پاورپوینت کامل ابداعات فارابی در مفهوم و کارکرد تخیل ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ابداعات فارابی در مفهوم و کارکرد تخیل ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ابداعات فارابی در مفهوم و کارکرد تخیل ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ابداعات فارابی در مفهوم و کارکرد تخیل ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint :

کندوکاو در متون ادبی و آثار هنری، مستلزم شناخت فلسفی خیال و ادراک وجوه معرفت‌شناسان تخیل است و این به دلیل بنیادی بودن نقش تخیل در خلاقیت و قدرت آفرینندگی شاعران و ادیبان و هنرمندان است. از این روی تأمل و تحقیق پیرامون ماهیت تخیل در آرای حکما، بحثی بنیادین در فلسفه ادبیات و هنر محسوب می‌شود.

کندوکاو در متون ادبی و آثار هنری، مستلزم شناخت فلسفی خیال و ادراک وجوه معرفت‌شناسان تخیل است و این به دلیل بنیادی بودن نقش تخیل در خلاقیت و قدرت آفرینندگی شاعران و ادیبان و هنرمندان است. از این روی تأمل و تحقیق پیرامون ماهیت تخیل در آرای حکما، بحثی بنیادین در فلسفه ادبیات و هنر محسوب می‌شود. این مقاله، قوه خیال و نوع کارکرد آن در نفس را به عنوان یکی از مهمترین مباحث معرفت‌شناسی در فلسفه با تأکید بر آرای فارابی مورد بررسی قرار می‌دهد.

در نظام فلسفی یونان، افلاطون برای اولین بار در بحث مراتب معرفت، خیال را در مرتبت آخر و پست‌تر قرار داد و این خود از جمله ادله طرد و رد شعرا و هنرمندان از یوتوپیای او بود؛ اما ارسطو در کتاب «درباره نفس» برخورد دقیق‌تر و فلسفی‌تری با تخیل داشت. او خیال را یکی از قوای نفس می‌شناخت که قادر به حفظ و ضبط صور است. فلسفه اسلامی که در طلیعه خود به بازخوانی متون یونانی در فلسفه پرداخت، برخی از بنیادهای افلاطون و ارسطو و نیز مکاتب آنان در حوزه نوافلاطونی و اسکندرانی را به عنوان پایه پذیرفت؛ اما دست به تنقیح، تصحیح و تکمیل آرای فلاسفه یونانی زد. در این میان فارابی که به تعبیری مؤسس فلسفه اسلامی است، در باب خیال و تخیل ابداعاتی دارد. این ابداعات که سرآغازی بر عمیق‌ترین مباحث خیال و تخیل در فرهنگ ایرانی ـ اسلامی گردید، نتایج ادبی درخشانی را در متن این فرهنگ پدید آورد.

پرسش‌های اصلی این نوشتار، چیستی و ماهیت این ابداعات و نیز تبیین منابع و بنیان‌هایی است که این ابتکارات را موجب شده‌اند، لکن شرح اصلی این معنا، منوط و مشروط به تبیین جایگاه تخیل در فلسفه یونانی و به‌ویژه آرای ارسطوست.

بر مرکب تخیل

نمی‌توان نظریه‌پردازی را یافت که در بررسی فلسفی ادب و هنر، خود را از تحقیق در کنه ماهیت خیال و تأثیرات آن در خلاقیت و آفرینندگی شاعران و ادیبان و هنرمندان، بی‌نیاز بداند. در این عرصه، امر مفروض و مسلم آن است که تا توسن خیال به جولان درنیاید و هنرمند و شاعر بر مرکب تخیل از حد عالم واقع فراتر نرود، متنی ادبی یا اثری هنری خلق نمی‌شود. خیال جنس قریب ادب و هنر است، پس کندوکاو در متون فلسفی و آرای فلاسفه، خود نوعی تأویل و رمزگشایی از آثار ادبی و هنری نیز محسوب می‌شود. فیلسوفان در این باب، آرا و نظراتی بسیار ژرف و تأثیرگذار مطرح نموده‌اند که در این مقاله تنها به فصلی از آن اشاره می‌شود؛ فصلی که بیانگر پاورپوینت کامل ابداعات فارابی در مفهوم و کارکرد تخیل ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint و تأثیر آن بر فرهنگ و ادب این سرزمین است.

