پاورپوینت کامل سعد وقّاص ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سعد وقّاص ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سعد وقّاص ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سعد وقّاص ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

سعد بن ابی‌وقاص

سعد ابی وقاص که نام اصلی او مالک است؛ پسر وهیب بن عبد مناف بن زهره بن کلاب بن مره است. کنیه وی ابو اسحاق است، و مادرش حمنه دختر سفیان بن امیه بن عبد شمس بن عبد مناف بن قصیّ است. ‌

[۱] محمد بن سعد بغدادی، الطبقات‌ الکبری، ترجمه، ج‌۶، ص۹۲.

فهرست مندرجات

۱ – مقدمه
۲ – زندگی‌نامه
۲.۱ – نظر علما اهل سنت
۳ – شرکت در جنگ‌ها با پیامبر
۴ – چهره سعد بعد از پیامبر
۵ – حسادت و بخل سعد
۶ – آگاهی به فضایل علی
۶.۱ – فضیلت اول
۶.۲ – فضیلت دوم
۶.۳ – فضیلت سوم
۶.۴ – نکات روایت
۷ – تقابل دو چهره خبیث
۸ – سعد در دوران پیامبر
۹ – سعد در دوران خلیفه اول
۱۰ – سعد در دوران خلیفه دوم
۱۰.۱ – معرفی شورای شش نفره
۱۰.۲ – دیدگاه خلیفه نسبت به خلافت سعد
۱۱ – اتمام حجت امام با اعضای شورا
۱۲ – بررسی کلمه لضغنه
۱۲.۱ – اقوال مختلف
۱۲.۱.۱ – نقد کلام ابی الحدید
۱۳ – توضیح استدلال ابن ابی‌الحدید و محقق تستری
۱۳.۱ – مراحل استدلال تستری
۱۳.۲ – نقد دلیل ابن ابی الحدید
۱۳.۳ – نقد دلایل محقق تستری
۱۳.۳.۱ – نقد اول
۱۳.۳.۲ – نقد دوم
۱۳.۳.۳ – نقد سوم
۱۳.۳.۴ – نقد چهارم تا ششم
۱۳.۴ – دلیل محقق تستری
۱۳.۵ – نقد دلیل پنجم
۱۴ – دفاع محتمل از نظریه محقق تستری
۱۵ – نقد دفاع
۱۶ – جمع بندی و نتیجه
۱۷ – دفاع سعد از عثمان و برخورد تند او با امام
۱۸ – اشاره
۱۹ – مواضع سعد در برابر امیرمؤمنان
۱۹.۱ – پس از قتل عثمان
۱۹.۲ – بیعت نکردن با امام
۱۹.۲.۱ – گزارش ابن عبدربّه
۱۹.۲.۲ – گزارش دِمْیَری
۱۹.۲.۳ – گزارش ابن خلدون
۲۰ – تاخیر سعد در بیعت با امام
۲۰.۱ – عدم همکاری سعد با امام در جنگ‌ها
۲۰.۲ – دعوت سعد به همکاری توسط معاویه
۲۱ – حضور سعد در حکمیت
۲۱.۱ – نکات موجود در روایات
۲۲ – شعار سعد
۲۳ – دلیل تاخیر در بیعت
۲۴ – علت کناره‌گیری سعد
۲۴.۱ – ذکر چند شاهد بر مدعی
۲۵ – بازتاب کناره‌گیری سعد
۲۵.۱ – در کلام پیامبر
۲۵.۲ – در کلام امام علی
۲۵.۳ – در کلام امام حسن
۲۶ – نقد دیدگاه مورخان متعصب
۲۷ – اظهار ندامت سعد
۲۸ – سخن پایانی
۲۹ – فهرست منابع
۳۰ – پانویس
۳۱ – منبع

۱ – مقدمه

سعدبن ابی وقاص (از تیره قرشی بنی زهره) از سابقین در اسلام در مکه و از اصحاب نامدار پیامبر اسلام به شمار می‌رود. او در عصر حکومت خلفاء از سرداران قادسیه و نهاوند و یکی از اعضای شورای شش نفره خلافت بود. درباره سعد و شخصیت و موضع‌گیری‌های او تاکنون پژوهش مستقلی صورت نگرفته مجمل و گذرا از سعد یاد شده است. بدین‌گونه چهره واقعی او در لابه‌لای کتب تاریخی پنهان مانده است. از این‌رو وقتی که با منابع تاریخی مراجعه می‌کنیم با نقاط تیره و تاریک بسیاری در زندگانی سعد روبه‌رو می‌شویم که موقعیت او را مخدوش می‌سازد، اما ناگفته مانده است.
مهم‌ترین نقطه ضعف سعد «حب ثروت و حب خلافت» بوده است. این حب خلافت به گونه‌ای بوده که وی را به رقابت شدید برای به دست گرفتن خلافت واداشت و در این زمینه بیشترین اصطکاک را با امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) داشته که مهم‌ترین آن در عدم بیعت و همکاری با امام و قرار گرفتن در صف مقدم «قاعدین» جلوه نمود.
در این نوشتار مواضع، انگیزه و روش‌های مقابله سعد با امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) با تکیه بر منابع مهم تاریخ مورد بررسی قرار می‌گیرد.
موضع گیری منفی سعد در برابر امیرمؤمنان (علیه‌السّلام)، به‌ویژه این را امر ثابت می‌کند. که برخلاف ادعای طرفداران نظریه «عدالت صحابه» که پژوهشگران این عرصه را متهم به سیاه‌نمایی و تصویر تیره روابط بین خلفا می‌کنند، روابط صحابه با هم، عموماً صمیمی نبوده و در میان آن‌ها کدورت‌ها و تیره‌گی‌هایی وجود داشته است، و این، حداقل و در خوش‌بینانه‌ترین گزینه ناشی از ناخالصی‌های برخی از آن‌ها مانند سعد بوده است.

۲ – زندگی‌نامه

در کتاب طبقات الکبری آمده است سعد بن ابی وقاص: از پیشگامان مسلمانان است که در هفده سالگی مسلمان شد.

[۲] محمد بن سعد بغدادی، طبقات الکبری، ج۳، ص۱۴۰، چاپ بیروت.

و از جمله کسانی است که در جنگ‌های بدر، احد، خندق، حدیبیه، خیبر و فتح مکه حضور داشت و در هنگام فتح مکه، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) یکی از سه پرچم مهاجران را در دست او قرار داده است.

[۳] محمد بن سعد بغدادی، الطبقات ‌الکبری، ترجمه، ج‌۳، ص۱۲۳.

و اهل سنت او را جزء ده تن از اعضای عشره مبشره می‌دانند.

[۴] عبدالرحمن بن محمد ابن خلدون، تاریخ‌ ابن‌ خلدون، ترجمه ‌مقدمه، ج‌۱، ص۴۰۳.

[۵] مطهر بن طاهر مقدسی، آفرینش‌ و تاریخ، ترجمه، ج‌۲، ص۶۵۲.

ولی سعد بن ابی وقاص از جمله افرادی بود که در دوران خلفات عثمانیه دنیاپرستی و مال‌اندوزی روی آورد؛ و این دنیا‌پرستی او باعث شد که با علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) در دوران خلافت‌ظاهری‌اش بیعت نکند.

[۶] عبدالله بن مسلم ابن‌قتیبه، الامامه و السیاسه، ترجمه، ص ۱۰۴.

از مشاهیر اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و گروه مهاجران، و از سرداران صدر اسلام و امرای عرب است که بعدا لغزید.
کنیه‌اش: ابواسحاق، و اجداد نخستین او از طایفه «بنی زهره» و قریش بوده و از همین رو، با مادر پیغمبر (حضرت آمنه) که از طایفه «بنی زهره» بود، خویشاوندی قبیله‌ای داشت. واقدی در کتاب طبقات ابن سعد، به چند واسطه از جابر بن عبدالله انصاری روایت می‌کند که پیامبر فرمود: «سعد بن ابی وقاص، دایی من است.»
یکی از پسرانش، عمر بن سعد، فرمانده سپاه ابن زیاد در جنگ با حسین بن علی (علیه‌السّلام) که به شهادت آن حضرت منجر شد و بزرگترین جنایت تاریخ بشر بود و عمر بن سعد به دست مختار ثقفی کشته شد.
فرزند دیگرش: محمد را حجاج بن یوسف ثقفی در جنگ «دیر جماجم» سال ۸۲ هـ. ق، کشت. سعد، جزو اولین افرادی بود که اسلام آورد. به گفته خودش قبل از اینکه خداوند نماز را واجب کند. پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) میان او و «سعد بن معاذ» و به نقلی، با «مصعب بن عمیر» پیمان برادری بست. سال هشتم هجرت، در زمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، در سریه «عبیده بن حارث» شرکت نمود و در مقابل کفار اولین تیر را به طرف دشمن پرتاب کرد. البته جنگی نشد و هر دو سپاه بازگشتند. خودش گوید: «من اولین مرد عرب هستم که در راه خدا و اسلام، به دشمن تیر‌ انداختم.»

۲.۱ – نظر علما اهل سنت

مسعودی می‌گوید: در روزگار خلافت عثمان هم خودش، و هم عده‌ای از صحابه‌ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به ثروت‌اندوزی املاک و اموال روی آورده بودند؛ چنانکه روزی که خود عثمان‌ مرد، بهای املاک او در وادی‌القری و حنین و دیگر نواحی به بیش از دویست هزار دینار می‌رسید و شتران و اسبان بسیاری از او بر جای ماند، و ثروت زید بن ثابت هم از شمش زر و سیم به مقداری بود که آنها را با تبر می‌شکستند؛ و این علاوه بر اموال و املاکی بود که بهای آنها بصد هزار دینار می‌رسید، و طلحه و زبیر، و نیز سعد بن ابی وقاص که قصری برای خود در عقیق بنا کرده بود که سقفهایی بلند داشت و فضای پهناوری بدان اختصاص داد و بر فراز دیوارهای آن کنگره‌ها بساخت.

[۷] عبدالرحمن بن محمد ابن خلدون، تاریخ‌ ابن‌ خلدون، ترجمه ‌مقدمه، ج‌۱، ص۳۹۲.

یعقوبی می‌نویسد: سعد بن ابی وقاص قصری هم در ده میلی مدینه بنا کرده بود که در اواخر عمرش در آنجا سکونت داشت.

[۸] احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ‌ یعقوبی، ترجمه، ج‌۲، ص۱۷۳.

واقدی هم در کتاب طبقات الکبری از قول فروه بن زبیر، و از عایشه‌ دختر سعد نقل می‌کند: روزی که سعد بن ابی وقاص درگذشت دویست و پنجاه هزار درهم از خود باقی گذاشت.

[۹] محمد بن سعد بغدادی، الطبقات‌ الکبری، ترجمه، ج‌۳، ص۱۲۹.

محمد بن سعد می‌گوید: سعد بن ابی وقاص در سال پنجاه و پنج هجری قمری درگذشت و مروان بن حکم که در آن هنگام فرماندار مدینه بود بر جنازه‌اش نمازگزارد و در مدینه دفن شد.

[۱۰] محمد بن سعد بغدادی، الطبقات‌ الکبری، ترجمه، ج‌۳، ص۱۲۷.

۳ – شرکت در جنگ‌ها با پیامبر

بعد از بازگشت به مدینه، پیامبر او را در سریه دیگری به همراه چند نفر (۸ تا ۲۰ نفر گفته شده) برای مقابله با کفار قریش به ناحیه «خرار» (خرار، منطقه‌ای نزدیک غدیر خم، به سمت مکه) فرستاد، اما آنها قبلا از آن منطقه عبور کرده بود و لذا سعد و همراهانش برگشتند.
در جنگ بدر، حضور داشت و وقتی از جنگ برگشت و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) غنایم بدر را میان اصحاب تقسیم می‌کردند (به طور مساوی)! او به اعتراض به آن حضرت گفت:
«شما سهم مرا که از اشراف «بنی زهره» هستم، یا آن افراد ضعیف و فقیر به یک‌ اندازه می‌دهید.» پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ناراحت شدند و فرمودند: «مگر نمی‌دانی که این پیروزی‌ها به برکت همین ضعفاست و من به خاطر عدالت و… مبعوث شده‌ام؟»
در جنگ احد، خندق، خیبر و دیگر جنگها شرکت کرد. هم چنین در فتح مکه، جزو سپاه مسلمین بود و بعضی از مورخین گفته‌اند که در آن، یکی از فرماندهان مهاجران و پرچم آنها به دستش بود! سال آخر حیات پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز، بعد از حجه‌الوداع آن حضرت، سپاهی را به فرماندهی «اسامه بن زید» تشکیل دادند و عده‌ای از مهاجرین و انصار و بعضی از بزرگان آنها از جمله ابوبکر، عمرو، «سعد بن ابی وقاص» جزء لشگر اسامه بن زید قرار دارند.

