پاورپوینت کامل رودکی سمرقندی، زندگی و اندیشه های او ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل رودکی سمرقندی، زندگی و اندیشه های او ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رودکی سمرقندی، زندگی و اندیشه های او ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل رودکی سمرقندی، زندگی و اندیشه های او ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint :
ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم، رودکی سمرقندی؛ زاده اواسط قرن سوم هجری قمری ۲۴۴ قمری، از شاعران ایرانی دوره سامانی در سده چهارم هجری قمری است. او استاد شاعران آغاز قرن چهار هجری قمری ایران است. رودکی به روایتی از کودکی نابینا بوده است و به روایتی بعدها کور شد. او در روستایی بهنام بَنُج رودک در ناحیه رودک در نزدیکی نخشب و سمرقند به دنیا آمد
ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم، رودکی سمرقندی؛ زاده اواسط قرن سوم هجری قمری ۲۴۴ قمری، از شاعران ایرانی دوره سامانی در سده چهارم هجری قمری است. او استاد شاعران آغاز قرن چهار هجری قمری ایران است. رودکی به روایتی از کودکی نابینا بوده است و به روایتی بعدها کور شد. او در روستایی بهنام بَنُج رودک در ناحیه رودک در نزدیکی نخشب و سمرقند به دنیا آمد. رودکی را نخستین شاعر بزرگ پارسیگوی و پدر شعر پارسی میدانند. وی در دربار امیر نصر سامانی بسیار محبوب شد و ثروت بسیاری به دست آورد، با این حال در سالهای پایانی عمر مورد بیمهری امرا قرار گرفته بود. او در اواخر عمر به زادگاهش بنجرود بازگشت و در همانجا به سال ۳۲۹ هجری (۹۴۱ میلادی) درگذشت. رودکی را پدر شعر فارسی و مخترع «رباعی» سرائی می شمارند. او در دورانی ظهورکرد که دستور زبان و واژگان فارسی برای مدتی دستخوش فراموشی و رکود و رخوت شده بود. ولی با همتی مردانه به احیاء آن پرداخت و مفاهیم والائی را با اشعاری نغز ارائه نمود. بخشی از دلنشینی اشعار او مرهون آن بود که موسیقی را بخوبی می شناخت و می نواخت. وی توانست ۱۲ وزن عروضی را ابداع نماید.
از عمر دراز و مهارت های رودکی، اشعار فراوانی نمانده است ولی آنچه تا کنون یافت شده نمونه ای از انبوه اشعار گمشده ای است که در صورت کشف آنها بسیار مغتنم شمرده خواهد شد. وجه غالب اشعار رودکی پند و اندرز حکیمانه است. نویسنده با دستی که در خزانه های ادبی منطقه فارسی داشتنه توانسته است مروری سیراب کننده بر زندگی، زمانه و اندیشه های این حکیم بزرگ داشته باشد. امید است این مقاله که در آستانه سالی که «سال رودکی» نامگذاری شده است به چاپ می رسد، توجه پژوهشگران دیگر را نیز بسوی جاذبه های این شخصیت جلب نماید.
***
مهمترین خیابان شهر دوشنبه، پایتخت تاجیکستان «رودکی» نام دارد که در پایان به پارکی زیبا منتهی می شود که تندیس بزرگی از رودکی بر پایه استوار آن برافراشته شده و مشرف بر شهر است. تاجیکان از رودکی با احترام نام می برن و او را آدم الشعرا می گویند. چرا چنین احترامی باو قائلند؟ در تهران بزرگترین تالار نمایش به نام او مزین است و یکی از خیابانهای قدیمی تهران به نام اوست. ترانه جاودانه «بوی جوی مولیان» دهه های متوالی و متمادی است که با آواز استاد غلامحسین بنان[۱۲۹۰-۱۳۶۴] ورد زبان مردم است. این آواز بر اساس شعر زیبای رودکی سروده شده است:
بویِ جویِ مولیان آید همی یادِ یارِ مهربان آید همی
هر که این آواز را می شنود، چند اسم مهم را به یاد می آورد.