اگر بر اساس عرف مشهور، آغاز فلسفه رسمی اسلامی را به ابواسحاق کندی (۱۸۵-۲۶۰ق، ۷۹۶-۸۷۳م) نسبت دهیم، آنگاه می‌بایست سرچشمه این فلسفه را اندیشه مرکبّی از آرای فلاسفه یونانی و اندیشه‌های ایمانیِ متفکران مسلمان بدانیم. این تلفیق و تجمیع را به دلایل متعددی می‌توان مدلل نمود، از جمله تأثیر فوق‌العاد کتاب اثولوجیا یا به تعبیر مسلمانان «معرفه الربوبی» فلوطین (لکن به نام ارسطو) که نه تنها انتساب آن به معلم اول، هر گونه مرز میان ارسطو و افلاطون را به عنوان اساطین فلسفه یونانی کم‌رنگ می‌نمود، بلکه نگره‌های شهودی و خاص فلوطین نیز در توسیع و توثق رابطه بین الهیات (به معنای اسلامی آن) و فلسفه بسیار مؤثر بود و در کنار این عامل، می‌بایست به حضور نوعی اعتقاد مذهبی که مابین حکمت (به طور اعم) و اندیشه‌های دینی، تمایز و تعارضی نمی‌دید نیز اشاره نمود؛ نمونه‌اش این کلام کندی که: «فلسفه و دین هر دو علم به حق هستند».

متفکران مسلمان بنا به احساس نوعی تجانس و تلائم با اندیشه‌های فلسفی یونان، به بازخوانی آرای فلاسفه یونانی پرداخته‌اند. این بازخوانی، البته در بر دارنده تکرار همان معانی مطروحه در کتب یونانی نبود، بلکه همراه چنان ابداعات، ابتکارات و اضافات کاملی بود که نه تنها تداوم حیات فلسفی در غرب را موجب گردید، بلکه معارف و دانش‌های جدیدی را به دائره‌المعارف بشری افزود که یقیناًدستاوردهای بزرگ علمی بشر را از محصولات آن باید شمرد.

هنگامی که فارابی در «اندیشه‌های اهل مدینه فاضله» قدرت متخیله را در تمثیل، تشبیه و حکایتگری صور مثالی از قوه ناطقه تبیین می‌کند، در تاریخ ادبیات ایرانی ـ اسلامی، سنگ بنایی را بنیان و استوار می‌سازد که حتی فلسفه نیز با تمامی عقلانیت ریاضی‌گون خویش، به سمت و سوی حکایت‌های ادبی فرا می‌رود. نمونه قدرتمند این معنا را بلافاصله پس از فارابی در ابن‌سینایی می‌بینیم که فارابی را استاد مسلم خویش می‌دانست و شاید متأثر از او، محاکات خود از نفس ناطقه‌اش را به صورت نمونه‌های ادبی درخشانی چون «حیّ بن یقظان»، «سلامان و ابسال» و «منطق الطیر» جاودانه ساخت. شکی نیست که «رساله ‌الطیر» احمد غزالی و شاهکار بزرگ ادبی عطار (منطق الطیر) چنین سابقه درخشانی در حکمت و فلسفه اسلامی دارند.

اختلاف افلاطون و ارسطو

در اندیشه یونانی «خیال» در قوای نفس مورد توجه قرار می‌گیرد؛ اما همچون اختلاف نظرهای افلاطون و ارسطو در باب مُثُل و دیگر ابواب، در این مبحث نیز میان استاد و شاگرد اختلاف نظر وجود داشت. از منظر افلاطون خیال (Eikazia) در پایین‌ترین سطح از سطوح معرفت قرار دارد و به یک معنا همان مفهومی را افاده می‌کند که امروزه آن را به معنای پنداری گمراه‌کننده و فاقد مبنا و معنا می‌شناسیم.