۴ – چهره سعد بعد از پیامبر

شهرت او بیشتر در زمان عمر بن خطاب است. زیرا فرمانده سپاه مسلمین در جنگ «قادسیه» (قادسیه، شهرکی کوچک به فاصله ۵۰ مایلی شهر کوفه بود) علیه ایرانیان بود و قادسیه را فتح کرد. و بعدا کوفه را بنا نمود و مرکز و مقر سپاه خود قرار داد. در این جنگ، با «اشعث بن قیس» همراه بود جالب اینکه، چون سعد، جراحتی در ران پایش داشت و نتوانست بر اسب سوار شود، لذا در میدان جنگ حاضر نشد و فقط از دور ناظر بر صحنه نبرد بود. سعد، هم چنین مدائن را تسخیر نمود و مجددا به کوفه برگشت.
سپس از طرف عمر، حاکم کوفه شد و در آنجا خانه‌های زیادی بنا کرد و ظاهرا قصری برای خودش ساخته، و دری بیرون آن گذاشته بود و از آنجا که عمر در زمان خلافتش، نظارت بر کارهای بعضی از عمالش می‌کرد، وقتی خبر قصر او را شنید، شخصی را به کوفه فرستاد تا آن درب را آتش زده و برگردد! (البته نسبت به عده‌ای از استانداران خود سخت‌گیری نمی‌کرد و حساسیت نداشت) و بار دیگر، اموال بعضی از فرمانداران و دنیاپرستان را مصادره کرد، سعد بن ابی وقاص، ۳ سال و‌ اندی، حاکم کوفه بود و بعد عمر او را عزل نمود. ولی یکی از اعضای شورای ۶ نفره‌ای بود که برای تعیین خلیفه، از جانب عمر انتخاب شده بودند که عبارت بودند از: طلحه و زبیر و عثمان و عبدالرحمان بن عوف و امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام). شیخ مفید می‌گوید: «او کسی نبود که شخصا خود را برابر علی بن ابیطالب (علیه‌السّلام) بداند، اما از زمانی که در «شورا» وارد شد، احساس کرد که می‌تواند خلافت هم داشته باشد.»

[۱۱] رسول جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت ص۱۲۳.

البته او در شورای عمر با حمایت از عثمان به نفع عبدالرحمان بن عوف که از خویشان و هم قبیله او بود، رای داد که همین امر، به روی کار آمدن عثمان، منتهی شد و چون در آن زمان، انحراف از سنت پیامبر بیشتر و فتنه‌ها آشکار می‌شد، او نیز عناد و ضلالتش بیشتر و با مسیر پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فاصله زیادی گرفت. او در زمان عثمان از هواداران او بود و عثمان هم پس از خلافتش، کمک‌هایی به او کرد، از جمله اینکه قریه‌ای به نام «هرمز» را به او بخشید و مدتی او را حاکم کوفه کرد. سعد در همان زمان از بیت‌المال مسلمین، مقداری قرض گرفت و در برگرداندن آن، تعلل می‌کرد و چون «عبدالله بن مسعود» خزانه‌دار بود با او شدیدا برخورد کرد. و عثمان بعدا او را عزل نمود. اگرچه در ماجرای قتل عثمان، دخالتی نداشته ولی گفته شده که او خود را آماده کرده بود که به حمایت او برخیزد اما این کار را نکرد و بعدا خودش اشاره دارد به اینکه در قتل او بی‌طرف بوده است.

۵ – حسادت و بخل سعد

زمانی که علی (علیه‌السّلام) به حکومت رسید، او با آن حضرت بیعت ننمود و وقتی از او خواسته شد که با امام (علیه‌السّلام) بیعت کند، گفت: «بیعت نمی‌کنم تا همه مردم بیعت نمایند.» و امام (علیه‌السّلام) فرمود: «بگذارید او برود.» و آن حضرت به بیعت اجباری و تحمیلی، معتقد نبود، بلکه مردم را آزاد می‌گذاشت. و مردم به طور گسترده و با رغبت و داوطلبانه، بیعت کردند. گرچه آنان را در عدم بیعت و تعلل از آن نکوهش بسیار نمود. هم چنین وی در هیچ جنگی، امام (علیه‌السّلام) را یاری ننمود نه در (جمل و نه در صفین و نه در نهروان) و در شمار «قاعدین» همراه با «عبدالله بن عمرو محمد بن مسلمه»، علاقه‌ای به امام نداشتند و حاضر نبودند سخن آن حضرت را بشنوند و از همین رو زمینه پیروزی برای «معاویه» فراهم شد. او در باطن، از دشمنان آن حضرت بود و به مقامات معنوی و افتخارات بارز او حسادت می‌ورزید و بر این امتناع دلایل گوناگونی ارائه می‌کرد، گاهی خودش را بیشتر از امام (علیه‌السّلام) به خلافت سزاوار می‌دید، گاهی نیز، سوابق خویش در جهاد را عنوان می‌نمود و نامشخص بودن جبهه حق از باطل را، دلیل موجهی بر این امر می‌دانست و به تمثیل می‌گفت: «شمشیری به من دهید تا مؤمن را از کافر بازشناسید.»
اما شیخ مفید (رحمهالله‌علیه)، سبب اصلی خودداری او از یاری امیرالمومنین (علیه‌السّلام) را حسادت می‌داند و می‌نویسد: «این مسئله از روزی که عمر بن خطاب، او را برای شورای ۶ نفره خلافت، انتخاب کرد، سرچشمه می‌گیرد او واقعا پنداشت که شایستگی مقام رهبری و حکومت را داراست. و همین خیال، دنیا و آخرتش را خراب نمود و او به آنچه که امید بسته بود، نرسید و با دست خالی از دنیا رفت.»
دکتر علی شریعتی، این تحلیل را بر موضوع عدم شرکت او دارد که: «با اینکه خودش فرمانده بزرگی در تاریخ و فاتح ایران بوده، ولی در برابر عظمت و شکوه حضرت علی (علیه‌السّلام) همواره احساس حقارت می‌کرد.»
یکبار سعد به امام علی (علیه‌السّلام) گفته بود: «ای پسر ابوطالب تو به خلافت حریصی.»
و امام فرموده بود که «به خدا سوگند شما حریص مندتر هستید و حال آنکه از آن دورترید.»

۶ – آگاهی به فضایل علی

البته سعد به فضایل علی (علیه‌السّلام) کاملا آگاه و جامعیت آن حضرت را به خوبی می‌دانست و این مطلب، در حرفها و برخوردهایی از او به خوبی روشن است. از جمله:
۱- چون با آن حضرت بیعت نکرده بود، وقتی که شنید «ذوالثدیه سرکرده خوارج» در نهروان به دست آن حضرت کشته شده، پشیمان شده و گفت: «اگر این‌را می‌دانستم، از علی (علیه‌السّلام) جدا نمی‌شدم زیرا از پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شنیده بودم که قاتل «ذوالثدیه»، بر حق است.» (قاموس الرجال)
۲- ملاقاتی جالب و روشنگر: یکبار ملاقاتی با معاویه در موسم حج داشت و معاویه به امام علی (علیه‌السّلام) ناسزا گفت سعد برآشفت و گفت: «به خدا اگر یکی از صفات علی (علیه‌السّلام) را داشتم، بهتر بود برایم تا همه ملک جهان را می‌داشتم.»
۳- و بار دیگر در برخورد با معاویه، زمانی که با اعتراض گفت که «چرا به علی ناسزا نمی‌گویی؟» پاسخ داد: «ای معاویه من سه فضیلت درباره علی سراغ دارم که هر کدام یک از آنها اگر برای من بود قسم به خدا از تمام نقاطی که آفتاب بر آنها طلوع می‌کند برای من بهتر بود.»

۶.۱ – فضیلت اول

معاویه گفت: «آن سه فضیلت چیست؟»
سعد گفت: «تزویج فاطمه دختر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): پیغمبر فاطمه بهترین دختران و سر خود را به علی تزویج کرد و از او صاحب اولادهایی مانند حسن و حسین شد که اولاد پیغمبرند، این فضیلت مال علی است. و علی به واسطه این ازدواج جزء اهل بیت رسول خدا شد و آیات قرآن که درباره اهل بیت نازل شده علی را شامل می‌شود.

۶.۲ – فضیلت دوم

دوم اینکه: در جنگ خیبر که پیغمبر علم را به دست ابوبکر داد او رفت و شکست خورد و برگشت روز دیگر رسول خدا علم را به دست عمر داد او هم رفت و شکست خورد و برگشت رسول خدا فرمود: فردا علم را به دست مردی می‌دهم که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند پی‌در‌پی حمله کننده است و هرگز فرار نمی‌کند و خدا به دست او خیبر را فتح می‌کند، و همه ما منتظر بودیم ولی پیامبر پرچم را به دست علی داد علی هم رفت و خیبر را فتح کرد. این فضیلتی است که برای علی است.

۶.۳ – فضیلت سوم

فضیلت سوم اینکه رسول خدا درباره او فرمود: “انت منی بمنزله هرون من موسی الا انه لا نبی بعدی؛ نسبت تو با من همانند نسبت‌ هارون با حضرت موسی است مگر اینکه پس از من دیگر پیامبری وجود ندارد.»
معاویه گفت: «تو خودت این حرفها از پیغمبر را شنیده‌ای؟»
سعد گفت «بله.» و اوقاتش تلخ شد خواست برخیزد برود، معاویه گفت «بنشین تا جوابت را بشنوی! به خدا قسم من هیچگاه تو را ملعون‌تر و ناشایسته‌تر از این زمان ندیدم، تو که خود این حرفها را از پیغمبر درباره علی شنیدی چرا علی را یاری نکردی؟»
سعد گفت: «من دیدم وضع تاریک است باد سیاهی وزیده (یعنی جنگ جمل و صفین و نهروان که واقع شد) دیدم آشوبی برپا شد و (و حق و باطل معلوم نیست) به شترم گفتم «اخ اخ» یعنی شترم را خواباندم تا این گرد و غبار فرو افتد به راه بیافتم.»
معاویه گفت «در قرآن «اخ» نیست قرآن می‌گوید: اگر دیدید دو طایفه از مومنین با هم جنگ می‌کنند شبی بروید بین آنها صلح برقرار کنید اگر یک دسته حاضر به صلح نشدند و به جنگ و ستم ادامه دادند با آنها جنگ کنید تا به امر خدا گردن نهند.

[۱۲] حجرات/سوره۴۹، آیه۹.

اینک‌ ای سعد بگو ببینم تو در این حوادث و وقایع با که بودی همراه با گروه ستمگر علیه گروه عادل بودی یا همراه با گروه عادل علیه گروه ستمگر؟»
سعد نتوانست پاسخ گوید به او گفت «به خدا من بر مقام تو و خلافت از تو شایسته‌ترم! »
معاویه به او گفت: «قوم و خوبشان تو را به ریاست قبول ندارند حالا ادعای مقام خلافت را داری.»
با همه این احوال، خودش می‌دانست که بخل نفسش، نمی‌گذارد که با علی بوده و حاضر به تبعیت او شود.
روزی علی بن ابیطالب (علیه‌السّلام)، به خطبه خواندن مشغول بود و فرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی؛ از من هرچه می‌خواهید بپرسید، قبل از اینکه دیگر مرا نیابید. به خدا قسم هر مطلبی که برایتان، سوالی باشد، از گذشته و آینده، پاسخ خواهم داد.» سعد بن ابی وقاص بلند شد و گفت: «آیا می‌دانی که در سر و ریش من، چند مو هست؟» حضرت فرمود: «از من سوالی کردی که به خدا قسم، پیامبر مرا از این سوال تو خبر داده، بدان که هر مویی از سر و ریش تو، شیطانی به پای آن نشسته و در خانه تو بزغاله‌ای است که فرزندم حسین (علیه‌السّلام) را خواهد کشت.» (عمر بن سعد آن روز کودکی نوپا بود).

[۱۳] محمد بن علی صدوق، الامالی، مجلس ۲۸، ص۱۹۶.

[۱۴] محمد بن علی صدوق، کامل الزیارات، ص۷۴.

[۱۵] شیخ علی نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۴، ص۲۴.

[۱۶] فضل بن حسن طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۳۸۸.

[۱۷] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۱، ص۳۲۷-۳۲۸.

[۱۸] محمد بن نعمان مفید، الارشاد، ج۱، ص۳۳۰.

[۱۹] محمدجواد محمودی، ترتیب الامالی، ج۴، ص۵۹۵.

( البته در سه منبع اخیر به جای نام سعد «فقام الله رجل» می‌باشد، گویا امام صادق بنا به ملاحظاتی در این دو روایت، نام سعد را ذکر نکرده‌اند.)
علامه مجلسی درباره سند این حدیث می‌فرماید: این روایت به سند معتبر از اصبغ بن نباته نقل شده است.

[۲۰] محمدباقر مجلسی، جلاء العیون، ص۵۶۱ و ۵۶۰.

۶.۴ – نکات روایت

نکته قابل توجه اینکه برادرزاده سعد، «هاشم بن عتبه» که به «بنی‌هاشم المرقال» معروف، و یک چشم خود را از دست داده بود، پرچمدار سپاه امام علی (علیه‌السّلام) در جنگ صفین و از فداکارترین یاران آن حضرت بود و در صفین شهید شد.
دو نکته درباره این حدیث باید روشن شود:
۱ ممکن است گفته شود این گفتار در زمان خلافت حضرت امام علی (علیه‌السّلام) است، زیرا سعد، امام را با لفظ امیرالمؤمنین خطاب کرد، اما به قرینه ذیل روایت، این سخن صحیح نیست، چرا که طبق روایت، عمر بن سعد در آن هنگام کوچک بوده و چهار دست و پا حرکت می‌کرده در حالی که عُمَر بن سعد در زمان خلافت امام علی (علیه‌السّلام) به‌اندازه‌ای بزرگ شده بود که اخبار حَکَمیت و صفین و… را برای پدرش سعد آورده و او را تحریک به تصرّف خلافت می‌نمود(بیشتر مورخان می‌گویند این سخن در زمان حکومت امام علی بوده، و مراد امام، عمر بن سعد نیست، اما برخی دیگر در اصل این که سائل سعد بن ابی وقاص بوده تشکیک کرده و سنان بن انس نخعی را به عنوان سائل مطرح کرده‌اند.

