پاورپوینت کامل اسطور? کیخسرو در شاهنامه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل اسطور? کیخسرو در شاهنامه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اسطور? کیخسرو در شاهنامه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل اسطور? کیخسرو در شاهنامه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
داستانهای شاهنامه در طول روزگاران متمادی تحول یافته و دگرگون شدهاند. «مطالب اوستایی، چه آنها که در اوستای موجود دیده میشوند و چه آنها که از دست رفته و تنها ذکری از آنها در دینکرد بازمانده، فقط از شاهان پیشدادی و کیانی سخن میگویند، آن هم تا عصر گشتاسب.
مقدمه: داستانهای شاهنامه در طول روزگاران متمادی تحول یافته و دگرگون شدهاند. «مطالب اوستایی، چه آنها که در اوستای موجود دیده میشوند و چه آنها که از دست رفته و تنها ذکری از آنها در دینکرد بازمانده، فقط از شاهان پیشدادی و کیانی سخن میگویند، آن هم تا عصر گشتاسب. از داستانها و قهرمانیهای خاندان سام، زال و رستم در اوستا نشانی نیست و چنان نشانی نیست که به حذف شباهت داشته باشد، و معلوم است هنوز این داستانها در عصر اوستایی شکل نگرفته بوده است، زیرا وجود همین داستانهاست که شاهنامه را به اثری عظیم تبدیل کرده است.» (بهار، ۱۳۸۵، ۱۰۳) اگر داستان خاندان زال و رستم در دوره اوستایی وجود داشت، در متون اوستا اشارهای به آن میشد. برعکس، همه جا در اوستا سخن از گرشاسب، قهرمان و دلاور دینی، است. در حالی که تنها نام خاندان گرشاسب و لقب او، سام نریمان، به صورت نام پدر و پسر به شاهنامه رسیده است. نام سام در شاهنامه و گرشاسب نامه اسدی طوسی، ربطی به روایات اوستایی و پهلوی مربوط به گرشاسب ندارد. در اوستا از بهمن، نوه گشتاسب، و تداوم خاندان او تا اسکندر نیز سخنی به میان آورده نمیشود.
از این رو، میتوان نتیجه گرفت که در گذار از اسطوره به حماسه تحولی عظیم و بنیادی رخ داده است. حماسه ملی ایران، هرچند ریشه در اساطیر کهن زرتشتی دارد، اما بیشتر مبتنی بر حفظ روایان شفاهی اساطیری حماسی بوده است و در این گذار، روند خاص خود را پیموده، دگرگونی و استحاله یافته تا به عصر اسلامی رسیده و در شاهنامه فردوسی بازتاب یافته است. استاد بهمن سرکاراتی چه نیک آورده است که در حقیقت، شاهنامه بیش از آن که به سنت اوستا و متنهای پهلوی زرتشتی وابسته باشد، به سنت زنده و پویای روایات شفاهی و گاه مکتوب شرق ایران وابسته است و دلیل تفاوتهای جدی آن با متنها و مطالب اوستایی و زرتشتی پهلوی همین است. تنها شباهت عمده شاهنامه با روایات حماسی زرتشتی کهن و میانه، در نام شاهان پیشدادی و کیانی است. هرچند بنیان اساطیری شاهنامه امری مسلم است، اما «حماسه ملی ایران در تدوین نهاییاش، که اینک به دست ما رسیده، نمای ظاهری تالیفی از نوع تواریخ ایام و کارنامه شاهان دارد و طرح کلی آن در بازگویی تاریخ ایران باستان به شیوهای پرداخته شده است که ضمن آن زمان اساطیری با تدبیری زیرکانه به زمان تاریخی پیوسته و آنچه اسطوره محض بوده، اینک به صورت بخشی از تاریخ و پارهای از آن وانمود شده است.» (سرکاراتی، ۱۳۷۸: ۷۱-۷۲)
برخی از دانشمندان مانند لومل و دومزیل کیانیان یا برخی از شاهان این سلسله را اساطیری میدانند و برخی دیگر مانند هرتل و هرتسفلد آنها را تاریخی میشمارند و برخی مانند کریستنسن آنها را سلسلهای از فرمانروایان شرق ایران میدانند که پیش از هخامنشیان حکومتهای محلی داشتهاند.
