پاورپوینت کامل معز ۱۰۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل معز ۱۰۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل معز ۱۰۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل معز ۱۰۷ اسلاید در PowerPoint :
پاورپوینت کامل معز ۱۰۷ اسلاید در PowerPoint
مقالات مرتبط: پاورپوینت کامل معز ۱۰۷ اسلاید در PowerPoint (مقالات مرتبط).
بُز، پستاندار نشخوارکننده شاخدار اهلی، از جنس کاپرا (تیره گاویان)، با نام علمی کاپرا هیرکوسمیباشد. و یکی از اقسام گوسفند است و از این عنوان، به مناسبت در بابهاى زکات،حج، تجارت و اطعمه و اشربه سخن رفته است.
فهرست مندرجات
۱ – بز در جوامع ابتدایی
۲ – بز در صورتهای فلکی
۳ – بز در جامعه ابتدایی عرب
۴ – بز در فرهنگ عوام عرب
۵ – بز در زبان فارسی ادبی و عامیانه
۶ – بز در ایران پیش از اسلام
۷ – مصارف بز در ایران امروز
۸ – خواص درمانی و غیر درمانی بز
۸.۱ – شاخ
۸.۲ – ریش بز نر
۸.۳ – پوست سر
۸.۴ – پوست
۸.۵ – سم
۸.۶ – مغز
۸.۷ – پیه
۸.۸ – کیسه صفراء
۸.۹ – جگر
۸.۱۰ – خون بز نر
۸.۱۱ – شیر
۸.۱۲ – پیشاب
۸.۱۳ – سرگین
۸.۱۴ – پادزهر حیوانی
۹ – احکام زکات بز
۹.۱ – خصوصیت بز در زکات و قربانی
۱۰ – حکم معامله بز با میش
۱۱ – حکم خوردن بز
۱۲ – فهرست منابع
۱۳ – پانویس
۱۴ – منبع
۱ – بز در جوامع ابتدایی
بُز، پستاندار نشخوارکننده شاخدار اهلی، از جنس کاپرا (تیره گاویان)، با نام علمی کاپرا هیرکوس.
شواهد باستانشناختی نشان میدهد که بز کوهی/ وحشی، جدّ اعلای بز اهلی کنونی، نخست در حدود نه هزار سال پیش احتمالاً در جنوب غربی آسیا اهلی شد.
[۱] Encyclopedia Americana، Danburg 1984، ذیل “Goat”، s v “Goat” (by Carl W Romer).
قدیمترین مدارک این تاریخگذاری و احتمال مربوط به ایران زمین است.
[۲] The New Encyclopaedia Britannica، Micropaedia، ذیل “Goat”، Chicago 1985.
بز وحشی هنوز در کوهستان این منطقه وسیع و از جمله، در کوههای سراسر ایران یافته میشود (درباره بز وحشی رجوع کنید به پازَن).
مدارک گوناگون (اساطیری، نیمه تاریخی و تاریخی) موجود از اقوام قدیم سامی (سومریها، بابلیها، یهودیها و دیگران) و آریایی (یونانیها، رومیان، ایرانیان و دیگران) درباره بز همه بر اهمیت نقش اجتماعی ـ اقتصادی آن در جوامع ابتدایی شبانی قدیم دلالت دارد، که هنوز هم کمابیش در زندگانی ایلاتی یا بَدَوی مردم خاورمیانه و نزدیک مشهود است. تأثیر بز را بر اذهان یونانیان و رومیان باستان در اساطیر آنها و دیگران باز مییابیم: مثلاً، در دین یونان، ساتورسها، خدایان یا دیوان آدم نمای جنگلی، که غالباً با گوشهای نک تیز، پایها و شاخهای کوتاه بز مجسّم میشدند و، همچون بز نر، به شدت شهوت معروف بودند؛ پان، اله یا ربّ النوع بیشهها و کشتزارها و رمهها در همان دین، که او را با بالاتنه آدمی ولی با پایها و شاخکها و گوشهای بز تجسیم میکردند (= فاونوس در اساطیر روم)؛ و عَیّوق، تابناکترین ستاره صورت فلکیِ مُمسِک الاعِنّه، که به رومی کاپلاّ (= ماده بز) خوانده شده، به روایتی ماده بزی به نام آمالتیا (لاتینی: Amalthaea، یونانی: Amaltheia) است که به ربّ الارباب، یوپیتر/ زئوس، در کودکیِ وی شیر داد و، به پاس این ارضاع، یوپیتر آن بز را در میان ستارگان جای داده جاویدان ساخت اما ابوریحان بیرونی
[۳] محمد بن احمد ابوریحان بیرونی، التفهیم لاوائل صناعه التنجیم، ج۱، ص۱۰۲، چاپ جلال الدین همایی، تهران ۱۳۶۲ ش.