[۲۱] محمدجواد محمودی، ترتیب الامالی، ج۵، ص۱۷۳.

دلیل آن‌ها این است که در دوران خلافت امام علی سعد از جامعه کناره‌گیری کرده و بیرون از کوفه می‌زیست و اصلا به کوفه نمی‌آمد تا چه رسد به این که در خطبه امام شرکت کند، ولی با توجه به بیانات گذشته، نادرستی این سخن آشکار می‌شود چرا ک اولا: کناره‌گیری سعد از جامعه، مستلزم نیامدن وی به کوفه و شرکت نکردن در خطبه امام نیست (با توجه به این که حدیث اصبغ معتبر می‌باشد) بلکه کناره‌گیری وی در بیعت نکردن و عدم شرکت در جنگ‌ها بود.
ثانیاً: شخصی به نام «سعد» که در‌اندیشه خلافت بوده و امام را مانع اصلی راه می‌دانست، به دنبال فرصت بود تا به گمان خویش شخصیت امام را ترور کرده و شان امام را زیر سؤال ببرد، پس با این وصف، چنین کاری از سعد بعید به نظر نمی‌رسد. . ) پس نمی‌توان گفت این حدیث در دوران خلافت امام صادر شده است.
گویا لفظ امیرالمؤمنین از خود راوی (اصبغ) می‌باشد، اما این که این رخداد در دوران خلیفه دوم یا سوم بوده، قراین به دست آمده نشان می‌دهد که در دوران خلیفه سوم و بعد از برکناری سعد از حکمرانی کوفه است، زیرا عمر بن سعد در روز وفات خلیفه دوم به دنیا آمد.

[۲۲] ابن حجر عسقلانی، تقریب التهذیب، ج۲، ص۵۶.

[۲۳] ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج۳، ص۱۷۳.

[۲۴] محمدتقی تستری، قاموس الرجال، ج۸، ص۲۰۱.

۲ در پرسش سعد دو احتمال وجود دارد: نخست این که استفهام سعد از امام، حقیقی است، دوم این که پرسش سعد از امام، صوری و به انگیزه تمسخر است.
با توجه به روحیات و مواضع سعد نسبت به امام، احتمال دوم، صحیح به نظر می‌رسد، زیرا وی از امام کینه به دل داشته، به آن حضرت حسادت میورزید و همواره منتظر فرصتی بود که این حسادت را ابراز کند. گواه براین مدعا این است که اگر واقعاً پرسش سعد حقیقی بود، امام این چنین به وی پاسخ نمی‌داد، زیرا شان امام این نیست که این گونه و به شدّت پاسخ کسی را بدهد، پس، از پاسخ امام معلوم می‌شود که پرسش سعد، حقیقی نبوده، بلکه مجازی و به انگیزه تمسخر و استهزا بوده است.

۷ – تقابل دو چهره خبیث

چون سعد تنها کسی بود از شورای ۶ نفره عمر بن خطاب، تا آن زمان زنده بود، لذا معاویه تصمیم گرفت، از همین راه وارد شده و او را فریب دهد. بعد از جنگ جمل، نامه‌ای به «سعد» نوشت بدین مضمون! «سزاوارترین مردم برای یاری و دادخواهی عثمان از میان قریش کسانی هستند که در شورا بوده‌اند زیرا آنان حقش را ثابت کردند و او را بر دیگران برگزیدند، طلحه و زبیر که شریک تو در شورا و همتای تو در اسلام بودند به دادخواهی او برخاستند و‌ ام‌المومنین نیز برای همین دادخواهی از خانه بیرون شتافت پس آنچه را همگان پسندیده‌اند ناپسند مشمار و آنچه را آنان پذیرفته‌اند مردود مدار، ما کار خلافت را به اختیار شورای مسلمانان وا می‌گذاریم.»

[۲۵] احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۸۷.

سعد در پاسخ چنین نوشت: «اما بعد، عمر از قریش جزء کسانی که خلافت را سزاوار بودند در شورا وارد نکرد و هیچ یک از ما از دیگری شایسته‌تر به احراز آن نبود مگر به اتفاق نظر خود ما بر او، با این تفاوت که آنچه ما داشتیم در علی نیز بود ولی آنچه او داشت در ما نبود و این کاری بود که ما نه آغازش را خوش داشتیم و نه پایانش را، اما طلحه و زبیر اگر در خانه‌های خود می‌ماندند برایشان بهتر بود خداوند‌ ام‌المؤمنین را نیز بر آنچه کرده ببخشاید.»

[۲۶] احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۴، ص۸۸.

بعد از نبرد صفین و قضیه حکمیت به سران قاعدین از جمله سعد بن ابی وقاص نامه نوشت و خواست تا او همراه «ابوموسی اشعری» و «عمرو عاص»، به «دومه الجندل» برود، چون جنگ آنجا تمام شده بود. سعد رفت و در جوابش گفت: «من در امر خلافت، شایسته‌تر از دیگرانم، زیرا در قتل عثمان شرکت نکردم و در امور بعدی که فتنه بود، حاضر نشدم.»
سعد با بیعت نکردن با امیرالمؤمنین و یاری نکردن او، بستر حکومت و خلافت معاویه را آماده کرد با اینکه خود از ابوبکر و عمر احادیثی در مدح امیرالمؤمنین روایت کرده است او نمی‌دانست که این اول ماجرای با «معاویه» است ولی آخرش نافرجام خواهد بود.
زیرا معاویه چون خواست پسرش «یزید» را بعد از خود ولیعهد کند، سعد را که تنها عضو باقی مانده از شورای عمر بود، مسموم نمود (سال ۵۵ هجری قمری) به نقلی، او در اواخر عمر نابینا شد و در منطقه‌ای به نام (عقیق) نزدیک شهر مدینه، در سن هفتاد و چند سالگی مرد و جنازه‌اش را در مدینه دفن کردند و مروان حکم، فرماندار مدینه بر او نماز خواند.

۸ – سعد در دوران پیامبر

دودمان سعد از طرف پدر به کلاب بن مرّه، جدّ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، و از طرف مادر به بنی امیه منتهی می‌شود.

[۲۷] علی بن حسن دمشقی ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۲۰، ص۲۸۶.

[۲۸] ابن حجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج۷، ص۱۰۵.

[۲۹] محمود بن أحمد عینی، عمده القادری فی شرح صحیح البخاری، ج۱۶، ص۲۲۸.

زمانی که سعد به اسلام گروید، هفده سال داشت و توسط ابوبکر اسلام آورد.

[۳۰] محمد بن سعد بغدادی، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۳۹.

[۳۱] ابن جریر طبری، ابن جریر، تاریخ الامم و الملوک، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق، ج۱، ص۵۴۱.

[۳۲] شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۹۶.

شغل سعد در دوران پیامبر تیزکردن نیزه بود.

[۳۳] محمد بن موسی دمیری، حیاه الحیوان الکبری، چاپ اول: تهران، انتشارات ناصرخسرو، ج۱، ص۲۷۵.

طبق بعضی گزارش‌ها سعد در نبرد خیبر، نگهبان و محافظ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود.

[۳۴] ابی بکر بن عبدالله دواداری، کنزالدُرر و جامع الغُرر، ج۳، ص۱۴۴.

بعد از نبرد خیبر، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: چه کسی پرچم را به دست می‌گیرد و حقش را می‌ستاند (پیامبر می‌خواستند کسی را به اطراف فدک بفرستند) در این میان، زبیر و سعد بن ابی وقاص اعلام آمادگی کردند، ولی پیامبر قبول نکرد، آن‌گاه خطاب به علی (علیه‌السّلام) فرمود: «ای علی! پرچم را بگیر و حق را باز پس گیر…»

[۳۵] محمد عبد الملک ابن هشام، السیره النبویه، چاپ اول: بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج۳، ص۳۴۹-۳۵۰.

[۳۶] ابن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، چاپ اول:بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق، ج۳، ص۱۲- ۱۳.

[۳۷] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۱، ص۲۲.

[۳۸] فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری، باعلام الهدی، ج۱، ص۲۰۹.

سعد یکی از کسانی است که شاهد جریان غدیر بوده و حدیث «من کنت مولاه، فعلی مولاه» را روایت کرده است.

[۳۹] سلیم بن قیس هلالی، تحقیق محمد باقر انصاری، چاپ دوم: قم، نشر الهادی، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۸۳۶.

[۴۰] احمد بن واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۵۰۲.

امام علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید: پیامبر هشتاد نفر از اصحاب خویش را که چهل تن آن‌ها عرب و چهل تن دیگر عجم بودند، جمع کرد و با آن‌ها اتمام حجت کرد که من جانشین و امام بعد از پیامبر بر هر مؤمنی می‌باشم و در آخر به آنان فرمود: از وی اطاعت کنید…. در آن جمع، ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، زبیر، سعد و عبدالرحمن و… نیز حضور داشتند.

[۴۱] احمد بن واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۶۹۲-۶۹۳.

مصعب بن سعد از پدرش سعد نقل می‌کند که «روزی با دو نفر از مهاجران در مسجد پیامبر نشسته بودیم، صحبت از علی شد و از آن بدگویی کردیم…، در همین حال، پیامبر با حالت خشم به طرف ما آمد، با خود گفتم: از خشم پیامبر به خدا پناه می‌برم، پیامبر فرمود: «شما را با من چه؟ هر کس علی را بیازارد مرا آزرده است» و این جمله را سه مرتبه تکرار نمود.

[۴۲] أبو بکر ابن ابی شیبه، المصنف، ج۷، ص۵۰۴.

[۴۳] ابن حجر عسقلانی، المطالب العالیه، ج۴، ص۶۳، ج۳۹۶۶.

[۴۴] ابن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه، چاپ پنجم:بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۹ق، ج۷، ص۳۸۳.

[۴۵] ابن حجر هیثمی، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۲۹.

[۴۶] علی بن حسام متقی هندی، کنز العمال، ج۱۱، ص۶۰۱.

[۴۷] ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ج۲، ص۳۶۰.

[۴۸] سلیمان بن ابراهیم قندروزی، ینابیع الموده، ج۲، ص۲۳۳.

[۴۹] محمد بن علی بن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۳.

۹ – سعد در دوران خلیفه اول

سعد از جمله کسانی بود که در سقیفه بنی ساعده با ابوبکر بیعت کرد. ابن قتیبه در این‌باره می‌نویسد: «بعد از وفات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مردم دور ابوبکر جمع شدند و بیشتر مسلمانان در آن روز با ابوبکر بیعت کردند، شخصیت‌های بنی‌هاشم در خانه علی جمع شده بودند، زبیر هم با آنان بود و خود را مردی از بنی‌هاشم می‌دانست… بنی‌امیه دور عثمان را گرفتند، بنی زهره دور سعد و عبدالرحمن جمع شده و همگی در مسجد گرد آمده بودند. عمر به سراغ آنان رفت و پرسید: چه شده است که شما دور هم جمع شده‌اید؟! برخیزید و با ابوبکر بیعت کنید، زیرا مردم و انصار با او بیعت کردند، عثمان و کسانی از بنی امیه که با او بودند و سعد و عبدالرحمن و کسانی از بنی زهره که با آن دو بودند برخاستند و با ابوبکر بیعت نمودند.

[۵۰] ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۲۸.

[۵۱] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۳۶۶.

در برخی از منابع آمده است که در دوران کوتاه خلافت ابوبکر، سعد از ملازمان وی بوده،

[۵۲] محمدحسین محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۹، ص۲۶۷.

اما فقط یک مورد درباره سعد نقل شده و آن هم مربوط به اواخر عُمْر ابوبکر است که گفت‌وگویی میان عده‌ای، از جمله سعد با ابوبکر صورت گرفته است.
شیخ مفید (رحمهالله) می‌نویسد: وقتی که قرار شد ابوبکر، عمر را خلیفه بعد از خود بگمارد بعضی از صحابه به عنوان اعتراض نزد ابوبکر آمدند که در میان آن‌ها سعد و طلحه و زبیر نیز بودند. آن‌ها به ابوبکر گفتند: ‌ای ابوبکر! روز قیامت چه جوابی نزد خدا داری اگر این شخص خشن و تند‌خو (عمر) را بر ما مسلّط کنی؟ اکنون که او رعیت و زیر دست توست ما توان او را نداریم، چگونه این مقام را به وی می‌سپاری؟ ‌ای ابوبکر! مواظب اسلام و مسلمانان باش و او را بر مردم مسلّط نکن…. ابوبکر نیز که آن‌ها را می‌شناخت در پاسخ چنین گفت: بنشینید. آن‌ها نشستند. سپس ابوبکر به دلیل ضعف جسمی که داشت با اشاره به سینه‌های آنان گفت: مرا از خداوند می‌ترسانید (نه، سوگند به خدا) هرکدام از شما چشم طمع به خلافت دوخته‌اید.

[۵۳] محمد بن محمد بن نعمان مفید، الجمل، ص۱۲۰.