اگر به متون اوستایی استناد کنیم، کیکاووس و کیخسرو که پادشاه هفت کشورند و بر مردمان، دیوان، جادوان و پریان مسلطاند، مانند هوشنگ و تهمورث اساطیریاند. پس پادشاهان پیشدادی و کیانی یا دست کم بسیاری از آنها جنبه اساطیری دارند. حتی میتوان گفت که کیکاوس یک شخصیت اساطیری هند و ایرانی است. رستم و سهراب نیز سگزیاند و به حماسههای سکایی مربوطاند.
از پیشدادیان تا پایان عصر کیخسرو تقریبا یک دوره سه هزارساله تاریخ حماسی ماست که شامل سه بخش است: از نخستین ایام تا ضحاک، فرمانروایی هزارساله ضحاک، و عصر فریدون تا به آسمان رفتن کیخسرو.
در هزاره اول، پادشاهان با فرهاند، در هزارء دوم ضحاک بیفره و پیرو اهریمن است، و در هزاره سوم، افراسیاب از میان میرود و کیخسرو شاه و موبد پیروز میشود و حکومت سلطنت و دین، و پیروزی راستی بر دروغ شکل میگیرد. «چون بنابه روایت شاهنامه، پیشدادیان ۱۴۴۱ سال، ضحاک ۱۰۰۰ سال و کیانیان تا کیخسرو ۳۱۰ سال پادشاهی میکنند و مجموعا از نظر تاریخی، کیومرث تا به آسمان رفتن کیخسرو ۲۷۵۰ سال طول میکشد.» (بهار ۱۳۸۵: ۱-۵)
مهمترین شخصیتهای اساطیری شاهنامه عبارتند از: جمشید که در اصل خورشیدی و با درخشندگی مربوط بوده است. در وداها، یمه نخستین انسان است و با خواهرش، یمی، نخستین زن و مرد را تشکیل میدهد. در نوشتههای زرتشتی به صورت مشی و مشیانه درآمده که در شاهنامه بازتابی ندارد، اما در شاهنامه جمشید ادعای خدایی میکند و غرورش مایه سرشکستی اوست.
ضحاک بر جمشید چیره میشود، در اوستا اژدهاست، اما در شاهنامه پادشاهی ستمگر است. فریدون در اساطیر ودایی تریته نام دارد و اژدهایی سه سر را میکشد. در شاهنامه فریدون پسر آبتین یا آتبین است. کیقباد در اساطیر زرتشتی به این صورت وصف شده که پس از تولد، او را در جعبهای گذاشتند و در آب رها کردند. وقتی از آب گرفته شد، به پادشاهی رسید. شاهنامه از روایات زرتشتی استفاده کرده است. کیکاوس در اساطیر ودایی کاوی اوشنس نام دارد و با آیینهای قربانی مربوط است. او در اوستا شخصیتی پرهیزگار و راستکار است، اما در اساطیر شاهنامه شهریاری نابخرد و ستمکار است. گشتاسپ در اساطیر زرتشتی شخصیتی راتکار و پشتیبان زرتشت است، اما در اساطیر شاهنامه شخصیتی متفاوت دارد و محبوب نیست. گرشاسپ پهلوان نام آور اساطیر زرتشتی است ولی در شاهنامه جایگاهی ندارد و رستم، قهرمان ملی ایرانیان جای او را میگیرد و مهمترین نقش را از روزگار منوچهر پیشدادی تا بهمن کیانی بر عهده دارد. و سرانجام، کیخسرو واپسین شخصیت مهم اساطیری اوستا و شاهنامه است که در این جستار مورد بررسی قرار میگیرد.
