پاورپوینت کامل حافظ و سلطان احمد ایلخانی در مجالس استقبال ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حافظ و سلطان احمد ایلخانی در مجالس استقبال ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حافظ و سلطان احمد ایلخانی در مجالس استقبال ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل حافظ و سلطان احمد ایلخانی در مجالس استقبال ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

با آنکه بیش از یک قرن از آغاز نهضت تتبعات و پژوهش های آکادمیک مدرن بر منابع نظم و نثر پارسی می گذرد و کتب یا دواوین غالبِ سخن پردازان و مشاهیر ایران توسط محققان و ادیبان معاصر با بهره از اسلوب های انتقادی و علمی جدید به زینت طبع آراسته گردیده است اما هنوز در کُنج کتابخانه های شخصی و عمومی هر روز نسخه ای از آثار نویسندگان و شاعران گمنام یا مغفول مانده ای کشف می شوند

به این می اندیشم که چگونه باید این مقالت مهم را بیاغازم؟. قلمی خشک به اسلوب رایج در تحقیقات علمی یا خامه ای شاعرانه و مست از انعکاس حقایق تاریخی و ادبی نهفته در این تقریر؟. اهل فن نیک می دانند که تتبع و پژوهش در احوال شعر و ادب، خاصه در قرن هشتم هجری چیزی جز کنکاش و تحقیق در عشق و چشمه های جوشان معرفت شاعران عاشق نیست. فطرت عشق در نخستین قدم، طریق ناهموار خود را به رهروان بسا آسان می نماید اما چو در دایر پر پیچ و تاپ حوادث دهر و ورط ژرف و زایند اندیش بزرگان گام می نهی؛ بردن گوهر مقصود به دفتر خویش را در یک مقصد ناپیدا؛ سهل نخواهی دید و لاجرم زود باشد که در عرص بروز مشکل ها، شعر الا یا ایها الساقی را زیر لب بر خوانی.

در مجالِ حاضر اما؛ حضور خلوتِ اُنس است و شاعران جمعند و موضوع سخن، معطوف به سلطان احمد بغدادی و دیوان مغفول مانده او در طول قرون و ادوار بلند تاریخی است. دیگر آنکه در کتاب تازه رسیده و پر دقیق او با نام «هفت پیکر»؛ بسیار می توان رد پای متقدمین و معاصرین سلطان از رودکی سمر قندی تا یکایک شعرای نام آشنا یا گمنام قرن هشتم هجری را دید و درهای مجالس خیالی شاعران در دربار او را فراز کرد.

در این فتح باب اما چو گوش هوش به پیغام این مقال کنید؛ فرجام کار باز به دولت بیدار خواجه حافظ شیرازی و نقشبند قضا در دیوان سحر انگیز او ختم می شود و تو را به دانستن عمیقتر خاستگاه عینی نظم شاعر و سرِّ زمینی آن اشعار دلالت خواهد داد.

ز سِرِّ غیب کس آگاه نیست، قصه مخوان

کدام مَحرمِ دل ره در این حرم دارد؟

با آنکه بیش از یک قرن از آغاز نهضت تتبعات و پژوهش های آکادمیک مدرن بر منابع نظم و نثر پارسی می گذرد و کتب یا دواوین غالبِ سخن پردازان و مشاهیر ایران توسط محققان و ادیبان معاصر با بهره از اسلوب های انتقادی و علمی جدید به زینت طبع آراسته گردیده است اما هنوز در کُنج کتابخانه های شخصی و عمومی هر روز نسخه ای از آثار نویسندگان و شاعران گمنام یا مغفول مانده ای کشف می شوند که یا به طور کلّی در گذار از کوران حوادث دهر رفته رفته از اذهان ابنای زمان فراموش شده اند یا توجه و امعان نظر در احوال و کار ایشان در ادوار پس از رحلتشان بنا بر دلایل سیاسی، مذهبی، اجتماعی و فرهنگی به قدری مختصر و کمرنگ است که در طی قرون مدید؛ آثار اینان را سرنوشت تلخی جز نسخ و فراموشی در پی نبوده است.

ناصر بخارایی، جلال طبیب شیرازی، جهان ملک خاتون اینجو، شاه شجاع مظفری، سلطان احمد ایلخانی، شیخ غیاث الدین کُججی، سید جلال عضد یزدی، مولانا سعید هروی و بسیاری دیگر در قرن هشتم هجری در زمر آنانی هستند که در سپهر سبز زبان پارسی چون اختران در پرتو خورشید بزرگانی چون خواجه حافظ شیرازی در حاشیه میدان سخن سرایی رفته رفته به سوی منزل خاموشان رفته اند و اگر سنت پسندیده تذکره نویسی و همت بلند تذکره نویسان، پژهشگران و عاشقان ادب و فرهنگ فارسی به همراه نسخ خطی نادر باقی مانده از آثار ایشان در کتابخانه های مختلف جهان نبود؛ بی تردید امروز هیچ نام و نشانی از این ادیبان و آثارشان در جایی به چشم نمی آمد.

می دانیم که در قرون گذشته نیز مانند امروز؛ خریدار و سفارش دهنده آثار ناآشنا؛ نسبت به کتب مشهور و نام آشنا بسیار کمتر بوده است و جز کاتبان درباری که برای کتابخانه‌های سلطنتی شاهان منابع را استنساخ و کتابت می کردند در میان عام مردم و محافل عمومی، معمولاً سفارشی برای نسخه برداری از آثار کمتر شناخته شده وجود نداشته و کاتبان را نیز رغبتی به بازنویسی آثار شاعران کم شهرت بنا به دلایل اقتصادی نبوده است. زیرا در عهد قدیم نیز کتبی چون دیوان حافظ یا کلیّات سعدی و شاهنامه فردوسی به سرعت و با قیمت مطلوب به فروش می رفتند اما بعنوان مثال؛ دواوینی چون دیوان ناصر بجه‌ای یا ابن یمین فریومدی در میان عموم مردم قطعاً سفارش دهنده و ابتیاع کننده کمتری داشته است.

در این آسیب شناسی موجز به طور خاص در ارتباط با شاهان شاعر نیز ذکر این نکته را نباید از یاد برد که به دلیل تسلط امیر تیمور گورگانی (۷۳۶-۸۰۷ قمری) و فرزندانش از اواخر قرون هشتم و نهم هجری بر ایران، بی تردید نسبت به تبلیغ و نشر آثار و فضایل منسوب به اسلاف مظفری یا ایلخانی پس از انقراض این شاهان در عهد حکومت اخلاف تیموری، حساسیت سیاسی وجود داشته و از این رو است که کاتبان معمولاً رغبتی به نشر دواوین آنها از خود نشان نداده اند و به تدریج کلیات اشعار و نشانگان فضایل سلاطین ادیب گذشته نایاب شده است۱.

مهمترین عارضه ناشی از کمرنگ شدن و یا فراموشی دواوین سایر شاعران نزدیک یا معاصر به بزرگانی چون حافظ آن است که پس از چندی مراودات ادبی و شعری وی با ابنای ادیب او به ورط فراموشی سپرده می شود و متعاقباً تأثیر و تأثر متقابل بین ایشان و زمینه‌ها و بسترهای فرهنگی و اجتماعی بسیار مهم حاکم بر زندگی ادبی یک شاعر در دوران پس از وی آنقدر بی اهمیّت و سطحی به نظر می آیند که در نگاه یک مخاطب عام و بی‌اطلاع از احوال خاص و عناصر ویژه اجتماعی غالب بر زندگی شاعر (Contextual ellements) پس از مشاهد عمق فصاحت و بلاغت و حکمت نهفته در یک تولید ادبی؛ در چنان شگفتی و ناباوری شگرفی فرو می رود که زبان ناطق انسانی را از خلق آن اثر عاجز می‏داند و سخن شاعر موصوف را منتسب به عوالم غیب و الهامات شهودی و ماورای طبیعی به وی تلقّی می نماید.