از این گفت‌وگوها نتایج زیر به دست می‌آید:
۱ سعد، طلحه، زبیر و… برای رسیدن به اهداف خود، از کلمات حق استفاده می‌کردند، در حالی که اراده جدّی آن‌ها همان سخنان ابوبکر بود؛ یعنی طمع در خلافت.
۲ سقیفه، زمینه‌ای را فراهم کرده بود که بزرگان مهاجران نیز به این فکر بیفتند که بعد از ابوبکر به خلافت برسند، لذا نزد ابوبکر آمدند و می‌خواستند نظرش را عوض کنند و خود را خلیفه بعد از ابوبکر قرار دهند.

۱۰ – سعد در دوران خلیفه دوم

پس از بیعت سعد با خلیفه دوم، سعد در این برهه نقش حساسی را برای دو طرف، یعنی امام و خلیفه دوم ایفا کرد که در نهایت به ضرر امام تمام شد.
خلیفه دوم برای تعیین خلیفه بعد از خود استراتژی جدیدی را اتخاذ کرد و با ایجاد شورای شش نفره و انتخاب خلیفه بعدی توسط این شورا، مسیر تعیین خلافت را تغییر داد. در این شورا امام علی (علیه‌السّلام)، عثمان بن عفان، زبیر بن عوام، طلحه بن عبیدالله، عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص حضور داشتند. قبل از هر چیز لازم است نَسَب و دودمان اعضای شورا مشخص شود که این امر ما را در تحلیل صحیح از انگیزه گزینش این افراد و نتیجه شورا کمک می‌کند.

۱۰.۱ – معرفی شورای شش نفره

۱ امام علی (علیه‌السّلام): از بنی‌هاشم بود (علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن‌هاشم بن عبد مناف)

[۵۴] ابن عبدربه‌ اندلسی، العقد الفرید، ج۵، ص۶۰.

۲ عثمان بن عفان: از بنی امیه بود (عثمان بن عفان ابن ابی العاص بن امیه بن عبد شمس بن عبد مناف)

[۵۵] ابن عبدربه‌ اندلسی، العقد الفرید، ج۳، ص۲۷۰.

۳ عبدالرحمن بن عوف: از بنی زهره بود (عبدالرحمن بن عوف بن عبدالحارث بن زهره بن کلاب)

[۵۶] علی بن حسن دمشقی ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۵، ص۲۴۳.

۴ سعد بن ابی وقاص نیز از طرف پدر از بنی زهره، و از طرف مادری، اموی بود

[۵۷] علی بن حسن دمشقی ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۰، ص۲۴۹.

(سعد بن ابی وقاص مالک بن وُهَیب بن عبد مناف بن زهره بن کلاب بن مُرّه)
۵ طلحه بن عبیدالله: از بنی تیم بود (طلحه بن عبیدالله بن عثمان بن عمرو بن کعب بن سعد بن تَیم بن مَرّه)

[۵۸] ابن حجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج۷، ص۸۲.

۶ زبیر بن عوام: از بنی اسد بود (زبیر بن عوام بن خُویلد بن اسد بن عبد العُزّی بن قصی بن کلاب).

[۵۹] ابن حجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج۱۱، ص۲۹۰.

با توجه به رقابت دیرینه بین تیره‌های قریش در این شورا، تنها کسی که ممکن بود به علی (علیه‌السّلام) رای بدهد، زبیر بود که مادرش، صفیه، دختر عبدالمطلب بود، در حالی‌که سعد و عبدالرحمن از یک تیره بودند و احتمال هم رایی آن دو، زیاد بود.

۱۰.۲ – دیدگاه خلیفه نسبت به خلافت سعد

خلیفه دوم زمانی که برای خلافت بعد از خویش نظر ابن عباس را می‌پرسد، ابن عباس (بعد از این که چند نفر را نام می‌برد و خلیفه برای هر کدام، عیبی می‌گیرد)، سعد را پیشنهاد می‌کند، ولی خلیفه پاسخ می‌دهد که او جنگ‌جو و شمشیر زن است.

[۶۰] ابن شبّه نمیری، تاریخ المدینه المنوره، ج۳، ص۸۸۳ – ۸۸۱.

[۶۱] فضل بن حسن طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۲۰.

در جای دیگر می‌گوید: سعد، مؤمنی ضعیف است،

[۶۲] احمد بن واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷۴.

هم چنین نقل شده که می‌گوید: سعد بد دل است.

[۶۳] ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۴۱.

[۶۴] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۸۵.

[۶۵] محقق اردبیلی، حدیقه الشیعه، ج۱، ص۳۸۰.

این جمله‌های حاکی از این است که سعد از نظر خلیفه، لیاقت خلافت را ندارد، با این حال، وقتی خلیفه دوم شش نفر اعضای شورا را معرفی می‌کند درباره آنان می‌گوید: «لایق خلافت نیست، مگر علی و عثمان و زبیر و طلحه و عبدالرحمن بن عوف و سعد».

[۶۶] کمال الدین میبدی یزدی، شرح دیوان منسوب به امام علی، ص۱۹۰.

[۶۷] سعد الدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۸۸.

از این دو گفتار متعارض، مشخص می‌شود خلیفه دوم هدف دیگری را از شورا دنبال می‌کند و همان‌گونه که خواهد آمد، هدف از این شورا خلافت عثمان است، امّا با ظاهر‌سازی و عوام فریبی، اعضای شورا را لایق خلافت می‌شمارد، ولی پنهانی به ابن عباس می‌گوید: سعد لیاقت خلافت را ندارد، هم چنین در مورد دیگر اعضای شورا (در روایتی آمده است: روزی عمر بن خطاب بر مجلسی وارد شد که در آن مجلس امام علی، عثمان، عبدالرحمن، طلحه و زبیر نشسته بودند. عمر رو به آن‌ها کرد و گفت: درباره امارت و خلافت بعد از من صحبت می‌کردید؟ زبیر جواب داد: بله، تمامی ما درباره اهلیت خود برای خلافت سخن می‌گفتیم، آیا این چیزی است که تو منکر آن شوی؟ عمر در پاسخ گفت: آیا می‌خواهید نظر خود را در مورد شما بگویم؟ همه آن‌ها ساکت شدند، عمر دوباره سؤال خود را تکرار کرد، زبیر در جواب گفت: تو سخن خود را ادامه بده اگر چه ما ساکت باشیم. عمر گفت: «اما انت یا زبیر مؤمن الرضا کافر الغضب، تکون یوماً شیطاناً و یوماً انساناً، افرایت الیوم الذی تکون فیه شیطاناً من یکون الخلیفه یومئذِ؟ و اما انت یا طلحه، فوالله لقد توفّی رسول الله و انّه علیک لعاتب و اما انت یا علی، فانک صاحب بطاله و مزاح. و اما انت یا عبدالرحمن فوالله انک لما جاء بک من خیر اهل، و ان منکم لرجلا لو قسّم ایمانه بین جند من الاجناد لوسعهم و هو عثمان»).

[۶۸] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۳۱، ص۳۵۹-۳۶۰.

[۶۹] ابن شبّه نمیری، تاریخ المدینه، ج۳، ص۹۲۴.

به هر حال، بنا به گزارش ابن شبه، عمر در مورد انتخاب خلیفه بعد از خویش این‌گونه به سعد وصیت می‌کند: «وقتی که از دنیا رفتم تا سه روز صبر کنید و نباید این صبر به روز چهارم برسد مگر این که از میان شش نفر، خلیفه‌ای انتخاب کرده باشید، در این سه روز، صُهَیْب نماز را اقامه می‌کند، عبدالله بن عمر نیز حق دخالت در شورا را ندارد… سعد گفت: فرمان تو را اجرا می‌کنم… خلیفه گفت: گمان نمی‌کنم غیر از این دو نفر (علی و عثمان) کس دیگر خلیفه شود».

[۷۰] ابن شبّه نمیری، تاریخ المدینه، ج۳، ص۹۲۴-۹۲۵.

[۷۱] عزالدین ابن‌ اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۶۶ – ۶۷.

(البته در نقل‌های دیگر محمد بن مسلمه، مجری وصیت خلیفه معرفی شده است.)

۱۱ – اتمام حجت امام با اعضای شورا

این اتمام حجت به دو صورت انجام شد: اتمام حجت عمومی، یعنی خطاب امام به عموم اهل شورا، و اتمام حجت خصوصی، یعنی خطاب امام فقط به سعد.
اتمام حجت عمومی: سُلَیم بن قیس هلالی می‌گوید: در روز شورا امام علی (علیه‌السّلام) رو به طلحه کرد و فرمود: «ای طلحه! از خدا بترس و تقوا پیشه کن. هم چنین تو‌ ای سعد، ‌ای زبیر، ‌ای پسر عوف، از خدا بترسید و خشنودی او را بخواهید و در راه خدا از هیچ چیزی باک و هراسی نداشته باشید».

[۷۲] سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس هلالی، تحقیق محمد باقر انصاری، چاپ دوم:قم، نشر الهادی، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۲۱۲.

[۷۳] فضل بن حسن طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۵۴.

[۷۴] فضل بن حسن طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۳۳۶.

[۷۵] فضل بن حسن طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۳۵.

هم چنین نقل شده است که امام در شورا به فضایل خویش احتجاج نمودند. ابوذر می‌گوید: «حضرت علی (علیه‌السّلام) بر اهل شورا به واقعه بسته شدن همه درها مگر در منزل او به مسجد پیامبر، برای برتری خویش احتجاج فرمودند».

[۷۶] سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع الموده، ج۱، ص۲۵۹.

در نقل دیگر آمده است: آن حضرت خطاب به طلحه و عبدالرحمن و سعد، به حدیث ثقلین احتجاج نموده و از آن‌ها اقرار گرفت که این حدیث را از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شنیده‌ایم (گویا طلحه نیز قصد رای به عثمان را داشت، لذا امام وی را نیز مورد خطاب قرار داده است.)

[۷۷] سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع الموده، ج۱، ص۱۱۳.

[۷۸] محمد بن حسن طوسی، الامالی، مجلس ۴، ص۵۴۵.

[۷۹] محمدجواد محمودی، ترتیب الامالی، ج۲، ص۲۸۴.

[۸۰] محمدجواد محمودی، ترتیب الامالی، ج۳، ص۴۲۲.

[۸۱] محمدجواد محمودی، ترتیب الامالی، ج۳، ص۴۳۴.

[۸۲] محمدجواد محمودی، ترتیب الامالی، ج۳، ص۴۳۸.

اتمام حجت خصوصی با سعد: امام علی (علیه‌السّلام) بعد از اتمام حجت عمومی در مرتبه دوم به صورت خصوصی با سعد اتمام حجت می‌کند. ابن شبّه می‌نویسد: وقتی حضرت علی (علیه‌السّلام) سعد را ملاقات کرد این آیه را برای سعد قرائت فرمود:
اتقوا الله الذی تساءلون به و الارحام انّ الله کان علیکم رقیباً»

[۸۳] نسا/سوره۴، آیه۱.

از تو می‌خواهم به دلیل نزدیکی و فامیل بودن این دو فرزندم (امام حسن و امام حسین) به رسول الله و نیز نزدیک و فامیل بودن حمزه عمویم به تو، همراه عبدالرحمن به نفع عثمان و بر علیه من نباشی.

[۸۴] ابن شبّه نمیری، تاریخ المدینه، ج۳، ص۹۲۸.

[۸۵] ابن عبدربّه‌ اندلسی، العقد الفرید، ج۴، ص۲۷۸.

[۸۶] ابن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، چاپ اول:بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق، ج۴، ص۲۳۱.

[۸۷] احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۰ .

[۸۸] محمدباقر محمودی، نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه، ج۱، ص۱۲۶.

از دیدگاه امیرمؤمنان و خلیفه دوم، سعد در شورا نقش کلیدی داشت؛ امام می‌دانست بر فرض این که طلحه و زبیر به ایشان رای مثبت دهند باز سودی به حال ایشان ندارد، زیرا عبدالرحمن بن عوف به دلیل این که داماد عثمان است به عثمان رای می‌دهد، در این میان سعد باقی می‌ماند، چون سعد از امام علی کینه به دل داشت و با عبدالرحمن از یک تیره بود مطمئناً به امام رای مثبت نمی‌داد، از آن طرف هم انگیزه‌ای برای رای مثبت دادن به عثمان نداشت، چرا که از او دل خوش نبود، چنان که به عبدالرحمن می‌گوید: «علی را بیشتر از عثمان دوست دارم».

[۸۹] ابن عبدربه اندلسی، العقد الفرید، ج۵، ص۲۸.

[۹۰] ابن شبّه نمیری، تاریخ المدینه، ج۳، ص۹۲۷.

از طرف دیگر از این که پلی برای خلیفه شدن دیگری باشد ناراحت بود، چرا که خودش می‌خواست به خلافت و قدرت دست یابد، ولی وقتی با تشریح خلیفه دوم فهمید (خلیفه بعدی یا عثمان است یا علی) انگیزه‌ای برای رای دادن به طرفین نداشت، هم چنین از خلیفه نیز دل‌گیر و ناراحت بود، چرا که وی را از امارت کوفه برکنار (علت برکناری سعد شکایت مردم کوفه از بی‌عدالتی سعد بود؛ بزرگانی از کوفه به مدینه رفته و از سعد به خلیفه شکایت کردند و پس از چندی، خلیفه وی را برکنار کرد.)

[۹۱] ابن شبّه نمیری، تاریخ المدینه، ج۳، ص۵۱۸.

