پاورپوینت کامل حاجتمند ۷۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حاجتمند ۷۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حاجتمند ۷۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل حاجتمند ۷۶ اسلاید در PowerPoint :

فقیر

دیگر کاربردها: فقیر (ابهام‌زدایی).

مقالات مرتبط: فقیر (مقالات مرتبط).

فقیر آن است که دست از دنیا برداشته است، و گدا آن است که دنیا از او دست برداشته باشد.

فهرست مندرجات

۱ – فرق گدا و فقیر
۲ – وظایف فقیر
۲.۱ – راضی بودن به فقر
۲.۲ – اظهار استغنا
۲.۳ – مخلوط نشدن با اغنیا
۲.۴ – ذخیره به قدر حاجت
۳ – مصرف زکات برای فقرا و مساکین از دیدگاه امام خمینی
۳.۱ – فقرا و مساکین
۳.۱.۱ – آغاز سال فقر و غنا
۳.۱.۲ – عدم کفایت منافع سرمایه
۳.۱.۳ – عدم پرداخت زکات یش از مخارج یک سال
۳.۱.۴ – مانع زکات گرفتن نبودن خانه و لوازم مطابق شان
۳.۱.۵ – کار دون شان
۳.۱.۶ – قدرت یادگرفتن حرفه مطابق شان
۳.۱.۷ – زکات گرفتن محصل علم
۳.۱.۸ – شک در به‌اندازه خرج سال بودن دارایی
۳.۱.۹ – محاسبه زکات بابت طلب از فقیر
۳.۱.۱۰ – ادعای فقیر بودن
۳.۱.۱۱ – استحباب عدم اعلام زکات بودن
۳.۱.۱۲ – کشف عدم فقر
۴ – پانویس
۵ – منبع

۱ – فرق گدا و فقیر

گدا کسی دیگر و فقیر کسی دیگر است. گدا آن است که: دنیا از او دست برداشته، و فقیر آن است که: او دست از دنیا برداشته است. و از برای فقیر، شرایطی است که: چنانچه فقیر به آنها متصف باشد فضیلت فقر از برای او خواهد بود.

۲ – وظایف فقیر

به علت تفاوت گدا و فقیر، برخی امور بر فقیر سزاوار است که در روایات اشاره شده است.

۲.۱ – راضی بودن به فقر

پس بدان که: سزاوار فقیر آن است که: به فقر و بی چیزی خود راضی باشد. و اگر کراهتی از آن داشته باشد باید مثل کراهت حجامت باشد از برای کسی که حجامت می‌کند، اگر چه فی الجمله دردی می‌یابد اما به آن راضی و خوشنود است. و آن را از خدا بداند و به آن جهت به آن شاد و فرحناک باشد. و در باطن توکل بر خدا داشته باشد. و اعتماد و وثوق او به خدا باشد. و چنان داند که خدا قدر ضرورت را به او می‌رساند. و به هر چه به او رسد قانع باشد و زیادتی نخواهد. و به این جهت قطع طمع از خلق کند. و التفاتی به آنچه در دست مردم است نکند. و حرص بر تحصیل مال از هر جا برسد نداشته باشد. و بر فقر خود صابر و شاکر باشد.
حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) فرمود که: «فقر نسبت به بعضی عقوبت است از جانب خداوند. و نسبت به بعضی کرامت. و علامت آن فقری که کرامت است آن است که: صاحب خود را خوش خلق می‌کند. و مطیع پروردگار می‌گرداند. و شکایت از حال خود نمی‌کند. و خدا را بر فقر خود شکر می‌کند. و علامت آن که عقوبت است آن است که: صاحب خود را بد خلق می‌کند. و معصیت پروردگار را می‌نماید. و شکایت می‌کند. و به قضای الهی راضی نیست».

[۱] غزالی، محمد بن محمد، احیاء علوم العلوم، ج۴، ص۱۷۸.