افلاطون در باب ۵۱۰ کتاب «جمهوری»، با تقسیم یک خط به دو بخش نابرابر (که از دیدگاه او یکی بخش عالم دیدنی‌ها و دیگری بخش عالم شناختنی‌هاست)، معرفت را به دو بخش شناختنی و دیدنی تقسیم می‌کند. در بخش «شناختنی‌ها» (یا معقولات) باز تقسیم دیگری متصور است: جزء اول این تقسیم، اصول ثابت و فرض شده‌ای هستند که کاملا بدیهی ومسلم اند، همچون مفاهیم فرد و زوج، اشکال هندسی وسه نوع زاویه در هندسه و جزء دوم شناختنی هایی هستند که خرد بی واسطه و از طریق دیالکتیک بدان ها دست یافته وبه هنگام تحقیق درباره شان جز از مفاهیم مجرد، از هیچ چیز دیگری یاری نمی‌جوید. منظور افلاطون از این جزء، تعقل یا استدلال عقلی با استفاده از فرضیات جزء اول است که مصداق علمی آن، ریاضیات است.

از دیدگاه او، بخش «دیدنی‌های معرفت» نیز دو قسم دارد: قسم اول (که خود جزء سوم از مدارج معرفت محسوب می‌شود) عقیده نام دارد و آن عبارت است از اعتماد به حواس و احکام آن، ونهایت جزء چهارم معرفت که همان خیال، پندار یا آیکازیاست که به تعبیر افلاطون «فقط نمودی از حقیقت است»؛ بنابراین از دیدگاه افلاطون معرفت گاهی مستند به خرد است و گاهی به دیده (و یا به تعبیر کاملتر حواس).

معرفت مستند به خرد در مرتبت اول، علم به صور است و در مرتبت دوم علم به مفاهیم ریاضی. و معرفت متکی بر حواس، در مرتبت اول (و در اصل مرتبت سومِ پس از مراتب اول و دوم شناخت) علم به ظواهر و سایه‌های اشیاست (علوم طبیعی) و در مرتبت دوم علم به چیزهایی است که آنها را حقیقت می‌انگاریم اما به واقع حقیقت نیستند (یعنی خیال در مرتبت چهارم).

افلاطون در باب ۵۳۴ «جمهوری» دو فعالیت نخستین را «شناسایی مبتنی بر تعقل» و دو فعالیت بعدی را «عقیده» می‌نامد. از دیدگاه او موضوع عقیده، دنیای شدن است و موضوع تعقل، هستی راستین. دنیای شدن دائماً در حال دگرگونی است و هستی راستین در ثبات کامل و «میان‌شناسایی مبتنی بر تعقل و عقیده، همان فرق وجود دارد که میان‌شناسایی از طریق فهمیدن و پندار».

به تعبیر کاپلستون در تاریخ فلسفه، در اندیشه افلاطون، خیال پست‌ترین درجه معرفت است که متعلقش اولا تصاویر یا سایه‌ها و ثانیا انعکاسات در آب و نیز در اجسام سخت و صاف و شفاف و چیزهایی دیگر از این قبیل‌اند؛ برای مثال: اگر کسی عدالت حقیقی را همان عدالتی بداند که در قانون اساسی آتن وجود دارد، وی در مرحله سوم معرفت قرار دارد؛ زیرا عدالت مطلق را از طریق امر محسوسی که ناقص است، تصور نموده است (یعنی قانون اساسی آتن)؛ اما در درجه‌ای پست‌تر، اگر یک سوفسطایی بتواند شخصی را مجاب کند که عدالت واجد صفاتی است که حتی در قانون اساسی آتنی نیز وجود ندارد، تصوری که از عدالت در ذهن این شخص ایجاد می‌شود، صرفا کاریکاتوری از عدالت است و چیزی نیست الا یک پندار و گمان (خیال)؛ بنابراین افلاطون خیال را قوه‌ای می‌داند که قادر به تصور مفاهیمی است که از حقیقت و واقعیت بسیار دورند و به همین دلیل گمراه‌کننده‌اند و اصولا یکی از دلایل اصلی اخراج شعرا و هنرمندان از یوتوپیا، «خیال»ی بودن آثار و اشعار شعرا و هنرمندان است.

