پاورپوینت کامل رباعیّات خیّام و تقویمِ ایرانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل رباعیّات خیّام و تقویمِ ایرانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رباعیّات خیّام و تقویمِ ایرانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل رباعیّات خیّام و تقویمِ ایرانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
ما انسانها بهطور متعارف هر روز چند بار و هر بار به انگیزهای متفاوت با تاریخ (date) و تقویم (calendar) سروکار داریم و این ابزارهای اندازهگیری زمان عمدتاً به پارهی تفکیکناپذیر زندگی مدنی ما بدل شدهاند؛ و شاید هم به همین دلیل غالباً نسبت به منشأ و مبدأ و تنوع و سیر تحول و نحوهی شکل گیری آنها بیاعتنا بودهایم و عموماً کمترین کنجکاوی هم از خود نشان ندادهایم
«خداوند زمان را آفرید و انسان تقویم را»
ما انسانها بهطور متعارف هر روز چند بار و هر بار به انگیزهای متفاوت با تاریخ (date) و تقویم (calendar) سروکار داریم و این ابزارهای اندازهگیری زمان عمدتاً به پارهی تفکیکناپذیر زندگی مدنی ما بدل شدهاند؛ و شاید هم به همین دلیل غالباً نسبت به منشأ و مبدأ و تنوع و سیر تحول و نحوهی شکل گیری آنها بیاعتنا بودهایم و عموماً کمترین کنجکاوی هم از خود نشان ندادهایم(۱).
از عصر باستان تاکنون، وجود و عدمِ وجودِ عنصر زمان هم مانند وجود و عدم وجود عنصر اِتِر ether ( = اثیر ) همیشه موضوع مورد بحث فلاسفه و دانشمندان از افلاطون و ارسطو و آگوستین و نیوتون گرفته تا مکس پلنک و هانری پوانکاره و اینشتاین و هایدگر و برگسون و گادامر بوده است. سنت آگوستین در «اعترافات» خود ، آنجا که به بحث دربارهی مفهوم و فایدهی عنصر زمان میپردازد ، میگوید: «پس زمان چیست؟» و پاسخ میدهد که: «اگر کسی از من نپرسد، میدانم زمان چیست؛ اما به محض اینکه بخواهم به پُرسنده توضیح دهم، واقعاً نمیدانم.» (۲) با این همه، آگوستین هم مانند پیشینیاناش اذعان میکند که زمان را میتوان اندازهگیری کرد.
یکی از ابزارهای اندازهگیری زمان دستگاهی است که بهطور متعارف «تقویم» خوانده میشود. تقویم از زاویهی دید کاربردی پدیدهای صرفاً انتزاعی است و اطلاعات ما از اشکال اولیه این اختراع بشری بسیار کم و نارساست، چرا که حضور تقویم در یک جامعه همیشه مستلزم وجود علم حساب یعنی توانایی محاسبه و آشنایی فنی با خط و الفبا یعنی توانایی خواندن و نوشتن بوده است .(۳)
عناصرِ تشکیل دهندهی تقویم را می توان به دو بخشِ مشخّص تقسیم کرد: ۱- عناصر مصنوعی ( انسان-ساخت ) یا مجازی و ۲- عناصر طبیعی. عناصر مصنوعی عبارتند از محاسبات و تنظیمات زمانی مانند آغاز تقویم ، آغاز سال ، تعدادماه ها ، روز های هفته ، ساعات روز ، بخش بندی های ساعت و غیره؛ و عناصر طبیعی عبارتند از شب و روز و طلوع و غروب و مراحل تغییر ماه و گردش فصل ها. . بدین ترتیب، مبحث تقویم و سیر تحول آن شامل دو مجموعهی اطّلاعات مجزا خواهد بود: بخش اول شامل اطلاعات تاریخی مرتبط با تکوینِ آن، انواع تقویمها و مشخصات و مختصات هر یک از آنهاست؛ و بخش دوم شامل اطلاعات علمی مرتبط با محاسباتِ ریاضی و ریاضی ـ فیزیکِ حرکت اجرام آسمانی و نسبت آنها با یکدیگر است. درواقع باید گفت که این تلفیقِ دو جنبهی تاریخی و فنی ـ علمی است که فهم نوشته های مرتبط با تقویم را تا اندازهی زیادی دشوار میکند، چرا که پرداختن به هر یک از این دو جنبه نیازمند دانش حرفهایِ گستردهای است که به سختی میتوان احتمال حضور هر دو را در یک فرد واحد انتظار داشت؛ و باید اذعان کنم که من در احاطه به بخش اوّل سخت کم دانش ام ؛ و سخن گفتن در آن حوزه نیازمند فرد فرهیخته ای با تخصص در اختر-فیزیک و دانشِ ریاضیّاتِ نجومی است.