نگارند این سطور که سالیانی در حال تتبع ناتمام نسخ خطی دیوان حافظ شیرازی است در این مقام به هیچ وجه عزم آن ندارد تا از مقام و مرتب بلند لسان الغیب خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی که بی شک یکی از بزرگترین شاعران آزاد تاریخ تمدن ایران است بکاهد و فره و اعتبار خدشه ناپذیر وی را در این مقام تخفیف دهد. اما پوشیده نخواهد بود که اگر بستر عمیقاً فرهنگی و ادبی حاکم بر ایران در سد هشتم هجری برای نابغه‌ای چون حافظ مهیّا نمی‌بود هرگز دیوان شعری با این درجه از غنای معرفتی امروز در این گنبد دوّار برای ما به یادگار نمی ماند. در عین حال حافظ علیرغم شهرت عالمگیر در عهد حیاتش هرگز مانند دوره‌های پس از رحلت؛ یک شاعر اسرارآمیز و متصل به عوالم غیب شناخته نمی‌شد زیرا به دلیل شناخت مردم قرن هشت از شعر او و معاصران و متقدمانش در قرن هشتم و در دسترس بودن دواوین و آثار آنها تا زمان حیات حافظ؛ بی شک مخاطبان ادب پارسی در آن ایام می دانستند که حافظ قهرمان سرایش شعر در المپیک جمهوری ادبای عصر خویش است و این تولیدات هنری تجلی اوج مهارت، تعالی دانش و کمال هنر شاعری اوست که وی را سرآمد بزرگان همعصران وی نموده است. محمد گل اندام دوست و همدرس حافظ در شیراز که گردآورند یا جامع دیوان خواجه پس از رحلت اوست در مقدم مشهوری که بر دیوان وی نوشته در مورد حافظ می‌گوید: «بحث کشاف و مفتاح و مطالعه مطالع و مصباح و تحصیل قوانین ادب و تجسس دواوین عرب از جمع اَشتات غزلیاتش مانع آمدی». به عبارت ساده تر؛ گل اندام در این توصیف از اشتغال حافظ به تحقیقات و تتبعات عمیق در مطالعه منابع ادبی فارسی و عربی و تسلط او بر کتب سخن می‌گوید و این مطلب دلیلی است بر چرایی قهرمانی حافظ در رقابتهای ادبی بزرگ ادبای ایران.

اما به تدریج در اعصار بعد بنا بر دلایل پیش گفته؛ نام، آثار و کتب معاصران حافظ نایاب و نادر می‎گردند و درک و فهم اندیشه و شعر او بدون وجود آبشخورهای تاریخی در فقدان منابع معرفی کنند بسترهای فکری و انگیزشی وی کار را بر معما گشایی از شعر حافظ تا به امروز بسا مشکل کرده است.

یکی از معاصرین شمس الدین محمد حافظ که مراودات و مراسلات ادبی مغفول ماند بسیاری بین او و خواجه وجود دارد سلطان احمد ایلخانی فرزند سلطان اویس ملقب به احمد بغدادی (۷۵۹-۸۱۳ قمری) است. مدتی قبل؛ پس از آنکه تصاویر چند نسخه خطی اشعار سلطان احمد ایلخانی به دست نویسند این سطور رسید، عزم بر آن گزید تا از فضایل ادبی این مَلِک هنرمند که جنبه های فرهنگی و ادبی شخصیت وی در پس ابرهای سیاه سیاسی و تاریخی، قرن ها مغفول مانده بود پرده بردارد و با معرفی نسبتأ تازه ای از وی؛ جزئیات روابط عمیق و نزدیک ادبی او با خواجه حافظ را شرح و روابط متقابل بین ایشان را اثبات نماید.

در نگاه نخست آنچه مسلم بود آنکه با امعان نظر در شواهد و دلایل موجود، روابط حسن ادبی و حُب متقابل بین ایشان از آنچه تاکنون به حافظ و شاه شجاع مظفری (۷۳۳-۷۸۶ قمری) نسبت داده اند نه تنها کمتر نبود بلکه بیشتر بود و لذا توضیح و تشریح آن برای علاقمندان به ادبیات پارسی و حافظ پژوهان بی شک موضوعی مهیج به شمار می آمد. تا آنکه در اثنی کار خبری فرخنده آمد که دیوان سلطان مذکور اخیراً به همت دکتر علی فردوسی و سرکار دکتر ساناز حبیبیان توسط شرکت سهامی انتشار به زینت طبع آراسته گردیده است. لذا با آنکه بخش اعظم این تحقیق به پایان رسیده بود با پیش بینی آنکه ممکن است در کتاب مطبوع این سروران مطالب مقالت من قبلاً مورد اشارت و کنکاش ایشان قرار گرفته باشد تا زمان بدست آوردن کتاب چاپی از نشر مقاله خویش از جهت این احتمالات امنتاع گردید.

این دیوان ارزشمند با آنکه اخیراً از زیر چاپ بیرون آمده امّا به علت قلّت تعداد نشر؛ خیلی زود نایاب شده است. با این حال پس از آنکه نسخه ای از آن به دست آمد و مقدم پژوهش محور و بسیار مفصل آن مورد مطالعه و مداقه قرار گرفت و نتیجه این بود که علیرغم ارزش علمی بسیار زیاد و تصحیح جامع و ارزشمندی که از آن بعمل آمده است اما دارای یک کاستی است. پس از تورق اوراق دیوان سلطان احمد بغدادی توسط هر صاحب نظری آنچه که توج و تعجب وی را به خود معطوف می نماید؛ تأثیر و تأثر متقابل بین این پادشاه ادیب و دیگر متقدمان و معاصران وی، خاصه یکی از بزرگترین شاعران ادب پارسی خواجه حافظ شیرازی است. پیروی مکرر و فراوان از سنت استقبال و همچنین وجود مفاهیم و مضامین مشابه فکری بسیار نزدیک در اشعار و ابیات این هر دو شاعر تابدانجا است که اختصاص فصلی مستقل و مشروح برای شرح و بسط آن در مقدمه کتاب یا توضیح و اشارت در پانویس اشعار برای آن ضرورت داشت اما متاسفانه کار ارزشمند مصححان گرانمایه فاقد این مهم است. البته ایشان با اذعان به حضور حافظ در سطح و عمق دیوان سلطان احمد و مناسبات شعری بین این دو؛ موضوع سخن را به مقال قدیمی مرحوم علامه محمد قزوینی با عنوان ((حافظ و سلطان احمد)) و کتاب مشهور مرحوم دکتر قاسم غنی با عنوان ((بحث در آثار و احوال حافظ)) عطف می دهند۵ و سپس در یک بحث بسیار اجمالی به مطلع چند غزل انگشت شمار این دو شاعر که در مراسلات شعری آنها قابل شناسایی است بسنده می نمایند. حال آنکه اشارات مرحوم علامه قزوینی و دکتر غنی به دلیل عدم کشف دیوان سلطان احمد در عهد حیات این نامداران بسیار قلیل است و تنها در بر دارند دو غزل مشهور از حافظ در ارتباط با احمد ایلخانی می باشد. از آنجاییکه دکتر علی فردوسی خود حافظ شناس و کاشف نسخه خطی معتبر حافظ اعلی مرندی در کتابخانه بودلیان آکسفورد هستند؛ شرح و بسط عمیق موضوع مهم مراودات ادبی سلطان احمد و حافظ توسط استاد بی تردید موجب غنای علمی بیشتر خدمت شایسته فرهنگی و ادبی ایشان بود.