ارسطو خیال را از قوای نفس می‌داند و در کتاب «در باره نفس»، نفس (پسوخه) را علت و اصل بدن موجود می‌شناسد و سه صفت برایش قائل می‌شود:

ـ منشأ حرکت (بدون آنکه خود حرکت کند)،

ـ علت غایی،

ـ و نیز جوهر واقعی اجسام جاندار.

وی در کتاب «درباره نفس» می‌گوید: «نفس به هر یک از این سه وجهی که تعیین کرده‌ایم، علت است و در واقع‌‍ [هم] اصل حرکت است، [هم] غایت است، [هم] جوهر صوری برای اجسام جانداری است که نفس، علت آنهاست.» نفس از دیدگاه او بنا به اختلاف موجودات، انواع مختلف دارد (و البته این اختلاف از ماهیت واحد نفس چیزی نمی‌کاهد) همچون نفس غاذیه یا نباتی که پایین‌ترین صورت نفس است و در حیوانات و نباتات یافت می‌شود. انجام فعالیت‌های هضم و تولید مثل با همین نفس (غاذیه) است؛ اما حیوانات بنا به حرکت، نفس عالی‌تری چون نفس حساسه دارند که سه قدرت (ادراک حسی، شوق و حرکت مکانی) را در موجودات به کار می‌اندازد.

بررسی انتقادی تخیل

ارسطو در دفتر سوم کتابش، ذیل بخشن «تفکر، ادراک، تخیل ـ مطالعه در تخیل»، به بررسی انتقادی تخیل می‌پردازد و ضمن نقد آرای افلاطون در رساله‌های «تیمائوس»، «سوفسطایی» و نیز «فیلبوس»، تعریف دقیق‌تری از تخیل ابراز می‌دارد. وی اصطلاح تخیل یا فانتازیا (phantasia) را از اصطلاحات مشتق نور (Phaos) در زبان یونانی دانسته، می‌گوید: «چون بینایی عالی ترین حواس است، [اسمی که برای] تخیل [در زبان یونانی آمده]، مشتق از اسمی است [که برای] نور [در این زبان آمده] است؛ زیرا که بینایی بدون نور ممکن نیست.» در ادامه خواهیم گفت که مبانی ارسطو در این استنباط چیست.

این فیلسوف یونانی پیش از ذکر کارکرد تخیل، از قوه حس مشترک سخن می‌گوید؛ حسی که بنا به نظر او یکی از اجزای نفس است و ما را به عالم ادراک می‌کشاند. وی این حس را عبارت از طبیعت مشترک میان همه حواس می‌داند که طبیعتی ویژه دارد و برای اهداف معینی در پنج عضو حسی (حواس پنجگانه) تقسیم شده است. هر یک از این اعضا عمل معینی را انجام می‌دهند و وظایف زیر را به عهده دارند: ادراک محسوسات مشترک، ادراک محسوسات عرضی، ادراکِ ادراک (مثلا ادراک تاریکی از طریق دیدن نه از حیث دیدن، بلکه از حیث ادراک آن) و تمایز میان محسوسات دو حس مختلف همچون ادراک سفید گرم با سفید شیرین.