***
و اما، در مورد انگیزهی گردآوری مطالبی دربارهی تاریخ شکلگیری و تحول تقویم در ایران، باید بگویم که زمانی در ذهن من ظاهر شد که نزدیک به چهار سال پیش یادداشتهایم را برای سخنرانی ای در باب رباعیات خیام و مترجم انگلیسی آن ادوارد فیتزجرالد آماده میکردم. نخستین رباعی خیام که فیترجرالد به ترجمهی انگلیسیاش پرداخت این رباعی بود.
هنگـام صبـوح ای صنــــم فـــرّخ پی بر ساز ترانهایّ و پیش آور می
کافکنده به خاک صد هزاران جم و کی این آمــدن تیـر مه و رفتن دی
فیتز جرالد ادیب و سخندان ماهری بود و در زبان و شعر فارسی به میزان کافی تبحّر داشت و آثار بازمانده ازو نشان میدهد که ضربالمثلها و استعارهها و تمثیلهای شعر و زبان و فرهنگ ایرانی را به خوبی میشناخت. سه مصرع اول رباعی چندان پیچیده نبود و به آسانی میشد مضمونشان را به انگلیسی ترجمه کرد: راوی از مصاحب شبانهاش دعوت میکند که اوّلِ صبح ترانهای ساز کند و جامی باده هم آماده سازد، چرا که زندگی کوتاه است و چرخ فلک با گردش خود بیرحمانه ما انسانها را میمیراند و در خاک مدفون میکند. اما معنای مصرع چهارم یعنی «این آمدن تیر مه و رفتن دی» برای او چندان روشن نبود و تن به ترجمه نمیداد، چرا که به سائقهی عقل سلیم و براساس تقویم متعارف، آمدن تیر ماه و تابستان و رفتن دی ماه و زمستان نشانهی دوام رونق و زایایی طبیعت و ظهور شکوفایی زندگیست نه نشانهی افول سرسبزی و حضور مرگ و ویرانی که شامل سرنوشت ما انسانها، از جمله جمشید و کیقباد هم هست. تمثیلِ زوال طروات طبیعت و رسیدن پیری و مرگ در شعر فارسی و سنت ایرانی رفتن بهار و آمدن خزان است نه رفتن زمستان و آمدن تابستان. به گفتهی حافظ:
مرغ زیرک نزند در چمناش پردهسرای هر بهاری که به دنباله خزانی دارد
فیتزجرالد هم به نوبهی خود با همین تمثیل آشنا بود و آن را در بیتی در متن دستور زبانِ فارسیِ سر ویلیام جونز خوانده بود. ویلیام جونز این بیت را برای مثالِ کاربردِ “می” و “همی” در افعال فارسیِ کلاسیک آورده بود:
به عیش کوش که تا چشم می زنی بر هم خزان همی رسد و نوبهار می گذرد فیتزجرالد سعی کرد برای فهم معنی و ترجمهی مصرع چهارم از رباعی دیگری کمک بگیرد که تقریباً هم- مضمونِ رباعی اول بود:
از آمــــدن بهــــار و از رفـــتن دی اوراق حیــات ما همـــی گردد طی
می خور مخور اندوه که فرمود حکیم غمهای جهان چو زهر و تریاقش می
اما کلمهی «بهار» به جای «تیرمه» هم معضلی را حل نمیکرد. به نظرش حتّی احتمالِ اینکه شاید «دی» در آن رباعی نه نام یکی از ماههای سال بلکه اشاره به «زمانِ قبل» لحظهی حال باشد که در واژههای «دیشب» و «دیروز» هم دیده میشود، چارهساز نبود. فیتزجرالد، مستأصل از یافتن راهحل برای فهم رباعی، در یکی از نامههایش به ادوارد کاول در همان روزهای درگیر ترجمهی آن نوشته بود:
” …این مصرعِ از آمدن بهار و از رفتن دی خیلی زیباست. با این حال همه اش در این فکرم که بهار باید اشتباهاٌ به جای کلمه ای به معنای امروز به کار رفته باشد ، گرچه کلمهی امروز هم با وزنِ شعر جور در نمی آید. ضمناٌ در نامهی قبلی ام از شما خواسته بودم به رباعیِ هنگام صبوح ای صنم فرخ پی نظری بیندازید…”
در آخر نامه هم اضافه می کند که ” همهی سعی ام را خواهم کرد که {ترجمهی} شعر را بهتر کنم. (۴) فیتزجرالد در نهایت تصمیم می گیرد که در متن رباعی دخالت کند و مفهوم ضربالمثل اصلی را به نحوی به دلخواه خود بیان کند بی آنکه در معنای مشهور «تیر ماه» تغییری بدهد:
I long for wine oh Saki of my soul
Prepare the song and fill the morning bowl;
For, this summer month that brings the rose
Takes many a Sultan with it as it goes. (5)
از شواهد پیداست که فیتز جرالد فهمیده بود نکتهای در این رباعی حل نشده باقی مانده است، چرا که در چند سال بعد و در چاپهای بعدی کتاباش چندین بار متن ترجمه را تغییر داد، ولی هیچگاه به رضایت خاطر دست نیافت.