امروزه نقد ادبی و تحلیل علمی آثار شعرا و نویسندگان با توجه به تکامل کمی و کیفی روزافزون داده های تاریخی و دسترسی بیشتر ما به منابع اصیل مرتبط با عهد و روزگار خالقان آثار فرهنگی نسبت به قرون گذشته، دیگر صرفاً معطوف به جنبه های زیبایی شناختی، فصاحت و بلاغت و سبک بیان و صنعت شناسی یا تفسیرهای ذهنی (Subjective) اثبات ناپذیر از قبیل ((لسان الغیب)) نامیدن یک شاعر نیست بلکه توسع علوم و دانش های مرتبط با ادبیات از قبیل نسخه شناسی و تاریخ، آثار نویافته و اشخاص مفقود جدیدی را به همراه شرایط اجتماعی و سیاسی و فرهنگی حاکم بر دنیای گذشته بر ما کشف و هویدا می نمایند که امعان نظر و مطالعه تطبیقی آنها به معلوم شدن بسترهای تاریخی پیدایش یک اثر و ارای تحلیل های اثبات پذیر عینی (Objective) منتهی خواهد شد. لذا پژوهش در تاریخ ادبیات و جامعه شناسی شعر و ادب در دوران ما، باید متّکی بر اسلوب های علمی جدید و اثبات پذیر باشد و از این رهگذر هیچ تجزیه و تحلیلی مستحکم تر از کشف تار و پود اتصالات افراد متأثر از هم و روابط و مراودات فرهنگی و ادبی ایشان در چهارچوب های تاریخی و اجتماعی و سیاسی نیست.

در عهد گذشته به دلیل فقدان منابع معتبر تاریخی یا عدم اعتنای ابنای قدیم به منابع مغفول؛ مطالعات تطبیقی و برنامه‎های پژوهشی میان تحلیلی (Interdisciplinary) یا اصلاً وجود نداشت یا اگر بود به صورت بسیار کمرنگ و بی ارجاع در نزد تذکره نویسان؛ آمیخته با خرافه و داستان پردازی های ذهنی و بی‎اعتبار بود. لذا از این رو است که در مطالعات پژوهشی جدید در خصوص بزرگان ادب پارسی چون فردوسی و سعدی و حافظ و هر شاعر دیگری با توسل به منابع معتبر جدید تاریخی و تدقیق در مقتضیات سیاسی عصر ایشان برای شناخت واقعی تر از شخصیت و عظمت کار آنها ضرورت دارد.

بنابراین آنچنان که گفته شد در خصوص نگرش تطبیقی به کار ادیبان مشهور در قرن هشتم هجری و در اینجا به طور خاص؛ سلطان احمد بغدادی و شمس الدین محمد حافظ که مراسلات و مراودات ادبی ایشان در ابعاد کمّی و کیفی بسیار قابل توجه و با‌ اهمیّت می باشند انجام یک بررسی جامع ضرورت بسیار داشت و از آنجا که مصححان ارجمند دیوان مذکور این مهم را به نحو مقتضی در کتاب وارد نکرده اند شاید این مقاله بسان مهمانی ناخوانده، مکملّی بر کار البته قابل تمجید ایشان باشد.

در اینجا لازم به توضیح است که حجم کار در این نوشتار و اشعار استقبالی شاعران قرن هشتم که حافظ و احمد نیز در مجالس مجازی آنها صاحب کرسی و شعر هستند از نظر کمّی آنقدر زیاد است که می‌تواند موضوع یک کتاب حجیم مستقل از این مقالت باشد. لذا به اقتضای آنکه این نوشتار پیش از تبدیل شدن به کتابی جامع برای نشر مقدماتی در نشریات آماده گردیده رعایت؛ قاعده ایجاز سبب شد که اولاً به غیر از اشعار سلطان احمد که به طور کامل منعکس می گردد؛ در اشعار و غزلیات سایر شعرا تنها بسنده به مطلع غزل نماییم و در موارد با اهمیّت بسته به مورد کل غزل یا در صورت لزوم دو یا سه بیت مهم دیگر از آن شاعر را نیز مورد اشارت قرار دهیم.

دوماً از آنجائیکه چاپ این مقال مفصل به صورت کامل در یک یا دو شماره از روزنامه میسر نیست لاجرم به همانند دیوان سلطان احمد در چند پیکر آنرا در بخش های متعدد به تدریج تکمیل و منتشر می گردد. اکنون آنچه از نظر می گذرد پیکر نخست نوشتار ماست که البته تحریریه محترم روزنامه می‎توانند هر پیکر را به اقتضای شرایط چاپ بنا به تشخیص، تلخیص فرمایند.

باز هم از جهت الزام به قاعد ایجاز در اینجا قصد پرداختن به ساختار دیوان سلطان احمد و تحلیل ادبی و فنی شعر او را نداریم و علاقمندان را به مقدّم تحلیلی دیوان چاپی وی ارجاع می دهیم اما به طور مختصر لازم به ذکر است که مصححان با توجه به آنکه معتبر ترین منابع موجود از دواوین سلطان احمد بغدادی را در اختیار داشته اند؛ با امعان نظر در شواهد و قراین و ادله مستدل؛ نام دیوان را که از هفت بخش علیحده تشکیل شده است؛ «هفت پیکر» معرفی نموده اند و استدلال محکمی را برای انتخاب این عنوان در دیباچه خویش آورده اند.

نگارنده این سطور اما با توسل به منابع خطی ذیل بخش اصلی مقالت خویش را تنظیم کرده است و البته پس از دریافت کتاب مطبوعه نیز در ویرایش سخن خود از آن بهره بسیار جسته است.

الف- نسخ خطی ناقص اما نفیس به شماره ۹۸-ف/۵ در کتابخانه انجمن حفظ آثار و مفاخر ملی ایران.این نسخه مجموعه نظم و نثری است که در سنه ۸۳۴ هجری قمری یعنی حدود ۲۱ سال پس از مرگ سلطان احمد نوشته شده و آثار چند شاعر مانند همام تبریزی، بساطی سمرقندی؛ رضا سبزواری و سلطان احمد ایلخانی را در خود دارد اما در کمال تأسف نسخه دارای افتادگی و پراکندگی در بخشی از اوراق است و دیوان سلطان احمد در آن کامل نیست.

دوم نسخه اصیل شماره F1932.33 در گالری هُنری فِری یِر (Freer Gallery of Art) آمریکا است و مطابق اطلاعات مندرج در سایت گالری در عهد حیات سلطان احمد ایخانی و سال ۱۴۱۰ میلادی یا ۸۱۲ قمری توسط کاتبان دربار وی؛ معروف بغدادی یا عبید الله تبریزی نوشته شده و دارای تذهیب و تزیینات بسیار زیبا و نفیس است اما کامل نیست.

سوم نسخه کتابخانه موزه هنر ترک و اسلامی استامبول است که با شماره ms.T.2046در پنجم شهر رمضان سن ۸۰۹ و عهد حیات سلطان احمد در بغداد توسط میرعبید الله ابن علی، کاتب سلطانی ( احتمالاً فرزند میر علی تبریزی) در دارالسلام بغداد نوشته شده و کامل می باشد است.

