مقصود تو معلوم گشت و سخن اندرغرض تو دراین کتاب مقسوم گشت و من از خداوند تعالی استعانت خواهم و توفیق اندر اتمام این کتاب و از حول و قوت خود تبرا کنم اندر گفت و کردار، و بالله العونُ و التوفیقُ” (۱۹۹۳:۷).

کتاب دربرگیرنده فصل های متعددی از جمله، باب اثبات العلم، باب الفقر، باب التصوف، باب لبُس و المرقعات، باب اختلافهم فی الفقر و الصفوه، باب الملامه، باب فی ذکر رجال الصوفیه من المُتاخرین علی الاختصارمن اهل البُلدان، باب فی فرق فرقهم ومذاهبهم و آیاتهم و مقاماتهم و حکایاتهم، باب نومهم فی السفر و الحضر، باب آدابهم فی الکلام و السکوت، باب آدابهم فی التزویج و التجرید، باب سماع القرآن و ما یتعلق به، باب سماع الشعر و ما یتعلق به، باب سماع الاصوات و الالحان، باب احکام السماع، باب اختلافهم فی السماع، باب مراتبهم فی السماع، باب الوجد و الوجود و التواجد و مراتبه و چندین باب دیگر درتوضیحات تفصیلی با جزئیات آنان. در “باب فی ذکر ائمتهم من التابعین رضوان الله علیهم” و “باب ذکر ائمتهم من اتباع التابعین” و “باب فی ذکر ائمتهم من التاخرین، رضوان الله علیهم اجمعین” به شرح حال عرفا و صوفیان و نحله های بسیار کسان چون اویس قرنی، ذوالنون مصری، ابراهیم ادهم، بایزید بسطامی، منصور حلاج، ابوالحسن خرقانی، ابوسعید ابوالخیر، ابوالقاسم القُشیری و ده ها کس دیگر می پردازد. این بخش از کتاب، همانند کتاب تذکره الاولیا است که فریدالدین عطار در سده هفتم درباره اولیا و بزرگان صوفیه تحریر نمود. نیکلسون می گوید: “علیرغم تجلیلی که وی نسبت به پیامبر ابراز می دارد، ما نمی توانیم هجویری را از اصول بنیادی معلمان پیشینیش، چه کهنسالان و چه جوانان همدوره او، ابوسعید ابی الخیر، عبدالله انصاری جدا سازیم. این سه عارفند که به طور آشکار تصوف ایرانی را گسترش دادند که سپس تر شکوه و جلال آن در اندیشه های فریدالدین عطار و جلال الدین رومی نمایان می شود” (۱۹۱۱ ص Xxi).

در مورد نام و علت تالیف کتاب مؤلف می گوید: “و آنچه گفتم: مرا این کتاب را کشف المحجوب نام کردم، مراد آن بود که تا نام کتاب ناطق باشد برآنچه اندر کتاب است مر گروهی را که بصیرت بود. چون نام کتاب بشنوند، دانند که مراد از آن چه بوده است و بدان که همه عالم از لطیفه تحقیق محجوب اند بجز اولیای خدا عزّ و جلّ و عزیزان درگاهش، و چون این کتاب اندر بیان حق بود و شرح کلمات تحقیق و کشف حُجب بشریت، جز این نام او را اندر خور نبود (همان ۸). نثر کتاب روان و ساده است. نمونه آن چنین است: “اکنون من ابتدا کنم و مقصود تو اندر مقامات و حُجب پیدا کنم و بیانی لطیف مر آنرا بگسترانم وعبارات اهل صنایع را شرح دهم، و لختی از کلام مشایخ بدان پیوندم و از غرر حکایات مر آن را مددی دهم تا مراد تو برآید و آن کسان که در این نگرند از علمای ظاهر و غیرهم، بدانند که طریق تصوف را اصلی قوی است و فرعی مُثمر…” (همان ۱۱).

