پاورپوینت کامل تأملی نظری- تاریخی در باب مواجهه ما و تجدد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تأملی نظری- تاریخی در باب مواجهه ما و تجدد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تأملی نظری- تاریخی در باب مواجهه ما و تجدد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تأملی نظری- تاریخی در باب مواجهه ما و تجدد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
ما همه به جای همفکری و هم سخنی ملامتگر یکدیگر شده ایم. به سخن یکدیگر گوش نمی کنیم. دیگران یا دیگری مجهول را مقصر می دانیم و هیچ کدام مسئول هیچ چیز و هیچ کار نیستیم.
متن پیش رو متن سخنرانی رضا داوری اردکانی رئیس فرهنگستان علوم و چهره ماندگار فلسفه در موضوع «پاورپوینت کامل تأملی نظری- تاریخی در باب مواجهه ما و تجدد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint» است که در ادامه میخوانید:
پرسش از چیستی تجدد و نسبت ما با آن صرف یک کنجکاوی علمی نیست بلکه برای ما طرح این پرسش و تحقیق در نسبت با غرب متجدد یک ضرورت است. این ضرورت چیست و ما چه نیازی داریم که تجدد را بشناسیم. از چندین قرن پیش آثار صنعتی و تولیدی و فرهنگی تجدد ابتدا در صورت سلاح گرم و کالاهای مصرفی و سپس به تدریج به عنوان آراء و نظرها و حتی در مواردی به عنوان اصول و احکام شبه اعتقادی به ما رسیده و بعضی قواعد و احکام در میان ما احیاناً صورت مسلمات پیدا کرده است. امروز همه مردم جهان با اصول و قواعد و رسوم غربی و شیوه زندگی جدید عمر می-گذرانند. نظر در اینجا صرفاً به فکر و فلسفه و علم نیست. مردم جهان بیرون از جغرافیای تجدد در نشست و برخاست و خرید و فروش و رفت و آمد و به طور کلی در گذران زندگی فرنگی مآب شدهاند و این فرنگی مآب شدن اختصاص به گروه خاص ندارد و از این حیث پیر و جوان، زن و مرد، دانا و نادان، متدین و لاابالی به دین و … و حتی شهری و روستایی با هم تفاوت چندان ندارند. این فرنگی مآب شدن بخصوص در ابتدا از روی اختیار و با آگاهی نبوده و به تدریج و خود به خود صورت گرفته است.
گرچه ارتباط سیاسی و تجاری ما با اروپا قبل از صفویه در زمان امیر حسن بیگ آق قوینلو و پس از تشکیل حکومت عثمانی آغاز شد. آشنایی با آداب اروپایی قدری به تأخیر افتاد. اولین ایرانیانی که به اروپا رفتند از دیدن وضع آنجا دچار حیرت شدند اما این حیرت از سنخ حیرت دانایان که پرسش و طلب در پی آن میآید نبود. تماشاگران ایرانی در فرنگ عجایب میدیدند و حیرت میکردند و مدتی طول کشید تا با آن عجایب خو گرفتند.