در کنار نسخ فوق الذکر و برخی مجموعه ها و بیاض های خطی دیگر که به صورت محدود و پراکنده اشعاری از سلطان احمد ایلخانی را به یادگار گذاشته اند در اختیار بود. هرچند دوران حکومت او در عراق عرب و آذربایجان سرشار از شورش ها و جنگ های بزرگ بوده است و بیشتر زندگی وی در نبرد و آوارگی و گریز از دشمن سپری شده اما ظاهراً این نابسامانی ها مانع از توجه ویژ سلطان به فرهنگ و ادبیّات فارسی نبوده و دربار وی مأمن کاتبان و ادیبان و نقاشان و ترسیم گران و موسیقی دانان و هنرمندانی بی بدیل بوده است که همواره مورد حمایت و تشویق این شاه هنر پرور قرارگرفته اند. هرچند کشف شخصیّت و روحیّات فردی و تحلیل سیاسی این پادشه در تاریخ موضوع مستقیم این نوشتار نیست و خود نیازمند تدوین و تقریر یک رساله پژوهشی علمی مستقل است اما به طور خلاصه باید خاطر نشان نمود که تناقضات و گزارشات ضد و نقیض فراوانی در منابع کهن در خصوص سلطان احمد مشاهده می شود که هویّت راستین او را در هاله ای از ابهام ناشی از تضادها فرو برده است. از آنجا که سلطان احمد دشمن و رقیب دیرین تیمور لنگ بوده برخی شاید در تأثیر از تفوّق تیموریان در اعصار بعد اغرق کرده و او را فردی سفاک، ستمگر، ظالم، خونریز دانسته اند۲و متقابلاً بعضی دیگر وی را در شجاعت و عدالت و فضیلت ستوده اند و بر خلاف امیر تیمور گورکانی؛ وی را متشرع و محتسب سیرت به شمار نیاورده اند. تقریباً در تمامی تذکره های موجود آمده است که خواجه حافظ در زمره کسانی است که او را ستوده و در غزلی به مطلع «احمد الله علی معدلت سلطانی» به ستایش وی پرداخته است. در کنار حافظ سایر شاعران معاصر با وی نیز سلطان احمد ایخانی را مدح کرده اند؛ بعنوان مثال جهان ملک خاتون شاهزاده شاعره آل اینجو و برادر زاده شاه شیخ ابو اسحاق ((زنده تا اواخر ده هشتم قرن هشت هجری))؛ قصیده ای به مطلع: (( آمد نسیم و بوی تو آورد سوی من/ بادا فدای جانِ نسیمِ تو جان و تن )) را در مدح سلطان احمد سروده است و در این قصیده مانند حافظ با اشاره به عدالت سطان گفته است: (( احمد بهادر آنکه ز تأیید عدل اوست/هر تیر را اساس محبّت سوی مِجَن/شاها درِ تو مقصد ارباب حاجت است/ رحمی بکن نظر به من ناتوان فکن)).

به هر تقدیر امعان نظر در تراوشات فکری و اشعار وی در دیوانش می تواند تا حدودی برای قضاوت در باب شخصیّت راستین وی که به گمان ما باید در چهارچوبه های اصل نسبیّت با در نظر داشتن اوضاع نابسامان سیاسی و اجتماعی ولایات ایران درقرون هشتم و نهم هجری باشد؛ کارگشا خواهد بود.

در منابع ادبی؛ مشهورترین منبعی که ضمن شرح احوال حافظ، اشارتی مختصر به سلطان احمد ایخانی و مراودات وی با حافظ دارد تذکره مشهور دولتشاه سمرقندی(۸۴۲-۹۰۰ قمری) است. دولتشاه سلطان احمد را خلف الصدق پدرش سلطان اویس جلایر در دستگاه سلطنتی باشکوه و بسیط می داند و می‌گوید که وی؛ پادشاهی هنرمند، هنر پرور و خوش طبع بوده است و در خطاطی و نقاشی و تذهیب و موسیقی و انواع هنرها استاد بوده و در روزگار دولتشاه یعنی بیش از نیم قرن پس از مرگ سلطان احمد در سن ۸۱۳ هجری قمری؛ هنوز تصانیف و نغمه پردازی های وی در میان مطربان و مُغنیان رواج داشته است. البته دولتشاه به رذایل اخلاقی وی نیز اشارت کرده و گفته است که با وجود چندان فضایل مردی قتال و نا اعتماد بود وگاه دماغ او خشکی کردی و بی جنایت مردمان اصیل را خوار می نمود۳.

گزارش دولتشاه در باب سلطان احمد را می توان تا حدودی معقول و مبتنی بر واقع پنداشت زیرا اولاً فاصله زمانی زیادی بین عهد او و دوران حیات سلطان احمد وجود ندارد که اخبار ایام سلطنت وی دگرگون یا فراموش شوند و دوماً کیفیّات نسخ خطی برجای مانده از کتابخان سلطنتی او؛ تعالی و کمال هنرهایی مانند خطاطی و تصویر گری و تذهیب را در دربار وی نمایان می نمایند. همچنین او خود در اشعارش بارها به اصطلاحات فنی موسیقی و هنر اشاره کرده و از تسلط خود بر آنها پرده برداشته است.

باز دولتشاه حکایت می کند که سلطان احمد را اعتقادی عظیم در حق خواجه حافظ بودی و حافظ را به بغداد طلب و دعوت داشتی و همواره خواجه را تفقد و رعایت احوال می کرد. اما حافظ هرگز از فارس به جانب بغداد رغبت نکردی و به خشک پاره‌ای نان در وطن مألوف خود قناعت نمودی و این غزل در مدح سلطان احمد به دارالسلام بغداد فرستاد:

احمد الله علی معدله السلطانی

احمدِ شیخ اویسِ حسنِ ایلخانی

تذکره خطی «روضه السلاطین» به شماره (supple-PERS 320) محفوظ در کتابخانه ملی فرانسه نوشته فخری ابن محمد امیر هروی احتمالاً در عهد سلطان ابوالفتح حسین غازی چهارمین پادشاه سلسله گورکانیان هند (مرگ در ۱۶۲۷ میلادی) در باب شاهان و ملوکی است که به نظم و شعر میل داشته اند نوشته شده است. نویسند این کتاب با عاریت از گزارش دولتشاه در احوال هنری سلطان احمد ایلخانی در باب چهارم کتابش با عنوان؛ ((بیان احوال سلاطین عراق و روم که گاهی به نظر التفات به نظم می نموده اند))؛ پس از شاه شجاع مظفری به سلطان احمد ایلخانی در ورق ۲۳ کتاب می پردازد و می گوید: « القصه پادشاه هنرمند بوده و اشعار عربی و فارسی را جواب می گفته است. در تصویر و تذهیب و خاتم بندی نظیر نداشته خطوط شش قلم را خوب می نوشته است. در علم موسیقی و ادوار بی بدل روزگار بوده است و کارهای او در این علم مشهور است و ملازم و شاگرد او بسیار بوده و در عدالت نوشیروان ثانی بوده است چنانکه حضرت حافظ در وصف او می گوید احمد الله علی معدلت سلطانی و غیره. اما آخر به افیون میل کرده و دماغش از قانون صحت منحرف شده و در کشاکش عساکر منصوره امیر تیمور به دست یوسف قرا ترکمان، گله بان پدرش به درجه شهادت رسید و طبعش در شعر بسیار ملایمت داشته و به شعرا و رندان مایل بوده است و خاطر او لحظه ای از عیش فارغ نبوده است و این مطلع او مشهور است: دلا گدایی و رندی ز پادشاهی به/ دمی فراغت خاطر ز هر چه خواهی به».

