پاورپوینت کامل خواجه غیاث نقشبند ، هنرمندی توانا و شاعری دانا ۹۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل خواجه غیاث نقشبند ، هنرمندی توانا و شاعری دانا ۹۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خواجه غیاث نقشبند ، هنرمندی توانا و شاعری دانا ۹۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل خواجه غیاث نقشبند ، هنرمندی توانا و شاعری دانا ۹۲ اسلاید در PowerPoint :
غیاث نقشبند در یزد به دنیا آمد و پس از آنکه هنرش شهر ایران گشت، به دربار شاه عبّاس صفوی در اصفهان فراخوانده شد و به ادار کارگاه سلطنتی پرداخت. پس از آن هنرش شهر آفاق شد و پادشاهان برای دستیابی به قطعه ای از آثار او ، تحفه های گران قدر می فرستادند.اکنون به رغم گذشت بیش از چهارصد سال ، هنوز برخی از آثار او در گنجینه های(موزه های) ایران و جهان خودنمایی می کند.
چکیده: خواجه مولانا غیاث الدّین علی نقشبند یزدی(درگذشت ۱۰۱۷ق)، سرسلسل هنروران یزد در عصر صفوی، افزون بر آنکه در هنرهای : زری بافی، مخمل بافی ، مینیاتور، نگارگری،بافندگی ، نقّاشی ، نقشبندی ،طرّاحی و تذهیب، دستی توانا داشته ، درهنر شاعری نیز صاحب قریحه ای روان و سبکی ویژه بوده و به گفت صاحبان تذکره ها دیوانی بین سه تا چهار هزاربیت شعر از او دردست بوده است که اکنون نسخه ای ناقص از آن برجای مانده است .
غیاث نقشبند در یزد به دنیا آمد و پس از آنکه هنرش شهر ایران گشت، به دربار شاه عبّاس صفوی در اصفهان فراخوانده شد و به ادار کارگاه سلطنتی پرداخت. پس از آن هنرش شهر آفاق شد و پادشاهان برای دستیابی به قطعه ای از آثار او ، تحفه های گران قدر می فرستادند. اکنون به رغم گذشت بیش از چهارصد سال ، هنوز برخی از آثار او در گنجینه های(موزه های) ایران و جهان خودنمایی می کند.
کوشش نگارنده در این گفتار براین است که زندگی ، آثار و افکار او را درهم عرصه های هنری و معرفتی همراه با پیشینه و خاندان او بر مبنای منابع موجود و دیوان خود او بشناساند.
کلید واژه: غیاث الدّین نقشبند یزدی/ یزد / صفوی / نقشبندی / هنر
درآمد: خواجه غیاثالدّین علی نقشبندیزدی* در یزد به دنیا آمد. تاریخ تولدش روشن نیست. وی چون به کار زربفت اشتغال داشت به زرباف نیز شهره بود. (قدرت، ص ۵۱۱، صبا، ص ۵۸۹) صادقی افشار کتابدار (۹۴۰ – ؟ ق) او را اهل شیراز و اولاد سعدی میداند و با این حال مینویسد که وی را در یزد دیده است و در خانهاش مهمان بوده است. (صادقی، ص ۱۸۷) تا جایی که برخی کتابها مانند: اثرآفرینان و فرهنگ سخنوران بدین سخن، وی را شیرازی دانستهاند. (نوایی، ج ۴، ص ۲۴۰؛ خیّامپور، ج ۲، ص ۶۷۵) امّا بدین نکته نه در جای دیگر و نه حتّی در اشعار او نیز اشاره نشده است. بلکه در دیوانش همه جا خود را یزدی میخواند:
من که در یزد، رشکِ اقرانم از هنر، برگزید دورانم
(دیوان،ص۱۱۹)
بیچاره کسی که شهر یزدش وطن است بیچارهتر آن که نقشبندیش فن است
(دیوان،ص۲۱۴)
