پاورپوینت کامل مثلث ناگوار روشنفکری اسلامی ۷۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مثلث ناگوار روشنفکری اسلامی ۷۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مثلث ناگوار روشنفکری اسلامی ۷۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مثلث ناگوار روشنفکری اسلامی ۷۱ اسلاید در PowerPoint :
پاره پاره بودن جهان اسلام یکی از مهمترین معضلات روشنفکران اسلامی و بلکه معضله اصلی تمام مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جهان اسلام نیز بوده است. در این میان بهخصوص بحث تنوع زبانی نیز قابل طرح است.
نگاهی انتقادی به جهان اسلام و روشنفکرانش در مواجهه با تمدن غرب
پاره پاره بودن جهان اسلام یکی از مهمترین معضلات روشنفکران اسلامی و بلکه معضله اصلی تمام مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جهان اسلام نیز بوده است. در این میان بهخصوص بحث تنوع زبانی نیز قابل طرح است. عنوان کلی فلسفه اسلامی که در منابع غربی با تعابیر Islamic Philosophy یا Philosophy in Islam و نیز Arabic Philosophy و بعضا Arabic and Islamic Philosophy مطرح شده، در خود جهان اسلام هنوز بین فلسفه عربی و فلسفه اسلامی در کشاکش بوده و هست. تعصب زبانی عجیب بسیاری از پژوهشگران روشنفکر عرب که شاخصترین آنها از متفکران کلاسیک جمیل صلیبا (۱۹۷۶-۱۹۰۲) بود، با تاکید بر اهمیت زبان عربی، عنوان فلسفه و تفکر عربی را برجسته ساخت و اغلب اخلاف او نیز مایل به همین رویه بودند، هر چند پژوهشگرانی همچون حسن حنفی (۲۰۲۱-۱۹۳۵م) مخالف رویه صلیبا بودند به این جهت که حنفی تعبیر فلسفه عربی را محصول کار مستشرقین غربی میدانست که مدافع عنوان «قومیتهای اسلامی» به جای «امت اسلامی» بودند. به جز مستشرق شیفتهای مثل هانری کربن (۱۹۸۷-۱۹۰۳) که به جد از عنوان فلسفه اسلامی دفاع کرد.
درباره فلسفه اسلامی
همین معضل در روشنفکری ایران نیز به شکلی دیگر خود را نشان داد و برخی با تاکید بر ذات غربی فلسفه، از عنوان فلسفه اسلامی کلّاً تبرّی جستند. در هر حال اختلاف زبانی و فرهنگی عمیق بین مسلمانان باعث دوری زیاد آنها از هم میشد و اصلا در خود تاریخ اسلام نیز میبینیم که از همان اواخر دوران حکومت اموی (اوایل قرن دوم هجری) که بیشتر فتوحات رخ داده بود، جنبشهای شعوبیه در ایران و حتی دیگر سرزمینهای تحت سیطره حکومت اسلامی پدید آمد و مهمترین پیام این جنبشها انکار هرگونه برتری فرهنگ عربی بر غیرعرب اعم از عجم و نبطی و قبطی و غیره بود.
نخستین مواجهه با تمدن غرب
پس تعجبی ندارد اگر روشنفکران عرب و ایرانی در اولین مواجهه با تمدن غربی به دنبال برتریجویی زبانی و قومی بوده باشند و لذا باید اول تکلیف خود را با این مساله روشن میکردند تا بعد ببینند با تمدن جدید چگونه برخورد کنند. از طرفی، همین اختلافات بهشدت به تعبیر عام «امت اسلامی» لطمه وارد کرد و گو اینکه این عنوان در مخیله عدهای بوده و هست که به دنبال اهداف خاص خود هستند و با واقعیت جهان اسلام مطابق نیست. درنهایت، روشنفکران جهان اسلام در مواجهه با تمدن جدید اولا مسائل و مصایب جوامع خود ثانیا، با دو مقوله مهم روبهرو بودند: ۱- زبان و ملیت، ۲- اسلام.