داستان کیخسرو
داستان کیخسرو با این دیباچه آغاز میگردد که سه چیز مکمل یکدیگرند هنر، نژاد و گوهر (جوهر یا سرشت آدمی)؛ چون به هر سه رسیدی، خرد کامل کننده و نتیجهبخش هر سه است:
چو هر سه بیابی خرد بایدت
شناسنده نیک و بد بایدت
(شاهنامه، ۱/۴۲۵)
کیخسرو از این چهار چیز بینیاز بود. چون «تاج بزرگی» بر سر نهاد، همه جا را آبادان و فراخ و سرسبز کرد:
به هر جای ویرانی آباد کرد
دل غمگنان از غم آزاد کرد
زمین چون بهشت شد آراسته
ز داد و ز بخشش پر از خواسته
(همانجا)
فردوسی تلاش کیخسرو برای آبادانی میهن را به جمشید و فریدون همانند کرد و او را همتای آنان نشان داد:
چو جم و فریدون بیاراست گاه
ز داد و بخشش نیاسود شاه
(همانجا)
کیخسرو، پسر سیاوش، مادرش فرنگیس، دختر افراسیاب هنوز در شکم مادر است که پدر کشته میشود. افراسیاب تصمیم به نابودی جنین دارد که با وساطت پیران ویسه[۱] از این کار چشم میپوشد. گیو به توران زمین میرود و کیخسرو و فرنگیس را به ایران میآورد، کیکاووس تصمیم دارد که تاج و تخت را به کیخسرو بسپارد ولی با مخالفت طوس مواجه می-شود که حامی فریبرز پسر کیکاووس است. کاووس به ناچار، تصرف بهمن دژ را شرط سلطنت قرار میدهد. فریبرز و طوس از گشودن آن درمیمانند، ولی کیخسرو آن محل را تصرف کرده و به جای آن آتشکده آذرگشسب را میسازد. (عادل، ۱۳۷۲: ۳۷۴)
کیخسرو به محض نشستن بر تخت، طوس را با سپاهیگران برای کینخواهی از خون سیاوش، به توران میفرستد. این لشکرکشی، نخست مرگ فرود، پسر سیاوش و جریره، و آنگاه شکست طوس را در پی دارد. در لشکرکشی دوم نیز طوس با شکست فاصلهای ندارد که رستم به یاری ایرانیان میآید. پس از کشته شدن پیران ویسه، وی شخصا به نبرد افراسیاب میرود که منجر به دستگیری افراسیاب میشود و کیخسرو خود او را میکشد. کیخسرو پس از شصت سال پادشاهی، از بیم افتادن در خودپسندی، تصمیم به کنارهگیری از تاج و تخت میگیرد. بعد از سپردن تاج و تخت به لهراسب، از میان مردم ناپدید میشود. (همانجا)
بررسی و تحلیل داستان
آنگاه رستم چون شنید کیخسرو بر تخت نشسته، تاج و تخت را سزاوار و شایسته او دید، عزم دیدار شاه کرد و با زال و سام و نریمان و بزرگان کابل به سوی کیخسرو راه افتادند. گیو و گودرز و طوس با نای و کوس به پذیره شتافتند و همگی نزد کیخسرو رسیدند.
چو خسرو گو پیلتن را بدید
سرشکش ز مژگان به رخ برچکید
فرود آمد از تخت و کرد آفرین
تهمتن ببوسید روی زمین
کیخسرو رستم را نواخت و او را «پروردگار سیاوش» خواند. زال را نواخت و پهلوانان را به «تخت مهی» برنشاند.
