پاورپوینت کامل نگرش فلسفی ابن‌رشد ۵۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نگرش فلسفی ابن‌رشد ۵۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نگرش فلسفی ابن‌رشد ۵۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نگرش فلسفی ابن‌رشد ۵۶ اسلاید در PowerPoint :

استدلال ابوالمعالی بر پایه تفاوت میان «اراده» و «علیت طبیعی» است که می‌گوید این عقیده نادرست کسانی است که به قوانین طبیعی اعتقاد دارند و خوب می‌داند که با چه کسانی طرف است و هرچند شاید تقسیم موجودات به «واجب» و «ممکن» را از ابن‌سینا یا از آثار فلاسفه نگرفته باشد، اما ممکن است تعمق در آثار ابن‌سینا او را به فکر کاربرد این تقسیم در موضوع اثبات وجود خدا انداخته باشد

در بخش نخست آمد که ابن‌رشد فیلسوف بزرگ اندلسی بر آن است که «دین» و «فلسفه» یک چیز می‌گویند، منتهی به زبان‌های مختلف و مخاطب دین، همه مردم‌اند و مخاطب فلسفه فقط فیلسوفان‌اند. از این تفاوت مخاطبان، نوعی تفاوت زبان هم زاده می‌شود. اینک ادامه سخن:

استدلال ابوالمعالی بر پایه تفاوت میان «اراده» و «علیت طبیعی» است که می‌گوید این عقیده نادرست کسانی است که به قوانین طبیعی اعتقاد دارند و خوب می‌داند که با چه کسانی طرف است و هرچند شاید تقسیم موجودات به «واجب» و «ممکن» را از ابن‌سینا یا از آثار فلاسفه نگرفته باشد، اما ممکن است تعمق در آثار ابن‌سینا او را به فکر کاربرد این تقسیم در موضوع اثبات وجود خدا انداخته باشد. از طرف دیگر ابن‌رشد، فارابی و ابن‌سینا را مسئول همه انحرافاتی می‌داند که در فلسفه روی داده و آن را از فلسفه ناب ارسطویی دور کرده است. بنابراین هیچ بعید نیست که با نقل نظر ابن‌سینا، می‌خواهد بگوید که اگر حرف ابن‌سینا نبود، این استدلال ابوالمعالی هم وجود نمی‌داشت و این فتنه هم زیر سر ابن‌سیناست!

جهان و خلأ نامتناهی

ابن‌رشد طوری حرف می‌زند که انگار ابوالمعالی معتقد است «هر عملی یا از طبیعت سرچشمه می‌گیرد یا از اراده»، اما در واقع ابوالمعالی چنین اعتقادی ندارد، زیرا او هم مثل بقیه متکلمان اشعری، به چیزی به اسم «طبیعت» به معنایی که فیلسوفان از این واژه می‌فهمیدند، معتقد نیست. به نظر او همه چیز در عالم به اراده خداست و آنچه ما عمل طبیعت یا قوانین طبیعی می‌گوییم، چیزی جز «جریان عاده الله» نیست. در مثال سقمونیا نیز ابوالمعالی می‌گوید این مثال بر اساس «مذهب فاسد کسانی است که به طبیعت اعتقاد دارند»؛ بنابراین سخن ابن‌رشد تعبیر فیلسوفانه‌ای است از نظر یک متکلم.

نکته دوم این است که ابوالمعالی معتقد است جهان در خلائی نامتناهی قرار دارد. اما در روایت ابن‌رشد از نظر ابوالمعالی، حرفی از نامتناهی بودن جهان در میان نیست؛ ولی دلیلش این است که استدلال ابوالمعالی بدون فرض نامتناهی بودن خلأ، درست درنمی‌آید و در واقع عبارت خود ابوالمعالی هم در رساله نظامیه این معنی را نشان می‌دهد.

منظور ابوالمعالی از «جهان» (عالم) چیست؟ و منظور او از خلأ در دست راست یا در دست چپ چیست؟ گفتن ندارد که منظور او از جهان این جهانی که ما امروز می‌شناسیم با خوشه‌های کهکشانی و هر خوشه مشتمل بر تعداد زیادی کهکشان و هر کهکشان شامل تعداد بسیار زیادی ستاره و هر ستاره احتمالا دارای چندین سیاره، نیست، بلکه همان جهانی است که بیشتر قدیمی‌ها از این واژه می‌فهمیدند و در آثار نجومی و کیهان‌شناختی دوران قدیم وقتی از جهان حرف می‌زدند منظورشان همان بود؛ یعنی جهان بسته‌ای شامل زمین و هفت سیاره‌ که به نظر قدیمی‌ها دور آن می‌چرخیدند و بعد ستارگان ثابت که تصور می‌شد همه به یک فاصله از زمین قرار دارند. طبق دیدگاه ارسطویی جهان در اینجا تمام می‌شد.

به نظر می‌آید که استدلال ابوالمعالی بر پایه این تصور از جهان باشد. و بنا بر این می‌توان گفت که یا جهان‌شناسی ارسطویی را تا این اندازه‌اش قبول دارد، یا برای پیش بردن بحث، آن را می‌پذیرد. البته پیش از او و در زمان او و حتی تا قرنها بعد، کسانی بودند که به «تعدد عوالم» اعتقاد داشتند؛ یعنی می‌گفتند که این جهان ما فقط یکی از جهان‌های موجود است و خداوند جهان‌های بسیاری آفریده است که هر یکی خورشید و سیارات و ثوابت خود را دارد. بسیاری از کسانی که در عالم اسلام به این «تعدد عوالم» اعتقاد داشتند، اعتقاد خود را بر احادیثی که چنین مضمونی دارد، مبتنی می‌کردند.