نسخه خطی دیگری به شماره ۲۱۹۲-ف در کتابخانه ملی شیراز محفوظ است که مجموعه یا جنگ نظم و نثر فارسی است و علاوه بر اشعار بسیاری از شعرا در بخش دوم آن شرح احوال برخی از ایشان را با عاریت از سایر منابع مشهور ارایه شده است.البته خصیص برجسته این کتاب آن است که در موارد محدودی اطلاعات تازه ای را نیز در خود جای داده. گردآورنده این مجموعه؛ در خصوص سلطان احمد ایلخانی در صفحه رقم ۱۴۲ دستویس می گوید: « سلطان احمد بغداد در علم موسیقی و ادوار اصول صاحب وقوف بوده و چند نسخه درین علم تألیف کرده و خواجه عبدالباقر گیلانی ملازم او بوده و در این روزگار چندین تصنیف از کارها و عملهای وی پیش مطربان و مغنیان هست مثل؛ ضرب الفتح و مخمس ومائتین و ترکی ضرب، و فاخته ضرب و اکثر اصول مشکله مصنفش اوست و با این همه فضل و کمال مردی قتال و نا اعتمید بود و غیره».

نخستین کسی که در عهد جدید به جنب ادبی شخصیت سلطان احمد ایلخانی و ارتباط آن با شاعر بزرگ شیرازی معاصر وی حافظ توجه کرده است علامه محمد قزوینی است که در شماره اول مجل «یادگار» در سال ۱۳۲۳ با ارای شرحی مختصر با عنوان ((حافظ و سلطان احمد جلایر)) گفته است که حافظ هرگز به بغداد سفر نکرد و سلطان احمد نیز هیچگاه به موطن حافظ شیراز نیامده است و حافظ در غزلیّات خود یکبار به تصریح و یکبار بدون تصریح از سلطان مزبور یاد کرده است. در غزلی که مطلع آن این است:

کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند

ببرد صبر و دوصد بنده که آزاد کند

به قرینه مقطع این غزل که در آن اشاره به دارالسلطنه سلطان احمد می کند و می گوید ((ره نبردیم به مقصود خود اندر شیراز /خرم آن روز که حافظ ره بغداد کند)) نظر به سلطان احمد داشته است. همچنین آنجا که گفته است ((شاه را بِه بود از طاعت صد ساله و زهد/قدر یک روز عمری که درو داد کند)) ممکن است به سفاکی و ستم پیشکی سلطان مذکور اشاره کرده و او را نصیحتی داده باشد. علامه سپس به غزل «احمد الله علی معدلت سلطانی» می پردازد و و در پایان سخن خود؛ استدلال می کند که چرا صفت ((ایخانی)) برای سلطان احمد صحیح است و بر صورت متأخر و اشتباه ((ایلکانی)) رجحان دارد.

اما مهمترین نکته ای که در باب سلطان احمد در اینجا اشارت بدان ضرورت دارد آن است که او صرف نظر از نژاد مغول و تبار چنگیز خانی اش؛ از منظر فرهنگی پادشاهی مطلقاً ایرانی و پارسی گوی است که علیرغم حکومت در قلمرو عراق عرب (بغداد) عمیقاً فرهنگی پارسی دارد و دیوان قطور و پربار او سندی انکار ناپذیر از آن است که زبان نخست او زبان پارسی بوده است. زیرا قاطب مطلق اشعار او به زبان دری است و اشعار عربی و ترکی منسوب به او در برخی جُنگ ها و نسخ متفرقه در مقابل دیوان هفت پیکر او در مقام قیاس به سان قطره ای در برابر دریای بیکران شعر پارسی ایجادی توسط وی می باشد. او همچنین خود را متعلق به خاک تبریز می داند و در بیان دلتنگی اش نسبت به موطن خود با استقبال از رودکی سمرقندی به سیاق شعر ((بوی جوی مولیان)) ابیات خوش و بلندی را سروده است که چند بیت از آن در اینجا نقل می گردد.

باد کوی عاشقان آید همی

از نسیمش بوی جان آید همی

جان عاشق هر زمان بر یاد دوست

چون صراحی بر زبان آید همی

از نسیم صبحدم هر صبحدم

بوی آذربایجان آید همی

نال تبریزیان آید به گوش

دل از آن ناله طپان آید همی

اما پس از این مقدمه با ارجاع خوانندگان محترم به دیباچه مفصل و ارزشمند نسخه چاپ شده «هفت پیکر» که پیشتر به معرفی آن پرداخته شد؛ به مهمترین بُعد ادبی و فرهنگی کتاب این پادشاه شاعر که همانا بررسی تطبیقی اشعار مهم وی که در مراودات ادبی بین او و خواجه حافظ و سایر معاصرین ایشان بوده است پرداخته می شود و با احاله قضاوت نهایی به خواننده، تاثیر و تأثر متقابل بین آنها و اتمسفر فرهنگی و ادبی حاکم بر روابط شعرا در قرن هشتم هجری در مطمح نظر مخاطبان ارجمند این مقال قرار می گیرد.

توجه به این نکته ضرورت دارد که بسیاری از شعرا نیز در اشعار مورد بحث این نوشتار، وارد در انجمن مراودات ادبی حافظ – احمد هستند و در مجالسی خیالی که می توان بر اساس تعداد حاضران نامهای ثلاثه، اربعه، خسمه و قص علی هذا بدانها داد حاضر می باشند. البته باید توجه داشت که منابع ما در تشخیص تقدم و تأخر اشعار بسیار محدود و معطوف به برخی شواهد تاریخی و حدس و ظن و احتمالات است و لذا ممکن است حافظ و احمد در مواردی بی خبر از دیگری هر دو به صورت مستقل به استقبال یک شاعر مشهور معاصر یا متقدم بر خویش رفته باشند و دیگری نیز به آن مجلس ورود کرده باشد. یا بی توج به سرایش های مرتبط توسط سایرین در یک وزن و یک قافیه یا در مضامین مشابه از یکدگر به صورت مستقل استقبال کرده باشند و حتی ممکن است که دیگران خود را در مجلس اختصاصی حافظ و احمد میهمان کرده باشند.

هرچند جمیع منابع خطی موجود از سلطان احمد بغدادی که امروز از وی بر جای مانده حدوداً بین یک تا دو دهه بعد از رحلت خواجه حافظ کتابت گردیده اما دلایل و قراین بسیاری وجود دارد که این پادشاه از عنفوان عهد جوانی در هنر شاعری دارای کمالات بوده است و در زمان حیات حافظ نیز او شاعری توانگر به شمار می آمده. بنابراین رای صائب آن است که غالب استقبالات وی از حافظ در دوره زندگانی و شهرت خواج ما در شیراز بوده و و شواهد و قراین حکایت از آن دارد که سلطان پس از وفات حافظ چندان به استقبال او نرفته است. یکی از مهمترین دلایل این مدعی؛ وجود دو بیتی در دیوان سلطان است که با بهره از حروف ابجد، بهار سن ۷۹۲ هجری قمری در بغداد را وصف می کند و لذا او در این سال که مصادف با رحلت خواجه حافظ نیز می باشد در سی و سه سالگی خود شاعری توانا بوده است.

آمد به چمن چو بلبل از مشتاقی

گل کرد خطاب ایها العشاقی

بغداد و بهار و سال ذال و بی و صاد (۷۹۲)

خوش موسم گل رسید هات ای ساقی

در عین حال وجود اشارات مستقیم و غیر مستقیم متعدد به سلطان احمد در اشعار خواجه حافظ شیرازی و مضامین مشترک و غزلیات مجالس دوجانب استقبالی آنها نیز دلیل دیگری بر شاعر بودن احمد بغدادی تا پیش از فوت حافظ است. با این مقدمات به سراغ دیوان سلطان احمد می رویم و هر آن کجا که اثری از ارتباط وی با حافظ را ببینیم در ادام کار بلند این مقاله آنرا مورد تحلیل و تدقیق قرار خواهیم داد.