رستم به یاد سیاوش، پدر کیخسرو، افتاد و دلش پر خون و پر درد شد. پس، از کار سیاوش یاد کرد و کیخسرو را تنها یادگار نیکو و سزاوار پدر خواند:
ندیدم من اندر جهان تا جور
بدین فر و مانندگی پدر
(شاهنامه، ۱/ ۴۲۷)
شهریار جهان با رستم به نخجیر شد و آنگاه با سپاهی به همراه طوس، گودرز و گیو همه بوم ایران را بگشتند، ناآبادان را آبادان کرد و در هر شهری تخت نهاد تا آذرآبادگان همی رفت و به آذرگشسپ رسید و «به آتشکده در نیایش گرفت». آنگاه سوی کاووس شاه رفتند و کاووس شاه از افراسیاب سخن گفت و آن ناجوانمردی که بر سر سیاوش آمده بود و بس شهرها که ویران شده بود و پهلوانان و زنان و کودکان به هلاکت رسیدند. کیخسرو جوان چو بشنید، سوی آتشگاه به خورشید و ماه و به تخت و کلاه سوگند یاد کرد که «پر کین کند دل ز افراسیاب» و مبادا «ز خویشی مادر» بدو بگرود. پس، بر آن شد که:
به کین پدر بست خواهم میان
بگردانم این بد ز ایرانیان
(شاهنامه ۱/ ۴۲۹)
رستم و طوس و گودرز نیز با او همپیمان شدند و:
رخ شاه شد چون گل ارغوان
که دولت جوان بود و خسرو جوان
(شاهنامه،۱/ ۲۳۰)
دو هفته طول کشید تا سپهبدان و نامآوران و گوان و پهلوانان را فراخواندند:
صد و ده سپهبد از خویشان کاوس به فرماندهی فریبرز کاووس، هشتاد گرزدار از نوادگان نوذر به سرکردگی زرسپ سپهبد، فرزند طوس، هفتاد و هشت دلیر از نوادگان گودرز کشواد، شصت و سه تن از تخمه گژدهم، صد سوار از خویشان میلاد مانند گرگین پیروزگر، هشتاد و پنج سوار رزمنده از تخمه لواده، سی و سه مهتر از تخمه پشنگ به فرماندهی او که داماد طوس بود؛ هفتاد مرد جنگی از خویشان شیروی که بهترینشان فرهاد نامآور بود؛ صد و پنج گرد از نژاد گرازه همه آماده شدند برای نبرد سوی توران زمین.
بزرگان ایران زمین نیز صدها جامه دیبای روم و گوهر و زر، خز و منسوج و پرنیان و جامها پر از گوهر همه باز آوردند و پیش شاه سر فراز نهادند تا برای جنگ هزینه شود، از جمله بهای «سر بیبهای» افراسیاب داده شود.
بیژن گیو بر پای خاست و عزم «کشتن اژدها» کرد. گنج برگرفت تا «تاج تژاو» را که افراسیاب بر سر نهاده بود، برگیرد. کیخسرو به بیژن گفت که در میان پردگیان افراسیاب پرستندهای هست «کز آواز او رام گردد پلنگ»:
به رخ چون بهار و به بالا چو سرو
میانش چو غرو و به رفتن تزرو
یکی ماه رویست نام اسپنوی
سمن پیکر و دلبر و مشک بوی
(شاهنامه، ۱/ ۴۳۲)
کیخسرو سفارش کرد که وقتی او را یافتی، نباید بر او تیغ بکشی، بلکه فقط با کمند او را دستگیر کن و نزد من آر. آنگاه به گیو گودرز گفت که این گنج و دینار و گوهر بردار و سر پهلوان تورانی را به بارگاه من آور. بعد به افسری خسروی گفت که به «کاسه رود» اندر شو، به روان سیاوش درود بفرست و آنجا را به آتش بکش. گیو این وظیفه را برعهده گرفت. آنگاه گرگین پذیرفت که پیامی نزد افراسیاب برد و پاسخش را بگیرد.
رستم نزد شاه آمد و گفت که در زابلستان شهری هست که از آن تورانیان بود و منوچهر آن را از ترکان تهی کرد، اما در دوران پیری کاوس، آنها هنوز به توران زمین باج میدهند. پس بایسته است که سپاهی به آنجا بفرستیم تا «سر از باژ ترکان برافرازند» و تسلیم ایران شوند. آن مرز برای پیروزی بر تورانیان بس اهمیت دارد. فرامرز را برای این مهم میگمارند که پیروز میگردد و پادشاه سیستان میشود.
جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب
آنگاه کیخسرو گردان ایران زمین را فراخواند و سیهزار لشکر نامدار و سواران شمشیرزن گردآورد و پس از آن، رستم سران و بزرگان را گرد آورده و آنها را به خونخواهی سیاوش فراخوانده بود. همگی زیر پرچم رستم به سوی توران روانه شدند. رستم بر کشور افراسیاب دست یافت، بر بهشت کنگ دست یافت و در جایگاه افراسیاب نشست و گفت: «اگرچه دشمن را نکشتیم، لیکن او را تارومار کردیم و بر سراسر کشور، گنجینهها و جنگافزار و ستورانش دست یافتیم.» (ثعالبی، ۱۳۷۲: ۱۴۲-۱۴۳) این نخستین پیکار رستم بود به خونخواهی سیاوش.