میدانیم که آغاز قدرت سیاسی اقتصادی و نظامی غرب مصادف با راه یافتن ضعف و فتور فرهنگی- سیاسی در سراسر آسیا و آفریقا و از جمله کشور ما بود. پس طبیعی بود که تجدد و غرب متجدد به عنوان قدرت ظاهر شود در جنگهای ایران و روسیه حکومت ما احساس نیاز به کمک کرد و از فرانسه و انگلستان مدد خواست که البته پاسخی که انتظار داشت دریافت نکرد. تا آن زمان سیاحان و سوداگران غربی به اینجا آمده بودند. از آغاز قرن نوزدهم پای مسافران ما هم به اروپا باز شد. کسانی هم برای درس خواندن و آموختن علوم و فنون جدید به اروپا و بعد از مدتی هم به آمریکا رفتند. بسیاری از آنها دانشمند شدند اما کمتر پرسیدند که چرا ما که از قدیم دارالعلم و مدرسه و طب و ریاضیات و نجوم و فلسفه داشتهایم باید برویم از غرب علم بیاموزیم. شاید در زمره معدود کسانی که علاوه بر درس خواندن به کار و بار اروپا و پیشرفتهای آن توجه کردند میرزا صالح شیرازی وضعی ممتاز داشته باشد که در سفرنامه خود به شرح و بیان مختصر پیشرفتهای اروپا و نظم سازمانی و سیاسی آن پرداخته و وضع سیاست و پیشرفت در کشورهای روسیه و انگلستان را با تحسین گزارش کرده است. اما نمیدانیم چرا میرزا صالح که میخواسته است اروپا و سرّ ترقی اروپاییان را بداند و به توجه اهل نظر و فیلسوفان به گردش امور کشور هم اشاراتی کرده است این پرسش به خاطرش خطور نکرده است که چه چیز باعث شده است که اروپا راه ترقی را بیابد و در آن راه وارد شود و چرا آن راه از چشم و نظر ما پنهان و پوشیده مانده است. میرزا صالح در سفرنامه خود نوشته است که:
«چون تاریخ انگلند را مفصلاً خوانده و طریقه شرع و آیین ولایت داری این ولایت را خواندم و آنچه استنباط نمودم، این ولایت هم مثل سایر ولایات، عربستان و غیره، مردم شریر و مفسد و خون ریز بوده. از چهارصد قبل الی حال، مردم روی به طریقی نمودهاند. بالفعل این را بهتر از همه ممالک ساختهاند …» (سفرنامههای میرزا صالح، غلامحسین میرزا صالح، نگاه نو، ۱۳۷۸، ص ۲۹۶)
به نظر او مردم انگلند مردمی شریر و خونریز بوده و ناگهان به فکر ترقی افتاده و در راه صلاح و اصلاح قرار گرفته و به ترقیات بزرگ نائل شدهاند. اینکه چه شد و چرا از شرارت و خونریزی صرف نظر کردهاند در نظر سفرنامه نویس آشنا با تاریخ انگلستان هیچ اهمیتی ندارد و در پی درک و دانستن آن هم برنیامده است. این وضع فکری تا هم اکنون نیز تغییر چندان نیافته و بر منوال سابق ادامه و دوام داشته است و دارد. بر خلاف آنچه غالباً و معمولاً میپندارند قضیه صرفاً این نبود که اروپا پیشرفت میکرد و ما همانجا که بودیم میماندیم. اروپا اقوام آسیایی و آفریقایی را از زمین تاریخ و فرهنگشان برمیکند و آنها را مخصوصاً به مدد قدرت عظیم فرهنگی و تکنولوژیک خود در حاشیه تاریخ غربی قرار میداد تا با حسرت، ناظر پیشرفت جهان متجدد باشند و به جای اینکه در جستجوی راه برآیند قدرتهای غربی را مسئول و مقصّر وضع نامطلوب خود بدانند و خاطر خود را آسوده سازند. تاریخ توسعه نیافتگی با این حاشیه نشینی و حسرت خوردن آغاز شد.
لازمه در حاشیه غرب بودن و حسرت پیشرفتهای آن را خوردن نوعی احساس حقارت و ترس و بیزاری است. بیهوده نیست که نویسندگان ما میانه چندان خوبی با غرب و غربی ندارند. با نظر در پژوهشی که درباره تلقی نویسندگان معاصر از غرب و غربیها صورت گرفته است در مییابیم که کمتر نویسندهای از نویسندگان معاصر ما به غرب و غربیها با نظر مثبت نگاه می کرده است هر چند که میدانیم همین نویسندگان وقتی پای سیاست به میان می آمده نسبت به دموکراسی، سوسیالیسم، آزادی، و توسعه نظر مساعد داشتهاند و اگر مخالفتی اظهار می کردهاند مخالفت نسبت به خود برتربینی اروپایی و امریکایی و بعضی آداب و عقاید و کردارها بوده است. در میان ما روحیه عباس میرزای جوان که با اعتراف به ضعف و ناتوانی از ژوبر فرستاده ناپلئون پرسید: «علت ترقی روز افزون شما و ضعف ما چیست و چرا ما هرگز به آینده نمی اندیشیم…» کمتر وجود داشته است. من به این چرا بسیار فکر کردهام اما به نتیجه روشنی نرسیدهام. اینکه چرا کشور و مردمی با سابقه علم و فرهنگ، از تاریخ درس نمیآموزند مسئله نیست، درد است. هیچکس به نسبت ما با تجدد به صورتی که تحقق یافته نیندشیده است.