عیّوق را چنین وصف کرده است: «آن (کوکب) روشن بزرگ (را) که بر بازوی گیرنده عِنان (= ممسک الاعنه) است عیوق خوانند، و آن خردتر که از پس اوست بز (= عَنز = ماده بز)، و آن دو که از پس بُزند، بزغالگان (= العِناز، جمع عَنز)، و زین جهت عیوق را بُزبان خوانند.»).
۲ – بز در صورتهای فلکی
صورتهای موهوم فلکی (که دوازده تای آنها در منطقه البروج گنجانیده شده)، گرچه از طریق ترجمههای قدیم عربی از منابع یونانی ـ رومی (بویژه المجسطی بطلمیوس که ترجمه یا تفسیر عربی آن نخست در زمان یحیی بن خالد برمک (۹۰ـ۱۲۰) و به فرمان او انجام گرفت) به ما رسیده و نامهای رایج کنونی آنها ترجمههای کمابیش دقیق قدیم عربی از نامهای لاتینی آنهاست (مثلاً، حَمَل (در عربی = بَرّه) : لاتینی Aries = قوچ؛ ثور (در عربی = گاو نر) : لاتینی Taurus، به همان معنی؛ جَدْی (در عربی = بزغاله نر یکساله) : لاتینی Capricornus به معنیِ «بزِ شاخدار» یا «بُزْ شاخ»)، منشأ آن صورتها و نامگذاری آنها به احتمال بسیار به تمدن سامی یا حتی پیش از سامی منطقه رودخانه فرات (کلدانیها، سومریها، بابلیها و دیگران، دست کم حدود ۰۰۰، ۲ ق م) باز میگردد
[۴] دایره المعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، ذیل «صورت فلکی»، تهران ۱۳۴۵ـ۱۳۷۴ ش.
(dique Larousse، ذیل ” Zodiaque “). در ارتباط با موضوع اصلی مقاله حاضر، تصوّر یک بز (یا بزغاله) در میان گروهی از ستارگان (صورت فلکی جَدی، و نظیر آن در منطقه البروج، را از روزگار قدیم تاکنون چنین میپندارند که «تا بَر و شکم چون نیمه پیشین از بزی است، و باقی چون نیمه پسین از ماهی با دنبال»؛
[۵] محمد بن احمد ابوریحان بیرونی، التفهیم لاوائل صناعه التنجیم، ج۱، ص۹۰، چاپ جلال الدین همایی، تهران ۱۳۶۲ ش.
و نامگذاری آن گروه به آن جانور، یعنی جَدْی (در آشوری gadu، سریانی و آرامی gadya، عبری gedi)
[۶] محمد جواد مشکور، ج ۱، ص ۱۳۳، فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی، تهران ۱۳۵۷ ش.
، حاکی از اهمیت بز در جوامع سامی قدیم درّه فرات و طوایف اطراف است. دورتر، در مغرب ناحیه فرات، مدارکی آشکارتر و ملموستر درباره اهمیت اقتصادی بز در میان قوم سامی باستانی دیگری، بنیاسرائیل، در سرزمین کنعان و غیره یافته شده است، مثلاً زیوری (یا تعویذی) سوسْکدیس با نقش بز وحشی و بزغالهاش، متعلّق به عصر مِفرغِ متأخّر (۱۵۵۰ـ۱۲۰۰ ق م) در نزدیکی عَکّا،
[۷] ذیل ” Goat “، Encyclopaedia Judaica، Jerusalem 1978-1982.