در بخش های پایانی کتاب، چند فصل به موضوع اصوات و الحان، احکام سماع، اختلاف نظر درباره سماع، مراتب سماع، درباره رقص و دیدگاه های متفاوت نوشته است. من ابتدا بخش هایی از فصل مربوط به شنیدن الحان موسیقی و در پی آن تکه هایی از فصل مربوط به سماع را می آورم. اما پیش از آن که به آن گفته بپردازم لازم می دانم به این نکته اشاره کنم که آوردن فصلی درباره شنیدن اصوات و الحان موسیقی نشان دهنده آن است که موضوع موسیقی در جامعه و گوش دادن به آن از موضوعات بحث انگیز زمان خود بوده است. این بدان معنا است که موسیقی درجامعه جایگاهی داشته و خواهی نخواهی صاحب نظران می بایست دیدگاه های خود را درباره آن بیان کنند؛ آنهم به قصد راهنمایی وهدایت مردمان. نکته دیگر این که، به نظر می رسد نوع موسیقی ی که اجرا و مورد استفاده عامه بوده از نوع موسیقی های مخرب و زیان بار، مانند موسیقی مخنثان دوران صدر اسلام درشهر مکه نبوده، که در آن با اشعار هجو، مردمان را آزار می داده اند. ما، از اجرای موسیقی دربارگاه ها، بارگاه سامانیان و غزنویان آگاهی داریم و نوشته های تاریخی و ادبی هم از بهره وری جامعه وعموم مردم از موسیقی سخن می گویند و آنرا ابزاری برای شادمانی انسان و تزکیه حالات روانی پیشنهاد می کنند. موضوع نگاه شعرا به موسیقی را باید جدا از نگاه متشرعین درفلسفه و کلام و فقه به حساب آورد. شعر امری حسی است که بیان و احساس آن با موسیقی نزدیکی دارد. البته، دیدگاه هُجویری نسبت به موسیقی، سپس تر، از زاویه های دیگر، مورد تائیدد امام محمد غزالی (۴۵۰ – ۵۰۵ ه ق) قرار گرفت.

فصل “شنیدن اصوات و الحان” را با گفته ای از پیامبر آغاز می کند و می نویسد: “قوله، علیه السلام، زینوا اصواتکم بالقران، بیارایید آوازها را به خواندن قران. و یک روایت دیگر، زینوا القران بالاصوات الحسن، بیارایید قرآن را به صوت های خوش نیکو” (۱۹۹۳:۲۳۷). همانجا ادامه می دهد: “و اندر اخبار مشهور است که، اندر بهشت مر اهل بهشت را سماع باشد و آن چنان بود که از هر درختی صوتی و لحنی مختلف می آید. چون مؤلف شوند آن اصوات طبایع را اندر آن لذتی عظیم باشد و این نوع سماع عام است اندرمیان خلق از آدمی و غیر آن که زنده اند به حکم آن که روح لطیف است و اندر اصوات لطایفی هست، چون بشنود حس به جنس مایل باشد و این قول گروهی است که گفتم” … “و ایشان گویند که، همه راحات طبایع از تالیف و ترکیب اصوات و الحان بود” (همان).

از محتوای تائیدیه توضیح خط اول، که با گفته ای از پیامبر آغاز می شود، چنین برمی آید که از همان جا می خواهد سخن از اباحه و نیکی موسیقی به میان آورد. این روش نقل قول آوردن تائیدیه ازهمان اول، سپس تر در میان موسیقی شناسان متاخر، که می خواستند موضوع اباحه و نیک دانستن موسیقی را توجیه کنند به سنتی مبدل شد. آنان ازهمان اول با آوردن یک سوره یا حدیثی نبوی به تائید دیدگاه خود می پرداختند تا از آن طریق جایگاه معنوی موسیقی را در جامعه یا دست کم درمیان عرفا و صوفیان هموار سازند. واقعیت هم این است، که بدون تکیه به چنین گفتارهایی دفاع از موسیقی به جایی نمی رسید.