نخست اینکه بوی جوی مولیان، جانها را شیفته می کند و ایرانیان و پارسی زبانان را بیاد حافظ شیرین سخن می اندازد. آنجا که خواجه می فرماید:
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
اما مولیان کجاست. در منابع جغرافیای تاریخی مربوط به منطقه از قرن سوم به بعد، نامی جغرافیایی به نام «مولیان» در دسترس نیامد. از قرینه شعر رودکی چنان بر می آید که مولیان همان رود آموی یا آمودریا یا همان جیحون باشد که در جنوب بخارا جاری است و در بین راه هرات – بخارا قرار دارد. به غیر از این رود، رود پر آب دیگری که آب آن تا میان اسب برسد در منطقه موصوف وجود نداشته و ندارد.
ریگ آموی و درشتی های راه او زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیجون از نشاط روی دوست خنگ ما را تا میان آید همی
به نوشته آقای دکتر محمد امین ریاحی مولیان نام محلی و ناحیه ای در بخارا بوده نه نام جویی و طبعا شاعر گفته است باد آن محله می آید و بوی یار را می آورد.. در برخی نسخه ها آمده است:
باد جوی مولیان آید آید همی یاد یار مهربان آید همی
زیرا استدلال می شود که ابتدا باید باد بوزد تا بتواند با خود بوی یار بیاورد.
دو دیگر رود آموی. برای ایرانیان و ایرانی تباران رود جیحون یا همان رود آموی یا آمودریای کنونی که در آسیای مرکزی (ورارودان/فرارود) جاری است رودی است که دو قلمرو جغرافیایی – فرهنگی ایران و توران را از هم جدا می کند و رود مرزی است. جیحون در ادبیات ایران جایگاهی بس عظیم دارد زیرا همه جریانهای نشر اندیشه با گذر از این رود، از آن سوی بدین سوی آمده است و حاملان و ناقلان و دارندگان این اندیشه از این آب سیراب شده اند. راه ابریشم از این مسیر می گذشته و شرق و غرب را به هم متصل می کرده است. شاعران دیده را از غم و فراق یار جیحون کرده اند. و هم از ساحل این رود بود که بزرگانی با کنیت جیهانی برخاسته اند همچون ابوعبدالله محمد بن احمد جیهانی(وزیر سامانی). آن سوی آموی جهانی است که خاستگاه ادب و دانش پارسی است و رودکی، ناصر خسرو، بوعلی سینا، فارابی، خوارزمی، و دهها نام آور دیگر از آن برخاسته اند. از آن سوی آموی اندیشه های والای انسانی به جنوب تابیدن کرده و با نور این سوی آموی به هم گره خورده و درخت تناور علم و ادب ایرانی را باورتر کرده است. اندیشه های والای اسلامی در این قلمرو به کمال رسید و با معرفت ایرانی در آمیخت و عرفان ایرانی- اسلامی پدید آورد.
در این سوی آمویه خراسان بزرگ است، قلب تپنده ایران، که بزرگانی چون دقیقی، فردوسی، خیام، عطار، مولوی، انوری، خواجه عبدالله و دهها دیگر از نام آوران علم و ادب از آن برخاسته اند تا مشعل ادب و عرفان و معرفت و حکمت را به دیگر نقاط ایران از جمله در مرکز ایران به منوچهری دامغانی، در شرق به فرخی سیستانی، و در فارس به سعدی و خواجوی وحافظ سپارند تا آنان به اران و شیروان برده در ورای ارس به بزرگان آن سوی تحویل دهند:
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس بوسه زن برخاک آن وادی و مشکین کن نفس
در آن سو این معرفت را به نظامی آن حکیم گنجه و به خاقانی آن بدیل بی بیدل علم و معرفت و مهستی آن بانوی عالم گنجه و مجیر الدین پارسی سرای بیلقان تحویل دادند تا ادامه و دلیل راه باشند. همه این جریان از رودکی آغاز می شود. همه این آوازه ها از شه بود. فردوسی در باب آموی می فرماید:
زکشتی همه آب شد ناپدید به پایان آموی لشکر کشید
بیامد پس لشکر افراسیاب بر اندیشه رزم بگذشت از آب
یا در جای دیگر در باب جیحون فرماید:
کنون تا لب رود جیحون تراست بلندی و پستی و هامون تراست
زچین تا ختن سپاه من است جهان زیر فر کلاه من است
سوم بخاراست که از شعر رودکی بیاد می آید و جانها را شیفته می کند. بخارای خیالی در ذهن ایرانیان چنان ریشه دوانیده که نا دیده بر آن عاشق شده اند. با شعر تر حافظ که می فرماید:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را بخال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بخارا را همه می شناسند، اگر چه آن را ندیده اند. و اگر ان را می دیدند، که تنها معدوی از جمله نگارنده دیده است، شیدا می شدند و عاشق. این بخارا چیست که ما را این سان بسوی خود می خواند. ای بخارا شاد باش و دیر زی. مهلتی ده تا ببینیم ترا که چه سان امیر سامانی را بسوی خود خواندی و دوباره تختگاه شدی. این شعر رودکی امیر سامانی را شیدا کرد و بدون درنگ و بدون بپا کردن پاپوش بر اسب نشاند تا از هرات بسوی بخارا بتازد و بدیدار یار نایل آید. ای بخارا نگین انگشری شرق. ای بخارا ماه آسمان و ای بخارای بوستان. مولوی در قونیه سیصد و پنجاه سال پس از فوت رودکی اشعار او را در فاصله ای بسیار دورتر از آن سرزمین در قونیه در رومیه تضمین می کند:
بوی باغ و بوستان آید همی «بوی جوی مولیان آید همی»
از نثار گوهر یارم مرا «آب دریا تا میان آید همی»
با خیال گلستانش، خار زار «نرم تر از پرنیان آید همی»
جوع کلبم را ز مطبخ های جان لحظه لحظه بوی نان آید همی
از چنین نجار یعنی عشق او نردبان آسمان آید همی
. . . . . . .
همچو روغن در میان جان شیر لامکان اندر مکان آید همی
بخارا را همه می شناسند. کهن شهر ورارودان، خاستگاه بزرگان علم، ادب، سیاست، رزم و بزم. به محض گفت و گو از بخارا، رودکی بیاد می آید. رودکی آنچنان با بخارا عجین است که نمی توان آنها را از هم جدا کرد. اگرچه رودکی را ابوعبدالله رودکی سمرقندی می نامند، اما با شعر بوی جوی مولیان رودکی با بخارا در هم ادغام می شوند تا از وحدت آنان، جهانی رنگین شود. آیا اینهمه رنگ و زیبایی طبیعت را که خدای بزرگ آفریده است و رودکی آن را به تصویر می کشد، می توان نادیده ستود. رودکی گوید:
هر باد که از سوی بخارا به من آید با بوی گل و مشک و نسیم و سمن آید
بر هر زن و هر مرد کجا بر وزد آن باد گویی مگر آن باد همی از ختن آید
نی نی، زختن باد چنان خوش نوزد هیچ کان باد همی از بر معشوق من آید
هر شب نگرانم به یمن تا تو برآیی زیرا که سهیلی و سهیل از یمن آید
اندیشه های رودکی
اندک آثاری که از رودکی برجای مانده و بدست ما رسیده است، سراسر پند و اندرز است و روش زندگی سعادتمند را می آموزد. شاید بتوان گفت که اندیشه های بلند و ارزشمند رودکی اکنون نیز کاربرد دارد. او به زندگی امیدوار است و از لطف و کرم خداوند سرشار. به همین جهت حتی در پیری نیز نا امید نیست. او سراسر زیبایی های طبیعت و عشق به هم نوع و انسان دوستی را در اشعار خود ترنم می کند. برخی او را نابینا می دانند، حتی تا جایی پیش می روند که او را کور مادر زاد قلمداد می کنند. اما باید توجه داشت که کور مادر زاد رنگ به ویژه رنگهای طبیعت را نمی شناسد، چون ندیده است و ذهنیتی ندارد. حال آنکه اشعار رودکی سرشار از توصیف زیبایی های طبیعت است.