تذکر نصرآبادی (تألیف ۱۱۱۲-۱۰۸۳ ق) هم او را از ولایت یزد دانسته است. (نصرآبادی، ص ۷۰) و به همین ترتیب مستوفی بافقی در جامع مفیدی (تألیف ۱۰۸۲ ق) نیز ذیل بزرگان یزد، نام او را آورده است. (مستوفی، ج ۳، ص ۴۳۱-۴۲۶) هم چنین در عرفات العاشقین ( ج۵ : ۳۰۴۸)و افشار نیز با توجّه به مندرجات کتابهای هفت اقلیم و تذکر نصرآبادی و جامع مفیدی مینویسد: «اشهر این است که او از مردم یزد بود. (افشار، نام بهارستان، ص ۲۱۴)
جامع مفیدی او را نبیر «مولانا کمال خطّاط» نامور به «عصّار» از بزرگان هنرمندان یزد دانسته که «یاقوت زمان و صیرفی دوران بود». (مستوفی، ج ۳، ص ۴۲۶)
مولانا کمالالدّینبن مولانا شهابالدّین، خطوط نسخ، ثلث، رقاع و توقیع را نیکو مینوشت و پیوسته به کتابت قرآن مشغول بود. گاهی هم از برای یادگار به کتابهنویسی میپرداخت و کتابههایی از او در عهد صفوی زیاد بوده است. (افشار، یادگارهای یزد، ج ۲، ص ۱۴۰) و هنوز چندتایی در مسجد جامع یزد (همان، ج ۲، ص ۱۴۰، ۱۴۴، ۱۵۰)، خانقاه ابومسعود رازی در اصفهان (همان، ج ۲، ص ۸۸۳) و مسجد شاه ولی تفت (همان، ج ۱، ص ۴۲۰) بر جای مانده است.
گویند غیاثالدّین «در شغل نقشبندی* نادر روزگار خود بوده. (آذر، ص ۱۰۹) و یا اینکه برومند به نقل از تقیالدّین کاشانی، او را چنین معرّفی کرده است: «از نگارگران و مذهبّان معروف و توانای دور صفوی است و در کار نقشبندی دارای سلیقهای ممتاز و خوشایند در مکتب اصفهان بوده است و لقب “نقشبند” را از این جهت بدو دادهاند.» (برومند، ص ۲۰۱) مستوفی بافقی معاصر وی میآورد: «خواجه غیاثالدّین علی در فنّ نقشبندی عدیل و نظیر نداشت و پیوسته به قلم اندیشه، امور غریبه و صور عجیبه بر صحائف روزگار مینگاشت و اقمش نفیسه به اتمام میرسانید». (مستوفی، ج ۳، ص ۴۳۱)
نیز گویند: «در شعربافی و نقشبندی، دست فلک را به تخته بسته بوده است. (واله، ج ۳، ص ۱۵۴۱) و اوحدی بلیانی در حقّ او گفته : « نقشبند صحایف کمال ، صاحب کارخان رونق و جمال ، هنرمند ارجمند دلپسند…در فنون نقشبندی و شعر بافی سرآمد روزگار بود و کارهای او در رتبه به منزل خطّ یاقوت است.»( اوحدی بلیانی، ج۵ : ۳۰۴۸) برخی وی را «پیشوای هنرمندان و مقدّم شعربافان» برشمردهاند. (رازی، ج ۱، ص ۱۵۸) نصرآبادی پا را از این فراتر نهاده و مینویسد: «تا بافند روزگار در لیل و نهار به تار شعاع و پود شهاب در بافندگی است، مثل آن نقشبندی و بافندهای، صورت نبسته.» (نصرآبادی، ص ۷۰) چنانکه مولانا مؤمن حسین که خود نیز از نوابع روزگار و معاصر او بوده است، در حقّ غیاث این رباعی را سروده است:
گر آب ز ابرِ کلکِ اصحاب چکد از خام تو همه دُرِ ناب چکد
جز شعر تو ای غیاثِ اربابِ هنر آتش نشنیدهام کز او آب چکد
(مؤمن حسین،ص۸۵)
آفتاب رای، میرغیاثالدّین یزدی را شاگرد مولانا مؤمن حسین دانسته است. (آفتاب رای، ج ۲، ص ۶۴)
غیاثالدّین علاوه بر نقشبندی بر پارچ حریر، در نقّاشی، طرّاحی پارچه و بافندگی، مهارت بسیار داشت. همچنین در زریبافی و مخملبافی ماهر بود. (کاظمینی، ج ۲، ص ۱۰۹۲)
تامپسون، معتقد است، به احتمال بسیار وی مینیاتوریست هم بوده است (فعّالترین دور کاری او تقریباً میان سالهای ۱۵۶۰ و ۱۵۹۰ میلادی بوده است (تامپسون، ص ۱۰۲). شکوفه و غنچههای باریک و بلند از ویژگیهای طرّاحی غیاث محسوب میشود.