اما ظاهراً ابوالمعالی جزء این آدمها نیست؛ جهان او همان جهان ارسطوییر بطلمیوسی است، منتهی با یک تفاوت عمده. به اعتقاد ارسطو و پیروانش، جهان به فلک ثوابت ختم می‌شود و بعد از آن نه ماده‌ای وجود دارد و نه خلأیی که این جهان در آن قرار داشته باشد؛ یعنی بعد از فلک ثوابت، هیچ چیزی نیست، نه خلأ، نه ملأ؛ اما ابوالمعالی مثل بسیاری از متکلمان به وجود خلأ اعتقاد دارد و می‌گوید که فضایی خالی هست که این جهان که در یک جای آن قرار دارد، اگر خواست خدا به آن تعلق می‌گرفت و اراده می‌کرد، در جای دیگری از آن می‌بود. جهان در نظر او مثل گویی است که کسی در جایی از دریایی آرام رها کرده باشد.

ابن‌رشد از میان مقدماتی که برای استدلال ابوالمعالی چیده و در متن رساله نظامیه با این نظم و ترتیب یافت نمی‌شود، به دو مقدمه اشاره می‌کند و از آن دو، این مقدمه را می‌پذیرد که اگر دو چیز همانند داشته باشیم و یکی از آنها بر دیگری ترجیح داده شود، یا در واقع آن دو چیز همانند نیستند و یا پشت این ترجیح، اراده‌ای هست، و آن مقدمه را که جهان در خلأ قرار دارد، رد می‌کند. وی اعتقاد به وجود خلأ را مستلزم دو اعتقاد فاسد دیگر می‌داند. چون اگر بگوییم که جهان در خلأ آفریده شده، یا باید بگوییم که آن خلأ از پیش وجود داشته و در این صورت در کنار خدا، به یک قدیم دیگر هم معتقد شده‌ایم. یا باید آن خلأ را مثل جهان حادث بدانیم که در این صورت آن خلأ هم باید در خلأ دیگری ایجاد شده باشد، و در این صورت به تسلسل دچار می‌شویم. جهان ما در جای دیگری نمی‌توانست باشد، چون جای دیگری وجود ندارد و به عبارت ارسطویی و بر اساس تصوری که ارسطوییان از «مکان» داشتند، جهان مکان ندارد. و بنابراین کل استدلال ابوالمعالی بی‌پایه است!

کلام ابن‌رشد در این است که «امکان» وقتی پیش می‌آید که به حدوث زمانی جهان معتقد باشیم. اما اگر جهان ازلی یا قدیم باشد (که طبق اعتقاد ابن‌سینا و ارسطو و ابن‌رشد هست)، همه چیزش واجب است. تنها استثنا در این میان، حرکت افلاک و به‌خصوص آخرین آنها فلک ثوابت است که به خودی خود امری امکانی است؛ زیرا این حرکت می‌تواند متوقف شود. اما چون این حرکت هیچ وقت متوقف نمی‌شود، بنابراین وجود خود را از جای دیگری گرفته است و آن، همان خدای ارسطویی، یعنی محرک نامتحرکی است که فعلیت محض است.

همان‌طور که از کلام ابن‌رشد معلوم می‌شود، علت تأخیر، در دو مفهوم متفاوتی است که ابن‌سینا در یک سو و ارسطو و ابن‌رشد در سوی دیگر از خدا دارند. خدای ارسطو و ابن‌رشد، محرک نامتحرک است، یا «دهنده حرکت» است، اما خدای ابن‌سینا «دهنده وجود» است. به سبب این تفاوت، ارسطو می‌تواند بحث درباره خدا را به جایی موکول کند که منطق بحث ضرورت چنین مفهوم و چنین موجودی را ایجاب می‌کند؛ یعنی به کتاب لامبدای متافیزیک که در آن راجع به ساختار بزرگ‌مقیاس جهان و افلاک حرف می‌زند و به‌ویژه راجع به حرکت دائمی افلاک که در زمان او و حتی در زمان ابن‌رشد کمتر کسی در آن شک داشت.

تفاوت دیدگاه ابن‌رشد و ابن‌سینا

علت تفاوت میان نظر ابن‌رشد و ابن‌سینا این است که چیزی که یکی از این دو واجب بودنش را رد می‌کند و دیگری قبول، در واقع یک چیز نیست. نظر ابن‌سینا در واقع به ذات یا ماهیت هر چیزی بر می‌گردد، یعنی وقتی من می‌گویم که این لیوان ممکن‌الوجود است، منظورم این لیوان که الآن روی میز قرار دارد نیست، چون معلوم است که این لیوان در حال حاضر موجود است و طبق آن قاعده فلسفی که می‌گوید «الشئ ما لم یجب، لم یوجد» معلوم است که واجب‌الوجود است. پرسش ابن‌سینا این است که: اگر موجود بودن این لیوان را کنار بگذاریم، آن وقت در باره‌اش چه می‌توانیم بگوییم؟

اما ارسطو و ابن‌رشد، قطع نظر کردن از وجود موجودات را کاری ناممکن می‌دانند. در نظر ایشان، جهان ما جهان موجودات است و جوهر موجودات ازلی است. چیزی که تغییر می‌کند، اعراض آنهاست. البته هر دو می‌پذیرند که هر چیزی که در جهان به وجود بیاید (و این به وجود آمدن معنایی جز تغییر شکل یا تغییر محل یا رنگ یا حجم و خل

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.