[۹۲] ابن شبّه نمیری، تاریخ المدینه، ج۳، ص۸۱۶.

[۹۳] ابن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه، ج۷، ص۱۰۳.

[۹۴] ابن اثیر دمشقی، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۶۹.

[۹۵] ابن اثیر دمشقی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۶ – ۷.

[۹۶] ابو عمر خیاط عصفری، تاریخ خلیفه بن خیاط، ص۸۴۰.

[۹۷] ابن عبدربه اندلسی، العقد الفرید، ج۱، ص۲۲.

[۹۸] ابن عبدالبر قرطبی، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۵۴.

[۹۹] ابن اثیر دمشقی، اسدالغابه، ج۲، ص۲۹۱.

و نیمی از اموالش را مصادره کرده بود.

[۱۰۰] محمد بن سعد بغدادی، الطبقات الکبری، چاپ اول: بیروت، دارصادر، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۱۵۹.

[۱۰۱] محمد بن سعد بغدادی، الطبقات الکبری، چاپ اول: بیروت، دارصادر، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۲۸۲.

[۱۰۲] امحمد بن سعد بغدادی، الطبقات الکبری، چاپ اول: بیروت، دارصادر، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۳۰۷.

[۱۰۳] احمد بن واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۶ -۴۷.

[۱۰۴] جلال‌الدین سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۱۴۸.

مجموعه این عوامل، باعث شده بود که سعد انگیزه‌ای برای رای دادن نداشته باشد، ولی خلیفه چون چهره مقبول سعد را لازم داشت او را وارد شورا کرد و برای این که ناراحتی برکناری سعد از کوفه و هم چنین ناراحتی ابزار شدن برای دیگری را کاهش دهد، به سعد قول داد که به خلیفه بعدی سفارش می‌کند، امارت کوفه را به او باز گرداند.

[۱۰۵] ابن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق، ج۲، ص۵۹۰.

[۱۰۶] ابن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه، ج۷، ص۱۵۵.

[۱۰۷] محمد بن سعد بغدادی، الطبقات الکبری، چاپ اول: بیروت، دارصادر، ۱۴۱۸ق، ج۶، ص۶۱۸.

[۱۰۸] ابن اثیر دمشقی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۷۹.

[۱۰۹] ابن اثیر دمشقی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۸۷.

[۱۱۰] عبدالرحمن ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، چاپ دوم: تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۵، ج۷، ص۵۷۰-۵۷۱.

پس در این جا می‌بینیم سعد نقش مهمی را در شورا ایفا می‌کند، لذا امام برای حقانیت خود او را موعظه نموده و برای سعد برهان اقامه می‌کند.
حضرت علی (علیه‌السّلام) در خطبه شقشقیه وقتی اعضای شورا را به صورت فرد فرد بررسی می‌فرماید، در مقام انتقاد درباره سعد چنین می‌فرماید: «فصغی رجل منهم لضغنه؛ یکی از آن‌ها با کینه‌ای که از من داشت روی برتافت».

۱۲ – بررسی کلمه لضغنه

در این‌جا دو پرسش مطرح است: نخست، این‌که ضبط این کلمه چیست؟ ثانیاً مراد از آن کیست؟
آن چه در نقل و ضبط این کلمه در کتاب‌ها و نسخه‌های نهج‌البلاغه مشهور است «لضغنه» می‌باشد،

[۱۱۱] محمد بن علی صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۱۵۱.

[۱۱۲] محمد بن محمد بن نعمان مفید، الارشاد، ص۲۸۸.

[۱۱۳] سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، ص۱۱۸.

[۱۱۴] محمد بن محمد بن نعمان مفید، الجمل، ص۹۳.

[۱۱۵] فضل بن حسن طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۹۱.

[۱۱۶] محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، ج۳، ص۵۹.

[۱۱۷] محمد بن علی بن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۴۹.

[۱۱۸] محمد بن حسن طوسی، امالی، ص۳۷۲، ح ۸۰۳.

ولی در برابر، روایت دیگری نیز وجود دارد که در آن «بضبعه» و «بضلعه» ثبت شده است.

[۱۱۹] محمد بن علی صدوق، معانی الاخبار، ص۳۶۱.

مشهور این است که خطبه شقشقیه را ابن عباس از امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) نقل کرده است. نقل ابن عباس را شیخ صدوق (متوفای ۳۸۱ق) از دو طریق (شیخ صدوق، حدثنا محمد بن علی ماجیلویه عن عمه محمد بن ابی القاسم عن احمد بن ابی عبدالله برقی عن ابیه عن ابن ابی عُمیر، عن ابان بن عثمان عن ابان بن تغلب عن عکرمه عن ابن عباس… )

[۱۲۰] علی بن حسین صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۱۵۰.

شیخ صدوق: حدثنا محمد بن ابراهیم بن اسحاق طالقانی حدثنا عبدالعزیز بن یحیی الجلودی حدثنا ابوعبدالله احمد بن عمار بن خالد حدثنا یحیی بن عبدالحمید الحمانی حدثنا عیسی بن راشد عن علی بن خُزیمه عن ابن عباس…

[۱۲۱] علی بن حسین صدوق، معانی الاخبار، ص۳۶۰ -۳۶۱.

البته شیخ صدوق در همین کتاب نیز نقل و طریق خود را در علل الشرایع دوباره ذکر می‌کند. و شیخ مفید (متوفای ۴۱۳ق) از راه‌های مختلف (به صورت مجمل) قال المفید: روی جماعه عن اهل النقل من طرق المختلفه عن ابن عباس… )

[۱۲۲] علی بن حسین صدوق، الارشاد، ج۱، ص۲۸۸.

و شیخ طوسی (متوفای ۴۶۰ق) از یک طریق(شیخ طوسی اخبرنا الحفار حدثنا ابوالقاسم دعبلی حدثنا ابی حدثنا اخی دعبل حدثنا محمد بن سلامه الشامی عن زراره بن اعین عن ابی جعفر محمد بن علی عن ابن عباس… )

[۱۲۳] محمد بن حسن طوسی، امالی، ص۳۷۲.

و قطب راوندی (متوفای ۵۷۳ق) از یک طریق(قطب راوندی: … اخبرنی الشیخ ابونصر الحسن بن محمد بن ابراهیم عن الحاجب ابی الوفاء محمد بن بدیع و الحسین بن احمد بن بدیع و الحسین بن احمد بن عبدالرحمن عن الحافظ ابی بکر بن مردویه الاصفهانی عن سلیمان بن احمد الطبرانی عن احمد بن علی الابار عن اسحاق بن سعید ابی سلمه الدمشقی عن خلید بن دعلج عن عطان بن ابی رباح عن ابن عباس… )

[۱۲۴] قطب الدین راوندی،شرح نهج البلاغه قطب راوندی، ج۱، ص۱۳۱.

روایت کرده‌اند. اما شیخ طوسی در نقل دیگری خطبه را از امام سجاد نقل می‌کند.(شیخ طوسی اخبرنا الحفار حدثنا ابوالقاسم دعبلی حدثنا ابی حدثنا اخی دعبل حدثنا محمد بن سلامه الشامی عن زراره بن اعین عن ابی جعفرمحمد بن علی عن ابیه عن جده…

[۱۲۵] محمد بن حسن طوسی، امالی، ص۳۷۲.

و دیگران نیز با تکیه بر نقل‌های شیخ صدوق، روایت کرده‌اند.

[۱۲۶] ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۳۲.

[۱۲۷] فضل بن حسن طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۹۱.

از اهل سنت نیز سبط ابن جوزی (متوفای ۶۵۴ق)

[۱۲۸] سبط بن جوزی، تذکره الخواص، ص۱۱۷.

و ابن ابی الحدید (متوفای ۶۵۶ق)

[۱۲۹] ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۸۰.

این خطبه را به صورت مفصل نقل کرده‌اند.
در علل الشرائع شیخ صدوق کلمه مورد بحث، «لضغنه» روایت شده، ولی در معانی الاخبار ایشان «بضبعه» نقل شده و در معانی الاخبار در شرح و توضیح خطبه شقشقیه، کلمه «بضلعه» را به عنوان نقل دیگر ذکر می‌کند. شیخ طوسی نیز در امالی و دیگران نیز «لضغنه» را روایت می‌کنند. هم چنین حسین بن مؤدب (از اعلام قرن پنجم هجری) نیز در نسخه خطی نهج‌البلاغه کلمه مورد بحث را «لضغنه» ثبت کرده است.

[۱۳۰] امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، نسخه حسین بن مؤدب، ص۹.

با توجه به نقل‌های مختلف اگر بخواهیم به ضبط صحیح کلمه نزدیک شویم چنین می‌توان گفت که با توجه به قدمت شیخ صدوق نسبت به شیخ طوسی و دیگر کسانی که خطبه را روایت کرده‌اند و این‌که ایشان در معانی‌الاخبار ظاهراً برنقل «بضبعه» تکیه کرده و نقل «بضلعه» را به عنوان نقل دیگر ذکر فرموده و چون در مقام بیان سایر احتمالات بوده اگر نقل و ضبط دیگری غیر از «بضلعه» می‌بود حتماً به آن‌ها اشاره می‌کرد و چون اشاره نکرده احتمال می‌رود که ضبط «بضبعه» صحیح باشد. اما درباره ضبط «لضغنه» در کتاب علل الشرائع شیخ صدوق، باید گفت که با توجه به تقدم کتاب علل بر معانی الاخبار

[۱۳۱] آقابزرگ طهرانی، الذریعه، ج۲۲، ص۱۸۳.

و این که شیخ در معانی الاخبار در مقام بیانِ تمامی احتمال‌ها و نقل‌ها بوده، بعید به نظر می‌رسد کلمه «لضغنه» در علل درست باشد، چرا که شیخ صدوق طریق خود در علل را در معانی الاخبار نیز می‌آورد، ولی «لضغنه» در آن نمی‌باشد.
ناگفته نماند شاید شیخ طوسی از طریق دیگری که شیخ صدوق به آن دست‌رسی نداشته خطبه را به صورت «لضغنه» نقل کرده باشد.

۱۲.۱ – اقوال مختلف

اما این که مرجع ضمیر، سعد است یا طلحه، طبق نقل «لضغنه» بیشتر شارحان نهج البلاغه، مرجع ضمیر را به سعد باز گردانده‌اند،

[۱۳۲] علی بن ناصر سرخسی، اعلام نهج البلاغه، ص۴۹.

[۱۳۳] قطب الدین راوندی، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۲۷.

[۱۳۴] ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۲.

[۱۳۵] ابن میثم بحرانی، اختیار مصباح السالکین، ص۹۵.

[۱۳۶] قطب الدین کنذری بیهقی، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۳.

[۱۳۷] عزیزالله عطاردی محقق، شرح نهج البلاغه، ص۹۵.

[۱۳۸] ملا عبدالباقی صوفی تبریزی، منهاج الولایه، ج۲، ص۹۸۰.

[۱۳۹] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۹، ص۵۳۳.

[۱۴۰] علی انصاریان، شرح نهج البلاغه المقتطف من بحارالانوار، ج۱، ص۷۴.

[۱۴۱] ملا حبیب الله خویی، منهاج البراعه، ج۳، ص۷۵.

[۱۴۲] محمد تقی تستری، بهج الصباغه، ج۳، ص۷۵.

[۱۴۳] محمد جواد مغنیه، فی ضلال نهج البلاغه، ج۱، ص۹۲.

[۱۴۴] محمد عبده، شرح نهج البلاغه، ص۳۰.

[۱۴۵] محمد تقی نقوی، مفتاح السعاده، ج۳، ص۳۵۵.

[۱۴۶] علی محمدعلی دخیل، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۶ – ۱۷.

[۱۴۷] سیدعباس علی موسوی، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۹۳.

[۱۴۸] ناصر مکارم شیرازی و جمعی ازنویسندگان، پیام امام، ج۱، ص۳۶۱.

[۱۴۹] سیدمحمدمهدی جعفری، پرتویی از نهج البلاغه، ص۱۳۷.

اما ابن ابی الحدید معتزلی

[۱۵۰] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۸۹.

و برخی دیگر، آن را به طلحه تفسیر کرده‌اند

[۱۵۱] سید مهدی بحرالعلوم، حاشیه تلخیص الشافی، ج۳، ص۵۹.

که در ادامه اقوال یاد شده را ذکر و نقد می‌کنیم.
قول نخست: قطب راوندی می‌فرماید: «مراد از کینه‌توز، سعد بن ابی وقاص می‌باشد، و علت کینه‌توزی وی این است که حضرت علی (علیه‌السّلام) پدرش را در جنگ بدر کشته است».

[۱۵۲] قطب راوندی، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۲۷.

قول دوم: ابن ابی الحدید در نقد سخنان قطب راوندی می‌گوید: «قول قطب راوندی اشتباه است، چرا که پدر سعد، مالک بن اهیب بن عبد مناف بن زهره بوده که در زمان جاهلیت مرده است.

[۱۵۳] ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۸۹-۱۹۰.

مراد از کینه توز، طلحه می‌باشد، زیرا طلحه از طایفه بنی تَیم و پسر عموی ابوبکر می‌باشد و بعد از سقیفه بنی ساعده رابطه بین بنی تِیم و بنی‌هاشم تیره شد و همین امر، سبب کینه میان این دو قبیله عرب شد.
ابن ابی الحدید می‌گوید: بر فرض صحت روایتِ عدم حضور طلحه در روز شورا (چنان که طبری نقل کرده)

[۱۵۴] ابن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق، ج۳، ص۲۹۴.