ما همه به جای همفکری و هم سخنی ملامتگر یکدیگر شدهایم. به سخن یکدیگر گوش نمیکنیم. دیگران یا دیگری مجهول را مقصر همه نقصها و نابسامانیها میدانیم. ما هیچکدام مسئول هیچ چیز و هیچ کار نیستیم. همه مبری از تقصیر و بی گناهیم و دیگران همه مقصرند
ما همه به جای همفکری و هم سخنی ملامتگر یکدیگر شدهایم. به سخن یکدیگر گوش نمیکنیم. دیگران یا دیگری مجهول را مقصر همه نقصها و نابسامانیها میدانیم. ما هیچکدام مسئول هیچ چیز و هیچ کار نیستیم. همه مبری از تقصیر و بی گناهیم و دیگران همه مقصرند. نه فقط روشنفکران سخنگویان غرب و غرب زده خوانده میشوند بلکه آنها هم خود حرف چندانی ندارند و کار اصلیشان اینست که همتایانشان را نادان یا بی سواد و ضد روشنفکر و مخالف آزادی و غرب ستیز معرفی کنند و بگویند اگر روشنفکری در کار خود توفیقی نداشته گناهش به گردن روشنفکران تجدد ستیز است. مثلاً میگویند آل احمد مانع شده است که روشنفکری در ایران پروبال باز کند. ما هرگز کتاب غرب زدگی و روشنفکران آل احمد را نقد نکردیم و نگفتیم از کجا آمده و آیا در آن چیزی هست که بیاموزیم و به کارمان بیاید و اگر آن را یکسره بی ربط میدانیم، بی ربط بودن مطالب را نشان دهیم و مهم اینکه از یاد بردیم که مشهورترین و مؤثرترین روشنفکران همانها هستند که به روشنفکر ستیزی متهم میشوند. کاش وقتی همه را انکار میکنیم مثال و نمونه روشنفکری را هم نشان میدادیم و میگفتیم وظیفه روشنفکر چیست. ما اهل بحث و نظر نیستیم بلکه حکم میکنیم. ملاک و میزان حکم هم خودمان هستیم. علم و اطلاعات داریم و بلکه مخزن علم و اطلاعاتیم. اما علم در جانمان و در جامعه مان جای خاص خود را نیافته است. افراد و جامعه هر یک آیینه یکدیگرند و همواره در همه جا تناسبی میان فرد و جامعه وجود دارد. اگر افراد بیش از اندازه دستخوش پریشانی باشند معلوم میشود که جامعه پریشان است و اگر جامعه پریشان است افراد و اشخاص به زحمت میتوانند از پریشانی آزاد شوند.
