پاورپوینت کامل معمای جهان و مشکل بزرگ فلسفه غرب در شناخت دوجوهریِ روح و جسم ۱۰۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل معمای جهان و مشکل بزرگ فلسفه غرب در شناخت دوجوهریِ روح و جسم ۱۰۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل معمای جهان و مشکل بزرگ فلسفه غرب در شناخت دوجوهریِ روح و جسم ۱۰۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل معمای جهان و مشکل بزرگ فلسفه غرب در شناخت دوجوهریِ روح و جسم ۱۰۵ اسلاید در PowerPoint :

نجف دریابندری معتقد است ضرورت دوجوهرشناختنِ روح‌وجسم با ذهن‌وماده، مشکل بزرگ فلسفه غرب در عصر جدید بود و تلاش دکارت برای حل این‌مشکل، به نظریه معروف تقارن منجر شد.

نگاهی به «درد بی‌خویشتنی» -۱

زنده‌یاد نجف دریابندری مترجم فقید، سال ۱۳۶۸ کتابی تالیفی را با همکاری نشر نو منتشر کرد که درباره فلسفه غرب بود و مفهوم مهمی را در این‌فلسفه واکاوی می‌کرد. کتاب با نام «درد بی‌خویشتنی (بررسی مفهوم الیناسیون در فلسفه غرب)» به چاپ رسید و سال‌ها بعد در شهریور ۱۳۹۶ با چاپی جدید عرضه شد. مفهوم بی‌خویشتنی از نظر دریابندری یا به تعبیر دیگران از خود بیگانگی، برای بسیاری از دردهای فردی و اجتماعی یک‌عنوان کلی محسوب می‌شود. از نظر این مترجم و مولف، وقتی همه مشکلات را با یک‌عنوان خلاصه کنیم، روشن نمی‌شود درباره چه سخن می‌گوییم؛ مثل وقتی که می‌گوییم فلان‌فرد بیمار است اما به جزئیات بیماری‌اش اشاره نمی‌کنیم.

مفهوم alienation که در زبان فارسی عموما به «از خود بیگانگی» و گاهی «بی‌خویشتنی» یا «ناخویشتنی» و نیز عبارات دیگر ترجمه شده، در فلسفه غرب سبقه‌ای زیاد دارد. ریشه این‌اصطلاح فرانسوی و انگلیسی، لغت لاتین alius (دیگر) است. در روان‌شناسی و روان پزشکی هم، «الیناسیون» عبارت است از حالت ناشی از اختلال روانی، یا همان‌ روانی‌بودن.

نجف دریابندری گفته هدفش از نوشتن «درد بی‌خویشتنی» این بوده که مساله بی‌خویشتنی را در مسیر تحول آن دنبال، و نظر متفکرانی را که به این‌موضوع پرداخته‌اند، تشریح کند. کاری که این‌پژوهشگر در این‌کتابِ به تعبیر خودش «عبوس» انجام داده، تعبیر منجزتری از مفهوم از خودبیگانگی، با عنوان «بی‌خویشتنی» است. او با اتکا به مطالعاتش در حوزه فلسفه غرب و ترجمه «تاریخ فلسفه غرب» نوشته برتراند راسل، این‌کتاب را نوشته و مطالب مندرج در کتابش، آموزه‌های مفید و مختصرومفیدی درباره فلاسفه بزرگ فلسفه غرب و همچنین مفهوم «بی‌خویشتنی» در این‌فلسفه، در اختیار مخاطب قرار می‌دهد.

یکی از نکات مهم درباره کتاب پیش‌رو، این است که دریابندری مشکلات ترجمه‌های مختلف عبارات مهم فلسفی را متذکر شده و به آن‌ها پرداخته است. کار اصلی و محوری‌اش هم در این‌کتاب این است که در دوبخش، فلسفه غرب را در جستجوی الیناسیون کندوکاو کرده است؛ بخش اول از ابتدا تا هگل و بخش دوم از هگل به بعد. این‌دو بخش هم «از دکارت تا شلینگ» و «هگل» نام دارند که هر دو، ۹ فصل را در خود جا داده‌اند. دکارت و اسپینوزا، دانش تجربی، مردم‌شناسی روشن اندیشان، وضع طبیعی و جامعه مدنی، واکنش رمانتیک، آزادی از لحاظ کانت، روسو و روزگار تباه انسان، جهان ذهنی فیخته، سقوط روح شلینگ عناوین فصل‌های بخش اول و نوشته‌های کلامی هگل، همانستی و دیگرستی، دستگاهی هگلی(۱): سفر جسمانی روح، دستگاه هگلی(۲): منطق عینی، دستگاه هگلی(۳): پدیده شناسی روح، خواجه و بنده، آگاهی والا و آگاهی پست، دورنمای تاریخی، کار حقیقی و کار بی خویشتن هم عناوین فصول بخش دوم کتاب هستند.