سرنگون مانده است جانم زان دوزلف سرنگون لاله گون گشته است چشمم زان لبان لاله گون
تا بنا گوشش ندیدم مه ندیدم مار وار تا زنخدانش ندیدم خور ندیدم سرنگون
از دهانش حیف ماندم من که چون گوید سخن وز میانش خیره ماندم من که چون آید برون
روزگار از چشم بد او را نگه دارد که هست گرد رخسارش به خط جادوی آمد فسون
رودکی در پندهای خود براین اشاره دارد که باید انفاق کرد و از مال خود به دیگران بخشید و از کنز مال دیگران را بر حذر می دارد. انفقوا قی سبیل الله:
رودکی می گوید:
نیک بخت آن کسی که داد و بخورد شوربخت آنکه او نخورد و نداد
شیخ اجل سعدی شیرازی سه سده پس از او همین مضمون را به شکلی دیگر ترنم کرده است:
نیکبخت آنکه خورد و کشت بدبخت آنکه مرد و هشت
رودکی در باره پند گرفتن از زمانه می فرماید:
زمانه پندی آزادوار داد مرا زمانه چو نکو بنگری همه پند است
به روز نیک کسان گفت تا غم نخوری بسا کسا که به روز تو آرزومند است
زمانه گفت مرا خشم خویش دار نگاه کرا که زبان نه به بند است پای دربند است
براستی این آموزه های او اکنون باید آویزه گوش جوانانی باشد که از گذشته پند نمی گیرند و می خواهند هر چیزی را خود شخصا تجربه کنند. گویا دستانی در کار است تا نسل جوان را از این میراث گرانبهای دانش و معرفت ایرانی – اسلامی برکنار نگهدارد و آنان را با بزرگان و دانشمندان خویش بیگانه سازد و ادبیات کلاسیک ایرانی را به سخره بگیرد و خود جایگزینی بجز پوچی برای آنان نیارد. ملتی که از تاریخ درس نمی گیرد، ناگزیر به تکرار تاریخ خواهد بود.
او می فرماید:
هر که ناموخت از گذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
ناصر خسرو به این گروه نا امیدی که خود را فنا شده و بدبخت می دانند و در برابر غرب خود را می بازند و اعتماد به نفس خویش را از دست می دهند، نهیب می زند:
چوتو خود کنی اختر خویش را بد مدار از فلک چشم نیک اختری را
به چهره شدن چون پری کی توانی به افعال ماننده شو مر پری را
درخت تو گربار دانش بگیرد بزیر اوری چرخ نیلوفری را
رودکی از پند و اندرز به صفت وسیله تربیت شخصی خیلی استادانه استفاده کرده است. باید یاد آور شد که پند و اندرزگویی در ادبیات ایرانی تاریخی قدیمی داشته و یک تعداد اندرزنامه ها از قبیل «پندنامه بزرجمهر»، «پند نامه انوشیروان» و «خرد نامه» ها معلوم است. به احتمال قوی رودکی نیز مانند «آفرین نامه» ابوشکور بلخی، شاعر همزمان خود، پندنامه ها نوشته است که متاسفانه تا زمان ما نرسیده اند، ولی ابیات زیاد حکمت آمیز باقی مانده از همین قبیل اثرهای شاعر شهادت می دهند.
رودکی همچون دیگر شاعران بعد از خود، از جمله بزرگان علم و ادبند که پس از کسب دانش و معرفت، این کالای گران بها را با بسته بندی بسیار زیبای شعر در قالبی آهنگین و موسیقیایی به دیگران می آموزند. آنان را نباید شاعر گفت زیرا که به راستی آنان و در آغاز همه آنان، رودکی بزرگ، حکیمان و دانشمندانی هستند که با تکیه بر فرهنگ غنی ایران و اندیشه های والای مکتب انسان ساز اسلام ناب، با ابزار شعر آن را به دیگران منتقل می کنند تا یادگیری و آموختن دانش آنان را خوشتر آید و بهتر به یاد بسپارند. این است رمز جاودانگی این بزرگان که اکنون با گذشت بیش از یازده سده از تولد او، یاد و خاطره او و دیگر بزرگان علم و ادب را گرامی می داریم.