و از این حدیث مستفاد می‌شود که: هر فقیری را بر فقر، ثواب نیست، بلکه ثواب و فضیلت از برای فقری است که: صاحب آن راضی و شاکر باشد. و به قدر کفاف قانع باشد. و طول امل نداشته باشد. و اما آن که راضی نباشد، و مایل به بسیاری مال باشد، و آلوده به ذلت حرص و طمع گردد، و به واسطه طمع و حرص، اخلاق او بد شود، و مرتکب اعمالی گردد که شیوه اهل مروت و آبرو نباشد، او را ثوابی نیست، بلکه گناهکار است.

۲.۲ – اظهار استغنا

و سزاوار فقیر آن است که: اظهار استغنا کند. و پرده بر کار خود اندازد.
و در حدیث نبوی وارد است که: «هر که فقر خود را بپوشاند خدا او را اجر کسی عطا فرماید که همه روزها را روزه بگیرد و همه شبها را عبادت کند».

۲.۳ – مخلوط نشدن با اغنیا

و فقیر را سزاوار آن است که: با اغنیا مخلوط نشود. و با ایشان همنشینی ننماید. و ایشان را به جهت مال تواضع نکند. بلکه از این راه به ایشان تکبر کند.
مروی است که: «حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) و خضر، به یکدیگر رسیدند.
حضرت از خضر پرسید که: بهترین اعمال چیست؟ گفت: بذل اغنیا بر فقرا به جهت رضای خدا. حضرت فرمود: از آن بهتر ناز و تکبر فقیر است بر اغنیا از راه وثوق و اعتماد به خدا. خضر گفت: این کلامی است که: باید با نور بر صفحه رخسار حور نوشت».

[۲] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۹، ص۱۳۳.

و باید فقیر از گفتن سخن حق مضایقه نکند. و از راه طمع و مدارات با اغنیا از سخن حق اغماض نکند، و چشم نپوشد. و از راه تهیدستی و فقر، در عبادت خدا سستی ننماید.
و اگر قلیلی از قوت او زیاده آمد در راه خدا بذل کند. و این را «جهد مقل» (کوشش تهیدست) گویند، و ثواب آن بیشتر از مالهای فراوان است که غنی بذل کند.
حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روزی فرمودند که: «یک درهم صدقه می‌تواند افضل باشد از صد هزار درهم. شخصی عرض کرد که: این چگونه می‌شود؟ فرمود:
شخصی از منافع مال خود و زیادتی آن صد هزار درهم تصدق می‌کند و مردی دو درهم دارد و به غیر از این هیچ چیز دیگر را مالک نیست و یکی از آن دو درهم را با طیب نفس در راه خدا می‌دهد، صاحب یک درهم افضل است از صاحب صد هزار درهم».

[۳] فیض کاشانی، محسن، محجه البیضاء، ج۷، ص۳۳۱.

[۴] غزالی، محمد بن محمد، احیاء علوم العلوم، ج۴، ص۱۷۸.