برای بررسی و تشریح کاری که دریابندری در این‌کتاب انجام داده، ابتدا سراغ بخش اول می‌رویم و سپس در مطلبی دیگر که در ادامه منتشر خواهد شد، درد بی‌خویشتنی را از هگل به بعد مرور و بررسی می‌کنیم.

* دکارت و اسپینوزا؛ تفاوت ثنویت و یک‌جوهری

یکی از دلمشغولی‌های رنه دکارت، پرداختن به برهان علت برای اثبات وجود خدا بود که ریشه در همان مبحث مهم «کوگیتو» یا «کوجیتو»ی او دارد. دریابندری می‌گوید جهت حرکت کارت در این‌زمینه، خلاف متافیزیک پیش از اوست چون متافیزیک پیشین، وجود خدا را از وجود جهان نتیجه می‌گیرد، اما متافیزیک دکارت وجود جهان را از روی وجود خدا اثبات می‌کند. جهانی که دکارت در فلسفه‌اش ترسیم می‌کند، با اندیشه آغاز می‌شود و خدا هم علت اندیشه است. دریابندری، همین‌نکته را یکی از اساسی‌ترین وجوه تفاوت فلسفه جدید غرب با مکاتب پیشین این‌فلسفه می‌داند که با همین‌وضعیت به هگل رسید.

در باب توضیح ماتریالیسم دکارتی، دریابندری توضیح خوبی در صفحه ۱۲ «درد بی‌خویشتنی» دارد و می‌نویسد:

«همانند شاختن ماده و گسترش سه نتیجه ناگزیر دارد: نخست این‌که جهان هستی پر است و هیچ جای خالی ندارد، یا به اصطلاح، هستی مَلا مطلق است و خلا محال است؛ زیرا گسترش باید پیوسته (یا ممتد) باشد، و پیوستگی با خلا سازگار نیست. دوم این که اتم به معنای جز تقسیم‌ناپذیر ماده بی‌معنی است، زیرا که هر جزئی از گسترش (یا مکان) از لحاظ نظری تقسیم‌پذیر است. سوم این که جهان هستی یگانه و یکپارچه است، زیرا کثرت و تنوع گِل یا سرشت جهان گسستگی در گسترش را لازم می‌آورد. این سه نتیجه را می‌توان مجموعا ماتریالیسم دکارتی نامید.»

او سپس نظریه گردال‌های دکارت را به‌معنای جهان مادی دکارت شرح می‌دهد و این‌توضیح را هم ضمن شرح خود آورده که فلسفه مادی دکارت، یکی از خالص‌ترین اشکال توضیح ساختکاری (مکانیکی یا مکانیستی) است.

همان‌طور که می‌دانیم تشریح بحث تمایز ذهن و جسم هم، یکی از دغدغه‌های مهم دکارت بود که دریابندری درباره آن می‌گوید دکارت ماده و ذهن را به‌عنوان دو جوهر می‌شناسد که هیچ‌وجه مشترکی با هم ندارند و هرکدام در اقلیم خاص خود عمل می‌کنند. دریابندری می‌گوید ضرورت دوجوهرشناختنِ روح‌وجسم با ذهن‌وماده، مشکل بزرگ فلسفه غرب در عصر جدید بود و تلاش دکارت برای حل این‌مشکل، به نظریه معروف تقارن منجر شد که در آن گفته خدا چنین مقرر کرده که رویدادهای روح و رویدادهای جسم مقارن یکدیگر باشند.

دریابندری پس از دکارت، به باروخ اسپینوزا می‌رسد و او را نماینده گرایشی می‌خواند که استقلال فلسفه را از هرگونه مرجع و بازگشت به طبیعت را به‌عنوان یک‌نظام تمام و خودبسنده اعلام کرد. او سپس، از جوردانو برونو کشیش ایتالیایی نام می‌بَرَد که به‌خاطر رویکردهای علمی خود به‌دستور کلیسا در آتش سوزانده شد و از برونو هم به گالیله می‌رسد. همان‌طور که می‌دانیم رفتار کلیسا با گالیله باعث شد دکارتِ کاتولیک، برای چاپ تفاسیر خود در علم فیزیک، دچار تردید و تاخیر شود. به‌هرحال نکته بعدی دریابندری این است که جنبش علمی رنسانس، دو جنبه متمایز دارد: جنبه عقلانی یا فلسفی و جنبه تجربی یا علمی.