و صورتکهای گِلین به شکل بز، گوسفند، گاو یا خوک، متعلّق به هزاره پنجم ق م، در شهر اَریحا (در فلسطین). این شواهد محسوس علاوه بر اشارات بسیار متعددی است که در کتابهای عهد عتیق و عهد جدید به بز (یا بزغاله) رفته،
[۸] جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ذیل «بز»، بیروت ۱۹۲۸، چاپ افست تهران ۱۳۴۹ ش.
و روی هم رفته حاکی از این است که بز، گوشت و شیر و موی و پوست آن، یکی از اقلام عمده دارایی و دادوستد یهود بوده، و یهود و همچنین طوایف بدوی حوالی ایشان (بویژه عربها) در پرورش و تکثیر آن اهتمام داشتهاند
[۹] عهدعتیق، کتاب دوم تواریخ ایّام، شماره۱۷، ص۱۱ـ۱۲
: «و بعضی از فلسطینیان هدایا و پول (به عنوان) جزیه برای یهوشافاط (پادشاه محتشم یهود در قرن نهم ق م) میآوردند، و عربها نیز از مواشی هفت هزار و هفتصد قوچ و هفت هزار و هفتصد بز نر برای او آوردند»؛ (
[۱۰] عهدعتیق، کتاب دوم تواریخ ایّام، شماره۱۷، ص۱۱ـ۱۲
،
[۱۱] عهدعتیق، کتاب امثال سلیمان، شماره۲۷، ص۲۶ـ۲۷
: «برّهها برای لباس تو و بزها به جهت اجاره زمین به کار میآیند، و شیر بز برای خوراک تو و خاندانت و معیشت کنیزانت کفایت خواهد کرد»). پوست بز برای ساختن مَشک و سفره خمیر یا آرد، و موی بز برای بافتن بالاپوش (مانند عبا) و روپوش خیمهها به کار میرفت؛ جامه فقرا و زاهدان و درویشان و عزاداران و «پیغمبران» نیز از پوست بز بود.
[۱۲] جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ذیل «بز»، بیروت ۱۹۲۸، چاپ افست تهران ۱۳۴۹ ش.
۳ – بز در جامعه ابتدایی عرب
با این مقدّمات، میتوان اهمیت بز را در جامعه بَدَوی ـ شبانی عرب نیز دریافت. نامها و صفتهای متعددی که برای انواع بز (از حیث جنس، سنّ، ظاهر، و جز آن) در زبان عربی وجود دارد، خود دلیلی بر اهمّیت آن است (مثلاً: ماعِز، مَعْز، مِعْزی ” = بز؛ عَنز = ماده بز یکساله؛ جَذَع = ماده بز دو ساله؛ ثَنیّ = ماده بز سه ساله؛ عَقصاء = ماده بز «سُرو واپس پیچیده»؛ عَصْماء = ماده بزی که دستهایش سفید باشد؛ أَجَمّ = بز بیشاخ؛ جَفْر = بزغاله چهار ماهه؛ عَریض، عَتود = بزغاله ای که «به چَرا آمده باشد»؛ صُبَّه = گله ده تا چهل بز؛،
[۱۳] یعقوب بن احمد کردی نیشابوری، کتاب البلغه، فرهنگ عربی و فارسی، ج۱، ص۲۲۵ـ۲۲۶، چاپ مجتبی مینوی و فیروز حریرچی، تهران ۱۳۵۵ ش.
[۱۴] یعقوب بن احمد کردی نیشابوری، کتاب البلغه، فرهنگ عربی و فارسی، ج۱، ص۲۲۸، چاپ مجتبی مینوی و فیروز حریرچی، تهران ۱۳۵۵ ش.
[۱۵] یعقوب بن احمد کردی نیشابوری، کتاب البلغه، فرهنگ عربی و فارسی، ج۱، ص۲۳۰ـ۲۳۱، چاپ مجتبی مینوی و فیروز حریرچی، تهران ۱۳۵۵ ش.
