پاورپوینت کامل احمد بن اسحاق اشعری قمی ۶۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل احمد بن اسحاق اشعری قمی ۶۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل احمد بن اسحاق اشعری قمی ۶۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل احمد بن اسحاق اشعری قمی ۶۷ اسلاید در PowerPoint :
محتویات
۱ خاندان احمد بن اسحاق
۲ ابن اسحاق در محضر امامان
۳ استادان و شاگردان
۴ جایگاه علمی
۵ شخصیت اجتماعی
۶ در نگاه عالمان
۷ آثار و روایات
۸ وفات
۹ پانویس
۱۰ منابع
خاندان احمد بن اسحاق
اجداد و آباء «ابوعلی احمد بن اسحاق بن عبدالله بن سعد بن مالک احوص» در شهر کوفه سکونت داشته و از طایفه مشهور و معروف اشعری بوده اند، جد چهارم احمد بن اسحاق، احوص بن سائل اشعری در سال ۱۲۱ ق. در قیام زید بن علی بن الحسین علیه السلام شرکت کرد و فرماندهی سپاه او را بر عهده گرفت و بعد از شهادت زید مثل دیگر یاران او دستگیر شد. بعد از چهار سال حبس، در زندان حجاج، آزاد شد و همراه برادرش به قم هجرت کرد و در این شهر اقامت گزیده، طایفه بزرگ شیعیان اشعری را بنیان نهادند.[۱]
پدرش اسحاق بن عبدالله از راویان مورد اعتماد و محدثان عادل قم است. او به محضر امام صادق و امام کاظم علیهما السلام شرفیاب شد و از محفل الهی شان توشه برچیده است. بزرگان علم رجال از او به نیکی یاد کرده و به عدالتش تصریح نموده اند. بنابر نظر شیخ طوسی، اسحاق بن عبدالله دارنده کتابی بوده است.[۲]
ابن اسحاق در محضر امامان
احمد ابن اسحاق برای تحصیل علم و کمال از محضر پیشوایان معصوم، مسافرت هایی به سامره و ناحیه حجاز داشته است. او به محضر سه امام (امام جواد و امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام) نیز نائل آمد. معجزاتی را از آن بزرگوار مشاهده کرد و جواب نامه هایی هم از طرف آن حضرت (که اصطلاحاً توقیع گفته می شود) دریافت داشت.[۳]
بعضی مواقع که احمد ابن اسحاق با زحمات زیاد از قم به سامرا می آمد، به علت پیش آمدها و موانع سیاسی و…، نمی توانست به حضور امام هادی علیه السلام شرفیاب شود. روزی نزد امام آمد و از دوری راه و کم سعادتی خویش گلایه کرد و پرسید: آقای من! من بعضی وقت ها می توانم به حضور شما رسیده، بهرهمند شوم ولی گاهی هم از این فیض محروم می شود. زمانی که نتوانستم به حضور شما بیایم، از چه کسی پیروی کنم؟ امام علیه السلام فرمود: این ابوعمرو عثمان بن سعید (نائب اول امام زمان عجل الله تعالی فرجه) مورد اعتماد من است. هر آن چه او برای شما بگوید: از طرف من می گوید و هر چه به شما برساند، از جانب من می رساند.[۴]
محرم اسرار امام عسکری علیهالسلام:
احمد ابن اسحاق همچنین نماینده ویژه و مورد اعتماد امام حسن عسکری علیه السلام در شهر قم بود. افزون بر آن، مرجعیت دینی ویژه ای نیز در قم داشت؛ حتی زمانی متولی اوقاف و روزگاری هم کارگزار پیشوای یازدهم شد. احمد رابط بین امام عسکری و شیعیان قم بود. او وجوهات جمع آوری شده را در سفرهای متعدد به حضور امام علیه السلام تقدیم می کرد.
احمد ابن اسحاق به عنوان محرم اسرار امام حسن عسکری علیه السلام از برخی رازها آگاه می شد که یکی از آنها خبر ولادت حضرت مهدی علیه السلام است، که امام عسکری توسط پیک ویژه خویش احمد را از تولد فرزندش آگاه ساخت. متن نامه حضرت با دست خط مبارک خویش خطاب به احمد ابن اسحاق، چنین است: «فرزند ما متولد شد. باید آن را از دیگران پوشیده بداری زیرا ما به جز دوستان نزدیک خویش کسی را از آن آگاه نکرده ایم و ما دوست داشتیم که به تو خبر دهیم تا خداوند تو را به وسیله این خبر خوشحال گرداند، همان طور که ما هم خوشحال شده ایم؛ والسلام.[۵] و این مطلب از قرائن و شواهد دلالت کننده بر موقعیت ممتاز احمد بن اسحاق قمی نزد امام عسکرى علیه السلام است و امام علت این خبر رسانی را وجاهت و شأن احمد بن اسحاق در نزد خود میداند.