ریشه تفکر التقاطی روشنفکران جهان اسلام
بنابراین یک مثلث روشنفکری شکل میگیرد که باید بین سه مقوله زبان/قومیت، اسلام و غرب پیوند برقرار میکرد یا تکلیف این سهگانه را به نحوی مشخص مینمود. همین سهگانه بود که موجب شد اکثر روشنفکران اسلامی اجبارا التقاطی بیندیشند. نکته مهم و غمانگیزی که در این امر وجود داشته این است که این روشنفکران که بعدها با تامل در آثار شرقشناسان غربی به نوعی شرقشناسی وارونه یا به تعبیر محمد ارکون پساشرقشناسی روی آوردند، همچنان مرجع داوری را خود غرب قرار دادند. درواقع آنها موفق نشدند از گفتمان ملیت یا آیین خود یک نظریه نسبتا کافی و لازم پدید آورند تا بتواند رقیب فکری غرب باشد و باید اقرار کنیم که شیوه و روش پژوهش، مبانی و اصول آنها حتی غربستیزیشان همه مبتنی بر نوع غربی بوده و هست و شاید یک عللش این بود که چنانکه پیشتر در یادداشتی دیگر هم اشاره شد، اساسا روشنفکری و نگاه انتقادی به سنّت ماحصل مدرنیته بود و شاید اگر مواجهه سنّت و مدرنیته در کشورهای اسلامی بر اثر تحولات اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست رخ نداده بود، این نگاه انتقادی روشنفکرانه هم شکل نمیگرفت؛ زیرا نه بستر جامعه و نه سنّت آمادگی چنین رویارویی را نداشت و سنّت بسیار سختتر از آن بود که بتواند با این دست تکانهها ترک بردارد.
ریشههای مواجهه جوامع اسلام با تمدن غرب
از طرف دیگر، آنچه کشورهای اسلامی را در معرض مواجهه با غرب قرار داد، بالاجبار شرایط سیاسی آنها بود که از سویی در سیطره حکومتهای متحجّر و اقتدارگرای داخلی بودند و از سوی دیگر طعمه تمایلات توسعهطلبانه استعمار و امپریالیسم جدید واقع شده بودند. بعد از شکست امپراتوری عثمانی از متّفقین در جنگ جهانی اول که منجر به قرارداد سیکس پیکو و تجزیه عثمانی و تقسیم خاورمیانه بین انگلیس و فرانسه شد، کشورهای عربی خاورمیانه و شمال آفریقا اعم از سوریه و فلسطین و عراق و الجزایر مستعمره این قدرتها شدند تا اینکه بعدا به مرور به استقلال دست یافتند.
ایران البته هرگز مستعمره کشورهای بیگانه نشد اما به واسطه شاهان قاجاری و بعدا پهلوی بهطور ضمنی بین روسیه و انگلیس تقسیم شد و به سختی میتوانست از چمبره این حکومتها خلاصی یابد تا اینکه بعد از جنگ جهانی اول امریکا نیز به جرگه استعمارگران اضافه شد.
وضعیت متناقض روشنفکران از فرنگ برگشته
بنابراین وضعیت بغرنج روشنفکران خاورمیانه و شمال آفریقا فیالحال معلوم بود؛ وقتی اکثر آنها به کشورهای اروپایی رفتند و تحصیل کردند و با فلسفه و علوم انسانی غربی اعم از تاریخ و جامعهشناسی آشنا شدند، با چهره جدیدی به سرزمین مادری بازگشتند. آنها اصول و مبادی مهمی از انسانشناسی، جامعهشناسی، فلسفههای مختلف اعم از ایدهآلیسم یا مارکسیسم یا فلسفههای وجودی (اگزیستانسیالیسم)، مکتب انتقادی و حتی علوم جدید را آموخته بودند و ذهنیت آنها دیگر هرگز ذهنیت یک اصطلاحا مسلمان یا شرقی سنّتگرای وطنپرست خام و عاشق نبود، زیرا به خصوص اصول و مبانی نقد سنّت را نیز به خوبی آموخته بودند. در کنار اینها، چهره جدید و متمدن و رفاهزده و قانونمدار زندگی غربی نیز تصویر جوامع سنّتی، عقبمانده و بیاصول و قانون آنها را نزد ایشان بهشدت مخدوش نموده بود و بسیاری از این روشنفکران علیرغم دغدغه شدید فرهنگی و ملّی و قومی که داشتند حتی در کشور بومی خود نیز نتوانستند زندگی کنند و به غرب کوچ کردند.
آنچه نهایتا این روشنفکران پیش رو داشتند در وهله اول عبارت بود از یک سنّت سخت و ناکارآمد و غیرقابل نقد که علیرغم اینکه حتی شناختی مستدل و بازیابیشده از خود ندارد، اما هرگز حاضر به بازنگری در خود هم نیست. سنّتی که با وجود این تصلب و عقبماندگی، در معرض استعمار و امپریالیسم هم قرار گرفته بود و در وانفسای سیاسی خود چارهای جز حفظ میراث خودش علیرغم آن همه عقبماندگی اجتماعی و فرهنگی نمیدید و متاسفانه همه این کشورها اعم از ایران و الجزایر بعد از شرایط دشوار مواجهه با مدرنیته و غرب جدید به توسعه روی آوردند.
