پاورپوینت کامل طرز سخن سعدی ۷۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل طرز سخن سعدی ۷۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل طرز سخن سعدی ۷۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل طرز سخن سعدی ۷۳ اسلاید در PowerPoint :

یکی از پرسش‌های بنیادی که ذهن ناقدان ادبی را از روزگاران قدیم تا روزگار حاضر به خود مشغول داشته، این پرسش است که: اصل، لفظ است یا معنا؟ به تعبیر امروز اصل، «چگونه گفتن» است یا «چه گفتن»؟

از روش «سهل ممتنع‌»گویی، غالباً به تعریفی یا توضیح کوتاه با تأکید بر تقلیدناپذیری بسنده شده است. این مقاله به دو بخش تقسیم می‌شود. بخش نخست به توضیحاتی در باب روش سهل ممتنع‌گویی. به عنوان جلوه‌ای یا شیوه‌ای از «چگونه گفتن» اختصاص دارد با این هدف که ارزش هنری این روش تا حد ممکن شناخته گردد. در بخش دوم از جایگاه سعدی در این روش و به کارگیری این شیوه در نوشتن نثر و سرودن شعر سخن در میان می‌آید تا نشان داده‌ شود که یکی از عوامل تأثیر سخن سعدی، همانا استفاده از این روش است.

بخش اول: روش‌سهل‌ممتنع‌گویی

یکی از پرسش‌های بنیادی که ذهن ناقدان ادبی را از روزگاران قدیم تا روزگار حاضر به خود مشغول داشته، این پرسش است که: اصل، لفظ است یا معنا؟ به تعبیر امروز اصل، «چگونه گفتن» است یا «چه گفتن»؟ برخی از ناقدان بر «چگونه گفتن» تأکید می‌ورزند و آن را اصل اساسی در هنر می‌شمارند. جاحظ ادیب و متکلم معتزلی سده سوم هجری ضمن تأکید بر «چگونه گفتن»، می‌گوید: معنا امری پیش‌پا افتاده و عادی است که همگان از آگاهند و عاملی که هنر را هنر می‌سازد و بر صدر می‌نشاند، نحوه گفتن (سرودن یا نوشتن) یعنی «چگونه گفتن» است.۱ می‌توان از این سخن که «معنا را همه می‌دانند»، دو تفسیر به‌دست داد:

یکم) آنکه هر کس معانی مربوط به حوزه دانش خود را می‌داند و معانی مطرح شده در مدح و ذم را که در روزگار جاحظ دستمایه کار شاعری شاعران بود، معانی‌ای است که همگان از آن آگاهند و بیان این معانی هم از سوی مردم و از زبان مردم دارای ارزش هنری نیست؛ اما همین معانی آنگاه که از زبان شاعر و با شیوه‌های شاعرانه بیان شود، ارزش هنری می‌یابد و ماندگار می‌شود. فی‌المثل همه می‌دانند که برگهای درخت چنار به شکل پنجه دست انسان است و در فصل خزان که برگ درختان سرخ و زرد و کبود می‌شود، فرومی‌ریزد برگهای درخت چنار هم با رنگ قهوه‌ای که سرخ‌گون می‌نماید، زمین را می‌پوشاند. اما این معانی آنگاه مؤثر و ماندنی می‌شود که بیانی شاعرانه بیابد:

بر دستِ حنابسته نهد پای به‌ هر گام

هر کس‌ که تماشاگه او زیر چنار است

دوم) اینکه همگان می‌توانند معانی مختلف را بدانند، یعنی بالقوه توانایی آموختن معانی مختلف را دارند، در حالی که معلوم نیست همگان توانایی شاعر شدن داشته باشند و پس از قرنها بحث، هنوز هم به این پرسش، پاسخی قاطع داده نشده است که: آیا می‌توان شاعر شد یا باید شاعر بود؟ خلاصه آنکه آنچه همگان (شاعر و غیر شاعر) می‌دانند یا می‌توانند بدانند (معنا یا معانیر حوزه چه گفتن) در یک ‌سو و آنچه شامی‌تواند بداند و می‌تواند انجام بدهد (بیان شاعرانهر حوزه چگونه گفتن) در سوی دیگر، در برابر یکدیگر قرار می‌گیرد تا صاحب‌نظران یکی را اصل بدانند و دیگری را فرع.