۲.۴ – ذخیره به قدر حاجت

و باید فقیر زیادتر از قدر حاجت خود را ذخیره نکند. پس اگر کسی باشد که زیادتر از قوت یک شبانه روز را ذخیره نکند، از جمله صدیقین خواهد بود. و اگر از قوت چهل روز زیادتر ذخیره نکند از جمله متقین خواهد بود. و اگر از قوت سال خود زیادتر ذخیره نکند از صالحین خواهد بود. و اگر از قوت سال زیادتر ذخیره نماید از زمره فقرا خارج خواهد شد. و از فضیلت فقر محروم است.
و هر گاه کسی فقیر باشد و شخصی چیزی به او عطا نماید، پس اگر آن چیز حرام مؤبد باشد، رد آن واجب و قبول آن حرام است. و اگر مشتبه باشد، سنت است که آن رارد کند و قبول نکند. و اگر حلال باشد، پس اگر به عنوان هدیه است مستحب است قبول آن اگر بی منت باشد، زیرا که رسول خدا هدیه قبول می‌فرمودند. و اگر در آن منت باشد ترک آن بهتر است. و اگر به عنوان صدقه یا زکوه یا نحو اینها باشد باید اگر آن فقیر مستحق آن باشد و از اهل آن باشد قبول کند و الا رد کند و اگر بداند که: آن دهنده، این را به جهت صفتی که در این فقیر گمان کرده به او داده، مثل اینکه: او را سید دانسته، یا عالم یافته، یا غیر اینها و فی الواقع چنین نباشد باید رد نماید. و اگر نه هدیه باشد و نه صدقه، بلکه به جهت شهرت و خودنمائی و ریا و آوازه داده باشد بهتر آن است که قبول نکند و رد کند. بلکه بعضی از علماء قبول آن را حرام، و رد آن را واجب دانسته‌اند.
و مخفی نماند که آنچه را به فقیر می‌دهند اگر به آن محتاج باشد و زیادتر از قدر حاجتش نباشد افضل آن است که: هرگاه از آفاتی که مذکور شد سالم باشد آن را قبول کند.
حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: ثواب آن که با وسعت به فقیر عطا می‌کند بیشتر نیست از آن که می‌گیرد، هرگاه محتاج باشد».

[۵] متقی هند، علی بن حسام، کنز العمال، ج۶، ص۴۷۰، خ ۱۶۵۸۹.

[۶] متقی هند، علی بن حسام، کنز العمال، ج۶، ص۴۷۰، خ ۱۶۵۹۰.

[۷] فیض کاشانی، محسن، محجه البیضاء، ج۷، ص۳۳۴.

بلکه در بعضی احادیث نهی شده است از رد آن. و اگر زاید بر قدر حاجت باشد اگر آن فقیر، طالب راه آخرت باشد آن زیادتی را رد کند، زیرا که: آن را خدا به جهت آزمایش و امتحان فرستاده تا ببیند چه می‌کند. اما قدر حاجت را به جهت رافت و رحمت بر آن فرستاده. پس در گرفتن آن ثواب است، و اما در قدر زیادتی، یا مبتلا به معصیت آن می‌شود، یا گرفتار حسابش.
پس سزاوار طالب سعادت، آن است که: زاید از قدر حاجت قبول نکند، زیرا که:
نفس، بعد از آنکه مرخص شده که عهد و پیمان را بشکند به آن عادت می‌کند.
بعضی از مجاورین مکه نقل می‌کند: «دراهمی چند داشتم که گذارده بودم در راه خدا انفاق کنم، روزی فقیری را دیدم که از طواف مکه فارغ شده به صدای ضعیفی می‌گفت: «جائع کما تری، عریان کما تری، فماتری فیما تری یا من یری و لا یری» یعنی:
«خدایا! گرسنه‌ام چنانکه می‌بینی. و برهنه‌ام چنانکه می‌بینی. پس چه می‌بینی در این خصوص که می‌بینی؟ ‌ای کسی که می‌بینی چیزی را که دیگری نمی‌بیند».
می‌گوید: نگاه کردم دیدم جامه کهنه در بر داشت که بدن او را نمی‌پوشانید، با خود گفتم: این کسی است که باید دراهم خود را به او دهم. آنها را به نزد او بردم نگاهی به آنها کرد پنج درهم برداشت و گفت: به چهار درهم آن دو جامه می‌خرم و یکی را هم خرج می‌کنم. و تتمه را رد کرد و گفت: احتیاج به آن ندارم. شبی دیگر او را دیدم که دو جامه نو پوشیده بود، من اندکی از او بددل شدم، متوجه من شد و دست مرا گرفت و به طواف مشغول شدیم تا هفت شوط طواف را تمام کردیم. در هر شوطی دیدم که پاهای ما بر یک نوع جوهری از جواهر بود، یک بار بر روی یاقوت راه می‌رفتیم. و یک بار برروی مروارید. و یکبار بر روی زمرد. و یک بار بر طلا. و پاهای ما تا به کعب به آنها فرو می‌رفت. پس آن مرد به من گفت: خدا این همه را به من داد و قبول نکردم و از دست مردم چیزی می‌گیرم و معاش می‌کنم، زیرا که: همه اینها ثقل و ابتلاست».