هُجویری، در نوشته بالا می گوید: “و اندر اخبارمشهور است که اندر بهشت مر اهل بهشت را سماع باشد و آن چنان بود که از هر درختی صوتی و لحنی مختلف می آید، چون مؤلف شوند آن اصوات طبایع را اندر آن لذتی عظیم باشد…”. همین نکته را هم سپس تر مولانا در دفتر چهارم مثنوی (در داستان مهاجرت ابراهیم ادهم از خراسان) می گوید که: “در بهشت این لحن ها بشنوده ایم”. البته گفتار و برداشت مولانا، که پیشتر این الحان موسیقی را در “بهشت شنیده ایم”، ناظر بر برداشت مُثل افلاتونی است که این خود داستان دیگری است، اما نافی این هم نیست که در”آینده” در بهشت آنها را نخواهیم شنید. البته مولانا همانجا هم می گوید: “مومنان گویند که آثار بهشت – نغز گردانید هر آواز زشت” را می توان چنین برداشت کرد، که گفتار ساکنان بهشت در تکلم به چنان درجه ای از زیبایی، تعالی پیدا می کند که به صوت موسیقی مبدل می شود.

نکته دیگری که هجویری در پاراگراف بالا یاد می کند این است که، ازهرکدام از درختان بهشتی الحان موسیقی به گوش می رسد. او می گوید: “و اندر اخبار مشهور است که اندر بهشت مر اهل بهشت را سماع باشد و آن چنان بود که از هر درختی صوتی و لحنی مختلف می آید”. این گفته دو موضوع را برجسته می کند: یکی این که صوت موسیقی به طورحتم از جمله ی اصوات نیکو است و به هیچ روی از دید بعضی از متشرعین اباحه آن قابل انکار نیست؛ اگرچه به نظر می رسد موضوع حرمت و اباحه موسیقی بیشتر بعد از دوران مغول در حوزه غربی تر ایران که تشیع گسترش پیدا کرد، مورد جدل واقع شد. بهرروی، اجرای موسیقی از درختان بهشتی دلیل مناسبی برای توجیه موسیقی در این جهان است. نکته دیگر این که، شخصیت درختان بهشتی به جایگاه انسان انگاری ارتقاء پیدا کرده اند. البته در مقاله “انسان انگاری موسیقی درشعر حافظ” (در پایگاه “انسان شناسی و فرهنگ”)، پیشتر این بیت “تا از درخت نکته توحید بشنوی” را از حافظ آورده بودیم و توضیح دادیم که درخت درمقام انتروپومورفیسم ایستاده و در اینجا هم همان جایگاه انسانی را به خود تخصیص داده است. باید اضافه کرد که صوت موسیقی از جمله هنرهایی است که تنها انسان فرهنگی می تواند آنرا بسازد؛ سایر اصواتی که در طبیعت، مانند اصوات پرندگان خوش صوت، در دایره هنر موسیقی قرار نمی گیرند، زیرا موسیقی تنها به اندیشه انسانی قائم است و این انسان است که موسیقی را در فرهنگ می سازد و نه طبیعت. نکته دیگر این که “چنان بود که از هر درختی صوتی و لحنی مختلف می آید” یعنی این که بهشت جای خوش گذرانی است و به معنی دیگر، هرجا موسیقی باشد آرام بخشی شادمانه بهشتی را ارمغان می آورند. پس بگذارید در این جهان هم از این اصوات بهشتی بهره ببریم!

هُجویری دراین فصل به چند داستان و واقعیت، به تاثیر موسیقی بر پرندگان و حیوانات می پردازد. او می گوید: “اسحاق موصلی اندر باغی می غنا کرد [غنا می کرد]، هزاردستان می سرایید، از لذت خاموش شد و سماع می کرد تا از درخت درافتاد و مرده، و از این جنس حکایتها شنیده اما مراد بجز این است”. “اما مراد بجز این است” یعنی به ظاهر داستان توجه نکید. به نیروی معجزه آسای صوت موسیقی که پرنده را از خوانندن باز داشت و به رقص درآورد و از شاخ فرو افتاد و مرد، توجه کنید. و دیگر این که، رابطه ای بین آواز موسیقی و سماع هست که شناخت این ارتباط، امری است پیچیده. بهرجهت، “مراد بجز این است” حکایت از پیچیدگی درک صوت موسیقی دارد.