پس از آن، پیشروان سپاه ایران به سرکردگی کیخسرو بر پیشاهنگان سپاه افراسیاب تاختند و آنان را شکستند و کشتارشان کردند و بازماندگان را به گریز واداشتند. در این نبرد، سپاه کیخسرو در بیرون بلخ بود و سپاهیان افراسیاب میان سغد و بخارا جای گرفته بودند. این جنگ چهل سال به درازا کشید. لشکر افراسیاب عقبنشینی کرد و سپاه کیخسرو پیش رفت. افراسیاب به شکست تن درداد و گریخت.
افراسیاب با سپاهیانش از جیحون گذشت و چون خبر مرگ پیران ویسه و فرماندهان دیگر به او رسید، توان از دست داد. آنگاه «از تخت به زیر آمد و جامه بر تن درید و سر بر خاک نهاد و با اشک روان، درد از دل بیرون ریخت و آه سرد از سینه برآورد و بیتابی نمود. سپس جامه دیگر بر تن کرد و به سرکردگان و بزرگان لشکر بارداد و با آنان درد دل کرد و اندوه خود در میان نهاد و ایشان را به جنگیدن برانگیخت». (ثعالبی، ۱۳۷۲: ۱۴۶) اما در این نبرد افراسیاب شکست خورد و گریخت. گزارش افراسیاب را در پس چین یافتند که با نیرنگ از دریا گذشته و در دژ خود «کنگ دژ» پنهان شد. کیخسرو در پی او روان شد و چون به چین رسید، با کشتی از دریا گذشت تا به نزدیکی کنگ دژ رسید، افراسیاب مانند سیماب از آنجا گریخت و پنهان شد گویی زمین او را در خود فرو برد. چون کیخسرو به کنگ دژ آمد، آن را چون بهشتی یافت سخت زیبا و پاکیزه و سرشار از خوراک و آذوقه، در آن به آسایش و آرامش پرداخت و داد عیش و نوش بداد و داراییهای آن را گردآورد. (همان، ۱۴۸)
رستم و فرماندهان کیخسرو را به بازگشت به ایران ترغیب کردند. پس، کیخسرو روانه ایران شد.
به روایت ثعالبی، «نیکمردی از بندگان خدا، هوم نام، روزی افراسیاب را تنها و آواره و بیچاره و زبون، در حالی که شکل بگردانیده بود تا کس نشناسدش، بدید و بشناخت و دستگیر کرد و چون یقین کرد، پیکی تیزتاز به سوی گودرز که از همه نزدیکتر بود، فرستاد و او را آگاه کرد، ولی چون گودرز آمد، افراسیاب با جادوگری از دست هم گریخته و به آبگیری از کناره کم آب دریا درآمده و در آن پنهان شده بود.» (همان، ۱۴۹)
آنگاه گودرز، گرسیوز، برادر افراسیاب، را فراخواند و او را برهنه کرد، چندان تازیانه بر او زدند که فریادش به گوش افراسیاب رسید و نتوانست بیش از این ساکت بماند، و سر از آب برآورد، گودرز کمند انداخت و او را دستگیر کرد و به یارانش سپرد تا روانه ایرانش کردند. کیخسرو افراسیاب را خوار و خسته یافت و بیدرنگ شمشیر برکشید و او را به دو نیم کرد. سپس به گریه افتاد ولی اشک خود را به آتش پاک کرد و فرمان داد او را به گور بسپارند. (همان، ۱۵۰)
ریشههای اساطیری داستان کیخسرو
کیخسرو در شمار شهریاران اساطیری شاهنامه است. شهریاری که زاده شدن، پرورش، خویشکاریها (کارکردها) و فرجام کارش فراتاریخی و تا حدی فراطبیعی است. کیخسرو در سرزمین دشمن زاده میشود، سرزمین ظلمت و تیرگی، یعنی توران زمین که در برابر ایرانشهر نورانی قرار دارد، چونان اهریمن ظلمانی در برابر هرمزد درخشان. او در توران زمین به دست پیران ویسه پهلوان خویشاوند و وزیر افراسیاب – که همسر آبستن سیاوش را از مرگ رهایی بخشیده بود- پرورده میشود. خبر به دنیا آمدن کیخسرو، امید کینخواهی را در دل ایرانیان زنده کرد و کاوس گیو، پسر توانای گودرز و یکی از سرداران پادشاه را به یافتن شاهزاده و آوردنش به ایران فرستاد. کیخسرو پس از سفری پرمخاطره، پیروزمندانه به دربار ایران آورده میشود.» (یارشاطر، ۱۳۶۸: ۴۸۷)