[۸] فیض کاشانی، محسن، محجه البیضاء، ج۷، ص۳۳۴.

[۹] غزالی، محمد بن محمد، احیاء علوم العلوم، ج۴، ص۱۸۰.

خلاصه آنکه، قدر حاجت گرفتن افضل است و باعث ثواب رسیدن به آن، کسی است که می‌دهد. و اعانت بر ثواب هم ثواب است. امر شد به موسی بن عمران که: «در هر شبی در پیش یکی از بنی اسرائیل افطار کن. گفت: الهی چرا روزی مرا بر دست بنی اسرائیل متفرق کرده‌ای که یکی چاشت به دهد و یکی شام؟ وحی به او رسید که:
من با دوستان خود چنین می‌کنم و روزی ایشان را به دست بطالین بندگانم قرار می‌دهم تا آنها نیز به این سبب به ثوابی رسند».

[۱۰] فیض کاشانی، محسن، محجه البیضاء، ج۷، ص۳۳۶.

[۱۱] غزالی، محمد بن محمد، احیاء علوم العلوم، ج۴، ص۱۸۱.

و اما زیادتر از قدر حاجت را بهتر آن است که نگیرد. بلی اگر خواهد آن را به فقرادهد و بذل کند، گرفتن آن ضرر ندارد. و باید دفعه انفاق فقرا کند و نگاه ندارد، که گاه است نفس در مقام فریب او برآید. همچنان که جمعی متصدی خدمت فقرا و متکفل حال ایشان شدند و از اغنیا می‌گرفتند و به فقرا می‌دادند عاقبت نفس و شیطان با هم ساخته او را فریفتند. و این را وسیله جمع مال و تنعم و تلذذ قرار دادند، و به هلاکت رسیدند. و سزاوار مؤمن، آن است که: تا او را ممکن باشد از کسی چیزی خواهش نکند و سؤال ننماید، زیرا که: آن متضمن شکوه از خدا، و ذلیل کردن خود است. و موجب ایذای آن کسی است که از او خواهش می‌کند، زیرا که: بسا باشد به خاطر خواه خود چیزی ندهد و بعد از اظهار به او شرم کند و یا خجالت کشد، یا محافظت آبروی خودکند، یا به روی ریا چیزی بدهد. و چنین چیزی معلوم نیست که شرعا حلال باشد.
و از این جهت حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «سؤال از مردم از جمله فواحش است».

[۱۲] فیض کاشانی، محسن، محجه البیضاء، ج۷، ص۳۳۶.

[۱۳] غزالی، محمد بن محمد، احیاء علوم العلوم، ج۴، ص۱۸۲.

و فرمود: «هر که از مردم سؤال کند و قوت سه روز خود را داشته باشد، روز قیامت خدا را ملاقات کند در حالی که روی او استخوان خالی باشد و هیچ گوشت نداشته باشد».

[۱۴] شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۶، ص۳۰۵-۳۰۶، ح ۵.

و فرمود که: «هیچ بنده‌ای نیست که یک در سؤال را بر خود بگشاید مگر اینکه خدا هفتاد در فقر را بر روی او می‌گشاید».

[۱۵] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۹۶، ص۱۵۶، ح ۲۹.

و فرمود که: «سؤال، حلال نیست مگر با فقری که به هلاکت انجامد، یا قرضی که به رسوائی کشد».

[۱۶] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۹۶، ص۱۵۶، ضمن حدیث ۲۹.

روزی طایفه‌ای از انصار به خدمت آن بزرگوار آمدند و عرض کردند: «یا رسول الله! حاجتی به تو داریم. فرمود: بگویید. عرض کردند: حاجت بزرگی است. فرمود: بیاورید حاجت خود را. گفتند: می‌خواهیم ضامن شوی از برای ما بهشت را. حضرت سر به زیر انداخت، پس سر برداشت و فرمود: ضامن می‌شوم به

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.