پس از شرح حس مشترک است که ارسطو به تبیین قوه تخیل می‌پردازد. بنا به رأی او، تخیل نه صرف احساس است و نه تفکر، گرچه این قوه نمی‌تواند بدون احساس به وجود آید و نه می‌تواند بدون اعتقاد وجود داشته باشد. او تخیل را تفکر نمی‌داند و این رأی، خود آغاز تبیین او از ماهیت خیال است: «این که تخیل نه تفکر است و نه اعتقاد، امری بدیهی است؛ چه، این حالت ناشی از ما و بسته به میل ماست؛ زیرا ما می‌توانیم شئ را در برابر دیدگان خود واقعیت بخشیم، چنان‌که کسانی که افکار خود را در مراکز حافظه مرتب می‌دارند و از آنها تصاویر خیالی می‌سازند، چنین می‌کنند.»

ارسطو تخیل را از نتایج نفس حساسه دانسته، معتقد است بدین دلیل که تخیل گویی قسمی از حرکت است و نمی‌تواند بدون احساس به وجود آید، پس فقط در موجودات حساس، و نسبت به اشیایی که متعلق احساس است، حاصل می‌شود؛ بنابراین خیال یکی از مراتب ادراک حسی است که سبب ایجاد صوَر در ذهن انسان می‌گردد. از دید او این قوه از حس ناشی می‌شود، اما کارکردش پس از غایب شدن صورت محسوسات از حس است. (یعنی آنگاه که پس از غایب شدن یک شئ، قادر به یادآوری تصویر آن هستیم)؛ به عبارتی آنچه سبب می‌شود یادآوری صورت گیرد، قوه تخیل است که تصویری از شیئی را در نفس حفظ کرده است. بنابراین عملکرد قوه تخیل در وهله اول دریافت و حفظ صور محسوسات در نفس است. این تخیل که ارسطو آن را «تخیل حسی» می‌نامد، در نفس حیوانی نیز هست و خود فی نفسه عامل تمایز میان انسان و حیوان محسوب نمی‌شود. این تمایز هنگامی شکل می‌گیرد که ارسطو نفس انسانی را در عین داشتن قوایی چون قوه غاذیه، ادراک حسی، شوق و حرکت مکانی، دارای عقل (نوس) یا قوه مدرکه می‌داند و در باب (۴۳۴الف) از کتاب «در باره نفس»، از تخیل عقلی سخن می‌گوید، یعنی تخیلی که خاص انسان‌هاست: «حیوانات ناطق می‌توانند خیال واحدی بر مبنای خیالات کثیر بسازند و دلیل بر اینکه حیوانات ناقص نمی‌توانند دارای حکم باشند، این است که تخیلی که ناشی از قیاس است [تخیل عقلی] در آنها نیست و چنین تخیلی مستلزم حکم است».

بر این اساس ارسطو در باب (۴۲۸ الف)، تفکر را شامل تخیل و اعتقاد (قدرت حکم) می‌داند و سپس مستندات خود در این معنا را، که تخیل عقلی در انسان قادر به صدور حکم است، عرضه می‌کند: «اگر تخیل قوه‌ای باشد که به سبب آن گوییم که تصویر خیالی در ما به حصول [می]پیوندد و از هر گونه استعمال مجازی این کلمه خودداری کنیم، آن را باید قوه یا حالتی بدانیم که به وسیله آن حکم می‌کنیم و می‌توانیم برحق یا بر خطا باشیم و احساس و ظن و علم و تعقل نیز چنین است»؛ یعنی همه از قوای حاکمه‌اند.

فارابی در مفهوم و کارکرد تخیل

تخیل از نظر ارسطو سه ویژگی دارد:

الف) به احساس تعلق داشته و بنابراین در موجودات حساس وجود دارد،

ب) صاحب خود را قادر می‌سازد و فاعل بسیاری از اعمال و منفعل از آنهاست،

ج) قادر به صدور حکم است (خطا یا صواب).