بدیهی است که بعضی از ناقدان، «لفظ» (چگونه گفتن) را اصل دانسته‌اند، برخی «معنا» (چه گفتن) را و برخی هم هر دو را!۲ با این‌همه چنین به نظر می‌رسد که بیان هنری، معنا را هنری می‌سازد؛ یعنی اصل، لفظ (چگونه گفتن) است و معنا خود به خود هنری نیست تا اصل به شمار آید. برای روشن شدن موضوع در نمونه‌های زیر تأمل کنیم:

ـ هر کس دلش می‌خواهد لحظه‌ها یا شبها و روزهای خوب و خوش پایان نپذیرد و مثلا این آرزو را این‌گونه بیان می‌کند که: «خدایا، شب خوش ما را صبح مکن» یا «روز خوب ما را به شب مرسان» = بیان عادی.

ـ اما آنگاه که سعدی این معنا را با روش هنرمندانه خود بیان کرد، می‌شود هنر و ارزش شعری و هنری می‌یابد:

ببند یک ‌نفس ای‌ آسمان دریچه‌ صبح

بر آفتاب، که امشب خوش ‌است‌ با قمرم۳

ـ فلاسفه به پیروی از ارسطو، باور داشتند که اصل اشیا، «ماده و صورت» است و متکلمان می‌گفتند اصل اشیا، «اتم‌ها یا جوهرهای فرد» است. حال وقتی یک متفکر بگوید: «بر من مسلم شد که اصل اشیا، جوهرهای‌ فرد یا اتم‌هاست»، به بیان عادی یک معنا پرداخته است.

ـ آنگاه که حافظ این معنا را با روش هنری خود بازمی‌گوید، به هنر (شعر) تبدیل می‌شود و ارزش شعری و هنری می‌یابد:

بعد از اینم نبود شائبه در «جوهر فرد»

که‌ دهان تو در این نکته، خوش استدلالی‌ست۴

«شعر» یعنی «گزارش هنری» یا «بیان بلاغی از معانی گوناگون»؛ گزارش و بیانی که برآمده از چگونه گفتن است

و بس!

شیوه‌های چگونه گفتن

شاعران بزرگ و به‌ طور کلی شاعری که شاعر باشد، دارای زبان هنری ویژه‌ای است که برای اهل ادب، زبانی آشناست. آنان که با شعر فارسی سروکار دارند و به اصطلاح اهل شعر و ادب‌اند، به‌آسانی سخن بزرگان ادب را بازمی‌شناسند. زبان شعر در طول تاریخ ادب فارسی، در دوران اسلامی، به طور کلی دو مسیر طی کرده ‌است: مسیر «پیراستگی»، و مسیر «آراستگی». پیش از سخن ‌گفتن در باب این دو مسیر، توجه به دو نکته بنیادی بایسته می‌نماید:

یکم) نسبیت: بدین معنا که این پیراستگی و این آراستگی مطلق نیست و همانند دیگر پدیده‌های این جهان، نسبی است.

دوم) عوامل مؤثر: بدین معنا که آراستگی و پیراستگی، معلول عواملی است که می‌توان برجسته‌ترین آنها را سه عامل دانست: یکی، اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی حاکم بر زندگی شاعر و دیگری، ذوق و سلیقه شاعر که البته این امر هم تابع اوضاع و احوال تربیتی و اجتماعی و سیاسی است؛ و سومی، نوع مضمونی که شاعر برمی‌گزیند و لباس شعر بدان می‌پوشاند.

