پاورپوینت کامل درباره امکان جعلی بودن سفرنامه ناصر خسرو ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل درباره امکان جعلی بودن سفرنامه ناصر خسرو ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل درباره امکان جعلی بودن سفرنامه ناصر خسرو ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل درباره امکان جعلی بودن سفرنامه ناصر خسرو ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
می دانیم که تاکنون برخی پژوهشگران در اصالت سفرنامه ناصر خسرو تردید کرده اند. سببش عمدتا چهار چیز است: یکی اینکه سفرنامه نسخه های کهن ندارد. دوم اینکه از این سفرنامه، ناصر خسرو در آثار دیگرش یادی نکرده و منابع قدیم هم از آن سخنی به میان نیاورده اند. سوم اینکه…
۱- مشکل سفرنامه ناصر خسرو و جعلی بودن آن
می دانیم که تاکنون برخی پژوهشگران در اصالت سفرنامه ناصر خسرو تردید کرده اند. سببش عمدتا چهار چیز است: یکی اینکه سفرنامه نسخه های کهن ندارد. دوم اینکه از این سفرنامه، ناصر خسرو در آثار دیگرش یادی نکرده و منابع قدیم هم از آن سخنی به میان نیاورده اند. سوم اینکه بخشی از مطالب کتاب با واقعیت های زمان ناصر خسرو سازگار نیست و یا از مطالبی در آن سخن می رود که هیج جای دیگری نمی توان سراغ آنها را گرفت و مطالب غریب و یا مجهول در آن کم نیست. و دست آخر اینکه نثر کتاب نه با نثر ناصر حسرو شباهت دارد و نه با نثر سده پنجم تناسب دارد. وانگهی شخصیت نویسنده در این کتاب با آنچه ما از آثار ناصر خسرو و شخصیت او از خلال آن تألیفات می شناسیم متفاوت است.
من هر بار که سفرنامه را خوانده ام این تردید را جدی تر گرفته ام. عموما کسانی که از موضوع اصالت این سفرنامه بحث کرده اند توجه به این نکته نکرده اند که فارغ از بحث محتوا اصلا از نقطه نظر قرائن درون متنی از کجا معلوم که این متن نوشته ناصر خسرو باشد؟ اگر بخش هایی از کتاب مشتمل بر مطالبی است که نمی تواند کاملا منحول قلمداد شود چرا این احتمال را مطرح نکنیم که شاید متن سفرنامه بر اساس یک یا چند متن جغرافیایی و تاریخی و به هدف نسبت دادن آن به نویسنده ای از سده پنجم (و شاید ناصر خسرو) جعل نشده باشد؟ اگر چنین احتمالی مطرح باشد شاید بتوان نثر غیر متناسب آن با سده پنجم را بدان راجع دانست؛ به این معنا که محتوا ممکن است قدیمی و بر اساس منابع کهن باشد اما تحریر متن متأخر است. وانگهی توصیف های ناقص و گزارش های سطحی سفرنامه از شهرها و محیط ها و وقایع تاریخی و آنچه عادتاً باید به چشم یک ناظر خارجی در سفر به شهرهای مختلف بیاید دلیلش این خواهد بود که متن ما تنها گزیده هایی است از چند متن مختلف و نه گزارش تنها یک ناظر در سفر از شرق به حجاز و عراق و جزیره و شام.
در تصحیح جدید از سفرنامه (به کوشش آقای توکلی صابری) دو نسخه یکی از آغاز سده یازدهم و دیگری از آغاز سده دوازدهم مورد استفاده قرار گرفته. تاریخ این نسخه ها اگر واقعا درست باشد می تواند به برخی شایعات ادعایی درباره ریشه جعل سفرنامه در قرن هجدهم پایان دهد اما این احتمال هست که تاریخ نسخه ها درست نباشد. باید در این زمینه دقت بیشتری کرد. آقای توکلی صابری به این مهم نپرداخته اند. وانگهی حتی اگر تاریخ این دو نسخه درست هم باشد باز همچنان می توان این متن را برساخته ای بر اساس چند متن دیگر دانست چنانکه در بالا توضیح دادیم.