هُجویری به رخداد دیگری اشاره می کند که تاثیر آواز موسیقی به طور معجزه آسا شتران تشنه را از آب خوردن وا داشته است. او می نویسد: “و ایشان گویند که، همه راحات طبایع از تالیف و ترکیب اصوات و الحان بود. ابراهیم خواص رضی الله عنه گوید که، من وقتی به حی از احیای عرب فراز رسیدم و به دار ضیف [مهمانخانه] امیری از امرای حی نزول کردم، سیاهی دیدم مغلول و مُسلسل [دست و پایش با زنجیر بسته]، بر در خیمه افکنده اندر آفتاب، شفقتی بر دلم پدید آمد. قصد کردم تا او را شفاعت بخواهم از امیر. چون طعام پیش آوردند مرا اکرام ضیف [مهمانی] را امیر بیامد تا با من موافقت کند چون وی قصد طعام کرد من ابا کردم. و بر عرب هیچ چیز سخت تر از آن نیاید که کسی طعام ایشان نخورد. مرا گفت ، ای جوانمرد، چه چیز ترا از اطعام من باز می دارد؟ گفتم، امیدی به کرم تو دارم. گفت، همه املاک من ترا، تو طعام بخور. گفتم، مرا به مُلک تو حاجتی نیست، این غلام را در کار من کن. گفت، نخست از جرمش بپرس، آنگاه بند از وی برگیر؛ که ترا برهمه چیزها حکم است تا در ضیافت مایی. گفتم، بگو تا جرمش چیست؟ گفت، بدان که این غلامی است که حادی است [کسی که حدُی می خواند. حدی فرمی از آواز است که برای شتران می خوانده اند و اکنون نام گوشه ای در دستگاه سه گاه است] و صوتی خوش دارد من این را به ضیاع [باغ] خود فرستادم با اشتری صد تا برای من غله آرد، می برفت و دوبار شتر بر هر شتری نهاد و اندر راه حدُی می کرد و اشتران می شتافتند تا به مدتی قریب اینجا آمدند، با دو چندان بار که من فرموده بودم. چون بار از شتران فرو گرفتند، شتران همه یگان دوگان هلاک شدند.

“ابراهیم گفت، مرا سخت عجب آمد. گفتم، ایها الامیر، شرف تو، تو را جز به راست گفتن ندارد؛ اما بر این قول برهانی باید. تا دراین سخن بودیم، اشتری چند از بادیه به چاهسار آوردند تا آب دهند. امیر پرسید که، چند روز است که این شتران آب نخورده اند؟ گفتند، سه روز. این غلام را فرمود تا به حُدی صوت برگشاد. اشتران اندر صوت وی و شنیدن آن مشغول شدند و هیچ دهان به آب نگرفتند تا ناگاه یک یک در رمیدند و اندر بادیه بپراکندند. آن غلام را بگشاد و به من بخشید”.

آوردن چنین داستانی، با نثری دل انگیز، ریشه در واقعیت هایی دارند، که گاه به تصور با توصیفات اغراق آمیز، چندان معقول نمی نمایند. نمونه آن جان دادن هفتصد تن از کنیزان داود پیغمبر از شنیدن صوت آواز او، یا اغراق در نوازندگی باربد در بارگاه ساسانی و در نوشته های دیگر که فارابی این توانایی را داشت تا ساز بزند و دیگران را بخنداند یا بگریاند و یا آنها را به خواب کند؛ همه می خواهند بگویند که صوت موسیقی معجزه آسا است.