که ۲۱ صفت برای بز گرد آورده است). تازیان بز را به سبب فراوانی نِسبی شیر
[۱۶] آریانا دائره المعارف،ذیل «بز»، کابل ۱۳۲۸ـ ۱۳۴۸ ش.
و ستبری و سختی پوست آن، برتر از گوسفند میدانستند، و معتقد بودند که، اگر بز دنبه ندارد، در عوض چربیش بیش از چربی گوسفند است، و میگفتند: «أَلیَه المَعْز فی بَطْنِه» («دنبه بز در شکمش است»)
[۱۷] زکریا بن محمد قزوینی، عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات، ج۱، ص۳۸۴، چاپ ووستنفلد، ویسبادن ۱۹۶۷.
در ستایش فلان گوشت میگفتند که «(همچون) گوشت بز اخته سه ساله است»
[۱۸] عمرو بن بحر جاحظ، کتاب الحیوان، ج۵، ص۲۵۴.
گوشت بزغاله را بهتر و خوشمزه تر از گوشت برّه میدانستند،
[۱۹] عمرو بن بحر جاحظ، کتاب الحیوان، ج۵، ص۴۸۱، چاپ عبدالسلام محمد هارون، (مصر) ۱۳۸۶/۱۹۶۶.]
و به رسمی بازمانده از عصر جاهلیّت، بزغاله تودلی را به بهای یک گوسفند میخریدند،
[۲۰] انعام/سوره۶، آیه۱۴۳۱۴۴.
و بهترین کشک از شیر بز به دست میآمد
[۲۱] عمرو بن بحر جاحظ، کتاب الحیوان، ج۵، ص۴۸۱، چاپ عبدالسلام محمد هارون، (مصر) ۱۳۸۶/۱۹۶۶.]
. علاوه بر استفاده از کُرک («مِرْعِزَّی») و موی بز، از پوست آن، نیام شمشیر، مَشک آب و شیر، «مِشْعَل» (= مَشک یا دولچه چهارپایهدار که در آن نبیذ میساختند)، خیک روغن، دولچه برای نگهداری و خنک کردن آب، دلو، سفره طعام، انبان، خورجین، باربند، آستر و جز اینها میساختند.
[۲۲] عمرو بن بحر جاحظ، کتاب الحیوان، ج۵، ص۲۵۷.
مزیّت دیگر بز ماده و بزغاله برای بادیه نشینان در این بود که، چون این جانوران کمتر از گوسفند علف میچریدند،
[۲۳] عمرو بن بحر جاحظ، کتاب الحیوان، ج۵، ص۴۸۵ـ۴۸۶، چاپ عبدالسلام محمد هارون، (مصر) ۱۳۸۶/۱۹۶۶.
آنان معتقد بودند که «اِنّ العنز/ العُنوق (جمعِ عَناق = ماده بزغاله ای که هنوز یکساله نشده) تَمنعُ الحیَّ الجلاءَ» («همانا بزها و بزغالههای ماده مانع از جَلای حَیّ (= قبیله کوچک) میشوند»).
[۲۴] عمرو بن بحر جاحظ، کتاب الحیوان، ج۵، ص۲۵۹.
شاید نظر به این منافع بوده که پیامبر اسلام که، بنا بر خبری،
[۲۵] محمد بن موسی دمیری، حیاه الحیوان الکبری، ج۲، ص۲۱۸.
خود وقتی یازده ماده بز در خانه میداشته، و بنا بر خبر دیگری که دمیری از بخاری و ابوداود نقل کرده، «مَنیحه» بز ماده را بسیار مستحب دانسته و مؤمنان را به آن ترغیب کرده است: «أربعون خصله أعلاها منیحه العنز؛ ما مِن عاملٍ یعمل بِخصله منها (…) الاّ أدخَلَهُ اللّهُ الجنّه؛
[۲۶] محمد بن موسی دمیری، حیاه الحیوان الکبری، ج۲، ص۲۱۷.
چهل خصلت هست که برترین آنها منیحه ماده بز است؛ اگر کسی به یکی از آنها عمل کند (…) خدا او را داخل بهشت خواهد کرد»). (منیحه، لفظاً به معنی بخشش، رسمی در میان عرب بوده که کسی جانور ماده شیردهی از آنِ خود را موقتاً به مستحقّی وامیگذاشت تا وی از شیر و پشم و غیره آن استفاده کند و سپس آن رابه صاحبش برگرداند).