۲-دوست دانشمند استاد محمد جواد انواری نظر من را به این متن جلب کرد که در آن ذکری از سفرنامه ناصر خسرو رفته است. این اثر را البته من سال ها پیش دیده و خوانده بودم به ویژه به دلیل ذکری که از کتاب محمد بن بحر رهنی، عالم شیعی در آن رفته. با این وصف در خاطرم نمانده بود که نامی از سفرنامه ناصر خسرو در این کتاب دیده می شود؛ اثری که تألیف سال ۶۰۵ ق است. با این وصف آنچه نویسنده در این کتاب به طور گذرا از سفرنامه ناصر خسرو مورد اشاره قرار داده چنانکه در یادداشت های بعدی هم خواهم گفت نمی تواند اصالت متن موجود سفرنامه ناصر خسرو را مورد تأیید قرار دهد. این برای چنان منظوری کافی نیست (برای کتاب جهان نامه، نک: مدخل بکران در دائره المعارف آقای بجنوردی).
۳- به لطف فاضل محترم آقای سهیل یاری گُل درّه با یادداشتی از مرحوم استاد ایرج افشار آشنا شدم که پیشتر از آن بی اطلاع بودم. در این یادداشت استاد افشار توضیح و اشاره ای دارد به مجموعه سفینه تبریز و از سال ۷۲۳ ق که در آن از سفرنامه ناصر خسرو ذکر و نقلی آمده. در اینجا برخلاف جهان نامه علاوه بر ذکر سفرنامه یک خطی هم از آن نقل شده که می تواند برای بحث اصالت متن موجود از سفرنامه به کار آید. آنچه اهمیت دارد این است که نقل سفینه تبریز از سفرنامه با وجود شباهت در یک قسمت آن در بخشی از آن با نسخه های موجود سفرنامه متفاوت است. هر چه هست نام بردن و نقلی در کمتر از یک سطر از سفرنامه ناصرخسرو به تنهایی برای اثبات اصالت متن موجود کافی نیست. به شرحی که در فرسته بعد خواهیم گفت.
۴- نظر شادروان دکتر شرف خراسانی درباره قطعه ای از سفرنامه منسوب به ناصر خسرو
استاد ما شادروان دکتر شرف الدین شرف خراسانی مقاله ممتازی دارد درباره ابو العلای معری (در دائره المعارف بزرگ اسلامی). در این مقاله نظری درباره قطعه ای مرتبط با سفرنامه ناصر خسرو آنجا که از ابو العلای معری سخن می راند ابراز داشته که حائز اهمیت است. این تنها یک نمونه از مطالب غیر قابل قبول سفرنامه منسوب به ناصر خسروست که با سایر نوشته های او و شخصیت محکم و عمیق فلسفی او سازگار نیست. ابتدا متن مرتبط را از سفرنامه نقل می کنیم و سپس نظر استاد دکتر شرف را.
سفرنامه منسوب به ناصر خسرو: “در آن شهر مردی بود که وی را ابوالعلاء معری میگفتند، نابینا بود و رییس شهر او بود، نعمتی بسیار داشت و بندگان و کارگران فراوان، و خود همه شهر او را چون بندگان بودند و خود طریق زهد پیش گرفته بود، گلیمی پوشیده و در خانه نشسته بود، نیم من نان جوین را به نُه گرده کرده، شبانه روز به گردهای قناعت کند و جز آن هیچ نخورد، و من این معنی شنیدم که درِ سرای باز نهاده است و نواب و ملازمان او کار شهر میسازند مگر به کلیات که رجوعی به او کنند، و وی نعمت خویش از هیچکس دریغ ندارد و خود صائم الدهر قائم اللیل باشد و به هیچ شغل دنیا مشغول نشود، و این مرد در شعر و ادب به درجه ای است که افاضل شام و مغرب و عراق مقّرند که در این عصر کسی به پایه او نبوده است و نیست، و کتابی ساخته است آن را «الفصول و الغایات» نام نهاده، و سخنها آورده است مرموز و مثلها به الفاظ فصیح و عجیب که مردم بر آن واقف نمی شوند مگر بر بعضی اندک، و نیز آن کسی نیز که بر وی خواند، چنان او را تهمت کردند که تو این کتاب به معارضه قرآن کردهای، و پیوسته زیادت از دویست کس از اطراف نزد وی ادب و شعر خوانند، و شنیدم که او را زیادت از صد هزار بیت شعر باشد، کسی از وی پرسید که ایزد تبارک و تعالی اینهمه مال و نعمت ترا داده است، چه سببست که مردم را میدهی و خویشتن نمی خوری؟ جواب داد که مرا بیش از این نیست که میخورم، و چون من آنجا رسیدم این مرد هنوز در حیات بود.”