در مورد غرب و تجدد غربی و اینکه از کجا آمد و چه سیری کرد و چه اثری بر زندگی و کار و بار ما گذاشت هرگز فکر نکردهایم اما از خوبی و بدی تجدد و ضعف و قدرت و لزوم رو کردن یا اعراض از آن بسیار گفتهایم. تجدد یک عقیده یا رای و نظر و مخصوصاً یک کالا نیست که اشخاص و گروهها با آن موافقت یا مخالفت کنند و آن را بپسندند یا از مصرفش منصرف شوند بلکه صورت یک نظم پریشان شدهای است که آمده و در خانه ما اقامت کرده و اداره خانه را به دست گرفته است. البته موافقت و مخالفت را نمیتوان منع کرد اما از صرف مخالفت و موافقت با جهان موجود ثمری به دست نمیآید. در شرایطی که مدرنیته در سراسر روی زمین مقبول افتاده و همه حتی جدی ترین مخالفان لااقل بعضی اصول و شئون و آثار آن را پذیرفتهاند مخالفت در حرف و شعار چه اثری میتواند داشته باشد. اصول تجدد در همه جهان و نزد همه کس پذیرفته شده است. همه مردم جهان، اصول آزادی و پیشرفت و تکامل را نه فقط پذیرفته بلکه به آن اعتقاد پیدا کردهاند و احیاناً نمیدانند که اینها اصول تجدد است و آن را متعلق به نوع بشر میدانند و این مؤثرترین و بیشترین تایید نظام تجدد و حتی مطلق انگاشتن تاریخ جدید است زیرا اگر اصول پیشرفت و تکامل و آزادی اصول ثابت علم و عمل بوده تجدد را لااقل باید حافظ و مجدّد آنها دانست ولی اصول پیشرفت و آزادی بیان، تا قرن هجدهم در هیچ جای جهان و در هیچ فرهنگ و تاریخ و حتی در آتن که یکی از آغازگاهها و سرچشمههای تاریخ غربی است سابقه نداشته یا لااقل به آن تصریح نشده است. دقت نظر در ماهیت علم تکنولوژیک نیز معلوم میکند که این علم را صورت کامل علم و نظر دانشمندان و صاحبنظران قدیم نمیتوان دانست. اصلاً علم متقدمان نسبتی با حرفهها و پیشهها نداشته و تلقی انسان به عنوان موجود صاحب اراده و قدرت تصرف نیز در رنسانس پدید آمده است. میتوان این پیش آمدها را در حد خود به اعتباری مطلوب و مغتنم دانست اما غربی بودن و جدید بودن آنها را منکر نمیتوان شد. مقصود این نیست که مردم جهان را از بابت پیروی از روش و رفتار اروپاییان ملامت کنیم بلکه میخواهیم بگوییم رسم و راه زندگی جدید در همه جای جهان مقبول افتاده است هر چند که بسیار کسان هنوز نمیدانند رسم و راه زندگیشان به راه اروپا پیوسته است.
گفته شد که در آغاز مواجهه با اروپا بسیاری از ناظران و حتی بعضی سفیران دچار بهت می شده و نمیدانستند که چه باید بکنند. اثر سیاسی این وضع این بود که اروپا تعیین میکرد که کشورهای غیر غربی چه نیازهایی دارند و چگونه آن نیازها تأمین میشود. وقتی تعیین و تأمین نیاز به عهده غرب متجدد باشد پیداست که نیازمندان همه به غرب وابسته میشوند. حتی اگر با آن سر صلح و دوستی نداشته باشند. توسعه نیافتگی بر اثر همین وابستگی به وجود آمده است. اگر ممکن بود که دوران تاریخی قدیم هزار سال بدون احساس نیاز به تجدد دوام یابد آن تاریخ، ضرورتاً تاریخ توسعه نیافتگی نمیشد. تاریخ توسعه نیافتگی از روزی آغاز شد که مردم در نیاز، خود را شریک کشور توسعه یافته دیده و از برآوردن نیاز عاجز یافتند. مشکل اصلی جهان توسعه نیافته اینست که نمیداند اروپا چگونه اروپای متجدد شده و توسعه یافتهها چگونه و از چه راه به توسعه رسیدهاند بلکه در بیرون از زمان با نگاه حسرت بار خود را ناظر صحنه تاریخ و تجدد میداند و گاهی نیز با خود فریبی و غروری که میخواهد ناتوانی را بپوشاند و از عهده برنمی آید. با این داعیه و توهم به تجدد نظر میکند که تعیین کند چه چیزهایش خوب است و بدیهایش کدام است و خوبهایش را برگزیند و بدهایش را دور بیندازد و خوب های خود را به جای آنها بگذارد و عجبا که نمیداند اگر از عهده این کار برمی آمد گرفتار توسعه نیافتگی نمیشد و خود بنای نظام زندگی خوب را میگذاشت و ضرورت نداشت که در سودا و وهم خود میان چیزهایی که اروپا و غرب پدید آورده است گزینش کند که البته از عهده این کار بر نمیآمد و اگر چیزی را برمی گزید نمیدانست جای آن کجاست. به هر حال اکنون زمان و تاریخ چنان سیر کرده است که اقوام جهان همه به بازار فرهنگ و سوداگری غرب (و نه به فرهنگ غربی) وابسته شدهاند و این وابستگی که علاجش آسان نیست در صورتی تعدیل میشود که بتوان در برخی تواناییهای تجدد و توسعه شریک شد و جز از راه تدوین و اجرای برنامه دقیق توسعه به این مقصود نمیتوان رسید اما تدوین این برنامه مستلزم توجه اجمالی به ماهیت تجدد و درک آخرین امکانهای آنست. شناخت تجدد و غرب متجدد هم به همین جهت اهمیت دارد.