بدین ترتیب ، نه تنها فیتزجرالد هیچگاه به رمز معنای نهفته در این رباعی پی نیرد، بلکه حتی صد سالِ بعد هم آرتور آربری ، استاد دانشگاه کمبریج و مترجم خیام و پژوهندهی آثار فیتز جرالد همچنان در غفلت از معنای درست رباعی از جهان رفت ؛ و بر روی هم می توان گفت که تقریباً همهی مترجمان خیام هم تاکنون بیش و کم در خطا بودهاند. بگذریم که خوانندگان رباعیات خیام هم اعم از عالم و عامی همه بیآنکه به معانی کلمات توجّه کنند این رباعی ها را به طورِ سرسری خوانده اند و به به گویان به احساس لذّت از زیبایی کلمات بسنده کردهاند. واقع این است که خطای فهم همهی اینان همواره ناشی از آن بوده که نمیدانستهاند در این رباعی نه «تیرماه» به معنای «اول تابستان» است و نه «دی ماه» به معنای «اول زمستان» . چه بسا رباعی دیگر یعنی «از آمدن بهار و از رفتن دی» هم در اصل به صورت «از آمدن تیر مه و رفتن دی» بوده و بعدها به علت عدم فهم معنای آن به صورت «از آمدن بهار و از رفتن دی» تغییر داده شده است. اینجاست که مروری در تاریخ تقویمِ ایرانی ضرورت پیدا می کند تا از اینگونه لغزشها پرهیز شود. آنچه در این میان شایانِ یادآوری است این است که در ذهنیّت ما ایرانیان در صد سال گذشته دو عنصر “تقویم” و “رباعیّات” به گونه ای تنگاتنگ با نام و شخصیّت عمر خیّام گره خورده اند ؛ امّا رابطهی میان آن دو یعنی نیاز به داشتن اطّلاعاتی دربارهی یکی برای فهم دیگری اکثراٌ از نظرها دور مانده است.
***
همچنان که پیشتر گفته شد، تقویم یعنی دستگاه اندازهگیری زمان، از اختراعات بدیع تمدنهای باستانیست که ما همه به میراث بردهایم. جالب آنکه این اختراع بنیادی که امروزه به نحو گستردهای در همهی سطوح زندگی عرفی یا سکولارِ جوامع جهانی مورد استفادهی همگان است، در اصل به دست روحانیون ادیان باستانی ساخته و پرداخته شده است. بنابراین بی دلیل نیست که تقویمهایی هم که ما به طور روزمرّه به کار میبریم بر مبدأ رویدادهای دینی استوارند؛ تقویم عبری از آغاز آفرینش به روایت کتاب مقدس شمارش میشود و امسال ۵۷۸۲ سال از آن میگذرد؛ تقویم میلادی از زادروز مسیح آغاز میشود و امسال ۲۰۲۲ سال از آن میگذرد؛ و تقویم هجری از هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه نشأت میگیرد و امسال ۱۴۴۳ سال با محاسبات قمری و ۱۴۰۰ سال با محاسبات شمسی از آن میگذرد. به شهادت اسناد بازمانده، تقویم در مصر باستان چنان قداستی داشته که پادشاهان مصر پیش از تاجگذاری باید سوگند می خوردند که تقویم رسمی را تغییر نخواهند داد. (۶) هنوز هم تغییر در تقویم عبری باید در جلسهی شورای عالی روحانیون کلیمی تصویب شود. تغییر در تقویم میلادی در ۱۵۸۲ هم تنها با تأیید و امضای پاپ گریگوری مسجّل شد و به نام او معروف گشت. تغییر در تقویم ایرانی در ۱۳۵۴ هم از آنجایی که نه با تصویب روحانیت بلکه به دست نظام سیاسی صورت گرفته بود، چند سال بیشتر دوام نیافت. (۷)