نظر دکتر شرف: “در اینجا باید گفت که آنچه ناصرخسرو در سفرنامه، در شرح عبورش، از معره النعمان دربار ابوالعلاء گزارش میدهد، یا گزافهای است از راه شنیدههایش، یا تحریف نوشت او از سوی دیگران. در آنجا گفته میشود که ابوالعلاء «نعمتی بسیار داشت و بندگان و کارگزاران فراوان، و خود هم شهر او را چون بندگان بودند…»”
کافی است اندکی با زندگینامه ابو العلای معری آشنا باشیم تا گزارش سفرنامه منسوب به ناصر خسرو را رد کنیم. از این دست موارد و گزارش های نادرست و یا غیر دقیق در سفرنامه بسیار است. در بحثی که درباره ناصر خسرو در حال تدوین هستم به مواردی دیگر خواهم پرداخت.
۵- باز هم درباره سفرنامه ای که از ناصر خسرو نیست
از نمونه های مطالب غریب در سفرنامه منسوب به ناصر خسرو گزارشی است که درباره یکی از شاگردان شیخ الرئیس در این کتاب می بینیم. من پیشتر درباره این شاگرد و آثارش در همینجا نوشته ام. طبق آنچه گفته شده ناصر خسرو متولد سال ۳۹۴ ق است. ابن سینا را می دانیم که متولد سال ۳۷۰ ق است. شاگرد ابن سینا، نسوی را نویسنده سفرنامه بنابر ادعای خود این کتاب در سال ۴۳۷ ق در سمنان دیده است. طبعا کسی که خود را شاگرد ابن سینا می داند تا بدان پایه که کتابی را بر ابن سینا خوانده باشد باید دست کم سال ۴۱۰ ق و یا قبل از آن به دنیا آمده باشد. این شخص طبعا در سال ۴۳۷ ق سنی حدود ۲۷ سال داشته که به ویژه طبق عرف قدیم چنین کسی را “مردی جوان” نمی خوانند.
تعبیر سفرنامه درباره ابن سینا هم جالب توجه است: تعبیر خشک و خالی “ابو علی سینا” در کتاب های فارسی را نمی دانم چقدر قدیمی است اما مثلا ابو ریحان که شاید قدیمترین کسی است که نام ابن سینا در آثارش مکرر آمده از او با تعابیر متفاوتی یاد می کند: ابو علی بن سینا/ ابو علی الحسین بن عبد الله بن سینا و یا ابو علی السینوی (برای مورد اخیر، نک: تحدید نهایات الأماکن، ص ۲۴۳).
فارغ از این نکته آیا واقعا در سال ۴۳۷ ق ناصر خسرو ابن سینا را می شناخته؟ ابو ریحان بیرونی (د. پس از ۴۴۰ ق) که با ابن سینا از نزدیک آشنا بوده و با او مکاتباتی فلسفی هم داشته البته ابن سینا را می شناخته است یا بهمنیار که خود شاگرد ابن سیناست. اما چرا ناصر خسرو که در سال ۴۳۷ ق به تعبیر خودش” مردی دبیرپیشه بودم و از جمله متصرفان در اموال و اعمال سلطانی، و به کارهای دیوانی مشغول بودم و مدتی در آن شغل مباشرت نموده در میان اقران شهرتی یافته بودم” باید ابن سینا را که می دانیم شهرت و جایگاه فلسفی اش در خراسان بیشتر مدیون آموزش های ابو العباس لوکری در نیمه دوم سده پنجم قمری است به نیکی بشناسد؟
[گزارش سفرنامه منسوب به ناصر خسرو درباره دانشمند برجسته علی بن احمد نسوی و شاگری اش نزد ابن سینا
سفر نامه منسوب به ناصر خسرو ، ص ۴
روز آدینه هشتم ذى القعده از آنجا به دامغان رفتم، غرّه ذى الحجه سنه سبع و ثلاثین و اربعمائه به راه آبخورى و چاشتخواران به سمنان آمدم و آنجا مدتى مقام کردم و طلب اهل علم کردم. مردى نشان دادند که او را استاد على نسائى مى گفتند نزدیک وى شدم، مردى جوان بود، سخن به زبان فارسى همى گفت، به زبان اهل دیلم، و موى گشوده و جمعى نزد وى حاضر. گروهى اقلیدس مى خواندند و گروهى طب و گروهى حساب. در اثناى سخن مى گفت که: «من بر استاد ابو على سینا رحمه اللّه علیه چنین خواندم و از وى چنین شنیدم». همانا غرض وى آن بود تا من بدانم که او شاگرد ابو على سیناست. چون با ایشان در بحث شدم، او گفت: «من چیزى سپاهیانه دانم و هوس دارم که چیزى از حساب بخوانم». عجب داشتم و بیرون آمدم و گفتم: «چون چیزى نداند چه به دیگرى آموزد؟».]