۱. آراستگی: مراد از آن، استفاده از صنایع در شعر است. این مسئله به بحثی جداگانه نیاز دارد و در اینجا تنها به گفتن دو نکته بسنده می‌کنم: نخست، این نکته که صنایع بدیعی و بیانی در شعر نقش ویژه‌ای دارند، اما بدون استفاده از آنها نیز شعر آفریده می‌شود؛ دوم، اینکه نسبیت آراستگی شعر با صنایع، از افراط تا اعتدال در نوسان است. از بیت بدر چاچی (شاعر سده ۸ ق) برای بیان اعتدال ربیعی و تساوی مدت زمان شب و روز که می‌گوید:

آهوی آتشین روی چون در بره درافتد

کافور خشک گردد با مشک ‌تر برابر

تا:

هزاران نرگس از چرخ جهانگرد

فرو شد تا برآمد یک گل زرد

بیت نظامی در «خسرو و شیرین» برای بیان هنرمندانه سپری شدن شب و فرارسیدن روز، تا: «ببند یک نفس ای آسمان دریچه‌ صبحر بر آفتاب، که امشب خوش‌ است‌ با قمرم»، بیت سعدی که با شکوه و گلایه از کوتاهی شب وصال، از آسمان می‌خواهد که در به روی خورشید نگشاید تا شب وصال که عاشق با معشوق خود شبی خوش و فراموش‌ناشدنی دارد، هر چه بیشتر بپاید و طولانی‌تر شود. ایهام قمر به ماه آسمان و ایهام تناسب آن با آفتاب، غیر از استعاره مکنیه دریچه صبح و تصویر به بارآمده از آن نیز چشمگیر است.

۲. پیراستگی: مراد، پیراستگی از صنایع گوناگون بدیعی و بیانی است. این پیراستگی در یک‌ سو، شعری به‌بار می‌آورد که یکسره خالی از صنایع است، مثل این بیت معروف رودکی:

بوی جوی مولیان آید همی

بوی یار مهربان آید همی۵

یا مثل این بیت سعدی:

بیا که وقت بهار است، تا من و تو به‌هم

به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را

که در آنها از صنایع استفاده نشده است.

در جنب این‌گونه ابیات [پیراسته از صنایع]، ابیاتی هم هست که خالی از صنعت بدیعی یا بیانی نیست، اما صنعت یا صنایع به‌کار گرفته در آنها، نه چشمگیر است، نه چندان نقش‌آفرین، مثل دو بیت دیگر از همان غزل سعدی که در پی بیتی که بدان استشهاد شد، قرار گرفته است:

به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی

چرا نظر نکنی یار سروبالا را؟

شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش

مجال نطق نماند زبان گویا را

پیراستگی محدود به شعر نیست. نثر نیز ممکن است دارای چنین ویژگی باشد. در میان «اشعار پیراسته» گونه‌ای شعر هست که به صفت «سهل ممتنع» (سهل و ممتنع) موصوف می‌شود.

سهل ممتنع، جلوه‌ای از چگونه گفتن

سهل ممتنع، قطعه‌ای شعر یا قطعه‌ای نثر است که در نگاه نخستین، سهل و آسان به نظر می‌رسد و گمان می‌رود سرودن یا نوشتن همانند آن کاری است که به‌آسانی صورت می‌گیرد؛ اما در عمل روشن می‌شود که سرودن یا نوشتن همانند آن ممکن نیست. ویژگی‌های سخن سهل ممتنع عبارتند از:

یکم) روانی و شیوایی که حاصل کاربرد واژه‌ها و معانی هموار و آشنا و تعبیرهای معمول و متداول است؛

دوم) استواری و رسایی و دوری از ابهام؛

سوم) بیان معنی بسیار با الفاظ اندک (به تعبیر حافظ: «به لفظ اندک و معنی بسیار»).