جانشین امام حسن عسکری:
در اثر اختناق سیاسی که از سوی حمکرانان عباسی اعمال می شد، موضوع جانشینی بعد از امام حسن عسکری علیه السلام در هاله ای از ابهام قرار داشت و غیر از دوستان مورد اعتماد کسی از آن آگاه نبود، شیعیان در این باره از احمد ابن اسحاق که نماینده حضرت بود، سؤالاتی کردند و او برای این که در این باره اطلاعات بیشتری کسب کند و جانشین حضرت را با چشم خود ببیند، عزم سفر کرد و در شهر سامرا به محضر حضرت عسکری علیه السلام شرفیاب شد. قبل از این که لب به سخن بگشاید و در مورد جانشین سؤال کند، امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: «ای احمد ابن اسحاق! خداوند متعال از اول خلقت حضرت آدم تا امروز زمین را خالی از حجت قرار نداده است و تا قیامت هم خالی نخواهد گذاشت؛ حجتی که به واسطه او گرفتاری ها از اهل زمین دفع می کند و به سبب او باران نازل می شود و به میمنت وجود وی برکات نهفته در دل زمین را آشکال می سازد».
احمد پرسید: یابن رسول الله! حجت خدا بعد از شما کیست؟ حضرت به درون خانه رفت و لحظه ای بعد کودکی سه ساله را که رخسارش همچون ماه شب چهارده می درخشید، در آغوش گرفته، بیرون آورد و فرمود: «ای احمد ابن اسحاق! اگر در نزد خداوند متعال و ائمه اطهار علیهم السلام مقامی والا نداشتی، فرزندم را به تو نشان نمی دادم، این کودک هم نام و هم کنیه رسول خدا صلی الله علیه و آله است و همین کودک است که زمین را بعد از آن که از ظلم پر شد، پر از عدل خواهد کرد. ای احمد ابن اسحاق! فرزندم همانند خضر و ذوالقرنین است. به خدا سوگند او غیبتی خواهد داشت و در زمان غیبت، غیر از شیعیان ثابت قدم و دعاکنندگان در تعجیل فرجش کسی اهل نجات نخواهد بود.
احمد از امام علیه السلام پرسید: سرورم! آیا نشانه ای هست که مطمئن شوم این کودک همان قائم آل محمد صلی الله علیه و آله است؟ در این هنگام کودک لب به سخن گشود، گفت: «أنا بقیهالله فی ارضه والمنتقم من اعدائه فلا تطلب اثرا بعد عین یا احمد بن اسحاق»؛ من بقیه الله بر روی زمین ام و از دشمنان او انتقام خواهم گرفت. ای احمد وقتی حقیقت را با چشم خود دیدی، دیگر نشانه ای مخواه.
احمد فردای همان روز با اشتیاقی افزونتر به دیدار امام حسن عسکری علیه السلام شتافت تا پاسخ بقیه سؤالات خویش را دریافت کند. او به امام عرض کرد: ای فرزند رسول خدا بسیار از آنچه به من ارزانی فرمودید، مسرور شدم. اما آن سنت جاریه ای که فرمودید از خضر علیه السلام و ذوالقرنین در ایشان موجود است، چیست؟ فرمودند: غیبت طولانی اوست. عرض کردم: مگر غیبت او باید طولانی شود؟ فرمودند: آری، قسم به خدا آنقدر طولانی که اکثر آنهایی که قائل به وجود او خواهند بود، از عقیده خود باز خواهند گشت و جز آنهایی که خداوند از آنها به ولایت ما پیمان گرفته است و ایمان را در قلبشان تثبیت نموده است و آنها را به روحی از ناحیه خویش تأیید فرموده، کسی در این اعتقاد باقی نمی ماند. ای احمد بن اسحاق! این امری است از امر خدا و سرّی است از اسرار خدا و غیبی است از غیب خدا، آنچه را که به تو دادم بگیر و پنهان دار و از شاکرین باش و فردای قیامت در اعلی علّیین در کنار ما باش![۶]
بهترین شهروند قمی و شوق وصال یار:
سعد بن عبدالله اشعری یکی از محدثین نامدارد شیعه می گوید: سؤالات زیادی را یادداشت کرده بودم تا از احمد ابن اسحاق بپرسم: زیرا او بهترین همشهری من و نزدیکترین دوست امام حسن عسکری علیه السلام بود. وقتی به دنبال او رفتم. معلوم شد به قصد سفر به سامرا از شهر خارج شده است. بی درنگ به راه افتادم، در بین راه او را ملاقات و علت دیدار او را بیان کردم و گفتم طبق معمول پرسش هایی آورده ام که جواب بگیرم. وی به من گفت: خوب شد آمدی همراهم باش. زیرا من به شوق دیدار مولایمان حضرت عسکری علیه السلام به سامرا می روم و سؤالاتی در رابطه با تأویل و تنزیل قرآن دارم. با هم برویم و پاسخ هایمان را از منبع وحی بگیریم؛ زیرا اگر به محضر آقا برسی، با دریایی از شگفتی های تمام ناشدنی و غرائب بی پایان روبرو خواهی شد.