۶- باز هم درباره سفرنامه منسوب به ناصر خسرو
در جایی دیگر نویسنده سفرنامه از یک “فیلسوفی” یاد می کند که در هیچ کتاب دیگری نامش ظاهرا تاکنون دیده نشده: ابو الفضل خلیفه بن علی الفیلسوف در شمیران. عبارت او چنین است: “در شمیران مردی نیک دیدم از دربند بود نامش ابوالفضل خلیفه بن علی الفیلسوف مردی اهل بود و با ما کرامت ها کرد و کرم ها نمود و با هم بحث ها کردیم و دوستی افتاد میان ما مرا گفت چه عزم داری گفتم سفر قبله را نیت کرده ام گفت حاجت من آنست که به هنگام مراجعت گذر بر اینجا کنی تا تو را باز ببینم”
این خلیفه بن علی اگر واقعا “فیلسوف” بوده (و نه حتی یک “متفلسف”) چرا نامی از وی در تتمه صوان الحکمه ابن فندق و یا آثار قفطی و دیگران نیامده؟ و اگر او فیلسوف بود چرا ناصر خسرو تنها در وصفش می گوید: “مردی اهل بود”. مردی اهل بود، در اینجا چه معنی می دهد و چطور باید وصف یک فیلسوف باشد؟ مگر بنا بود مردی نا اهل باشد؟ خوشمزه اینجاست که ناصر خسرو از همه آنچه باید درباره او بگوید این مطلب را برجسته کرده که: “مرا گفت چه عزم داری گفتم سفر قبله را نیت کرده ام گفت حاجت من آنست که به هنگام مراجعت گذر بر اینجا کنی تا تو را باز ببینم”.
نویسنده سفرنامه مطلب غریب دیگری هم اضافه می کند: می گوید این خلیفه بن علی را در شمیران دیده و بعد اضافه می کند او از دربند بود. آیا مقصود سفرنامه از دربند، باب الأبواب است یا مقصودش دربند شمیران است؟ ظاهرا کسی که این متن را به نام ناصر خسرو ساخته نمی دانسته که دربند شمیران نخستین بار نامش در سده نهم در منابع دیده می شود و پیشتر ذکری از آن در منابع نیست. وانگهی شمیران را کسی در سده پنجم شمیران نمی خوانده است. آنجا را قصران الداخل و الخارج می خواندند. برای نخستین بار در سده نهم است که در منابع تاریخی مانند ظهیر الدین مرعشی از شمیران یادی می شود.
اما خوب چرا اصلا باید این شمیران را شمیران ری فرض کنیم؟ منظور سفرنامه از شمیران، سمیران/ شمیران طارم است و شاید به همین قرینه منظورش از دربند همان باب الابواب است. اما اینجا یک ایرادی وجود دارد: سفرنامه در همینجا وقتی از شمیران و فیلسوفش سخن می راند دچار خطایی نابخشودنی می شود: “اکنون با سر حکایت و کار خود شوم، از خندان تا شمیران سه فرسنگ بیابانکیست همه سنگلاخ و آن قصبه ولایت طارم است و به کنار شهر قلعه ای بلند بنیادش برسنگ خاره نهاده است، سه دیوار بر گرد او کشیده و کاریزی به میان قلعه فرو برده تا کنار رودخانه که از آن جا آب بر آورند و به قلعه برند و هزار مرد از مهترزادگان ولایت در آن قلعه هستند تا کسی بیراهی و سرکشی نتواند کرد و گفتند آن امیر را قلعه های بسیار در ولایت دیلم باشد و عدل و ایمنی تمام باشد چنان که در ولایت او کسی نتواند که از کسی چیزی ستاند و مردمان که در ولایت وی به مسجد آدینه روند همه کفشها را بیرون مسجد بگذارند و هیچ کس آن کسان را نبرد و این امیر نام خود را بر کاغذ چنین نویسد که: «مرزبان الدیلم جیل جیلان ابوصالح مولی امیرالمومنین» و نامش جستان ابراهیم است.”