با چنین ویژگی‌هایی است که سخن سهل می‌نماید و تقلید از آن، ناممکن و بدین‌سان «سهل ممتنع» چهره می‌نماید و شعر و نثر موصوف بدین صفت را اثر هنری برجسته‌ای می‌سازد که قابل تقلید نیست. جرج کالینگوود ـ فیلسوف تاریخ و فیلسوف هنر ـ نویسنده کتاب «اصول هنر» که از طرفداران نظریه «فرانمایی در هنر» به‌شمار می‌آید، بر آن است که «هنر نه توصیف است، نه تقلید، بلکه گونه‌ای کشف واقعیت (طبیعت) است؛ طبیعتی متفاوت با طبیعتی که دانشمندان دانش‌های تجربی از آن سخن می‌گویند.»۶ از این دیدگاه از آنجا که هنر گونه‌ای کشف است و تقلید و توصیف را در آن راه نیست، از یک ‌سو مثبت تقلیدناپذیری آن دسته از آثار ادبی است که در ادب فارسی از آنها به «سهل ممتنع» تعبیر می‌شود و همین امر، نشانه اصالت و برجستگی هنری این آثار خواهد بود و از سوی دیگر، روشن می‌سازد که بزرگان ادب، جمله از این معنا آگاه بوده‌اند و در خلق آثار خود آن را به عنوان اصلی اساسی پیش چشم داشته‌اند.

نظامی عروضی سمرقندی در چهارمقاله آنجا که از ماجرای سروده شدن «بوی جوی مولیان آید همی…» و تأثیر شگفتی‌انگیزش بر امیر سامانی سخن می‌گوید و سروده رودکی را به صفت «سهل ممتنع» موصوف می‌سازد، در ادامه مطلب به شرح ماجرائی می‌پردازد که از منظر فلسفه هنر اهمیت خاصی دارد و دقیقا بیانگر نظریه‌ای است که از آن سخن رفت؛ نظریه‌ای که کالینگوود از منظر مکتب فرانمایی در هنر بر آن تأکید می‌ورزد. نظامی با تأکید بر این حقیقت «که هنوز این قصیده را کس جواب نگفته‌ است که مجال آن ندیده‌اند که از این مضایق آزاد توانند بیرون آمد»،۷ می‌افزاید: زین‌الملک… هندوی اصفهانی از امیرالشعرا معزی که شاعری برجسته و طراز اول به‌شمار می‌آید، درخواست می‌کند که آن قصیده (بوی جوی مولیان…) را جواب بگوید و معزی می‌گوید: «نتوانم» و چون زین‌الملک اصرار می‌ورزد، معزی به‌ناگزیر چند بیت می‌سراید با این مطلع:

رستم از مازندران آید همی

زین مُلک از اصفهان آید همی!

و نظامی عروضی سخن منتقدانه خود را این‌سان به‌ سر می‌برد: «هم خردمندان دانند که میان این سخن و آن سخن، چه تفاوت است!»۸ در پاسخ کوتاه و خردمندانه امیرمعزی که به‌راستی خود شاعری بزرگ و تواناست، نکته‌هاست. از جمله همان نکته‌ها که کالینگوود بر آنها تأکید می‌ورزد. آخر امیرمعزی نیک می‌دانست که اولا هنر زاد تقلید نیست و از تقلید، هنر به بار نمی‌آید؛ ثانیا چونان دیگر شاعران بزرگ ایران‌زمین، هنر شعر را گونه‌ای کشف می‌دانست؛ کشفی که از الهام به‌بار می‌آید و تا شاعر به تعبیر نظامی گنجوی «زآتش فکرت، پریشان نگردد و از جمله خویشان و نزدیکان ملک (فرشته) نشود»، کشف صورت نمی‌گیرد و شعر زاده نمی‌شود:

ز آتش فکرت چو پریشان شوند

با ملک از جمل خویشان شوند

پیش و پسی بست صف کبریا

پـس شـعرا آمد و پیـش، انبیا۹

بدین ترتیب امیرمعزی می‌دانست که الهام و کشفی که از آن «بوی جوی مولیان…» به‌بار آمده است، الهام و کشفی است ویژه همین قطعه شعر و از آن رودکی است و برای دیگری تکرار نمی‌شود. ممکن است به نظر برسد الهام و کشفی که شاعران ما از آن سخن می‌گویند، با کشف واقعیت یا طبیعتی که کالینگوود بر آن تأکید می‌ورزد، یکسان نباشد. پاسخ ای

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.