تجدد و غرب متجدد مجموعه کنار هم نهاده افکار و آراء و سازمانها و اعمال و رفتارها و علوم و سیاستها نیست. تجدد یک نظام است که در درون آن تعارضهای بسیار وجود دارد ولی تعارضها تعارض عناصر متباین یا به کلی بی تناسب که آنها را کنار یکدیگر نهاده و به هم چسبانده باشند نیست بلکه در آن عناصری مثل علم و اراده و آزادی در عین اینکه جمعشان دشواریها دارد به یکدیگر پیوستهاند و با این پیوستگی و همبستگی است که غرب به قدرت و چیرگی بر جهان رسیده است. اگر میگویند این چیرگی ظلم است راست میگویند. اما قهر و چیرگی را از این نظام نمیتوان گرفت یعنی تجددی نمیتوان ساخت که آزادی و علم و رفاه و اخلاق و معرفت داشته باشد و از اعمال قدرت برای سلطه پرهیز کند. تجدد با طرح سیاستمداران ساخته نشده و قدرت آن هم قدرت سیاستمداران نیست بلکه سیاستمداران از آن جهت که مجری طرح تاریخ جدید بودهاند به عنوان مظاهر قدرت شناخته شدهاند. قدرت تجدد قدرت علم و تکنولوژی است. تفوق و استیلای سیاسی تجدد و غرب بر جهان هم در سایه قدرت علم و تکنولوژی و فرهنگ پشتیبان آن صورت گرفته است.
اگر کسانی گمان میکنند که میتوان طرح جهانی در انداخت که در آن همه خوبها و خوبیها از دین و حکمت و معرفت و اخلاق و صلح و علم و تکنیک و رفاه در آن جمع باشد. باید در وهله اول بیشتر به امکان تحقق چنین طرحی بیندیشند و بدانند که تحقق جهان جدید مسبوق به پدید آمدن بشر به عنوان موجود صاحب اراده است و علمش را اراده راه می برده است و هنوز هم کم و بیش راه میبرد. این بشر میتواند به خدا و دین معتقد باشد اما اگر به سیر تاریخ جدید نظر کنیم میبینیم که در ابتدای راه و مثلاً در فلسفه دکارت خدا بیشتر ضامن صدق و حقیقت بوده و گویی وجود داشته است تا اراده و فکر و علم آدمی را تصدیق و تایید کند اما وقتی انسان اروپایی در وادی و ساحت منورالفکری و تجدد پا گذاشت کانت خدا را از وادی علم به ساحت اراده برد و او را ضامن و راهنمای خرد عملی دانست. به نظر او «قانون اخلاق که … به فرض وجود خدا به عنوان شرط علاقه ترکیبی بین فضیلت و سعادت نیز مؤدی میشود.» (کاپلستون، تاریخ فلسفه، جلد ششم، ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، ص ۳۴۵) و شاید همین معنی بود که در زبان داستایوفسکی صورت دراماتیک پیدا کرد یعنی داستایوفسکی خدا را نه پشتوانه اخلاق بلکه شرط و ضامن وجود اخلاق دانست و گفت اگر خدا نباشد هر کاری مباح است.