(البته صفت دیگری را نیز برای تخیل برمی‌شمارد: «عاری از ماده بودن»)

وی تخیل را حرکتی می‌داند که به وسیله احساس بالفعل تولید می‌شود؛ بنابراین بالذات منتج و مولود حس است و چون بینایی عالی‌ترین حواس است، به همین دلیل کلمه «فانتازیا» (تخیل) از«فااوس» (نور) گرفته شده است: «زیرا بینایی بدون نور ممکن نیست»؛ کنایه از اینکه اگر نور عامل بینایی است، حواس نیز عامل تخیل و بالتبع فاعل بسیاری از اعمال حیوانات و انسان‌هاست. ارسطو در ابواب بعدی که مختص شرح و بیان عقل است، صور خیالی را جایگزین احساسات (همچون شوق و نفرت) در نفس ناطقه می‌داند و متذکر می‌گردد: «نفس هرگز بدون صورت خیالی، فکر نمی‌کند»؛ بر این اساس قوه عاقله یا نفس ناطقه، گاهی صورت ها را در صور خیالی مورد تفکر قرار داده، سپس به میل یا گریز از آنها حکم می‌دهد. از دید او نفس در غیاب احساس، می‌تواند مستند بر خیالاتی که در آن موجود است (مفاهیم کلی) با قیاس حوادث فعلی حوادث آتی را پیش‌بینی و محاسبه کند.

بنابراین در یک چشم‌انداز نهایی می‌توان گفت ارسطو خیال را قوه ضبط صور در نفس و تخیل را قوه‌ای که قادر به صدور حکم و نیز اسبابی برای تفکر است، می‌داند. پیروان و مفسران آرایَش در بسط و تفصیل نظرات استاد بسیار کوشیدند، از جمله اسکندر افرودیسی (حدود ۲۲۰م) برای اولین بار از اصطلاح «عقل فعال» استفاده نمود و آن را عقلی دانست که قادر به انتزاع صور از تصاویر، اشباح و تخیلات است. این صور چون در عقل منفعل (یا لوح نانوشته‌ای که به تعبیر ارسطو بتواند پذیرای آن صور منتزعه باشد) دریافت شد، به مفاهیم بالفعل تبدیل می‌شوند.

در عصر اسلامی

با شکل‌گیری تمدن اسلامی و ظهور فلسفه در آن، بحث در پیرامون قوه خیال با بازخوانی اندیشه‌های ارسطو (به دلیل غلبه نگر مشّایی در اوان شکل‌گیری فلسفه اسلامی)، از قوای نفس آغاز شد. کندی به عنوان اولین فیلسوف اسلامی، برای قوای نفس سه مرتبه قائل بود: مرتبه قوای حسی، مرتبه قوای متوسطه و مرتبه قوای عاقله. منظور از «قوای حسی» همان حواس پنجگانه است. «قوای متوسطه» قوایی چون مصوره، حافظه، غاذیه، نامیه، غضبیه و شهوانیه هستند. در میان این قوا، «مصوره» قوه‌ای است که به دریافت صور اشیا در نفس کمک می‌کند. به تعریف کندی، مصوره قوه‌ای است که صور جزئیات را بدون ماده ایجاد می‌کند؛ بدین معنی که صور اشیا را در حالی که حامل آن صور، یعنی ماده در معرض حواس ما نباشد، در ذهن ایجاد می‌کند (تقریبا همان دیدگاه ارسطو). کندی با استفاده از عناوینی چون قوه «مصوره» و «مخیله» دو کارکرد برای این قوه قائل می‌شود. کارکرد اول: ایجاد و ضبط صور در نفس و دوم: قدرت ترکیب صور؛ مثلا تصور انسانی با سری چون شیر. به تعبیر کندی هنگامی که نفس همه حواس خود را تعطیل نماید، قوه مصوره یا مخیله به کار خود ادامه می‌دهد. این کارکرد می‌تواند هم در خواب باشد و هم در بیداری.

پس از کندی، نامدارترین حکیم فلسفه اسلامی که ملقب به «معلم ثانی» است، در کتبی چون «آراء اهل مدینه الفاضله» مطالب جدیدی پیرامون تخیل و متخیله بیان نمود. ابونصر محمد فارابی (۲۵۷ ـ ۳۳۸ق، ۸۷۰ ـ ۹۵۰م) که بنا به شهادت آثار و ت

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.