۴ – بز در فرهنگ عوام عرب
در ادب و فرهنگ عوام عرب و، سپس، در ملغمه معتقدات عرب با فرهنگ عوام کشورهای اسلامی شده، نیز اشارات فراوانی به این جانور یافت میشود. برخی از آنها معطوف به «عیوب»ی است که در بز میدیده اند، مانند امثال یا تشبیههاتی که دمیری ذکر کرده، ازجمله: «عنزٌ بِها کلُّ داء»
[۲۷] محمد بن موسی دمیری، حیاه الحیوان الکبری، ج۲، ص۲۲۰.
برای اشخاص یا دواب «کثیر العیوب» (و از قول (بشر بن عبدالوهاب) فَزاری میگوید که «ماده بز نود و نه مرض دارد»)؛ «فلانٌ أَغلم مِن تَیسِ بَنی حِمان» («فلانی شهویتر از بز نر بنیحمان است»)، و گویا مفاخره میکردند که بزشان، پس از آنکه رگهای گردنش را زدند، با هفتاد ماده بز سِفاد کرد؛ قس افسانه شهوت سیری ناپذیر ساتورُسهای بزپای بُز مزاج یونان.
همچون ارسطو که در طِباع الحَیَوان (ترجمه عربی از یوحنّا بن البِطْریق، متوفی ح۲۰۰) بزها را در ردیف گوسفندان یعنی، به زعم خود، کم عقلترین چهار پایان دانسته.
[۲۸] ارسطو، طباع الحیوان، ج۱، ص۳۸۲ـ۳۸۳، ترجمه یوحنا بن بطریق، چاپ عبدالرحمن بدوی، کویت ۱۹۷۷.
قزوینی (
[۲۹] زکریا بن محمد قزوینی، عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات، ج۱، ص۳۸۴، چاپ ووستنفلد، ویسبادن ۱۹۶۷.
) میگوید که بز «جانوری کودن و احمق است، و لذا در ذمّ فلان کس میگویند تیسٌ مِن التُیوس (بز نری از جمله بزهای نر است) یعنی در غایت کودنی و بدبویی».
این گمان اغراقآمیز درباره گولی و دیگر عیوب بز به قیافه شناسی آدمیان نیز سرایت کرده، چنانکه دُنیسری در نوادر التبادُر (تألیف در ۶۶۹)
[۳۰] محمد بن ایوب دُنیسری، نوادر التبادر لتحفه البهادر، ج۱، ص۱۶۸، چاپ محمدتقی دانش پژوه و ایرج افشار، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۵۰ ش).
میگوید که شباهت سیمای اشخاص به بز حاکی از «ابلهی و حرص و زنا و شهوت» ایشان است.
۵ – بز در زبان فارسی ادبی و عامیانه
در زبان فارسی ادبی و عامیانه هم تعبیراتی مبتنی بر برخی از عیوب بز وجود دارد، مثلاً: بُزْدل، بزْجگر، هر دو به معنی «ترسو»؛ بُزْ قَدَم به معنی «ناتوان، بطیء الحرکه» (؟)؛ بُزْبَها به معنی «کم ارزش»؛ بُزْگیر آوردن و بُزْخَری یعنی چیزی را به سبب نادانی و غافلی صاحب آن، بسیار ارزان خریدن؛
بُز گرفتن یعنی کسی را گول زدن و غافلگیر کردن (رجوع کنید به سوزنی سمرقندی، به نقل دهخدا، ذیل «بُز» : «بز گرفتی تو مرا چند گَهی، تا چو بزان/ دیدمت غرق به پشم از سَرِ سُم تا بَرِ رو»، و سنائی، به نقل دهخدا: «گرگ پی باش تات چون قی و غُز/ بز پیر فلک (کنایه از بُرج جَدْی در منطقه البروج، که «بزغاله فلک» نیز گفته اند) نگیرد بز»)؛
بُزِ گَر از سرچشمه آب میخورد، یعنی ناشایستگان غالباً میکوشند خود را بالاتر از شایستگان نشان دهند؛
و در اصطلاح قاپ بازان و نیز مجازاً، بُز آوردن، بُز بیاری (= بدترین یا بازندهترین «نقش» را در قاپ بازی آوردن، و، مجازاً، بداقبالی).