ایراد قضیه این است که ملوک طارم و شمیران آنجا آل مسافر بوده اند که تنها ارتباطی خانوادگی با آل جستان داشتند و اساسا سرزمین تحت حکومت آنان ربطی به دیلم و دیلمیان و آل جستان نداشت. روشن است که اینجا جاعل سفرنامه دچار خبط و اشتباه غریبی شده و از خودش داستان سرایی کرده. مرحوم علامه قزوینی به وجود این خطا نه در اشاره به سفرنامه بلکه در بحث از متن ابن حوقل که گویا جاعل سفرنامه تحت تأثیر آن به خطا افتاده به دقت پرداخته است: “ابن حوقل ( بطبق نسخهء مطبوعهء لیدن ص ۲۶۸ ) پاىتخت جستانیان را طرم ( یعنى طارم ) شمرده است و عین عبارت او در این خصوص با عبارت اصطخرى که سابقا در ص ۴۳۴ نقل کردیم طابق النّعل بالنّعل یکى است جز آنکه در این جملهء اصطخرى : « و المکان الّذى یقیم به الملک یسمّى روذبار و به مقام آل جستان و ریاسه الدّیلم فیهم » در ابن حوقل بجاى کلمهء رودبار « الطّرم » دارد هکذا : « و المکان الّذى به الملک یسمّى الطّرم و به مقام آل جستان و ریاسه الدّیلم فیهم »…و نسخه ابن حوقل که اساس طبع لیدن بوده ظاهرا « اصلاح » یکى از قرّاء متأخّر است که جستانیان را در ذهن خود بدون شکّ با سلسلهء دیگر از ملوک دیلم معروف به « آل مسافر » که جانشین جستانیان بودهاند و اینان بدست آنها منقرض شدند و پاىتخت آنها در حقیقت طارم بوده اشتباه کرده است زیراکه طارم ( یعنى قلعهء معروف شمیران قصبهء بلاد طارم ) بتصریح عموم مورّخین پاىتخت آل مسافر بوده است نه پاىتخت آل جستان و احدى را تاکنون جز همین عبارت مشکوک محرّف ابن حوقل طبع لیدن مطلقا و اصلا نشنیدهایم که پایتخت جستانیان را طارم ضبط کرده باشد” (تعلیقات جهانگشا، ۳/ ۴۳۶ تا ۴۳۷).
این قبیل خطاهای آشکار و خلط های غریب معلوم است اثر کسی/ کسانی است که به شکل ناشیانه ای مطالب متون مختلف را با هم در آمیخته اند. به نظر می رسد جاعل متن بین شمیران / قصران و ارتباط مناطق شمالی ری با دیلمان از یک سو و شمیران طارم از دیگر سو خلط کرده و دربند را هم همان دربند شمیران طهران فرض کرده. طبیعی است که ناصر خسرو شأنش اجلّ از این حرف ها است.
حال که سخن بر سر اطلاعی درباره یک فیلسوف در سفرنامه است بد نیست این را هم همینجا اضافه کنیم: اطلاعی که در این متن درباره یک دانشمند و “امام” معتزلی به نام ابو سعید بصری از ارّجان آمده که سفرنامه می گوید اهل دانش های حساب و هندسه بود هم باز از مواردی است که هیچ گزارش دیگر تاریخی و متون طبقات معتزله آن را تأیید نمی کند: “گفتند به ارجان مردی بزرگ است و فاضل، او را شیخ سدید محمد بن عبدالملک گویند. چون این سخن شنیدم از بس که از مقام در آن شهر ملول شده بودم رقعهای نوشتم بدو و احوال خود اعلام نمودم و التماس کردم که مرا از این شهر به موضعی رساند که ایمن باشد. چون رقعه بفرستادم روز سیوم سی مرد پیاده دیدم همه با سلاح به نزدیک من آمدند و گفتند ما را شیخ فرستاده است تا در خدمت تو به ارجان رویم و ما را به دلداری به ارجان بردند. ارجان شهری بزرگ است و در او بیست هزار مرد بود و بر جانب مشرقی آن رودی آب است که از کوه درآید و به جانب شمال آن رود چهار جوی عظیم بریدهاند و آب از میان شهر به در برده که خرج بسیار کردهاند و از شهر بگذرانیده، به آخر شهر بر آن باغها و بستانها ساخته و نخل و نارنج و ترنج و زیتون بسیار باشد و شهر چنان است که چندان که بر روی زمین خانه ساختهاند در زیر زمین همچندان دیگر باشد و در همه جا در زیر زمینها و سردابها آب میگذرد و تابستان مردم شهر را به واسطه آن آب در زیر زمینها آسایش باشد، و در آن جا از اغلب مذاهب مردم بودند و معتزله را امامی بود که او را ابوسعید بصری میگفتند. مردی فصیح بود و اندر هندسه و حساب دعوی میکرد و مرا با او بحث افتاد و از یکدیگر سوالها کردیم و جوابها گفتیم و شنیدیم در کلام و حساب و غیره.”
۷- از دیگر گزارش های نادرست در سفرنامه منسوب به ناصر خسرو
“به یمامه حصاری بود بزرگ و کهنه. از بیرون حصار شهری است و بازاری و از هرگونه صنا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 