حافظ در غزلی بدین مطلع می گوید:

ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی

در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی

سلطان احمد در همین وزن و قافیه می گوید:

خورشید چرخ خوبی انوار لطف شاهی

پاینده باد یار رب در عزّ و پادشاهی

دانی چه فرق باشد از ماه تا به رویت؟

چون آفتاب روشن از ماه تا به ماهی

بر حال زار بیدل آن چشم های سر مست

در مذهب دو حاجب بالله که خوش گواهی

چون عیش رخت بر بست غم را بهانه ای کرد

اکنون در این غریبی ما مانده ایم و آهی

آن یوسف زمن را وان گلبن چمن را

بازش رسان به زودی یعقوب را الهی

ور زانکه اشک رانم سیلاب دُر فشانم

از روی لوح محفوظ بی شک برد سیاهی

تجرید شو ز عالم گر مرد راه عشقی

زیرا که نیست در عشق چون ترک هیچ راهی

هرچند با اوزان، مضامین و قوافی متفاوت در دیوان برخی شعرا چون کمال خجندی ( وفات در سنه ۸۰۳ قمری) و ابن یمین فریومدی (۶۸۵-۷۶۹ قمری) اشعاری وجود دارد اما پس از تدقیق در آنها بدون هیچ تردیدی می توان گفت که اشعار این شاعران جنباستقبالی نداشته و در روابط ادبی مرسوم بین ادبا و مراودات استقبالی سروده نشده است. ولی پس از مقایسه غزل حافظ و سلطان احمد در‌می یابیم که این دو شعر نه تنها در قافیت و وزن شباهت تامه با یکدگر دارند بلکه با داشتن یک روح متجانس و هم مضمون؛ در استقبال از هم سروده شده اند. مرحوم دکتر قاسم غنی در دهه های دور گذشته و پیش از کشف دیوان سلطان احمد ایلخانی در کتاب ارزشمند خود با عنوان تاریخ عصر حافظ ضمن بحث در آثار، افکار و احوال او احتمال می دهند که این غزل در مدح شاه شجاع و در زمان سقوط حکومت برادر وی شاه محمود مظفری و رسیدن شاه شجاع به دروازه های شیراز توسط حافظ سروده شده باشد که با امعان نظر در غزل سلطان احمد و استقبال انکار ناپذیر موجود در آن باید پیکان مقصود حافظ را در این غزل از سمت شاه شجاع مظفری به سمت سلطان احمد ایلخانی تغییر جهت بدهیم.

حافظ می گوید:

منم که گوش میخانه خانقاه من است

دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است

سلطان احمد می گوید:

منم که دامن عزلت گرفتگاه من است

محل عشق به هر دو جهان پناه من است

سپیده دم که ز سینه نفیر عشق برآرم

سراچه‌ها ی معانی به گرد آه من است

محبتی است مرا با تو سخت روحانی

دروغ هیچ نگفتم خدا گواه من است

به خاک پای عزیز تو می خورم سوگند

که صبح و شام در این آستان جِباه من است

اگر ز لطف درآیی شکنج زلف بجویی

شکسته‌ای که بپرسی دل سیاه من است

غیاث الدین شیخ محمد کُجُجی تبریزی (رحلت محتمل در ۷۸۸ قمری)

شیخ الشیوخ و شاعر قرن هشتم آذربیاجان اهل کجج از نواحی تبریز نیز غزلی در همین وزن و قافیه در دیوان خود دارد۴. او در روزگار سلطان اویس جلایری و فرزند او سلطان احمد، شیخ الاسلام تبریز بود و در تثبیت سلطنت سلطان احمد با بهره از نفوذ سیاسی خود نقش مهمی داشته است. با امعان نظر در دیوان وی کاشف بعمل می آید که بین شیخ کجج و خواجه حافظ نیز توجه متقابل و سنت استقبال شعری وجود داشته است. بعنوان مثل شیخ کجج غزلی دارد به مطلع: ((دل و جانم پر از محبت اوست/دیده روشن به نور طلعت او است)). لازم به ذکر است که برخی از منابع معتبر تاریخی در عهد تیموریان گفته اند که سلطان احمد بغدادی او را به قتل رسانده است. معین الدین نطنزی مورخ قرن نهم در کتاب منتخب التواریخ معینی که اندر سنه ۸۱۷ کتابت گردیده به وجهی موجز در ذکر سیرت سلطان احمد بن شیخ اویس؛ می گوید: «او پادشاهی هنرمند، عاقل و بزرگ همت بود. بعد از برادر بر تخت نشست و از حدود مک شریفه تا نهایت دربند باب الابواب به تصرف گرفت. چون به بغداد رفت زُنطاری (شجاعان) چند برانگیخت تا خواجه کججی را بکشت». به هر تقدیر شیخ کججی در غزل خویش که به دلیل اهمیّت آن به صورت کامل در اینجا منعکس می گردد؛ گفته است:

به آستان عزیزت که آن پناه من است

که جان و دل به تو دادم خدا گواه من است

چو آستان درت هست کعب مقصود

گمان مبر که مغیلان حجاب راه من است

به لطف و قهرم اگر خوانی و اگر رانی

کجا روم که سر کوی تو پناه من است

عجب بود که به دنیی و مُلک عقبی نیز

به حسن لطف و ملاحت کسی چو شاه من است

اگر زحال درونم تو را وقوفی نیست

گواه ظاهر من جام سیاه من است

به زیر پای تواَم خاک نیست نقصانم

که خاک پای تو بودن کمال جاه من است

به جرم آنکه کجج دور ماند از آن حضرت

بمرده ام من بیدل همین گناه من است

حافظ راست:

کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند

ببرد صبر و دوصد بنده که آزاد کند

سلطان احمد بغدادی راست:

قلم و دست تو روزی که زمن یاد کند

خاطر خسته دلان با دو سخن شاد کند

آدمی را نبود شیوه و اشکال پری

این چنین شیوه یقین شد که پری زاد کند

عاقبت بار اهانت بکشد از همه خلق

هرکه بر قول سبک پای تو بنیاد کند

بدرد جامه به تن غنچه سوری آری

عندلیب ار به چمن ناله و فریاد کند

هر زمان خاطر من موج تحیّر بزند

هر نفس دید من دجل بغداد کند

اوحدی مراغه ای (۶۷۳ -۷۳۸ هجری) بسیار پیشتر از حافظ و سلطان احمد در غزلی بدین مطلع می گوید: ((چون ز بغداد و لب دجله دلم یاد کند/دامنم را چو لب دجله بغداد کند)). اوحدی در غزل متقدم خود که مضامین بسیار نزدیک به غزل حافظ و احمد دارد باز گفته است: ((خانه عمر مرا عشق ز بنیاد بکند/عشق باشد که چنین کار به بنیاد کند/ چه غم از شاه و چه اندیشه ز خسرو باشد/گر به شیرین رسد آن ناله که فرهاد کند)).

هرچند بی گمان حافظ متأثر از غزل اوحدی شعر خویش را سروده اما در اینکه خطاب غزل حافظ به سلطان احمد بوده و در عین حال احمد نیز غزل خودر را در پاسخ یا استقبال از غزل حافظ سروده است کمتر جای تردیدی وجود دارد. پیشتر به اشارت حکیمان علامه قزوینی در مقالت حافظ و سلطان احمد اشاره کردیم و دانستیم در زمانی که هنوز دیوان سلطان احمد در اختیار مرحوم قزئینی نبوده است ایشان از قرین بیت مقطع حافظ در آنجا که گفته است؛ ((ره نبردیم به مقصود خود اندر شیراز/خرم آن روز که حافظ ره بغداد کند)) بدون تصریح از سلطان احمد ایلخانی یاد کرده و نارضایتی از اوضاع خود در شیراز را با ابراز تمایل در مهاجرت به بغداد و قلمرو سلطان ایلخانی در بیت مقطع بیان نموده است. حال با در اختیار داشتن دیوان سلطان احمد و یافتن غزل فوق‌الذکر ،حدس صائب استاد به ما اثبات می گردد.