مساله روشنفکران مسلمان
روشنفکران در وهله بعد با خود غرب و روش مواجهه او با «دیگری» خود یعنی همین کشورهای اسلامی روبهرو بودند: نگاهی پر از تحقیر و سرزنش که ساکنان خاورمیانه و ملل اسلامی را اقوامی بربر و نادان و عقبمانده و بدون تاریخ و توسعه تعریف میکرد و برای شناخت آنان از علمی با عنوان اتنولوژی یا قومشناسی استفاده میکرد گواینکه با گونههایی عجیب و وحشی از انسانها مواجه شده است و این قطعا ضربه روحی مهلکی برای این روشنفکران چه غربزده و چه غربستیز بود. آنها نمیتوانستند تصویر تاریک و غیرمنصفانه و امپریالیستی غرب از اسلام و سرزمین اقوام مادری خود را برتابند و به میزان وابستگی و علاقه خود واکنشهایی را نشان دادند که باعث شکلگیری شرقشناسی وارونه شد که در راستای نقد شرقشناسی خود غربیان بود. اما چنانکه گفتیم تمام مبانی آنها متاسفانه غربی بود؛ چاره دیگری هم نداشتند.
ریشههای سلفیگری در جهان اسلام
آنها نهایتا باید بعد از شناخت نسبتا کافی از غرب به بازشناسی فرهنگ و سنّت ملّی و دینی خود میپرداختند و در این میان مدلهای مختلفی از آنها قابل پیگیری بود: دیندار سکولار، دینشناس سکولار، پدیدارشناس دین، اسلامگرای لیبرال، اسلامگرای مارکسیست و مدلهای التقاطی دیگر که در آخرین تلاشهای خود سعی کرد تا بین اسلام و مدرنیته سازش ایجاد کند؛ تصویر غمانگیزی از انواع ایدئولوژیهای شکستخورده که نهایتا به بنیادگرایی و سلفیگری منجر شد. در هر حال دشواریهای روشنفکری بیش از اینها بود. روشنفکران عرب قبل از همه اینها درگیر میراث فکری عربی اسلامی خود بودند و روشنفکران ایرانی هم درگیر میراث فکری ایرانی-اسلامی خود و قبل از اینکه دوگانه اسلامی غربی شکل بگیرد، دوگانه عربی-اسلامی و ایرانی-اسلامی شکل گرفته بود. البته برای روشنفکران عرب مساله زبان آنقدر معضل نبود چون زبان رسمی دین اسلام عربی بود. آنها راحتتر میتوانستند بین قومیت و دین خود پیوند برقرار سازند، چه اینکه زبانش مشترک بود. البته زبانهای بومی شمال آفریقا مثلا الجزایری (بربر) هم بود که به نوعی زبان مادری اصلی محسوب میشد و فرضا اگر یک روشنفکر الجزایری را درنظر بگیریم، بین زبانهای ترکی، فرانسوی، بربر و عربی حق انتخاب داشت و این زبانها برآمده از شرایط بومی و جغرافیایی و سیاسی و مذهبی آن قوم بودهاند. حال سهم هر یک از این زبانها در توسعه کشور متبوع خود چقدر بوده است؟! فرهنگ حاصل از کدام زبان میتوانست باعث رشد و بهبودی وضعیت جامعه شود؟! اینها تنها بخشی از سوالات مهمی بود که روشنفکران آن سرزمین را میتوانست مشغول به خود سازد. اما روشنفکران ایرانی با معضلی فراتر از این روبهرو بودهاند و آن اختلاف عمیق زبان عربی و زبان فارسی بود و به خصوص سهم هر یک در رشد و بالندگی کشور که بیش از آنکه یک مساله معرفتی و تحلیلی برای روشنفکران و متفکران ما باشد، متاسفانه محل نزاع ملیگرایی و مذهبگرایی شد و خسارات جبرانناپذیری به بار آورد؛ کسانی که از فرهنگ عربی-اسلامی حمایت میکردند و کسانی که حساب ایران را از اسلام عربها جدا و نقش ایران را نیز در تاریخ اسلام به نحوی دیگر و بسیار خاص معرفی میکردند و کسانی که کلا حساب ایران را از اسلام جدا میکردند و قائل به استقلال تام و نهایتا جدایی این دو بودند و تمایزهایی مثل ایران پیش از اسلام و ایران پس از اسلام را بسیار برجسته ساخته و تبدیل به ایدئولوژی نمودند.
مواجهه شتابزده و نامعقول با تمدن غرب
روشنفکران اولیه همچون سید فخرالدین شادمان (۱۳۴۶-۱۲۸۶ش) که در غرب تحصیل کرده بود روی زبان فارسی بسیار تاکید میکردند. شادمان از مخالفان نوگرایی ادبی در ایران بود و معتقد بود که مواجهه ایرانیان با غرب، شتابزده و نامعقول بوده و جماعتی تحت عنوان فُکلیها که فرنگ رفته و در فرنگ درسخوانده هستند، شیفتگان غرب هستند و حتی حاضرند زبان فارسی را به خط لاتین بنویسند و توجهی به زبان مادری ندارند درحالی که زبان، ستون ا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 