شیو طرّاحی او اقتباسی بود از طرحهای آغاز دور صفویان و در تصاویر پارچهها سبک رضا عبّاسی برجسته بود. نیز او را مبتکر بافت پارچههای چندقابی و مخمل میدانند. و این ابتکار او باعث شد که در زمان او و حتّی تا زمان نوادههایش، یزد یکی از شهرهای مهمّ شعربافی ایران شود و نقشبندان یزد برای این کار به هند دعوت شوند. (ذکاء، ص ۱۱)
چنانکه گویند زربفت مشجّری از دستساختههای خود آماده کرده بود که در برخی از درختها نقش خرسی دیده میشد. آن پارچه را خدمت شاهعبّاس اوّل برده بودند. ابوقرداش (ابوفراس) که از درباریان شوخمدار بوده، پس از دیدن آن زربفت، تعریف از خرسها میکرده، که خواجه غیاث در حال میسراید:
خواجه در خرس، بیش میبیند هر کسی نقشِ خویش میبیند
(نصرآبادی، ص ۷۰/دیوان،ص۲۲۱)
و زمانی هم که قبایی زربفت را آماده کرده بود، در حاشیهاش این رباعی خود را بافته بود:
ای شاهِ سپهر قدرِ خورشید لقا خواهم ز بقا به قدِّ عمر تو قبا
اینتحفه به نزدِ چون تویی عیب من است خواهم که بپوشی ز کرم عیبِ مرا
(دیوان،ص۲۱۰)
و شاه در پاسخ گفته بود: که به چشم میپوشم. (نصرآبادی، ص ۷۰) در گفت غیاث و پاسخ شاه، ایهامی ظریف نهفته است زیرا از او خواسته هم عیب وی را و هم قبا را بپوشد و شاه هم با پاسخ خود آن را پذیرفته است. (غیاث نقشبند، دیباچ دیوان خطّی، ص ۱)
گفته میشود که غیاث نقشبند، هر ساله جامهای نفیس زربفت و منقّش با اشعار در ستایش شاهعبّاس بزرگ به او هدیه میکرده و سال بعد جام گرانبهای دیگری با اشعار نوینی که بر آن نقش کرده بوده، به دربار میفرستاد. از اینرو مورد توجّه و عنایت شاه قرار میگرفت و در مجالس جشن و سرور شاه شرکت میکرد و با هم به مشاعره میپرداختند. (فرهمند، ص ۱۰۰)
صادقی افشار که پس از شکست استرآباد [حدود ۹۶۰ ق] به خدمت غیاث نقشبند در یزد رسیده مینویسد: «هنرهای زیادی دارد، اولاً در فنّ نقشبندی و شعربافی میتوان نادر دوران و فرید زمانش خواند. شاهان و شاهزادگان ایران و توران کالای اختراعش را طالبند. در چابکی و نیرومندی و کمانگیری نظیر ندارد و با این حال بسیار کمآزار و مهربان است. (صادقی، ص ۱۸۷)
در دیوان وی بسیار اصطلاحات کمانداری و کمانگیری به کار رفته، از جمله دربار خودش گوید:
در آن وادی که دار و گیر باشد به دستم گر کمان و تیر باشد
ز سیصد گام راه از حدّت شست ز روی دست سازم خصم را پست
(دیوان ،ص۱۶۷)
غیاثالدّین از لحاظ اخلاقی نیز «صفای ظاهر و باطن داشته و محبوبالقلوب بوده» (آذر، ص ۱۰۹) چنانکه «اگر یک روز مهمان نمیداشتند، آن روز طعام و شراب برایشان گوارا نمیشد». (صادقی، ص ۱۸۷) با این حال «خوشطبیعت و درست سلیقه» (نصرآبادی، ص ۷۰) و «متهجّد و شب زندهدار» بود. (صادقی، همانجا)