باور این گفته ها، به شرائط زمانی هر دورانی بر می گردد. در دوران پیش از تکنولوژی چنین اعتقادهایی بیشتر قابل باورمردم بود. با این که ازمسیر گفتگو بیرون می افتیم، اما نیاز هست به این نکته بپردازم. در سال های پیش ۱۳۳۵ که برق و اسفالت و سینما در شهر ما نبود و دراویش پرده دار تصویرهای روی پرده را توضیح می دادند، کودکان گفته های آنها را باور می کردند. نمونه آن این بود که درویش به تصویر لاک پُشت اشاره می کرد و می گفت او در ابتدا یک انسان بوده است، اما هنگام نان پختن، فرزندش در کنار او مدفوع می کند. آن انسان با قطعه نانی مدفوع کودک را پاک می کند. درهمین لحظه خداوند او را تنبیه می کند و ساج (ورقه آهنی محدب که روی آتش می گذارند و خمیر را روی آن می پزند) را روی گرُده او و تخته دایره شکل (که خمیر را با چوب روی آن به صورت دایره در می آورند) را روی شکم او می گذارد. آن انسان از آن زمان به بعد به لاک پُشت مبدل می شود. کودکان گفته های اغراق آمیز را بیشتر می پسندیدند و اگر سیستم آموزشی مدرسه های مدرن نیامده بود و اوضاع به همان منوال پیش می رفت، شاید کسانی هنوز هم، مانند کودکان آن دوران ،بر این باور می ماندند که لاک پُشت و سایر جانداران به همین نحو آفریده شده اند.

برای کسانی قابل انکار نیست که صوت موسیقی، به وا قع می تواند توانایی معجزه آسایی داشته باشد و البته، حد مبالغه آن هم حد و مرزی نمی شناسد. این برداشت تنها در ادبیات ایران و عرب نیست، این موضوع به ادبیات و برداشت تمام فرهنگ های جهانی تعلق دارد. سرخپوستان، موسیقی را نیرو می دانند. هرندن می گوید: “در جنوب شرقی آمریکا و بهمین ترتیب درمناطق شمال آمریکا به موسیقی همچون یک نیرو می نگرند” (۱۳۸۸:۱۲۸). هندیان معتقدند که اگر یکی از راگاها در زندان نواخته شود، دیوار زندان فرو می ریزد. الیگیری دانته (۱۲۶۵- ۱۳۲۱ م) شاعر و فیلسوف ایتالیایی، در کتاب کمدی الهی، آنجا که با راهنمایی ویرژیل (شاعر یونانی) به دنیای درگذشتگان، به آن جهان می رود و از برزخ و دوزخ دیدن می کند، وقتی بر قایقی از دریای آتش جهنم در حال گذار است شیون و فریاد ساکنان جهنم را می بیند. در آن لحظه کسی آوازی می خواند؛ رفته رفته همه ساکنان جهنم با شنیدن آن آواز در سکوتی از آرامش و لذت فرو می روند.

هُجویری، در ادامه به تاثیر صوت بر حیوانات سخن می گوید: “و اندر خراسان و عراق عادتی است که صیادان به شب آهو گیرند، طشتی بزنند تا آهوان آواز طشت بشنوند و برجای بایستند. ایشان مر او را بگیرند” (همان ۲۳۷- ۲۳۸). داستان مشابهی است که در هندوستان با آواز، آهوان را صید می کنند. او به تاثیر موسیقی بر کودکان خردسال اشاره می کند و می گوید وقتی کودک در گاهواره گریه می کند و با آهنگ موسیقی خاموش می شود، نشان از توانایی حسی کودک است و این نشانه آن است که آن کودک در بزرگی زیرک خواهد بود. وی این گفته را از سوی بزرجمهر حکیم، چنین تائید می کند و می گوید: “ملک عجم را وفات آمد، از وی پسری ماند دو ساله. وزیر را گفتند که، اینی را برتخت مملکت باید نشاند؟ با بزرجمهر تدبیر کردند. وی گفت، صواب آید. اما بباید آزمود تا حسش درست هست و بدو امید توان داشت؟ گفتند، تدبیر چیست؟ بفرمود تا غنا می کردند، وی اندر آن میان به طرب آمد و دست و پای زدن گرفت. بزرجمهر گفت، این امیدوار است به ملک” (همان ۲۳۸).