می دانیم حافظ به جز چند سفر کوتاه به یزد و اطراف شیراز هیچگاه رغبت و تمایلی به هجرت بلند و مهاجرت به سایر اقالیم دور نداشته است و از سفر به هندوستان و بغداد و تبریزعلیرغم وجود دوستی حسنه اش با شاهان و دعوت سلاطین وقت آن نواحی از وی؛ در نهایت منصرف شده و از سفر به بلاد غریب سرباز زده است و به خشک نانی در شیراز و جرعه ای از آب رکناباد در نسیم باغ مصلی قناعت کرده. در همین راستا مولانا محمد صوفی آملی مازندارانی (متوفی در سنه ۱۰۳۵ هجری) نویسند تذکرهالشعرای مشهور بتخانه در گزارش خود از احوال حافظ می گوید: «و سطلان احمد جلایر از فرط اخلاص؛ مکرر از بغداد، خواهش ادراک صحبت خواجه کرده و التماس رفتن او به بغداد نموده. اما خواجه نظر به همت بلند درویشی، به نان خشک و پاره پشمی قناعت کرده و از شیراز حرکت نفرموده است». در صحت این گزارش با توجه به همه شواهد قراین موجود در دواوین این دو شاعر ممکن است در این بیت سلطان احمد آنجا که می گوید؛ ((عاقبت بار اهانت بکشد از همه خلق/هرکه بر قول سبک پای تو بنیاد کند)) نکته ای تاریخی و گلایه ای نسبت به بد قولی حافظ در هجرت به بغداد نهفته باشد.

حافظ می گوید:

مرغ سبز فلک دیدم داس مه نو

یادم از کشته خویش آمد هنگام درو

سلطان احمد راست:

زحمت عاشق مسکین مده ای عاقل رو

آنچه امسال بکاری همه سال آن بِدِرو

می نیرزد بر ارباب معانی به خرد

ملکت جم به جُوی نعمت قارون به دو جو

سخن باطل واعظ مشنو عاشق باش

گوش بر زمزم نی کن و از حال شنو

گر شدم عاشق لیلی من مجنون چه عجب

نیست عیبی که شود عاشق شیرین خسرو

بعد مرگم که به خاکم گذری عیسی وار

زنده برخیزم و یابم به جهان عمری نو

گر نبودی به جهان روزی من روی مهش

جِرم خورشید کجا یافتی این پرتو ضو

عهد بستم که دهم دل به تو با رغبت خویش

اعتمادت چو نباشد بدهم جان به گرو

همچو خیّاط فلک احمد بن ویس صفت

رشته عشق به دست آر و به عشاق، گرو

سیف فرقانی (وفات در ۷۴۹ قمری) می گوید: ((من چو از جان شده ام عاشق آن روی نکو/آخراین عشق مرا با تو سبب چیست بگو)).

حکیم نزاری قهستانی (۶۴۵–۷۲۱ قمری) می فرماید: ((آخر ای راحت جان دردِ دلِ ما بشنو/امشب از بهرِ خدا مرحمتی کن تو مرو)). نزاری در بیت دیگری می گوید: ((گر نخواهی برِ ما بود و بخواهی رفتن/‌ وایِ من بر تو هلاکِ منِ مسکین به دو جو)).

این یمین فریومدی (رحلت در ۷۶۹ قمری) می فرماید: ((ای بخوبی رخ تو برده ز خورشید گرو/گشته طاق خم ابروی تو جفت مه نو)) همو در بیتی دیگر می گوید: ((گفتمش سینه چو گندم ز غمت بشکافم/گفت کز ماش بگوئید که بر ما بدو جو)).

حافظ راست:

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

دل بی تو بجان آمد وقت است که باز آیی

سلطان احمد فرماید:

دل می کِشدم دیگر از عقل به شیدایی

تا خود چه کند با من باز این سر سودایی

تا علم و جنون بر من شد کشف و بیان روشن

بر آب روان شستم سر دفتر دانایی

مِی خواره و سر مستم جام ورع اشکستم

زنّار به جان بستم رفتم بر ترسایی

شیخ کَجَجی دیدم گفتم که بگو رمزی

گفتا که تو می دانی پنهانی و پیدایی

عطاّر چه می گوید از جان بشنو احمد

فانی شو اگر مَردی تا محرم ما آیی

با توجه به غزل سلطان احمد که در ذیل می آید ممکن است مخاظب غزل حافظ و مقصود وی از ((پادشه خوبان)) در شعر، سلطان احمد بغدادی یا شاه شجاع مظفری و حتی شیخ ابو استحاق اینجو باشد. اما استقبال سلطان احمد از این غزل بار احتمال را به سمت او بیشتر از دیگران می نماید.

جلال طبیب شیرازی (رحلت در ۷۷۳ قمری) شاعر معاصر با حافظ نیز غزلی در همین وزن قافیه بدین مطلع دارد: ((ای صورت مطبوعت در غایت زیبایی/ از بس که لطیفی تو در وصف نمی آیی)). شاعر در بیتی از این غزل می گوید: ((تا کی دل ما باشد چون زلف پریشانت/آشفته و سرگردان، شوریده و سودایی))

خواجوی کرمانی ( ۶۸۹ – ۷۵۲ قمری) می گوید: ((چون پیکر مطبوعت در معنی زیبایی/صورت نتوان بستن نقشی بدلارایی)). خواجو در بیت غزل خود می گوید: ((آنرا که بود در سر سودای سر زلفت/گردد چو سر زلفت سرگشته و سودایی)).

عماد فقیه (۶۹۰-۷۷۳ قمری) می گوید: ((ای مردمک چشمم از روزن بینایی/گلزار جمالت را پیوسته تماشایی)). در بیتی در این غزل عماد می گوید: (( رفتی ز دل و شادی برگشت چو برگشتی/بازآی که باز آید بختم چو تو باز آیی)).

سلمان ساوجی (رحلت در ۷۷۸ قمری) در همین مضمون می فرماید: ((کشیده کار ز تنهایی ام به شیدایی/ندانم این همه غم چون کشم به تنهایی)). در بیت سوم غزل خویش می گوید: ((مرا تو عمر عزیزی که رفته‌ای ز سرم/چه خوش بود اگر ای عمر رفته بازآیی)).

جلال عضد (زنده تا پایان نیمه اول قرن هشتم) در این مضمون می گوید: ((خوش آن زمان که چو بخت از درم فراز آیی/غمم ز دل ببری چون جمال بنمایی)). جلال در بیتی دیگر از غزلش می گوید: ((مباد هیچ کسی چون جلال در عالم/اسیر عشق و غریبی و درد تنهایی)).

حافظ راست:

بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی

خوش باش زان که نبود این هر دو را زوالی

سلطان احمد راست:

مائیم مست طافح از جام لایزالی

بیرون ز عقل و دانش، سودایی و خیالی

می بین ز چشم لیکن بر دوز دیده ها را

بشنو ولی مزن دم بر خویش، بندِ لالی

گفتم که فال گیرم از مصحف جمالت

بختم شنید گفتا خوش نیّتی و فالی

حقّا که غایت شوق نقضان نمی پذیرد

گر زانک شد میسّر با دوست اتصالی

احمد حقیقتی شو عشق مجاز بگذار

کان صورتی است قالی وین صورتی است خالی

باز حافظ در همین وزن و قافیه ملمعی دیگر دارد و می گوید : ((یا مبسما یحاکی درجا من اللالی/یا رب چه درخور آمد گردش خط هلالی)). با توجه به بیت مقطع آنجا که حافظ می گوید: ((مسند فروز دولت کانِ شکوه و شوکت/برهان ملک و ملت بونصر بوالمعالی))؛ بی شک این غزل در مدح خواجه برهان‌الدین‌ابونصر فتح‌اللهِ وزیر، فرزند کمال‌الدین‌ابوالمعالی از وزیران مشهور امیر مبارزالدین محمد مظفری سروده شده است. اما با این وزن و قوافی و مضمون در بین بزرگان؛ غزل و قصیده بسیار است و حافظ و احمد نیز در این انجمن صاحب کرسی هستند.