و چنانچه از هنر فارغ میشد، طبع خوش باعث میگردید که به شعر نیز روی بیاورد. و بیشتر منظوماتش در هزل و طیبت است. (رازی، همانجا). او «همه گونه شعر میگوید و چنان بدیههگوست که صد بیت مسلسل میگوید و شنونده نمیفهمد که با بدیهه گفته شده است» (صادقی، همانجا) نیز گویند: در غزلسرایی ماهر بوده است. (نوایی، ج ۴، ص ۲۴۰). اوحدی می آورد: « وی بدیهه به غایت روان داشت. اشعار خوب دربدیهه بسیار گفته. دیوانش قریب سه چهار هزار بیت هست .هجو و هزل وافی گفته.مطایبات غریب دارد و از مقبولان و مشهوران عصر است»( اوحدی بلیانی، ج۵: ۳۰۴۸)تذکر شعرای یزد، بدون ذکر مأخذ میآورد: «صاحبان تذکره او را دارای مثنویهایی میدانند، ولی هیچ یک از آنها به چاپ نرسیده است». (فتوحی، ص ۴۸). امّا نگارنده که تمامی منابع و تذکرهها. بویژه منابع فتوحی را دربار غیاث دیده به چنین مطلبی برنخورده است. جامع مفیدی او را بدین صفت میستاید: «به فصاحت بیان و طلاقت لسان و حدّت فهم و لطافت طبع موصوف و در تحصیل کمالات و تکمیل اسباب بزرگی و سعادت از سایر ابناء روزگار معروف و ممتاز بود». (مستوفی، ج ۳، ۴۲۶) گویا خوشنویس هم بوده، چنانکه سروده است:
مثلّث را چنان افکندم از کار که در خط، نقط شین مینهم چار
(دیوان،ص۱۵۲)
گذران زندگی
غیاثالدّین در جوانی کارخان بافندگی بزرگی در شهر یزد داشته (فتوحی: ۴۸) و پس از آنکه در شهر یزد هنرمندی والا شد و شهرتش به دربار رسید، راهی اصفهان گشت و به واسط هنری که داشت وارد دربار شاهعبّاس اوّل(۹۹۶-۱۰۳۸) گردید و کارگاه سلطنتی را اداره میکرد. او به عرض هنر خود نزد درباریان بویژه شاهعبّاس میپرداخت.
غیاث علاوه بر نقشبندی در آن کارگاه به بافت پارچه نیز اشتغال داشت (کاظمینی، ج ۲: ۱۰۹۲) و چنان کارش بالا گرفته که شاه از دست بافتهای او تحفه به نزد شاهان هند، ترک، اروپا و چین میفرستاد و پادشاهان از گوشه و کنار جهان، دستبافتهای او را خواستار بودند. (مستوفی، ج ۳، ص ۴۲۸) پوپ به نقل از تاریخ ایران میافزاید: پنجاه قطعه از پارچههای غیاث (همراه ۳۰۰ قطع دیگر) را شاهعبّاس به عنوان پیشکش به اکبرشاه اهدا کرده بود. (پوپ، ج ۵، ص ۲۴۱۰) غیاث کمکم به واسط هنر خود، ثروتی سرشار اندوخت که پس از آنکه بعد از مدّتها زندگی در اصفهان به یزد برگشت، از ثروتمندان درج نخست یزد به شمار میرفت. (آیتی، ص ۳۱۴)، به حدّی که از اشیاء و تحفههایی که بدو داده بودند، در یزد موزهای برای خود ساخت. (فرهمند، ص ۱۰۱) و به ساخت ساختمانها و ابنیهای پرداخت که برخی از آنها حتّی تا زمان آیتی در سال ۱۳۱۷ ش در کوی دارالشّفای یزد پابرجا بوده است. (آیتی، همانجا) که از آن جمله است بنایی که برای آرامگاه خود در باغچ دارالشّفای صاحبی ساخته بود. (مستوفی، ج ۳، ص ۴۲۹). و در سال ۱۳۵۰ ش که ایرج افشار سفری به یزد نموده بود، استاد کریم پیرنیا، خانهای منسوب به غیاث نقشبند را در خیابان مسجد جامع بدو نشان داده بود. (افشار، یادگارها، ج ۲، ص ۷۲۱). این خانه که به ثبت تاریخی رسیده، هماکنون هم پابرجاست و در دست یکی از یزدیهاست. امّا طاهری مینویسد که از آن خانه که در کتیب یکی از اطاقهایش اشعاری از غیاث بوده، نشانی نیست (طاهری، ۱۲۵).