ممکن است بگوییم مراد از کینه‌توز، سعد باشد، زیرا دایی‌های وی را حضرت علی (علیه‌السّلام) در جنگ‌های صدر اسلام کشته بود. ابن ابی الحدید در ادامه می‌گوید: اما این احتمال نیز ضعیف است، زیرا کسی از بنی زهره به دست علی بن ابی طالب کشته نشده تا این که کینه و حقدی برای سعد بوجود آید.

[۱۵۵] ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۹۰.

بعد از ابن ابی الحدید نیز بیشتر شارحان نهج البلاغه وقتی به این خطبه می‌رسند فقط به نقل قول قطب راوندی و ابن ابی الحدید بسنده می‌کنند، گویی آن را قبول کرده‌اند.

[۱۵۶] محمدباقرمجلسی، بحارالانوار، ج۲۹، ص۵۳۲.

[۱۵۷] میرزا حبیب الله خوئی، شرح نهج البلاغه، ج۴۳، ص۷۴ – ۷۵.

[۱۵۸] ناصرمکارم شیرازی و جمعی از نویسندگان، پیام امام، ج۱، ص۳۶۱.

لازم به ذکر است که قول قطب راوندی و قول ابن ابی الحدید، هیچ کدام مستند تاریخی ندارد، چرا که طبق کنکاش و جست‌وجو اصلا اسم پدر سعد در کتاب‌های تاریخی وجود ندارد تا چه رسد به این‌که درباره او نیز سخنی گفته باشند.
قول سوم: محقق تستری، در نقد کلام ابن ابی الحدید و دلیلی که وی برای کینه سعد اقامه کرده، می‌فرماید:

۱۲.۱.۱ – نقد کلام ابی الحدید

۱- روایتی که بر عدم حضور طلحه در شورا دلالت می‌کند منحصر در روایت طبری نیست، بلکه این مضمون را جوهری در کتاب سقیفه،

[۱۵۹] احمد بن عبد العزیزجوهری، السقیفه، ص۸۲.

ابن عبد ربّه در العقد الفرید،

[۱۶۰] ابن عبد ربّه، العقد الفرید، ج۵، ص۳۰.

ابن اعثم کوفی در الفتوح

[۱۶۱] ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۹۹.

و ابن قتیبه در المعارف

[۱۶۲] ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۲۲۸.

ذکر کردند (که طبق این نقل‌ها احتمال عدم حضور طلحه در شورا تقویت می‌شود).
۲- مراد از کینه‌توز، قطعاً سعد بن ابی وقاص می‌باشد، اگر چه طلحه در روز شورا حضور داشته و روایات دال بر عدم حضور طلحه صحیح نباشد، زیرا طبق نقل‌های مختلف از امام علی (علیه‌السّلام) ایشان در تحلیل از نتیجه شورا چنین فرمود:
سعد با پسر عموی خود عبدالرحمن و عبدالرحمن به دلیل دامادی عثمان، با هم می‌باشند، و اگر فرض شود طلحه و زبیر با من باشند هیچ سودی برای من نخواهد داشت.

[۱۶۳] احمد بن عبد العزیز جوهری، السقیفه، ص۸۳.

در جای دیگر امام فرمود:
سعد با پسر عموی خود عبدالرحمن مخالفت نمی‌کند، عبدالرحمن نیز داماد آن‌ها است، یا عثمان خلیفه می‌شود یا عبدالرحمن، و اگر طلحه و زبیر نیز با من باشند سودی به حال من نخواهد داشت.

[۱۶۴] ابن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق، ج۳، ص۲۹۴.

هم چنین امام علی (علیه‌السّلام) به سعد فرمود:
«اسئلک برحم ابنیّ هذین (الحسن و الحسین) من النّبی و برحم عمی حمزه منک ان لا تکون مع عبدالرحمن ظهیراًعلیّ لعثمان؛

[۱۶۵] ابن عبد ربّه، العقد الفرید، ج۵، ص۳۰.

از تو می‌خواهم به خاطر نسبتی که به واسطه پیغمبر با حسنین داری و نسبتی که با عمویم حمزه داری با عبدالرحمن علیه من و به نفع عثمان رای ندهی…»
همان گونه که مراد از «مالَ الاخرُ لصهره» عبدالرحمن می‌باشد، از این نقل‌ها به دست می‌آید مراد از «لضغنه» سعد بن ابی وقاص است اگر چه طلحه در مجلس حاضر بود.
۳- دلیل ابن ابی الحدید بر کینه طلحه صحیح نیست، چرا که قبیله تِیم حق بنی‌هاشم (خلافت) را گرفته بودند و دیگر کینه و حقد شدید نسبت به بنی‌هاشم نداشتند، زیرا که حقد و کینه درباره فردی صادق است که نتواند حق دیگری را بگیرد، در حالی‌که تِیم خلافت را گرفت. شاهد بر این مدعا گفت‌وگوی خلیفه دوم و ابن عباس است. خلیفه دوم به ابن عباس در مورد خلافت گفت: «قلوب شما بنی‌هاشم پر از حقد و کینه می‌باشد». ابن عباس در پاسخ گفت: «چگونه کسی که حقش غصب شده، حقد و کینه نداشته باشد در حالی‌که آن را در دست دیگری می‌بیند». «ابت قلوبکم یا بنی‌هاشم الاحقدا»، «و کیف لا یحقد من غُصِبَ شیئه و یراه فی ید غیره»

[۱۶۶] ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۰۷.

هم چنین وقتی قاسم بن محمد بن یحیی بن طلحه (از نوادگان طلحه) به اسماعیل بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی گفت: «سابقه فضل و احسان ما از شما بنی‌هاشم بیشتر است» اسماعیل در پاسخ چنین گفت:
شما به کدام فضل و احسانی افتخار می‌کنید؟! آیا به غضب و نفرین پیامبر نسبت به طلحه که قسم خورد بعد از مرگ وی با عایشه ازدواج می‌کند افتخار می‌کنید که این آیه در حق وی نازل شد: «و ما کان لکم ان تؤذوا رسول الله و لا ان تنکحوا ازواجه من بعده ابداً».

[۱۶۷] احزاب/سوره۳۳، آیه۵۳.

آیا به غصب حق فاطمه زهرا و فدک و خلافت و… توسط پسر عموی خود ابوبکر افتخار می‌کنید…؟ پدر تو (طلحه) بیعت را با علی شکست و در برابر علی شمشیر کشید و قلوب مسلمانان را نسبت به علی فاسد کرد. («لم یَزَل فضلنا و احساننا سابغاً علیکم یا بنی‌هاشم» «ایُّ فضلِ و احسانِ اسد یتموه الی بنی عبد مناف، اغضب ابوک (یعنی طلحه) جدی (النبی) بقول لیموتن محمد و لنجولنَ بین خلاخیل نسائه کما جال بین خلاخیل نسائنا، فانزل الله تعالی مراغمه لابیک، و منع ابن عمک (ابابکر) امی (فاطمه) حقها من فدک و غیرها من میراث ابیها… و نکث (ابوک) بیعه علی و شام السیف فی وجهه و افسد قلوب المسلمین علیه»)

[۱۶۸] ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۲۳.

۴- ابن ابی الحدید می‌گوید: «بر فرض عدم حضور طلحه در شورا، کینه‌توز سعد بن ابی وقاص است، زیرا مادرش از بنی امیه بوده و علی دایی‌های سعد را در جنگ کشته بود.» در حالی که مردم و مخصوصاً عرب، نسبت به خویشان و نزدیکان پدری خویش، تعصب میورزند، و نسبت به نزدیکان و خویشان مادری خویش تعصب خاصی ندارند.
هم چنین تمایل سعد به امیرالمؤمنین بیشتر از تمایل وی به عثمان بود، ولی هوای نفس بر او چیره شد و به‌وسیله پسر عموی خویش، عبدالرحمن بن عوف به عثمان رای داد. مداینی می‌گوید: عبدالرحمن به سعد گفت: «من و تو با یکدیگر فامیل هستیم پس رای خود را به من بسپار، سعد گفت: اگر برای رای دادن به خودت می‌خواهی، من حرفی ندارم، و قبول می‌کنم، ولی اگر برای عثمان می‌باشد من علی را بیشتر از عثمان دوست دارم».

[۱۶۹] ابن عبد ربّه، العقد الفرید، ج۵، ص۳۰.

[۱۷۰] ابن شبّه نمیری، تاریخ مدینه، ج۳، ص۹۲۸.

(همین مقدار محبت علی، نشان‌دهنده عدم کینه سعد می‌باشد، چرا که محبت با کینه جمع نمی‌شود).
۵- درست است که سعد با امام بیعت نکرد، ولی همانند طلحه نیز با امام جنگ و ستیز نکرد و هم چنین درخواست همکاری معاویه از وی را با پاسخی قاطع رد کرد.
ایشان در پایان و با توجه به تضعیف دلایلِ کینه‌توزی سعد، اساساً ضبط کلمه «لضغنه» را در خطبه زیر سؤال برده و می‌گوید: «در نسخه شیخ صدوق «بضبعه» و در روایت دیگر او «بضلعه»

[۱۷۱] علی بن حسین صدوق، معانی الاخبار، ص۳۶۱ و ۳۶۳.

[۱۷۲] علی بن حسین صدوق، معنی الاخبار، ص۳۶۳.

آمده است، و با توجه به شواهد و قراین تاریخی، ضبط «لضغنه» صحیح نبوده و ضبط «بضلعه» و «بضبعه» صحیح می‌باشد، در این صورت، معنا این گونه می‌شود: سعد به خاطر «پسر عموی خود» عبدالرحمن و «توسط وی» به عثمان رای داد».

[۱۷۳] محمدتقی تستری، بهج الصباغه، ج۵، ص۱۷۷ ۱۷.

۱۳ – توضیح استدلال ابن ابی‌الحدید و محقق تستری

قبل از نقد و بررسی کلام محقق تستری لازم است سیر استدلال ابن ابی الحدید و محقق تستری تبیین شود.
ابن ابی الحدید مرجع ضمیر را طلحه می‌داند، و دلیل آن را نیز وجود اقتضای کینه و حقد طلحه نسبت به امام علی (علیه‌السّلام) می‌داند (دلیل کینه‌توزی این است که طلحه از قبیله تَیم و پسر عموی ابوبکر می‌باشد) و دلیل قطب راوندی مبنی بر کشته شدن پدر سعد به دست امام علی را برای کینه سعد قبول نمی‌کند. ابن ابی الحدید در صورتی ضمیر را به سعد بر می‌گرداند که روایات عدم حضور طلحه در روز شورا صحیح باشد. و از طرف دیگر، بر فرض کینه‌توز بودن سعد، اقتضای کینه وی را نیز این‌گونه درست می‌کند که در جنگ‌های صدر اسلام اقوام مادری سعد به دست امام علی کشته شده‌اند. اما در ادامه، اصل قضیه را منکر شده و می‌گوید: اساساً در جنگ‌ها از بنی زهره شخصی به دست علی کشته نشده است. با این بیان هم اگر طلحه در شورا حضور نداشته باشد، سعد نمی‌تواند کینه‌توز باشد، چون اقتضای کینه‌توزی در وی نمی‌باشد.
در این جا بر فرض صحت ضبط کلمه «لضغنه» طبق استدلال ابن ابی الحدید، ظاهراً دو راه برای جواب دادن به وی وجود دارد: اول، اقتضای کینه سعد اثبات شود. دوم، عدم حضور طلحه ثابت شود.
اما اگر در استدلال محقق تستری بنگریم می‌یابیم (که ایشان بر خلاف ابن ابی الحدید که تعیین مرجع ضمیر را معلّق بر دلیل و انگیزه کینه‌توزی کرده و آن را در طلحه می‌دانست نه در سعد) ضمیر را به سعد بر می‌گرداند، علاوه براین، از راه انگیزه کینه‌توزی وارد نمی‌شود و این راه را نیز زیر سؤال می‌برد، بلکه ایشان از راه قرینه مقابله با «و مالَ الاخر لصهره» و قراین خارجی که بیان شد، مرجع ضمیر را سعد می‌داند و تعیین آن را به انگیزه کینه‌توزی، منوط نمی‌داند. به دیگر سخن، ابن ابی الحدید در مرحله کبرا قبول دارد که انگیزه انحراف از امام علی (علیه‌السّلام) کینه نسبت به ایشان بوده، ولی در تعیین مصداق و کینه‌توز، با اختلاف نظر روبه‌رو می‌شود، در حالی که محقق تستری کبرویاً و اساساً انگیزه انحراف از امام را کینه‌توزی نمی‌داند، اگر چه منحرف را مصداقاً سعد می‌داند.