واژهی عربی «تقویم» معانی مختلف دارد، از جمله محاسبه کردن، چه محاسبهی وقت و زمان و چه محاسبهی ارزش کالا برای خرید و فروش که با اصطلاح «قیمت» مشخص میشود. به گفتهی شادروان سیدحسن تقیزاده ، در کتاب ارزشمندش «گاهشماری در ایران قدیم»: «برای حساب زمان بدبختانه ما در فارسی اسم مأنوسی نداریم». (۸) به همین خاطر تقیزاده مجبور شد اصطلاح فارسی «گاهشماری» را در برابر calendar انگلیسی و نظایر آن در زبانهای اروپایی بسازد و در کتاب خود به کار بَرَد. اصطلاح تقویم هم صرفاً از حدود سده های پنجم و ششم هجری به بعد به معنایی که امروزه به کار میرود، رایج شد. البته این وضعیّت صرفاً مختصّ فرهنگ ایرانی نیست. اصطلاح calendar و معادلهای آن هم سرنوشت مشابهی دارد و تنها از سده دوازدهم میلادی به بعد ( یعنی تقریباٌ همزمان با رواج “تقویم” در سرزمین های اسلامی) در معنای دستگاه اندازهگیری زمان بر پایهی سال و ماه و هفته و روز در بریتانیا و کشورهای اروپایی متداول شد. تا آن زمان، واژهیcalendar به معنی «روز اول ماه» بود از ریشهی kell ( = call انگلیسی) یعنی خواندن، خبر دادن، اعلام کردن. در روم باستان، شروع ماه براساس محاسبات ریاضی ـ نجومی مشخص نمیشده ، بلکه روحانیون مذهبی اول هر ماه از بالای بلندترین تپهی شهر (Capitol Hill) حلول ماه را رؤیت میکرده اند و با صدای بلند به مردم خبر میداده اند (سنتی که امروزه هم در جوامع اسلامی برای تعیین شروع و پایان ماه رمضان به طور آیینی به کار می رود). (۹)
حدود چهار هزار سال پیش، اقوام ایرانی در کنار تیرههای خویشاوندشان در جامعهی بزرگ هند و اروپایی در سرزمینهای جنوب سیبری که تا کرانههای شمالی دریای مازندران و کرانههای شمال غربی دریای سیاه ادامه داشت زندگی میکردند.
Source: Livius.org
خاطرهای که از این دوران در آثار بعدی و از جمله کتاب وندیداد پهلوی باقی مانده و روایت شده میگوید: «آنجا ده ماه زمستان است و دو ماه تابستان. در این ماهها، آب سرد است، زمین سرد است، گیاهان سردند.» (۱۰) از این توصیف به روشنی پیداست که شرایط اقلیمی سرزمینی که این اقوام در آن میزیستند اگر نه کاملاً، دست کم تقریباً قُطبی بوده است. بنابراین بدیهی است که نه تنها زمستانها بلندتر از تابستانها بوده، بلکه شبها هم بیاندازه دراز و روزها بی اندازه کوتاه بودهاند.
در چنین شرایطی ، معیار حساب زمان برای واحدهای کوتاه زمانی براساس «شب» بوده و برای واحدهای بلندتر براساس حرکت وضعی ماه (به اصطلاح انگلیسی sidereal) که ۲۷ روز و هفت ساعت و کسریست و سیزده واحد آن یک سالِ سیصد و پنجاه و پنج روزه (یا به اصطلاح آنان «۳۵۵شبه») را تشکیل می داده که از زمستان آغاز میشده است. واحد کوچکترِ «ساعت» هنوز برای این اقوام شناخته شده نبود. تقسیم روز یه ۲۴ ساعت میراث مصریان باستان است و تقسیم ساعت به ۶۰ دقیقه هم میراث بابلیان.