در تشریح دستگاه فکری اسپینوزا، دریابندری پایه و اساس را، واقعیت هستی مطلق معرفی می‌کند که می‌توان آن را طبیعت یا خدا نامگذاری کرد. به این‌ترتیب در این‌دستگاه فکری، جهان هستی یا طبیعت، جدا از متافیزیک و مسائل ماورالطبیعه نیست. ماده و ذهن هم در این‌دستگاه، دو جوهر متمایز نیستند. همان‌طور که می‌بینیم، دو فیلسوفی که دریابندری برای بحث خود انتخاب کرده، یعنی دکارت و اسپینوزا، در این‌مساله با یکدیگر مخالف‌اند. نویسنده «درد بی‌خویشتنی» تفاوت فلسفه این‌دو را این‌گونه خلاصه می‌کند:

«فلسفه اسپینوزا را می‌توان یک‌جوهری (یا وحدتی، یا حتی وحدت وجودی) و طبیعی (ناتورالیستی) و عقلانی یا تعقلی (راسیونالیستی) نامید؛ زیرا که در این فلسفه اولا خدا همه‌چیز است و همه‌چیز خداست؛ ثانیا طبیعت سراسر جهان هستی را فرا می‌گیرد و هیچ‌چیزی ورای طبیعت نیست؛ و ثالثا در این طبیعت همه‌چیز منطقی و قانونی (یا قانونمند) است، حتی در مواردی که انسان هنوز منطق و قانون آن را کشف نکرده است.» (صفحه ۱۹)

دریابندری معتقد است در اصطلاح و لفظ اسپینوزا، نامتناهی به‌معنای تمام و کمال است نه بی‌پایان یا بی‌کران؛ یعنی چیزی که وجودش به هیچ‌چیز دیگر راجع و وابسته نیست. بنابراین، وجود نامتناهی مدنظر اسپینوزا، همان وجود قائم‌به‌ذات و واجب‌الوجودی است که فلاسفه مَدرسی می‌گفتند. همچنین در فلسفه اسپینوزا، انسان عبارت است از حالت متناهی جوهر یا طبیعت، یعنی یک‌مورد یا یک‌قطعه تعیّن‌یافته و منفردشده جوهر. بنابراین از هر دو جلوه جوهر، یعنی گسترش و اندیشه، بهره‌مند است و در آنِ واحد، به دو نحو جسمانی و روحانی عمل می‌کند.

یک‌نکته مهم دیگر که دریابندری در بررسی فلسفه اسپینوزا برشمرده، حذف مفهوم علت غایی از توضیح پدیده‌هاست؛ این‌که اسپینوزا می‌گوید اعتقاد به علل غایی از نادانی ما بر علل واقعی سرچشمه می‌گیرد. چون نادانی ما، علت فاعله را که مقدم بر رویداد است، تابع علت غایی که موخر بر آن است، در نظر می‌گیرد. به این‌ترتیب اسپینوزا بر این‌باور است که رویدادهای جهان را فقط بر حسب علت فاعله می‌توان توضیح داد. خلاصه آن‌که اگر جوهر فقط یکی است، و توضیح پدیده‌هایش هم نیازمند توسل به علل غایی با عاملی بیرون ازدایره طبیعت نیست، پس بحث مادی یا ذهنی‌نامیدن این‌جوهر ظاهرا چیزی جز بحث الفاظ نخواهد بود.

نجف دریابندری در کتابش، اسپینوزا را به‌عنوان نخستین متفکری معرفی کرده که در اوایل عصر جدید، بنا را بر یک‌جوهر گذاشت و صورت‌مساله را از بن، دگرگون کرد. او می‌گوید تعارض میان انسان‌وطبیعت یا به‌اصطلاح قرن نوزدهم میان آگاهی‌وهستی، در متافیزیک اسپینوزا هم حل نشد. بلکه در واقع به شکل بارزتری خود را نشان داد. نویسنده «درد بی‌خویشتنی» می‌گوید باید گفت دستگاه یک‌جوهری اسپینوزا، نخستین تلاش برای حل این‌تعارض است؛ زیرا ثنویت دکارت در حقیقت نوعی گریز از این‌تعارض بود نه راه‌حل آن.