ما چه نسبتی میان خود و خدا و خدا و جهان و تاریخ قائلیم. گروهی اصلاً خدا را در این مسائل وارد نمیکنند بلکه میگویند سوسیالیسم یا دموکراسی خوب است و باید برقرار شود و چندان به این برقراری خوش بینند که به شرایط برقرار شدنش نیز نمیاندیشند و بیم آنست که به خیالی از آن قانع باشند. اینها به شرایط امکان چیزها و کارها نمیاندیشند و به امکان وجود همه چیز در همه جا و همیشه قائلند و انسان را دارای اختیار و قدرت تام و تمام میدانند. اما مردمی که اعتقادات دینی دارند و قاعدتاً باید در تحقق هر چیز و هر نظم اراده و خواست الهی را دخیل و شرط بدانند اندیشیدن به طرح آینده و ساختن جهان باید برایشان اندکی مشکل ساز باشد مع هذا وقتی تصمیمها و ارادههای جزئی خود را از خدا میدانند مانعی ندارد که به مدد لطف الهی به تدوین طرحهای توسعه در زمانی که خاصه آن ساختن و پرداختن است بپردازند و از تجربه ملتها و کشورهایی که در این راه نکوشیدهاند و تاوان سنگین پرداختهاند، درس بیاموزند و متذکر شوند که اکنون مردم هیچ جای جهان با عوالم قدیم قبل از تجدد نسبت درست و تمام ندارند و همان مردم قبل از دوران تجدد نیستند. هر چند که چیزهایی از فرهنگ قدیم خود را حفظ کرده باشند. همه مردم جهان اکنون دانسته و ندانسته با ارزشهای غربی زندگی میکنند هر چند که در کنار ارزشهای جدید بعضی ارزشهای دینی و اخلاقی خود را نیز حفظ کردهاند. ولی آنچه راه زندگی و کار و بار و مطلوبهای مردمان را معین میکند اندیشه یا سودای تجدد است. این تجدد چیست که در همه جا نفوذ کرده است. تجدد را با نظر ابژکتیو و پژوهشهای رسمی در علوم اجتماعی نمیتوان شناخت.
مسلماً اطلاعاتی که از کشورهای توسعه یافته و از زندگی مدرن فراهم میشود در شناخت تجدد موثر است اما تجدد مجموعه علم و اقتصاد و تکنولوژی و سیاست و اخلاق موجود و حاکم در آمریکا و اروپای غربی و … نیست. بلکه وجه وحدت آنها و به قول کانت خرد قانونگذار جدید است
مسلماً اطلاعاتی که از کشورهای توسعه یافته و از زندگی مدرن فراهم میشود در شناخت تجدد موثر است اما تجدد مجموعه علم و اقتصاد و تکنولوژی و سیاست و اخلاق موجود و حاکم در آمریکا و اروپای غربی و … نیست. بلکه وجه وحدت آنها و به قول کانت خرد قانونگذار جدید است. این خرد، خرد شخصی نیست بلکه تجدد با ظهور این خرد و انتشار و سریان آن در جانهای مردم زمان رنسانس به وجود آمده است. نه اینکه جمعی از خردمندان اروپا نشسته و فکر کرده باشند که چگونه جهان را سامان دهند. در جهان جدید، خرد اشخاص هم مظهر خرد کلی تجدد است. تجدد وقتی آغاز شد که اروپای غربی به برخورداری از این خرد، خودآگاهی یافت. یعنی خرد جزئی از خودآگاهی جامعه و مردم و راهنمای عملشان شد. اما در بیرون از اروپای غربی و آمریکا (شاید به استثنای ژاپن) نسبت مردمان با خرد و ارزشهای تجدد صورت دیگر داشت. اگر خرد کارساز و دنیا دار تجدد جایی در خودآگاهی اروپای غربی پیدا کرد مردم دیگر نقاط جهان در زمانی که با آثار مادی و رسمی تجدد آشنا شدند آگاهیشان از تجدد همان بود که میدیدند و میشنیدند و میخواندند و هنوز کم و بیش با خرد تاریخی آسیب دیده خود به سر میبردند. یعنی تجدد برایشان مجموعهای از اطلاعات بود و در خودآگاهیشان جایی پیدا نکرده بود بلکه به تدریج به صورتهای مختلف و شاید گاهی آشفته و پریشان در ناخودآگاهیشان خانه میکرد. در اقوام غیر غربی مردمی هستند که اگر در خودآگاهیشان متجدد و متجددمآب نباشند با دقت و مطالعه میتوان انعکاس اصول و قواعد تجدد را به صورت پراکنده در ناخودآگاه تاریخیشان درک کرد یعنی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 