وقتی وارد سامرا شدیم، به منزل امام عسکری علیه السلام رفتیم… وقتی وارد شدیم، صحنه ای دیدیم که رخسارش مانند ماه شب چهارده می درخشید و کودکی روی زانویش نشسته بود که در شکل و زیبایی به ستاره مشتری شباهت داشت. موی سرش از دو سو تا بنا گوش می رسید و میان آن باز بود، مانند اَلِفی که در بین دو واو قرار گیرد. به حضرت سلام کردیم. آقا که مشغول نوشتن نامه بود، با مهربانی جواب فرمود و ما را به حضور پذیرفت. احمد ابن اسحاق امانت های ارسالی را که شامل صد و شصت کیسه درهم و دینار ممهور به نام صاحبانشان بود و در داخل یک کیسه بزرگ قرار داشت به محضر حضرت تقدیم کرد. امام عسکری علیه السلام رو به کودک کرد و فرمود: فرزندم! هدایای دوستان و شیعیانت را تحویل بگیر. کودک لب به سخن گشود، عرضه داشت: آقای من! آیا سزاوار است دست های پاکم را به این هدایای آلوده که حلال آن به حرامش مخلوط شده است دراز کنم؟
امام علیه السلام به احمد فرمود: ای فرزند اسحاق! محتویات کیسه را خالی کن تا فرزندم حلال را از حرام جدا کند. احمد کیسه ها را یکی پس از دیگری بیرون آورد و آن کودک آنها را با نام صاحب سکه و محل سکونت مقدار سکه ها، چگونگی بدست آوردن آن مال و علت حلال و حرام بودنش را مشخص فرمود. در این میان مهر کیسه ها را می شکست و احمد که آنها را باز می کرد همان طور می یافت که آن کودک فرموده بود تا این که کیسه ها تمام شد… امام عسکری علیه السلام فرمود: راست گفتی فرزندم! آن گاه حضرت خطاب به احمد گفت: ای پسر اسحاق! تمام این پول ها را جمع کن و به صاحبانشان برگردان و یا سفارش کن به آنها برسانند. ما نیازی به آنها نداریم، فقط پارچه آن پیرزن را بیاور! احمد که آن پارچه را در خورجین جا گذاشته بود، خواست به بیرون از خانه برود و آن را بیاورد.
امام حسن عسکری علیه السلام رو به من کرد و فرمود: ای سعد! تو برای چه آمده ای؟ عرض کردم احمد مرا به زیارت شما تشویق کرد. حضرت فرمود: مسائلی را که می خواستی بپرسی، چه شد؟ گفتم: آقا! همچنان بدون جواب مانده اند. فرمود: از نور چشم من سؤال کن و به کودک خردسال اشاره نمود. من سؤال هایم را مطرح کرده و جواب های کافی از او گرفتم، تا این که وقت نماز رسید، در این موقع امام عسکری علیه السلام با فرزند گرامی اش برخاسته، آماده نماز شدند. من نیز از خدمت آنها اجازه گرفته، به دنبال احمد بن اسحاق رفتم. وقتی او را پیدا کردم دیدم گریه می کند. پرسیدم چرا گریه می کنی؟ گفت: پارچه امانتی را که امام علیه السلام از من خواست گم کرده ام. گفتم ناراحت نشو، برو واقعیت را به حضرت بگو. او رفت و لحظه ای بعد در حالی که صلوات م
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 