۱۳.۱ – مراحل استدلال تستری

استدلال محقق تستری از سه مرحله تشکیل شده است:
۱ مرجع ضمیر را سعد می‌داند نه طلحه،
۲ دلایل اقتضای کینه سعد را نقد و بررسی می‌کند،
۳ در نهایت، اصل کینه‌توزی سعد را زیر سؤال می‌برد.
نقد و بررسی استدلال ابن ابی الحدید و محقق تستری
در این جا اشکال‌های فراوانی بر کلام محقق تستری و ابن ابی الحدید وارد است، ولی فقط بحث «تعیین مرجع ضمیر در لضغنه و کینه سعد یا طلحه و دلایل آن» را بررسی می‌کنیم:

۱۳.۲ – نقد دلیل ابن ابی الحدید

ابن ابی الحدید اقتضای کینه سعد را کشته شدن اقوام مادری وی توسط امام علی (علیه‌السّلام) می‌داند، اما این احتمال را مردود می‌داند، زیرا اساساً در جایی از تاریخ، ثبت نشده که علی (علیه‌السّلام) فردی را از بنی زهره کشته باشد. در پاسخ به این ادعا که محقق تستری به آن اشاره‌ای نکرده است باید گفت: با توجه به شواهد تاریخی نه تنها مشرکانی از اقوام مادری سعد در جنگ بدر و احد به دست امام علی (علیه‌السّلام) کشته شده، بلکه از اقوام پدری او نیز افرادی به دست آن حضرت کشته شدند، چنان که واقدی در بخش «تسمیه من قتل من المشرکین ببدر» می‌نویسد: «از بنی عبد شمس بن عبد مناف، حنظله بن ابی سفیان بن حرب، عاص بن سعید، ولید بن عتبه بن ربیعه و عامر بن عبدالله که از اقوام مادری سعد می‌باشند توسط امام علی کشته شدند».

[۱۷۴] محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۴۷-۱۴۸.

در جنگ اُحد نیز از بنی زهره شخصی به نام ابو الحَکَم بن الاخنس بن شریق به دست امام علی کشته شد.

[۱۷۵] محمد بن عمر واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۳۶۱.

۱۳.۳ – نقد دلایل محقق تستری

در این که مرجع ضمیر سعد بن ابی وقاص است و دو دلیل که محقق تستری بر آن اقامه می‌کند، ظاهراً بحثی نیست، اما نسبت به دلیل سوم محقق تستری مبنی بر عدم کینه طلحه نسبت به امام علی (علیه‌السّلام) باید گفت: بر فرض گرفتن حقِ خلافت از بنی‌هاشم باز حقد و کینه بنی تَیم نسبت به بنی‌هاشم باقی است، چرا که سبب غصب خلافت توسط بنی تَیم، کینه‌های گذشته آنان نسبت به بنی‌هاشم بوده و همین کینه می‌تواند باعث شود که طلحه برای این که خلافت به بنی‌هاشم باز نگردد به عثمان رای دهد. پس در این صورت، جواب ابن ابی الحدید داده نشده است. اگر بخواهیم به ابن ابی الحدید پاسخ بدهیم باید گفت که این مقدار حسد و حقد در نوع مهاجران و قریش نسبت به بنی‌هاشم وجود داشته و نمی‌تواند اختصاص به طلحه داشته باشد، یا این که از قرینه مقابله و قراین خارجی که محقق تستری به آن‌ها اشاره کرده به ابن ابی الحدید جواب بدهیم.
در نقد دلیل چهارم، یعنی ضعف دلایل کینه‌توزی سعد باید گفت: منشا اشکال محقق تستری این است که ایشان کشته شدن اقوام مادری سعد را تنها علت کینه توزی سعد فرض کرده که در نتیجه، اگر علت ضعیف شود، معلول نیز سست می‌شود، در حالی که این‌گونه نیست و چنان‌که از واقدی نقل شد گرچه پدر سعد به دست امام کشته نشده، ولی از اقوام پدری و مادری وی به دست امام کشته شده بودند، پس کشته شدن اقوام مادری سعد تنها دلیل برای کینه توزی سعد نمی‌باشد. با این حال، بر فرض کشته شدن اقوام مادری سعد توسط امام، و از باب مُماشات با محقق تستری باید گفت:

۱۳.۳.۱ – نقد اول

اول: چه کسی ادعا کرد که کشته شدن اقوام مادری نزد عرب اهمیت ندارد؟ در حالی‌که شواهد بسیاری وجود دارد که اهمیت اقوام مادری کمتر از اقوام پدری نیست، برای مثال:
۱- کلام شمر به حضرت ابوالفضل در روز تاسوعا که بلند صدا می‌زد: «کجایند فرزندان خواهرمان، کجا هستند عباس و برادرانش؟» و امان‌نامه گرفتن او برای آنان از پسر زیاد («این بنوا اختنا، ابن العباس و اخوته…»)

[۱۷۶] ابن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، چاپ اول:بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق، ج۵، ص۴۱۶.

[۱۷۷] محمد بن طاهر سماوی، ابصار العین، ص۶۸.

۲- پیام عمر بن سعد به علی اکبر در روز عاشورا که شخصی را نزد علی اکبر فرستاد و خطاب به علی اکبر چنین گفت: «تو با امیرالمؤمنین یزید فامیل هستی و ما می‌خواهیم به خاطر این نسبت، به شما صله رحم کنیم و اگر بخواهید به شما امان دهیم» («ان لک قرابه بامیرالمؤمنین (یزید) و نرید ان نرعی هذا الرحم فان شئت آمَنّاک…» )

[۱۷۸] مصعب بن عبدالله زبیری، نَسَب قریش، ص۵۷.

[۱۷۹] عزت الله مولایی محمد جعفر طبسی، الامام الحسین فی کربلا، ج۴، ص۳۵۸

(فامیل بودن علی اکبر با یزید از این جهت است که مادر علی اکبر (ام لیلا) با میمونه، دختر ابوسفیان فامیل بودند.)

[۱۸۰] ابن قتیبه دینوری، عیون الاخبار، ص۹۹.

[۱۸۱] محمد بن عمر فخر رازی، الشجره المبارکه، ص۷۲.

[۱۸۲] فضیل بن زبیر کوفی، تسمیه من قُتِل مع الحسین، ص۲۴.

[۱۸۳] عبدالرزاق موسوی مقرم، مقتل مقرم، ص۲۵۷.

۳- کلام جعده بن هبیره مخزومی به عتبه بن ابوسفیان. جعده پسر خواهر امام علی است از طرف ایشان والی خراسان بود. روزی عتبه (برای تحقیر) به وی گفت: «انَ مالک من هذه الشده فی الحرب من قِبَلِ خالک (یعنی علیناً) فقال له جعده: لو کان لک خالٌ مثلٌ خالی لنسیت اباک؛

[۱۸۴] علی نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال، ج۲، ص۱۳۰.

[۱۸۵] نجم الدین طبسی، الامام الحسین فی مکه المکرمه، ج۲، ص۳۲۶.

[۱۸۶] ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۳۰۸.

این شجاعت و قدرتی که در جنگیدن داری از طرف دایی تو (علی) می‌باشد. جعده در جواب به او گفت: اگر تو نیز دایی‌ای مثل دایی من داشتی پدرت را فراموش می‌کردی».
۴- جواب‌های متعدد امام علی به معاویه که در این نامه‌ها امام کشته‌های مادری و پدری معاویه را به رخ وی می‌کشید. امام در یکی از این نامه‌ها، به وی نوشت:«و قد صَحبَتُهُم ذُریَهَ بدریهُ و سیوفُ‌هاشمیَه قد عرفت مواقع نصالها فی اخیک و خالک و جدک و اهلک…؛

[۱۸۷] امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، نامه ۲۸، ص۲۸۵.

[۱۸۸] ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۹۶۱.

[۱۸۹] سبط ابن جوری، تذکره الخواص، ص۳۷.

[۱۹۰] ابن عبد ربّه، العقد الفرید، ج۱۷، ص۳۲۶ .

[۱۹۱] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۸، ص۱۳.

… من با سپاهی عظیم از مهاجران و انصار و تابعان به سرعت به سوی تو می‌آیم… همراه این لشکر فرزندان بدراند و شمشیرهای‌ هاشمی که محل ضربات آن شمشیرها را می‌دانی که چه بر سر برادر و دایی و پدر بزرگت و خاندانت آورد…» . در نامه ۶۴ نیز چنین آمده است: «وعندی السیف الذی اَعضَضْته بجدَک و خالک و اخیک فی مقام واحد..؛

[۱۹۲] ابن قتیه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۷۰.

[۱۹۳] فضل بن حسن طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۲۶۴.

[۱۹۴] نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۱.

… همان شمشیری که در یک جنگ «بدر» بر پیکر جد و دایی و برادرت کوبیدم هنوز نزد من است…»
در جای دیگر امام می‌فرماید:«و انا ابوالحسن حقاً قاتل اخیک و خالک جدّک، شدخاً یوم بدر و ذلک السیف بیدی…؛

[۱۹۵] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۳۳، ص۱۲۴.

[۱۹۶] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۳۳، ص۱۰۲.

[۱۹۷] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۳۳، ص۸۷.

[۱۹۸] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۳۳، ص۲۸۶.

من همان ابوالحسن، قاتل برادر و دایی و پدر بزرگت در روز بدر هستم و همان شمشیر نزد من است…» (علامه مجلسی در شرح این نامه می‌گوید: «و هؤلاء الثلاثه حنظله بن ابی سفیان اخو معاویه، ولید بن عتبه خاله و عتبه بن ربیعه جده و قد قتلوا فی غزاه بدر».

[۱۹۹] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۳۳، ص۱۲۴.

۱۳.۳.۲ – نقد دوم

دوم: بر فرض این که قبول کنیم کشته شدن اقوام مادری نزد عرب «اهمیت» نداشته، ولی باید به این نکته توجه داشت که معنای «اهمیت داشتن» این نیست که اثر نیز ندارد، چرا که نزد مردم، مخصوصاً عرب، نفس ریخته شدن خون، انگیزه‌ای برای انتقام‌گیری به‌وجود می‌آورد، به‌ویژه اگر از خویشان پدری باشد. پس تنها تفاوت بین کشته شدن خویشان پدری و مادری، در شدت ضعف حس انتقام‌گیری است، و بنابراین، کشته شدن اقوام مادری سعد، به نحو جزء العله، اثر گذار بوده که این اثر، اگر چه ضعیف بوده، ولی با شواهدی که خواهد آمد این اثر ضعیف، تشدید شد.

۱۳.۳.۳ – نقد سوم

سوم: فرار کردن سعد از میدان نبرد در جنگ احد و باقی ماندن حضرت علی (علیه‌السّلام) و محافظت ایشان از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)

[۲۰۰] محمدبن عمر واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۲۵۴.

[۲۰۱] محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۲۶.

[۲۰۲] سیدجعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج۸، ص۱۷۴.

نوعی حسادت به امام در دل دیگر صحابه، از جمله سعد می‌گذارد، زیرا یکی از کسانی که ادعای شجاعت و پهلوانی و جنگ‌جو بودن می‌کرد، سعد بود و این فرار سعد از میدان جنگ (با این که سنّش از علی (علیه‌السّلام) حدود ۱۰ سال بیشتر بود) و باقی ماندن جوانی به نام علی، حسادت را در قلب سعد به‌وجود آورد.

۱۳.۳.۴ – نقد چهارم تا ششم

چهارم: بعد از نبرد خیبر، پیامبر می‌خواست پرچم را به دست کسی بدهد تا به نقطه‌ای برود. زبیر و سعد اعلام آمادگی کردند، ولی پیامبر پرچم را به آن‌ها نداد، بالاخره پیامبر بدون درخواست علی (علیه‌السّلام) رو به ایشان کرد و فرمود: «ای علی پرچم را بگیر» و او را روانه نبرد کرد.

[۲۰۳] محمد بن حسن طبرسی، اعلام الوری، ج۱، ص۲۰۹.

[۲۰۴] محمد عبد الملک ابن هشام، السیره النبویه، چاپ اول: بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج۳، ص۳۴۹ – ۳۵۰.

[۲۰۵] ابن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق، ج۳، ص۱۳ -۱۴.

[۲۰۶] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۱، ص۲۲.

پنجم: «فاید» می‌گوید: هنگامی که پیامبر در جریان حدیبیه وارد جحفه شدند، در اطراف آن به جست‌وجوی آب رفت، ولی آب نیافت، آن‌گاه سعد را مامور ساخت تا به دنبال آب رود، پس از مدتی سعد ناکام بازگشت، سپس پیامبر حضرت علی را فرستاد و بعد از مدتی کوتاه، با آب بازگشت.

[۲۰۷] ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج۳، ص۱۹۹.

[۲۰۸] سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع الموده، ج۱، ص۳۶۷.

ششم: عدم اعطای پرچم برای نبرد خیبر به سعد.

[۲۰۹] ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۵۲.

سه مورد اخیر نیز طبعاً نوعی حسد در دل سعد ایجاد کرد.
با نگاه مجموعی به این نکته‌ها مسئله کینه توز بودن سعد نسبت به امام علی امری بعید و دور از انتظار نیست.