سخن از رودکی است، آن آغازگر ادب پارسی که اکنون نیز با خواندن آثار اندک بجا مانده از او، آن را درک می کنیم. رمز پیروزی و پایداری ادب پارسی در این است که از گذشته های دور ادامه داشته و شاید جزو معدود زبان و ادبیاتی در جهان باشد که از میراث ادبی خود می تواند در زمان حال بهره گیرد و آن را بخواند و درک کند. زبان فارسی رمز هویت و وحدت ایرانیان است.
رودکی در باره رمز خوشبختی و شاخصهای آن توصیفی خردمندانه دارد و دیگران را پند می دهد که در این راه گام بردارند. او تاکید زیادی به درستی و راستی می کند و همه صفات نیکویی را که در دین اسلام بدان تاکید شده است بر می شمارد:
چهار چیز مر آزاده را غم بخرد تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد
هر آنکه ایزدش این هر چهار روزی کرد سزد که شاد زید جاودان و غم نخورد
رودکی این جهان فانی را به مردم یاد آوری می کند و به آنان می گوید که پایه ستم جاودان نخواهد ماند و همه حتی بزرگان و فرمانروایان رفتنی اند:
مهتران جهان همه مردند مرگ را سر همه فرو کردند
زیر خاک اندرون شدند آنان که همه کوشک ها برآوردند
از هزاران هزار نعمت و ناز نه به آخر بجز کفن بردند
بود از نعمت آنچه پوشیدند و آنچه دادند و آنچه را خوردند
رودکی فانی بودن جهان را یاد می آورد و می گوید که از لحظه بودن باید بهره گرفت و نباید تاسف گذشته را خورد:
شاد زی با سیاه چشمان، شاد که جهان نیست جز فسانه و باد
ز آمده شادمان بباید بود وز گذشته نکرد باید یاد
این موضوع را خیام به بیانی دیگر گونه می سراید:
از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن فردا که نیامده است فریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
در ضمن بر این باور است که همه رویداد هایی که ما آن را ناخوشایند می دانیم از حکمت خداوندی است و ما آگاهی درستی از آن نداریم و باید در همه حال سپاس یزدان را بجای آوریم:
اگر ببست یکی در، هزار در بگشاد خدای عرش جهان را چنین نهاد
سعدی این موضوع را به بیانی دیگر می سراید:
خداوند گر به حکمت ببندد دری برحمت گشاید در دیگری
زندگی رودکی
رودکی در روستایی به نام رودک در نزدیکی نخشب که امروزه با نام قرشی(کارشی) در ازبکستان است به دنیا آمده است. در قدیمی ترین و درست ترین مأخذی که از او یاد شده یعنی در الانساب سمعانی کنیه و نام و نسب وی “ابوعبدالله جعفربن محمد” و علت اشتهارش به رودکی انتساب او به ناحیه “رودک” سمرقند دانسته شده است. سمعانی می گوید “قریه” یعنی قصبه مرکزی ناحیه رودک “بَنُج” نام دارد و رودکی از آنجا است. این کلمه “بنج” ظاهراً صورت محرف “پنج ده” است که امروز همچنان به اسم خود در ناحیه سمرقند باقی است.
رودکی از روزگار جوانی آوازی خوش داشت، در موسیقی و نوازندگی چیره دست و پر آوازه بود. وی نزد ابوالعنک بختیاری موسیقی آموخت و همواره مورد ستایش او بود، آن چنان که استاد در روزگار کهنسالی چنگ خود را به رودکی بخشید. رودکی در همان دوره شعر نیز می سرود. شعر و موسیقی در سده های چهارم و پنجم همچون روزگار پیش از اسلام به هم پیوسته بودند و شعر به همراه موسیقی خوانده می شد. شاعران بزرگ آنانی بودند که موسیقی نیز می دانستند.
بنا به نوشته دولتشاه سمرقندی در تذکره خود، استاد ابوالحسن رودکی در زمان دولت سامانیه ندیم مجلس امیر نصر بن احمد بود، وجه تخلص رودکی بدان جهت است که او را در علم موسیقی مهارتی عظیم بوده و بر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 