خاقانی شروانی (متولد در ۵۲۰ هجری) می گوید: ((شوریده کرد ما را عشق پری جمالی/هر چشم زد ز دستش داریم گوشمالی)). همو در بیتی دیگر گفته است: ((گفتم که ای نگارین این گریه بر چه داری/گفتا که بی‌جمالت روزی بود چو سالی)).

سعدی می فرماید: ((هرگز حسد نبردم بر منصبی و جاهی/الا بر آنکه دارد با دلبری وصالی)).

اوحدی مراغه ای می گوید: ((ای بر شفق نهاده از شام زلف خالی/بر گرد ماه بسته از رنگ شب هلالی)). در بیت بعد می گوید: ((چون ماه عید جویم هر شب تو را ولیکن/ ماهی چنان نبیند جوینده جز به سالی)).

همام تبریزی (۶۳۶-۷۱۴ قمری) گفته است: ((اکنون که نیست ما را با دوستان وصالی/ پیوند تن نخواهد جانم به هیچ حالی)).

جلال عضد می گوید: ((ی چشم و دهان تو به هم خواب و خیالی/روی تو و ابروی تو بدری و هلالی)). جلال در بیتی دیگر گفته است : ((ای مه بنما چهره که روزم به شب آمد/کآن روز که بی تو گذرد هست چو سالی)).

سیف فرغانی در قصیده ای بدین مطلع می گوید: ((در باغ دهر چون گل، گر سر به سر جمالی/در روز زندگانی گر جمله مه چو سالی)). در بیتی دیگر از این قصیده، سیف می گوید: ((تا بدر تام گردی از آفتاب دانش/هر روز پرتو میگیر اکنون که چون هلالی)).

کمال خجندی می گوید: ((خواهم بر تو بردن تن را که شد خیالی/ باری برم خیالی چون نیستم وصالی)).

جهان ملک خاتون می گوید: ((در دیده ام نیامد جز روی تو خیالی/جز قامتش نیامد در چشم ما نهالی)).

شاه نعمت الله ولی گفته است: ((ای از جمال رویت نقش جهان خیالی/ وی ز آفتاب رویت هر ذره ای هلالی)).

حافظ راست:

حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند

محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند

سلطان احمد می گوید:

ای دلا تا ننهی در ره او گامی چند

نکشی از لب لعلش به روان جامی چند

زهد دام است و ریا دان او حاضر باش

خویش را نفکنی در دانه و این دامی چند

می فروش ار چه به نسیه ندهی باده بمن

خرقه ما بستان زود بده وامی چند

صبحگاهان که رَوی رو به چمن وه چه خوش است

با می و مطرب و ساقی و گل اندامی چند

نام احمد که برد زانکه بپرسند بگو

در خرابات همی گشت به بدنامی چند

جلال عضد در این انجمن می گوید: ((عهد ما مشکن و بر باد مده خاکی چند/آتشی در زده انگار به خاشاکی چند)). او در بیت پنجم غزلش می گوید: ((شهسوارا بگذر بر صف ما صید کنان/ تا سری چند ببندیم به فتراکی چند)). البته این شهسوار قطعاً سلطان احمد نیست زیرا جلال پیش از پادشاهی احمد رحلت کرده است.

کمال خجندی در غزلی با همین مضامین بدین مطلع می گوید: ((می برند از تو جفا بی سر و سامانی چند/چند ریزی به خطا خون مسلمانی چند)). کمال در عهد سلطان احمد در تبریز سکونت داشته و هم اکنون نیز مرقد او در این شهر است. لذا محتمل است پس از وقایعی مانند قتل شیخ کججی و نسبت دادن آن به سلطان احمد، کمال غزل خود را خطاب به وی سروده باشد. او در بیت دیگری از غزل خود می گوید: ((زاهدان فایده عشق ندانند که چیست/نکند فایده این نکته به نادانی چند)).

مولانا خواجه عبید زاکانی (وفات در ۷۷۳ قمری) در غزلی بدین مطلع گفته است: ((ساقیا باز خرابیم بده جامی چند/ پخته‌ای چند فرو ریز به ما خامی چند)). در بیت بعد می گوید: ((صوفی و گوشه محراب و نکونامی و زرق/ما و میخانه و دُردی کش و بدنامی چند)). باز همو در بیت ششم غزل خویش می گوید: ((در بهای می گلگون اگرت زر نبود/ خرقه ما به گرو کن، بستان جامی چند)). عبید در شیراز پیش از سلطنت سلطان احمد معاشر با حافظ بوده است.

خواجه عماد فقیه در این مجلس می گوید: ((بر گُل افکند ز سنبل بت ما چینی چند/تا به بار است شقایق به ریاحینی چند)). عماد در بیت مقطعِ خود می گوید: ((گو بخوان یک غزل از نظم دلاویز عماد/ کز فلک برگذرد نعر تحسینی چند)).

شاه نعمت الله ولی نیز در این مضمون و قافیت غزلی مهم دارد. نعمت الله می گوید: (( به علی رغم عدو باز زدم جامی چند/ توبه بشکستم و وارستم از این خامی چند)). او در بیتی از این غزل نزدیک به بیت حافظ می گوید: ((فرصت از دست مده زلف نگاری به کف آر/ می خور و وقت غنیمت شمُر ایامی چند)). همو باز در بیتی نزدیک به بیت احمد بغدادی می گوید: ((نوبهار است گل آور چو می ات نیست بیا/برو از پیر خرابات بُکن وامی چند)).

حافظ اما در بیت مقطع غزل خویش صفت کامکار را به کار بسته و بعید نیست که صفت معطوف به سلطان احمد بغدادی باشد.

حافظ از شوقِ رخ و مهرِ فروغِ تو بسوخت

کامگارا نظری کن سویِ ناکامی چند

حافظ می گوید:

اَلمِنَّهُ لِلَّه که درِ میکده باز است

زان رو که مرا بر در او روی نیاز است

احمد میگوید:

گر شوق غم عشق تو با سوز و گداز است

صد شکر که الطاف تو بیچاره نواز است

در صومعه و خانقهم راه ندادند

گفتند حریفان که در میکده باز است

بی عشق مجازی نشود کار میسر

گر کوی حقیقت طلبی راه مجاز است

جز مرتبه ای کز در حق یافته باشی

هر مرتبه کان هست همه شیب و فراز است

مرغ دل احمد هوس لامعه دارد

هرچند که پروانه آن شمع طراز است

در بین تمامی شاعرانی که در مجالس خیالی سلطان احمد و حافظ می توان ایشان را یافت در این غزل تنها کسی که در این وزن، مضمون، قافیت و ردیف شعری در دیوان او هست مولانا ناصرالدین بخارایی (وفات در سنه ۸۷۲ قمری) است. نظر به اهمیّت و بلاغت این غزل، آنرا از دفتر ناتمام تصحیح اشعار ناصر که به اهتمام نگارنده این سطور در حال انجام است به صورت کامل منعکس می نماییم. ناصر می فرماید: (( گر راه حرم چون سر زلف تو دراز است/از قبله دری بر دل مشتاق تو باز است/ تا گوشه ابروی تو محراب دل ما است/ما را نه سر زهد و نه آهنگ حجاز است/یک

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.