۱۳.۴ – دلیل محقق تستری

دلیل چهارمِ محقق تستری از دو بخش تشکیل شده که بخش اول، نفی اقتضای کینه و بخش دوم، دلیل بر عدم اقتضای کینه می‌باشد. بخش اول استدلال بررسی شد و در این قسمت، بخش دوم استدلال را بررسی می‌کنیم: دلیل محقق بر تمایل سعد به امام، بسیار ضعیف است، چرا که اگر در همان دلیل محقق تستری توجه کنیم، خلاف برداشت ایشان به دست می‌آید: «سعد به عبدالرحمن می‌گوید: اگر برای رای دادن برای خودت می‌خواهی، من حرفی ندارم و قبول می‌کنم، ولی اگر برای عثمان باشد، من علی را بیشتر از عثمان دوست دارم».
خود این گفت‌وگو گویای این مطلب است که سعد امام را حقیقتاً دوست نداشته و به خاطر یک سری مصالح شخصی این‌گونه سخن می‌گوید با این توضیح که سعد با عثمان میانه خوبی نداشته و از او متنفر بوده است، وقتی امر بین علی و عثمان دایر باشد، علی را انتخاب می‌کند. هم چنین این محبّتی که محقق تستری ادعا می‌فرماید باید جلوه‌گاهی داشته باشد، در حالی‌که این محبت فقط وجود ذهنی داشته و‌ اندک جلوه گاهی نداشته، زیرا اگر واقعاً سعد به امام تمایل داشت اصلا نباید رای خود را به عبدالرحمن واگذار می‌کرد، و اگر هم واگذار می‌کرد باید به عبدالرحمن سفارش می‌کرد به علی رای دهد، پس محبّتی نبوده و این محبّتی که محقق تستری می‌فرماید ارزشی نداشته و همین گفت‌وگوی سعد با عبدالرحمن کاشف از نبودن محبّت سعد نسبت به امام است، علاوه بر این که سعد در قضیه «سلونی قبل ان تفقدونی» موضع بدی اتخاذ می‌کند همان‌گونه که خواهد آمد و این موضع نیز کاشف از حسد و کینه وی می‌باشد و هیچ‌گاه حسد و کینه با محبت جمع نمی‌شود.

۱۳.۵ – نقد دلیل پنجم

در نقد دلیل پنجم (عدم اقدام سعد به جنگ با امام، در مقایسه با طلحه که با امام جنگید، نشانه‌ اندک محبت وی به امام می‌باشد) باید توجه داشته باشیم که این مقایسه، باطل است، زیرا میزان سنجش رفتار افراد و قضاوت درباره پیامدهای رفتار آن‌ها بررسی وضع خود آن‌ها می‌باشد؛ یعنی باید رفتار و مواضع هر شخص را با همان موقعیت و شرایط خاص زمانی خود او بسنجیم. در مورد مواضع سعد در برابر امام در قضیه شورا نیز باید با این دید به آن نگریسته شود. بنابراین، اگرچه سعد همانند طلحه و زبیر با شمشیر به جنگ امام نرفت، ولی با آن حضرت به‌وسیله رای به عثمان و عدم بیعت با ایشان و عدم شرکت در نبردهای دوران حکومت امام در کنار او، نوعی جنگ و ستیز نمود و به گونه‌ای سپاه طلحه و زبیر و معاویه را تقویت کرد.
در قضیه شورا همان‌گونه که گفته شد رای سعد سرنوشت ساز بود، چرا که بر فرض رای طلحه و زبیر به امام، و رای عبدالرحمن بن عوف به عثمان بود، اما در این میان سعد بود که نقش مهمی را ایفا می‌کرد، زیرا از یک طرف با عثمان و بنی امیّه، و از طرف دیگر با امام علی (علیه‌السّلام) و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فامیل بود، لذا رای وی سرنوشت ساز بود و به همین دلیل، امام علاوه بر اتمام حجت عمومی با اهل شورا، به صورت خصوصی نیز با سعد اتمام حجت کرد. پس، ضربه سعد کمتر از ضربه طلحه و زبیر به امام نبود، چرا که سعد با رای به عثمان، دوباره امام را خانه‌نشین کرد و حکومت عثمان را امضا کرد. هم چنین ردّ کردن نامه معاویه و عدم همکاری سعد با وی به دلیل محبت و تمایل سعد به امام نبوده، بلکه به تصریح خود سعد به خاطر مقام خلافت بوده و این که خود را مستحق خلافت می‌دانست.

[۲۱۰] علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۱۸ – ۱۹.

[۲۱۱] ابن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه، ج۸، ص۸۰.

بنابراین، چنین مقایسه‌ای صحیح نمی‌باشد و برای قضاوت در مورد عملکرد افراد، باید زمان و مکان و شرایط آن شخص را بسنجیم. با این اوصاف، دلیلی وجود ندارد که ضبط «لضغنه» را نادرست بدانیم.

۱۴ – دفاع محتمل از نظریه محقق تستری

نکته بسیار مهمی که باید به آن توجه داشت این است که بخش اول دلیل چهارم محقق تستری و اشکال ایشان به ابن ابی الحدید (کشته شدن اقوام مادری نمی‌تواند دلیل مناسبی برای کینه سعد باشد) اساس اقتضای کینه سعد را زیر سؤال می‌برد، از طرف دیگر، سخن واقدی مبنی بر کشته شدن اقوام پدری و مادری سعد، دلیل مناسبی برای اقتضای کینه سعد خواهد بود. با توجه به این دو مطلب اگر محقق تستری بخواهد (با توجه به کشته شدن اقوام پدری و مادری سعد) اشکال کبروی به ابن ابی الحدید وارد کند و اصل کینه توزی در خطبه شقشقیه را زیر سؤال برد باید این گونه اشکال کند که برفرض وجود کینه، این نوع کینه و انگیزه کینه توزی در اکثر مهاجران (قریش) وجود داشته و به سعد اختصاصی ندارد و به یک معنا همه دشمنان حضرت علی از ایشان کینه داشته به دلیل قول پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که به امام علی (علیه‌السّلام) فرمود: «اِنّی لارحمک من ضغائن فی صدور اقوام علیک لا یظهرونها حتی یفقدونی فاذا یفقدونی خالفوا فیها.»

[۲۱۲] فضل بن حسن طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۲۰۹.

[۲۱۳] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۸، ص۵۰.

[۲۱۴] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۳۱، ص۳۴۱.

[۲۱۵] محمد دشتی و کاظم محمدی، المعجم المفهرس لالفاظ احادیث بحارالانوار، ج۸، ص۳۸۱ ۳۸۲.

این روایت به این مطلب تصریح دارد که تمامی دشمنان امام علی (علیه‌السّلام) از ایشان کینه داشته و این عمومیّت، شامل سعد نیز می‌شود، پس دلیل، اعمّ از مدّعا بوده، لذا معتبر نیست.

۱۵ – نقد دفاع

در پاسخ باید گفت: این سخن صحیح است که علت اصلیِ دشمنی با آن حضرت، کینه می‌باشد، ولی اثبات شیء نفی ما عدا نمی‌کند؛ به دیگر سخن، امام در مقام بیان انگیزه انحراف دشمنان خود و بعضی از صحابه به طور کلی نیست، بلکه در مقام بیان انگیزه رای بعضی از «اعضای شورا» به عثمان است که تیر آن کینه‌هایی که پیامبر به امام علی خبر داد به‌وسیله یکی از اعضای شورا به امام اصابت نمود.

۱۶ – جمع بندی و نتیجه

اختلاف‌های میان شارحان این خطبه و اختلاف برداشت آنان در مرجع ضمیر به چند چیز بستگی دارد:
۱ در خطبه شقشقیه بعد از «فصفا رجل منهم لضغفه و مالا الاخر لصهره» جمله «مع هن و هن» آمده است. برخی، این «مع هن و هن» را به طلحه و زبیر تفسیر کرده‌اند.

[۲۱۶] سیدعلی‌نقی فیض الاسلام، ترجمه نهج البلاغه، ص۵۰.

[۲۱۷] محمد دشتی، ترجمه نهج البلاغه، ص۲۰.

این گروه قطعاً ضمیر در «لضغنه» را به سعد بر می‌گردانند، چرا که امام در این‌جا تمامی اعضای شورا را بررسی کرده و خلاف بلاغت است که امام از یک فرد (طلحه) دو مرتبه یاد کند و از سعد یادی نکند. اما کسانی که جمله یاد شده را صفت و قید برای «فصفا رجل منهم لضغنه» گرفته‌اند در تعیین مرجع ضمیر «لضغنه» دچار مشکل شده‌اند. البته بیشتر شارحان، این مبنا (صفت و قید بودن جمله) را پذیرفته‌اند و نزاع در این قسمت جریان دارد. حال اگر مراد از «مع هن و هن» طلحه و زبیر باشد سؤال این است که در قضیه شورا، سعد و عبدالرحمن و طلحه به عثمان رای دادند، و زبیر به امام رای داد پس چرا امام در این جا از آن‌ها با کلماتی که کنایه از امری قبیح و زشت می‌باشد یاد می‌کند؟ شاید گفته شود ایراد خطبه بعد از جنگ جمل بوده لذا امام از آنان به این صورت یاد می‌کند، و اگر مراد از آن جمله، طلحه و زبیر نباشد و صفت برای عبدالرحمن باشد و ضمیر «لصهره» به او برگردد، پس تکلیف طلحه چه می‌شود چرا که وی به عثمان رای داده و امام در مقام مذمت و نکوهش اعضای شورا بوده، در حالی که طبق این قول، امام از وی هیچ مذمتی نمی‌کند.
۲ نکته بعدی که در تعیین مرجع ضمیر در «لضغنه» بسیار مؤثر است و ابن ابی الحدید به آن اشاره کرده، حضور و عدم حضور طلحه در روز رای‌گیری است که اگر روایاتِ حضور طلحه در روز شورا و کینه وی نسبت به امام ثابت شود و کینه سعد ثابت نشود، ضمیر به طلحه برمی گردد، و اگر روایات عدم حضور طلحه در روز شورا و کینه سعد نسبت به امام ثابت شود، ضمیر به سعد برمی گردد.
۳- تا به حال دلایل و قراین داخلیِ خطبه به تعیین مرجع ضمیر کمک می‌کرد، ولی محقق تستری مسیر بحث را عوض کرده و از راه قرینه مقابله و قراین خارجی ضمیر را به سعد بر می‌گرداند، بدون این که تعیین مرجع ضمیر را مبتنی بر تفسیر «مع هن وهن» به طلحه و زبیر یا عدم حضور طلحه درروز رای‌گیری و یا عدم کینه طلحه قرار دهد.
۴- آن چه باید به آن توجه داشت این است که قدر متیقّن از انگیزه واگذاری رای سعد به عبدالرحمن، فامیل بودن سعد با عبدالرحمن می‌باشد که این با ضبط «بضبعه» و «بضلعه» سازگار است، زیرا علاوه بر دلیل «قدر متیقّن» شاید بتوان ادعا کرد به قرینه مقابله، ضبط «بضعبه» یا «بضلعه» درست می‌باشد، چرا که امام انگیزه رای عبدالرحمن به عثمان را دامادی وی با عثمان دانست؛ «لصهره» یعنی انگیزه فامیلی و تعصبات قومی باعث انحراف عبدالرحمن از امام شد، و سعد نیز به دلیل تعصبات قومی (چون پسر عموی عبدالرحمن بود) رای خود را به عبدالرحمن واگذار کرد و به امام رای نداد، لذا این نکته باعث می‌شود که ضبط «بضبعه» یا «بضلعه» صحیح به نظر برسد. با این حال بحث این است که آیا انگیزه انحراف سعد از امام، کینه اوست یا خیر؟ که اثبات این کینه نیز بعید و دور نیست و به احتمال بسیار قوی مرجع ضمیر، سعد بن ابی وقاص می‌باشد، که در هر سه ضبط، توجیه و مؤید تاریخی دارد.

۱۷ – دفاع سعد از عثمان و برخورد تند او با امام

در دوره محاصره عثمان اتفاقات گوناگونی افتاد و سعد نیز نقش مؤثری در این وقایع و دفاع از عثمان داشت.
جماعتی از مردم مدینه به پا خاستند و آماده جنگ و دفاع از عثمان شدند که سعد و ابو هریره و زید بن ثابت از آن جمله بودند، اما عثمان کسی را فرستاد و جلوی آن‌ها را گرفت.

[۲۱۸] عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۶۳.

[۲۱۹] ابوالفرج ابن جوزی، المنتظم، ج۳، ص۱۲۳۰ – ۱۲۳۱.

[۲۲۰] ابن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق، ج۲، ص۶۵۲.

[۲۲۱] ابن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه، ج۷، ص۱۹۰.

[۲۲۲] عبدالرحمن ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، چاپ دوم: تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۵، ج۲، ص۵۹۶.

عثمان که با افزایش فشار شورشیان روبه‌رو شد، شخصی را نزد سعد فرستاد و به او چنین سفارش کرد: «علی را ملاقات کن و حال و وضع مرا برای او تشریح کن، برای او از خدا و قیامت بگو… شاید به شورش خاتمه دهد».
سعد رفت و بازگشت و به عثمان گفت: «نزد علی رفتم و با او سخن گفتم، ولی او پاسخم را نداد، به او گفتم: پسر عمویت کشته می‌شود؟ گفت: شورش به من هیچ ارتباطی ندارد».

[۲۲۳] ابن شبّه نمیری، تاریخ المدینه، ج۴، ص۱۲۰۶.

[۲۲۴] ابن شبّه نمیری، تاریخ المدینه، ج۴، ص۱۲۲۰.

زمانی که حلقه محاصره تنگ‌تر شده بود بار دیگر عثمان شخصی را به سراغ سعد فرستاد و از اوضاع و احوال شکایت کرد. سعد با عصبانیت روانه مسجد شد، علی را دید که در مسجد نشسته و شمشیری روی دو زانوی خود گذاشته، سعد می‌گوید: «روبه‌روی او به گونه‌ای نشستم که زانویم را روی زانوی وی گذاشتم. به او گفتم: از خدا بترس، پسر عمویت در

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.