[۳۱] حسین جهانشاه، قاب بازی در ایران، ج۱، ص۶۶ـ۶۸، تهران ۱۳۵۰ ش.
در برابر، اشارات ستایشآمیزی هم به بز یافته میشود. مثلاً، به گزارش جاحظ،
[۳۲] عمرو بن بحر جاحظ، کتاب الحیوان، ج۵، ص۴۷۹، چاپ عبدالسلام محمد هارون، (مصر) ۱۳۸۶/۱۹۶۶.
برخی از تازیان به بز تمثیل میکردند و میگفتند: «فلانٌ ماعزٌ مِن الرجال» (یعنی مردی کوشا، با جدّیت و با شهامت است) و در تفضیل، «فلانٌ اَمْعَز مِن فلانٍ (لفظاً، «فلانی از فلانی بُزتر است»، یعنی کوشاتر و جدّیتر)؛ «العِتاقُ مَعْزُ الخیل، والبَراذینُ ضَأنُها» («عِتاق (= اسبان نیکو و نجیب) بُزان رمه اسب اند، و یابوها گوسفندان آن»). به روایت جاحظ،
[۳۳] عمرو بن بحر جاحظ، کتاب الحیوان، ج۵، ص۴۸۶، چاپ عبدالسلام محمد هارون، (مصر) ۱۳۸۶/۱۹۶۶.
برخی از عرب از روی مفاخره به گروه دیگری میگفتند: «و فَخَرتُم بِکَبْشَه و کَبیشه و أبی کَبْشَه؛ فَمِنّا عَنزُ الیَمامَه و عَنْزُ وائل و ماعِزُ بنُ مالک.»
برخلاف گفته ارسطو
[۳۴] ارسطو، طباع الحیوان، ج۱، ص۳۸۲ـ۳۸۳، ترجمه یوحنا بن بطریق، چاپ عبدالرحمن بدوی، کویت ۱۹۷۷.
که «بزها وقتی از پی شبان میروند که وی پیشانی یکی از آنها را بگیرد (و بکشاند) وگرنه بزها همچنان مات و مبهوت میایستند و کاری نمیکنند»، بز به سبب چالاکی و تحرّک خود ظاهراً همیشه پیشاهنگ گلّه بوده است
[۳۵] کتاب مقدس عهد عتیق، کتاب ۸، ص۹-۵۰
و مثنوی مولوی
[۳۶] جلال الدین محمد بن محمد مولوی، مثنوی مولوی، دفترسوم، ص ۱۵۴،، تهران، چاپ کلاله خاور.
: «چون که گله باز گردد از ورود/پس فتد آن بز که پیشاهنگ بود»). در برابرِ بز قدم، جاده بزرو داریم، یعنی کوره راه کوهستانی که فقط بز میتواند بسلامت از آن بگذرد (چالاکی و نترسی بز و بویژه بز کوهی (در عربی: وَعْل) در بالارفتن از صخرهها و جهش از آنها در لبه پرتگاههای هائل معروف است). از این چابکی و جهندگی بز برخی از «معرکه گیران» (معروف به بزباز) سود جسته جَست و خیزِ رقصْ مانند و جُفتک زدن (بُزبازی) را به بز میآموختند و او را تنها یا با بوزینه ای به رقص میآوردند (رجوع کنید به این بیت مولوی: «ای بسا شیر که آموختیش بز بازی/ سوی بازار، که: بَرجِه، هَله زیرک، هله زو (د) !»
[۳۷] جلال الدین محمد بن محمد مولوی، کلیات شمس، ج۷، ص۹۷، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۵ ش.
قس مَثَل لُری: zizi taga nikona das-deraboz nakona bozbata «تا بُز (ماده) نکند بز بازی، بز نر نمیکند دست درازی»).
همچنین گاه بز را مصاح
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 