گفتیم زادنش شگفتآور بود و همچون فریدون، زال و کیقباد در کوهها و جنگلها به شکلی غیرعادی پرورش یافت. افراسیاب به محض شنیدن تولد نوزاد، فرمان داد که او را به کوههای بلند ببرند و به شبانان بسپارند و «غرض او از این کار این است که ذهن و ضمیر او از گذشته و سرنوشت پدر خالی بماند، خرد و فرهنگ نیاموزد مبادا هشیار شود…. {اما} همه آگاهیهای دهر در جامی نمادین به دست اوست، آینهای که از گذشته تا آینده را بازمیتاباند. او آمده است تا هزاره آمیزش نیکی و بدی و تناوب پیروزی این یا آن، بر دیگری (گومیچشن) {گومیزشن} را به سود نیکی فیصله دهد. (حمیدیان، ۱۳۷۲: ۳۱۰)
از شگفتیهای کودکی کیخسرو این که او در ده سالگی گراز و خرس را بر زمین میافکند و به نخجیرگاه میرود و شیر و پلنگ شکار میکند. شبان پرورنده او پیش پیران ویسه میرود و شکوه میکند که کیخسرو اول آهو میگرفت و از شیر و پلنگ میترسید، اما حالا از شیر و پلنگ هم نمیترسد. (همانجا)
کیخسرو در شمار واپسین کَوی[۲]هاست. کَوی در نوشتههای ودایی برابر کَوی اوستایی است. کی در زبان پهلوی و نیز در نوشتههای کهن فارسی به معنای «دانا و حکیم» است، اما کَویها بدانگونه که در اوستا آمده، شامل روحانیون یا مغانیاند که همچنان سنتهای باستانی را پاس میدارند و زرتشتِ نوظهور را باور ندارند و حتی با او دشمنی میورزند. در سراسر اوستا از هشت کَوی نان برده میشود که مردانی پارسایند و افزون بر اینها، دو کَوی دیگر نیز هستند که یکیشان پشتیبان زرتشت بوده است و در اوستا او را ستودهاند. (بهار، ۱۳۸۶: ۱۱۷)
کیخسرو از همان آغاز، شهریاری نورانی و درخشان شمرده میشده است. چهرهاش بس منوّر توصیف شده است، گویی که از خورشید گوی سبقت برده باشد. او در نخستین دیدار با گیوِ پهلوان، بهصورت جوانی زیبا، نورانی، با جامی در دست و دسته گلی بر گیسو و در کنار چشمهای درخشان توصیف گردیده است. (حمیدیان ۱۳۷۲: ۳۱۲) کیخسرو اساطیری به راستی نویددهنده تحول عظیمی است که بنا به باورهای آریایی و بهویژه بنا به اساطیر زرتشتی باید در پایان جهان رخ دهد. این دگرگونی شگفتآور همان پیروزی فرجامین نور بر ظلمت است، پیروزی نیکی بر بدی و تیرگی پارسایی بر دُژکرداری. از کشته شدن ناجوانمردانه سیاوش تا پیدایی و بُرناییِ کیخسرو، زمانه شگفتآورِ غریبی است که سرشار از فساد، تباهی، کشتار، شهرسوزان و ویرانی است. همه این نشانههای بد و اهریمنی دوره آمیزش خیر و شر یا آمیزش نور و ظلمت را به یاد میآورد، پدیدههایی اهریمنی که در روزگار کیخسرو به اوج خود میرسد. افراسیاب نماد کل ظلمت و تیره روزیهاست و کیخسرو نماد نور و آفتاب و آزادی است.