غیاث در آغاز جوانی رو به سوی شراب و چنگ و رباب و زیبارویان آورده بود، ولی در پیری توبه نمود، چنانکه خود گوید:
شبی از دهشت تقصیر طاعات به خاک افتادم و کردم مناجات
… ز اندرزم در توفیق بگشود ز شربِ بادهام پس توبه فرمود (دیوان،ص۱۴۳)
یک چند اگرچه عمر به خمر و خمار رفت ما را رهاند ساقی کوثر ز دردِ سر
(دیوان،ص۱۱۰)
پس از آن یک سره به انزوا روی آورد و بیشتر اوقات خود را به سرودن شعر بویژه اشعاری در قالب پند و اندرز به دیگران پرداخت. هم بدین روی بوده است که ملاّابراهیم حسین، شاعر یزدی (متوفّی ۱۰۲۳ ق) در حقّ وی و به تأثیر از این کار غیاث سروده است:
ای خواج خوشکلام، ای بلبلِ مست گیرم که هزار کاسه در کوزه شکست
در بر رخِ مردمان چرا باید بست؟ چون ربّ غفور در به روی تو نبست
(واله، ج ۱، ص ۱۷۸)
چنانکه برمیآید، غیاثالدّین علیرغم آنکه ثروتی سرشار داشته و به قولی «اسباب تجمّل و نفایس از چینی و کتب و املاک و رقبات او به حدّی رسید که محاسب وهم از حساب آن به عجز اعتراف دارد». (مستوفی، ج ۳، ص ۴۲۹)، با این حال در رباعی که از او بر جای مانده، هم از روزگارش گله دارد، هم از وضعیّت خویش:
بیچارهکسی که شهر یزدش وطن است بیچارهتر آن که نقشبندیش فن است
زین هر دو بتر کسی کز اهل سخن است ناچار کسی که هر سه باشد، چو من است
(دیوان،ص۲۱۴)
و چه خوش روحالله مفیدی سدهها بعد در پاسخ او گفته است:
یزد است که مهدِ بهترین آیین است این شهر چو شیرینی خود شیرین است
خوشبختی مردمش از این نکته بسنج بیچار آن خواجه غیاثالدّین است
(مفیدی، ص ۴)
بازتاب اوضاع روزگار در اشعار خواجه غیاثالدّین
غیاثالدّین با آنکه روزگار خوبی داشته و چه زمانی که در اصفهان و چه زمانی که در یزد بوده، در رفاه میزیسته، و به عبارتی نقیب صنف بافندگان بود (تامپسون، ص ۸۳) با این حال از اوضاع و احوال پیرامون خود نیز باخبر بوده و به انعکاس آن در اشعار خود پرداخته و چون بسیاری از شاعران دور صفوی نبوده که در پی حفظ موقعیّت خود بوده و چشم بر ستم حکّام و وزیران و غیره ببندد و با اینکه دیوان کاملی از غیاث در دست نیست، با این حال آنچه مانده، گویای این است که وی آیین روزگار خود بوده است. غیاث الدّین دربار اوضاع نابسامان و ستم و زورمداریهای غازی بیگ، وزیر یزد سروده است:
ایا شاهِ بخشند دادگر مبخشای بر هر کجا ظالمی است
خصوصاً به غازی که در شهر یزد به هر خانه از ظلمِ او ماتمی است
بود رحم نیکو، نه با او ولی که رحمت بر او، ظلم بر عالمی است
(مستوفی، ج ۳، ص ۱۷۸/ دیوان، ص۱۸۳)
همو دربار سرنوشت و سرانجام بکتاشخان، حاکم یاغی کرمان در عصر صفوی که ا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 