با این تفصیل، ایرانیان هم مثل همهی هندواروپاییان واحد کوچکترِ زمانی را به جایِ مثلاً «چند روز»، «چند شب» میگفتند و واحد بلند زمانی را «یک ماه» مینامیدند ( که امروزه هم به کار می رود) و مجموع سیزده ماه را «یک زمستان» میگفتند. ردپای این معیار محاسبه و اصطلاحات آن هنوز در تقویم ایرانی و اروپایی و در زبانهای مربوطه دیده میشود. واژهی «سال» با واژههای «سرد» و «سرما» همریشه است و در زبانهای اوستایی و فارسی باستان به صورت «ثرده» (با ثای سه نقطه) ـ tharda به معنی «سال» به کار رفته است. در این دو زبان اصطلاح دیگری هم هست به صورت yaar که معنای «سال» میدهد و با year انگلیسی و jahr آلمانی همریشه است و اصلاً به معنای یک چرخهی کامل است و احتمالاً به سالی اطلاق میشده که آغاز آن با فصل خاصی ارتباط نداشته است. آیا واژهی il / yil در زبانهای ترکی با yaar ایرانی ارتباط دارد که در آن «ر» به «لام» بدل شده است؟ ضمناً ردّپای «زمستان» به معنی «سال» در زبان انگلیسی هم بجا مانده، و یکی از معانی winter سال است؛ مثلاً میگویند: He is a man of sixty winters. یعنی «ایشان شصت سال دارند.»
اصطلاح مورد استفاده برای واحد زمانی کوچکتر از سال یعنی «ماه» هم در زبانهای ایرانی همچنان باقی مانده و هنوز به کار میرود، علیرغم اینکه محاسبهی ریاضی ـ نجومی آن دیگر نه بر پایهی گردش ماه به دور زمین بلکه بر پایهی گردش زمین به دور خورشید و تقسیم آن به دوازده بخش نامساوی صورت میگیرد. در زبانهای اروپایی هم همین سنّت استفاده از اسم بیمسمّا ادامه داشته است. برای مثال، در زبان انگلیسی نه تنها واژهی month (که با واژهی «مانگ» در زبانهای ایرانی، از جمله کُردی مرتبط است) بلکه خود واژهی moon هم در معنای یک دوازدهم سال همچنان به کار میرود، گرچه آن هم بر پایهی گردش زمین به دور خورشید یعنی سال خورشیدی محاسبه میشود. ردپای اصطلاح واحد زمانی باز هم کوچکتر یعنی «شب» هم هنوز به معنایی که امروزه «روز» گفته میشود، در زبانهای ایرانی و اروپایی دیده میشود. در ایران به طور سنتی تا این اواخر واحد روز از غروب آغاز میشد که به آن «دسته» میگفتند. در سنت اروپایی هم روز از نیمه شب آغاز میشود. اصطلاح «شب جمعه» نه تنها برای پنجشنبه شب بلکه حتی کلاً برای روز پنجشنبه به کار میرود. در سنت نام روزها در ترکی آذری “شب چهارشنبه” یعنی «روز سهشنبه» و «شب جمعه» یعنی «روز پنجشنبه». ظاهراً در زبان انگلیسی سنتی هم Friday night یعنی Thursday؛ علاوه بر آن، اصطلاح fortnight به معنی «چهارده روز» یا «دو هفته» است و sennight به معنی “هفت روز” و معادل اصطلاح week. این اصطلاحات در شعر انگلیسی زیاد به کار رفتهاند.