از شگفتیهای دیگر شخصیت اساطیری کیخسرو، اسب اوست که بهزاد نام دارد. روایت کردهاند که وقتی بهزاد، اسب زیبای سیاوش، به کیخسرو میرسد، و «چون سوارش میکند، در یک لحظه کیخسرو از نظرها پنهان میشود. به طوری که گیو میاندیشد، مبادا اهریمن به صورت اسب درآمده و کیخسرو را از بین برده است. (شاهنامه، ۳/۲۱۰)
همنام کیخسرو در نوشتههای کهن ودایی، سرشروَس[۳] (نیک آوازه) است که جزو یاران همکار ایندرا، خدای جنگ در اساطیر هندی است. ایندرا به کمک اوست که بیست تن از فرمانروایان دشمن و نیز ۶۰۰۹۹ تن از جنگاورانش را با چزخهای گردونه کشندهاش نابود میکند. (یارشاطر، ۱۳۶۸: ۵۶۱-۵۶۲) در اوستا کیخسرو خیلی بیشتر از دیگر پهلوانان کیانی ستوده شده است. در فروردین یشت، بندهای ۱۳۳ تا ۱۳۵، فره وشیهای هفت شهریار کیانی پیش از روزگار کیخسرو و یکجا ستوده میشوند، در حالیکه فره وشی او جداگانه با توصیفاتی برجسته مورد ستایش قرار میگیرد. او را «از برای نیروی خوب ترکیب یافته، از برای پیروزیِ اهورا آفریده، از برای برتری فاتحانه، از برای حکم خوب اجرا شده، از برای فرمان تغییرناپذیر، و از برای فرمان مغلوب ناشدنیاش» میستایند. کیخسرو جنگاور است، با یک ضربه بر دشمنانش پیروز میشود، چون که دارای فرّه است. او بهشت را تصاحب کرده است. (یارشاطر، ۱۳۶۸: ۵۶۱-۵۶۲)
در یشت ۱۹ (زامیاد یشت)، بند ۱۷، درباره کیخسرو چنین آمده است:
«… بدانسان که کیخسرو بر دشمنِ نابکار چیره شد و در درازنای آوردگاه – هنگامی که دشمنِ تباهکارِ نیرنگباز، سواره با او میجنگید- به نهانگاه گرفتار نیامد. کیخسرو سرورِ پیروز، پسر خونخواه سیاوشِ دلیر – که ناجوانمردانه کشته شد – و کینخواهِ اَغریرثِ دلیر، افراسیابِ تباهکار و برادرش گرسیوز را به بند درکشید. (دوستخواه، ۱۳۷۰: ۴۹۹)
بیشک کیخسرو در اوستا سَروری بلند پایه است که همچون جاودانان ستوده میشود. در یشت ۱۵ (رام یشت)، بندهای ۳۱-۳۳ چنین آمده است:
«اَوروَسارَی بزرگ در جنگل سپید، در برابر جنگل سپید، در میان جنگل سپید، بر تخت زرّین، بر بالش زرّین، بر فرش زرّین، در برابر بَرسَمِ گسترده با دستان سرشار او را بستود… و از وی خواستار شد: ای اندروایِ زبردست! مرا این کامیابی ارزانی دار که پهلوانِ سرزمینهای ایرانی استوار دارنده کشور –{کی}خسرو- ما[۴] را نکشد؛ که خویشتن را از چنگ کیخسرو بتوانم رهاند. کیخسرو او را برافکند در همه جنگل ایرانیان. اندروای زبردست، این کامیابی را بدو ارزانی داشت و کیخسرو کامروا شد.[۵]
در یشت ۱۵، بندهای ۷۳-۷۷، به پیروزی بزرگ کیخسرو و یکی از نقطههای عطف در حماسه ملی، یعنی کشتن افراسیاب و گرسیوز در جنگل سفید پهناور، پس از نبردی طولانی و دشوار اشاره رفته است. د
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 