می بینیم، هُجویری دلایل متعدد در توجیه معنویت موسیقی ارائه می دهد. گفته های وی نشان می دهد که موسیقی نقش معتبری در جامعه داشته و آن گفته هاست که هنوز هم به صورت های دیگر تکرار می شوند. با این همه، در میان گفته های وی، جمله ای دیده می شود که راه را از هرجهت بر نفی موسیقی می بندد. گفته او بیشتر شبیه پلمیک (Polemic) های افراطی سیاسیون است که از پیش بدون اینکه نظر مخاطب را بخواهد بدانند، او را با اخافه منکوب می کنند. او با تاکید بر نظرعقلا، با برهان می گوید: “و هرکه گوید مرا به الحان و اصوات و مزامیر خوش نیست، یا دروغ گوید، یا نفاق کند و یا حس ندارد و ازجمله مردمان و ستوران بیرون باشد” (ص ۲۳۸).

وی، چندبار واژه مزامیر را در کنار الحان و اصوات به کار می برد. مزامیر، که جمع مزمار است، به تنهایی به خواندن اشعار با موسیقی و ساز و آواز هم اطلاق می شود؛ اما با اشاره به کتاب عهدعتیق، مخصوصاً به فصل “غزل غزل های سلیمان”، که اشعار آن با آواز خوانده می شوند (و بندی های اروتیک نیز در آنها نوشته شده)، نگاه ما به برداشت هُجویری را پرسش برانگیز می کند. وی هیچ گریزی برای کسانی که ممکن است با الحان و اصوات و مزامیر میانه ای نداشته باشند، نمی گذارد. وی مخالفان الحان و اصوت و مزامیر را دروغ گو، نفاق افکن و در رده چهارپایان دسته بندی می کند.

این بیانیه، که اولین دیدگاه عرفا و صوفیان را درباره موسیقی به فارسی است، حاوی تهدیدی مستقیم به کسانی است که بخواهند علیه الحان و اصوات و مزامیر سخن بگویند. از درون، نمی توان علیه این بیانیه موضع گرفت، مگر آن که کل دیدگاه عرفا و صوفیان، مخصوصاً دیدگاه هُجویری را زیر پرسش برد. رینولد نیکلسون هم، در دیباچه ترجمه کشف المحجوب به انگلیسی، به تندی این آمیختگی اشاره می کند و می گوید: “کسی نمی تواند این کتاب را مطالعه کند بدون این که تجسس پیرامون وراء ترمینولوژی مدرسی (اسکولاستیک) و اندیشه های فلسفی را دنبال نکند” (۱۹۱۱صxx). نیکلسون درباره دیدگاه وی به موسیقی می گوید: “او به خوانندگان کتابش هشدار می دهد، حتی آنهایی که به درجه اعلایی از تقدس رسیده اند، که امور تعهد در اطاعت از اصول دین را رعایت کنند. نکته دیگر این که، چنان القائآت در وجد و خلسه به وسیله موسیقی و آواز و بهره وری از نمادگرایی های اروتیک در شعر است که کم و بیش داوری درباره او را محتاطانه می کند” (همان صxxi). می بینیم نیکلسون هم، خود با احتیاط از برداشت و تعاریف موسیقایی هُجویری سخن می گوید.

در جمع عرفا و صوفیان هستند کسانی که با الحان رابطه نیکویی نداشته اند. در کتاب اللمُع فی التصوف نوشته ابونصرسراج طوسی (حدود سال های ۳۷۸ هجری) [ترجمه نیکلسون ازعربی به انگلیسی ۱۹۱۴] اشاره شده که عبدالله ابن سهل هرگز حالات روحانیش تغییر نمی کرد حتی زمانی که ذکر یا قرآن یا هرگفته دیگری را می شنید است. حکایت دیگری هم از سهل ابن عبدالله هست که از او پرسیده اند چه چیزی حالات روحانی انسان را نیرومند می سازد و او را چنان توانا می سازد که همیشه در یک حالت روحانی باقی بماند؟ سهل ابن عبدالله گفت حال او درهنگام عبادت همان حالی را دارد که قبل و بعد از آن داشته است. چنین گفته شده که حالت او پیش و پس از سماع به یک روال بوده است. برای مثال، حالت جذبه او هرگز منقطع نم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.