در پایان این‌فصل از کتاب، دریابندری که مشغول بحث از دکارت و اسپینوزاست، به این‌نکته اشاره کرده که هگل به‌صراحت خود را پیرو اسپینوزا می‌دانست.

* فلسفه تجربی؛ سرچشمه تجربه نه تعقل

در قدم بعدی، دریابندری در فصل «دانش تجربی»، فلسفه تجربی را نظریه‌ای می‌خواند که سرچشمه دانشِ تجربه است نه تعقل. در تاریخ فلسفه، عموما ارسطو را به‌عنوان بنیان‌گذار فلسفه تجربی می‌شناسند اما نکته مهمی که درباره این‌بحث در کتاب «درد بی‌خویشتنی» اهمیت دارد، پرداختن نویسنده به فلسفه تجربی قرون هفدهم و هجدهم است که تحت تاثیر شرایطِ پس از رنسانس،‌ انقلاب فکری و روش علمی جدید شکل گرفت. به این‌ترتیب فلاسفه تجربی معتقد بودند پرداختن به متافیزیک، روشی بیهوده است. فلسفه تجربی قرن هفدهم و هجدهم که از آن نام بردیم، عموما با عنوان «فلسفه تجربی انگلیسی» خوانده می‌شود و نمایندگان اصلی‌اش هم جان لاک، جرج بارکلی و دیوید هیوم هستند.

به‌عقیده دریابندری، باید لاک و هیوم را دو نماینده اصلی فلسفه تجربی خالص و اصیل دانست که در فلسفه‌شان، ایده، به‌معنای اندیشه نیست. این‌تمایز بین ایده و اندیشه هم در سنتی که از این‌دو ریشه می‌گیرد، اهمیت دارد. او یکی از بحث‌های زبانی خود را در کتاب، همین‌جا مطرح می‌کند؛ این‌که در زبان‌های اروپایی، «مُثُل افلاطونی»، «انگاره مسیحی» و «اتم معنویِ» لاک هر سه «ایده» نامیده می‌شوند.

به‌هرحال، جان لاک معتقد بود محتوای ذهن انسان، چیزی جز تجربه نیست و مفهوم عقل تجربی، در واقع پایه نظری مفهوم برابری افراد انسانی در جهان‌بینی روشن‌اندیشی است. در ادامه همین‌بحث، دیوید هیوم معرفی شده که هم از فلاسفه عقل‌گرا میراث داشت هم فلاسفه تجربه‌گرای انگلیسی. فلاسفه عقل‌گرا، مانند هابز، دکارت، لایب‌نیتس، اسپینوزا و مالبرانش تلاش داشتند نظریات مربوط به ماهیت جهان و خدا و روح و انسان را مانند قضایای هندسی اقلیدسی حل و اثبات کنند اما تجربه‌گرایان چنین‌رویکردی نداشتند. این‌میان هیوم کوشید روش علمی نیوتن را در زمینه طبیعت انسانی به کار بندد.

دریابندری دو فصل بعدتر به «وضع طبیعی و جامعه مدنی» رسیده و در آن به نظریات جان لاک پرداخته که معتقد بود احکام اخلاقی هم از تجربه ناشی می‌شوند و باید آن‌ها را به‌طور ماهوی، دانش محسوب کرد. نظریه اصلی جان‌ لاک در زمینه اخلاق، معطوف به مفهوم قانون است که آن را ۳ گونه می‌دانست: قانون الهی، مدنی و قانون عرفی یا افواهی. از نظر لاک، قوانین عرفی یا افواهی، همان‌مقررات نانوشته‌ای هستند که در افواه عام شایع‌اند. لاک به‌عنوان پدر لیبرالیسم کلاسیک، معتقد است عقل انسان نیز می‌تواند به قانون الهی پی ببرد. پس قانون الهی دارای ماهیت عقلانی است. همچنین، عقل انسانی همان قانون طبیعی است.