از مطلب دور نیفتیم. گذشت زمان و پیشرفت یخبندانها و افزایش سرما و دشواریِ تولید نیازمندیهای زندگیِ روزمرّه ، قبایل هنداروپایی را واداشت که یک یک از سرزمین مادری خود مهاجرت کنند. اقوام ایرانی هم حدود سه هزار و پانصد سال پیش از دو سوی دریای مازندران به طرف سرزمینهای گرمتر جنوبی حرکت کردند؛ و در این نواحی تازه بود که هم با گرمای نوازشگر خورشید و مراتع سرسبز و جنگلهای انبوه روبهرو شدند و هم با تمدنهای پیشرفتهترِ بابِل و آسور و ایلام و فرهنگهای متمدن بومی آشنا شدند؛ و از جمله آموزههای مدنی که از آنها و بعدها از مصریان یاد گرفتند شیوهی پیشرفتهتری از اندازهگیری زمان بود که در نتیجهی آن تقویم ایرانی از مبنای قمری به مبنای شمسی یا خورشیدی تغییر کرد و واحد کوچکترِ «ماه» از ۲۷ روز و نیم به سی روز افزایش یافت و سال دوازده ماههی ۳۶۰ روزهی خورشیدی شکل گرفت، به ویژه آنکه در محیط جدید زندگی آنان خورشید نقش مهمتر و سرنوشتسازتری داشت تا ماه. در این تقویم دگرگون شده، سال همچنان به دو فصل تقسیم شده بود، اما نه به دو ماه تابستان و ده ماه زمستان ، بلکه این بار به هفت ماه تابستان و پنج ماه زمستان. هر سال، دوازده ماهِ سی روزه بود و برای جُبران پنج روز و کسریِ دیگر تا رقم ۳۶۵ و شش ساعت و اندی که زمان گردش انتقالی زمین به دور خورشید است، هر شش سال یک ماه و هر ۱۲۰ سال یک ماه دیگر بر آن اضافه میکردند. بعدها، این پنج روز که عنوان «پنجهی دزدیده» داشت (و در عصر اسلامی به آن «خمسهی مسترقه» میگفتند)، به پایان یکی از ماهها اضافه میشد. سبب این تغییر رویّه هم این بود که در وضعیّتِ اول سال «سیّار» بود (همانطور که امروزه سال هجری قمری در قیاس با هجری شمسی سیّار است) و کاربرد آن در امور اداری و دینی و اقتصادی با مشکلاتی مواجه میشد ، در حالی که وضعیّت دوم ، سال را به اصطلاح به «سال ثابت» بدل میکرد که دیگر دردسری در محاسبات اداری و مالی ایجاد نمیکرد.
یکی دیگر از آموختههای ایرانیان از تمدنهای بینالنهرین نامگذاری ماههای سال بود تا رویدادهای زندگی را به شکل آسانتری به آنها نسبت دهند. تا پیش از آن تاریخ، ماههای ایرانی نامهای ویژه ای نداشتند و صرفاً با عدد مشخص میشدند. ردّپای این پیشینهی هند و اروپایی در برخی نامهای ماههای میلادی هنوز دیده میشود: از ماه سپتامبر تا ماه دسامبر، یعنی چهار ماه از سال، صرفاً به معنای ماه هفتم، هشتم، نهم و دهماند. نامهایی که ایرانیان برای ماههای خود انتخاب کردند از میان شخصیتهای قُدسی و دینی بودند که در زندگی روزمره و در آئینهایشان نقشی سازنده داشتند. بدینترتیب دوازده نام برای دوازده ماه سال معین شد، نامهایی که هنوز هم در تقویم هجری شمسی به کار میروند: فروردین، اردیبهشت، خرداد، الی آخر.
بعدها همین رویّه در نامیدن روزهای ماه هم به کار گرفته شد. حقیقت این است که ایرانیان تا پیش از ظهور مانی در عصر ساسانی در تقویم خود هفته نداشتند. به همین سبب نام داشتنِ روزهای سیگانه ضروری به نظر میرسید. کاربرد هفته در تقویم ایرانی بعد از حضور اسلام و سنت سامی ـ آرامی در فرهنگ ایرانی صورت گرفت و اصطلاح فارسی «هفته» ساخته شد.(۱۱)
پدیدهی «هفته» در گاهشماریها از اختراعات بابلیهاست و با واژهی «شَبَّتُ» (Shabbatu) مشخص میشده که معنای «روز هفتم» یا «روز استراحت» میدهد و به احتمالی با واژهی «سَبع» عربی به معنی «هفت» همریشه است. واحد زمانی «هفته» و اصطلاح «شَبَّتُ» در گاهشماری عبری و فرهنگ دینی کلیمیان تثبیت و همگانی شده است. در زبانهای غربی «شین» به «سین» بدل شده و به صورت (sabat)درآمده است ولی در سنت ایرانی از زمان مانویانِ عصر ساسانی تاکنون به شکل «شَنبَت» و «شَمبَت» و «شنبه» حفظ شده و باقی مانده است. روزهای هفته هم از شنبه تا آدینه همان است که به دست مانویان در عصر ساسانی از نامهای هفتهی عبری ترجمه و ساخته و پرداخته شده بود، جز آنکه به جای «شش شنبهی» عبری واژهی «آدینه» قرار گرفته است که در سنّت اسلامی به «جمعه» تغییر یافته است. ( ضمناٌ واژهی انگلیسی sabatical به معنی “مرخصی” از همین واژهی sabat به معنیِ “استراحت” ساخته شده است).
در گاهشماری جدید ایرانیان، سال از اول تابستان آغاز میشد و تا مدتی دو فصل هفت ماهِ تابستان و پنج ماهِ زمستان داشت؛ سپس به دو فصل
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 