انگاره مسیحی اثری است که هنگام زایش، به خواست خداوند، روی روح انسانی درج می‌شود. اما «انگاره» هیوم اثری است که از برخورد با اشیای خارجی روی ذهن انسانی درج می‌شود. دریابندری تا پایان فصل دوم کتاب «درد بی‌خویشتنی» (فصل دانش تجربی)، به این‌جا می‌رسد که هیوم ورشکستگی فلسفه تجربی را اعلام کرد و گفت رابطه علت و معلولی، فقط در زمان مطرح است؛ یعنی وقتی که یکی بر دیگری تقدم دارد و وقتی اولی بیاید، دومی هم می‌آید. نویسنده، تا این‌جای کتاب، از فلسفه عقلی به فلسفه تجربی می‌رسد. در این‌بررسی هم این‌نکته بیان می‌شود که هیوم اصطلاحا زیر فلسفه تجربی زد و بنا شد امانوئل کانت بیاید و فلسفه جدیدی بسازد. جمله مهم دریابندری در این‌زمینه، از این‌قرار است:

«تلاش برای بازگرداندن وحدت و ضرورت هستی و بنا کردن دستگاه اخلاقی جدیدی که تحمل براهین کوبنده هیوم را داشته باشد، وظیفه‌ای است که کانت بر عهده گرفت.» (صفحه ۳۹)

* روشن‌اندیشان، حذف علت غایی و واکنش رمانتیک‌ها

بحث عقل و طبیعت در فصل بعدی کتاب هم ادامه پیدا می‌کند اما این‌بار پای روشن‌اندیشان و متفکرانِ پس از عصر روشنگری به میان می‌آید. دریابندری در این‌فصل که «مردم‌شناسی روشن‌اندیشان» نام دارد، عقل و طبیعت را دو مقوله اصلی جهان‌بینی روشن‌اندیشان معرفی کرده و می‌گوید از سلوک عقلانی با طبیعت، پیشرفت حاصل می‌شود که این، سومین مقوله اساسی روشن‌اندیشی است.

در دستگاه ارسطویی، مبدا و منشا جنبش در جهان، به‌قول ارسطو «جنباننده ناجنبیده» خوانده شده است. مفهوم ارسطویی روح جهان یا همان «جنباننده ناجنبیده» در قرون وسطی با خدای مسیحیت کمابیش منطبق بود. اما در دوران پیشرفت علم و رنسانس، فیزیک نیوتنی که سعی در توضیح پدیده‌های طبیعی داشت، خود را از مفهوم روح بی‌نیاز دید و با حذف این‌مفهوم متافیزیکی، مفهوم علت غایی هم که به روح بستگی داشت، کنار رفت.

دریابندری می‌گوید نگاه ارسطویی، پدیده‌های طبیعی را هم براساس علت غایی تعبیر و تفسیر می‌کند. توضیح ساده و مناسب علت غایی به روایت دریابندری، به این‌ترتیب است: «علت غایی که مفهومی است ارسطویی، رویدادی است در زمان آینده که در پدیده کنونی تاثیر می‌کند. این مفهوم را انسان از زندگی روزانه خود وارد عرصه علم کرده است، زیرا که در زندگی روزانه رویدادهای آینده در رویدادهای کنونی تاثیر دارند. ما امشب زود به رختخواب می‌رویم، برای آن‌که فردا صبح زود باید به سفر برویم. زود بیدار شدن غرض یا علت غایی زودخوابیدن است.» (صفحه ۴۲) حالا، آن دید ارسطویی که پدیده‌های طبیعت را هم بر این‌اساس تفسیر می‌کند، می‌گوید درختان در بهار شکوفه می‌دهند تا در پاییز میوه بدهند. به این‌ترتیب میوه، علت غایی شکوفه است. اما علم جدید و دوران رنسانس، روند مورد نظر را وارونه نگاه می‌کند. یعنی می‌گوید درخت شکوفه می‌دهد، بعد هم میوه می‌دهد و علت غایی‌ این‌میان نقشی ندارد.

این‌مفاهیم در کتاب «درد بی‌خویشتنی» مطرح می‌شوند تا دریابندری بحث را به این‌جا برساند که رمانتیک‌ها در مقام پاسخ و تقابل با روشن‌اندیشان به عرصه آمدند. او در فصل بعدی با عنوان «واکنش رمانتیک»، به‌طور اختصاصی به این‌بحث پرداخته است. همان‌طور که می‌دانیم روشن‌اندیشی از فرانسه به آلمان رفت. دریابندری هم برای ادامه بحث، سراغ لایب‌نیتس فیلسوف و ریاضیدان آلمانی رفته و او را در نیمه راهِ مسیحیت درست‌کیش (ارتودوکس) و روشن‌اندیشی رادیکال می‌بیند که در فلسفه‌اش توضیح نهایی، بر حسب علت غایی است.

 اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی، به دوستانتان معرفی کنید.

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.