پاورپوینت کامل مفهوم جزیی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مفهوم جزیی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مفهوم جزیی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مفهوم جزیی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

جزئی و کلی

مقالات مرتبط: جزئی و کلی (دانشنامه جهان اسلام).

جُزْئی وَ کُلّی، از اصطلاحات فلسفه و منطق در تقسیم مفاهیم، معانی و تصورات است. بر پای تعریف رایج میان حکما و منطق‌دانان جزئی آن است که نفسِ تصورِ آن مانع از وقوعِ شرکت در آن باشد؛ و در مقابل، کلی آن است که نفسِ تصورِ آن مانع از وقوعِ شرکت نباشد. دربار وجه تسمی کلی و جزئی گفته‌اند که کلی به کل، و جزئی به جزء منسوب‌ است؛ هر جزئی یک کلِ متشکل از اجزاء است که کلی یکی از آنها ست و از این رو، گفته‌اند که کلی، جزءِ جزئی است و میان کلی و جزئی از یک سو، و کل و جزء از سوی دیگر، تفاوتهایی وجود دارد. شاید معروف‌ترینِ آنها تقسیم کلی به کلیات خمس باشد، یعنی جنس، نوع، فصل، عرض عام، و خاصه، که به اسکندر افرودیسی منسوب است. تقسیمی دیگر که از حیث اهمیت با کلیات خمس برابری می‌کند و چه بسا مباحث بیشتری حول آن شکل گرفته باشد، تقسیمی از ابن‌ سینا ست، که البته بنا بر شواهدی، فارابی در وضعِ آن بر او تقدم داشته، و شاید هم مأخذ و یا الهام‌بخش او بوده است. بر اساس این تقسیم، کلی به ۳ قسمِ طبیعی، منطقی، و عقلی تقسیم می‌شود. در تقسیمی دیگر کلی و جزئی را به اقسام حقیقی و اضافی تقسیم کرده‌اند. بحث از کلی و تاریخچ آن با کتاب ایساغوجی پیوندی ناگسستنی دارد و به جرئت می‌توان آن را از مهم‌ترین کتابها در این مبحث و در سیر تطور آن دانست.

فهرست مندرجات

۱ – تعریف
۱.۱ – قید تصور
۱.۲ – قید نفس
۱.۳ – اشتراک معنوی
۲ – معرفت‌زایی
۳ – وجه تسمیه
۴ – فرق کلی و جزئی و کل و جزء
۵ – اقسام کلی و جزیی
۵.۱ – کلیات خمس
۵.۲ – طبیعی و منطقی و عقلی
۵.۳ – حقیقی و اضافی
۵.۴ – کلی حقیقی از حیث وجود و شمار افراد آن
۶ – موضوع یا موصوف کلیت و جزئیت در تعاریف
۶.۱ – تقریر اول
۶.۲ – تقریر دوم
۶.۳ – تقریر سوم
۷ – عقاید افلاطون‌ و ارسطو
۸ – عقاید رواقیان
۹ – حکمای نوافلاطونی
۱۰ – ایساغوجی و بحث از کلی
۱۱ – نظریه ابن‌سینا
۱۱.۱ – تمایز میان ماهیت و عوارض آن
۱۱.۲ – اعتبارات سه‌گانه ماهیت
۱۱.۳ – امکان و نحوه وجود کلی در اعیان
۱۲ – نظریه سهروردی
۱۳ – نظریه ابن‌رشد
۱۴ – نظریه صدر المتألهین
۱۴.۱ – مثل افلاطونی
۱۴.۲ – مراتب نفس
۱۵ – نظریه حاج ملاهادی سبزواری
۱۶ – فهرست منابع
۱۷ – پانویس
۱۸ – منبع

۱ – تعریف

بر پای تعریف رایج میان حکما و منطق‌دانان جزئی آن است که نفسِ تصورِ آن مانع از وقوعِ شرکت در آن باشد؛ و در مقابل، کلی آن است که نفسِ تصورِ آن مانع از وقوعِ شرکت نباشد

[۱] فارابی، ابونصر، الفاظ المستعمله فی المنطق، ص۵۸.

[۲] ابن سینا، حسین، الشفاء، الهیات، ص۱۹۵-۱۹۶.

[۳] جرجانی، علی، التعریفات، ص۳۴.

[۴] جرجانی، علی، التعریفات، ص۸۰.

. مثلاً «انسان» معنایی کلی است، و افراد آن، یعنی زید، عمرو و دیگران ــ که همگی قابل ‌اشاره‌اند و «انسان» برآنها حمل‌می‌شود ــ جزئی‌اند. گاهی نیز اشاره‌پذیریِ جزئیاتْ مبنای تعریف جزئی قرار گرفته است؛ یعنی جزئی آن است که بالفعل قابل اشاره باشد، اما کلی تنها به نحو بالقوه قابل اشاره است

[۵] ابن سینا، حسین، الشفاء، الهیات، ص۱۹۶.

[۶] فارابی، ابونصر، الفاظ المستعمله فی المنطق، ص۵۸-۵۹.

[۷] شیخ اشراق، شهاب‌الدین، المشارع و المطارحات، ص۳۳۵.

. کلی و جزئی را از جمل متقابلان، و تقابل آنها را از نوع عدم و ملکه دانسته‌اند، یعنی جزئی مفهومی ایجابی، و کلی مفهومی سلبی است، و از این رو، تصور مفهوم کلی مستلزم تصور مفهوم جزئی است

[۸] تهانوی، محمد اعلی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص۱۳۷۶.

[۹] خواجه نصیرالدین طوسی، محمد، اساس الاقتباس، ص۲۰.

.

۱.۱ – قید تصور

در این تعاریف، قیدِ «تصور» برای قطع نظر از خارج، و قیدِ «نفس» برای قطع نظر از تعقل و استدلال است. اگر قید «تصور» نبود، آن دسته از مفاهیمِ کلی که امتناعِ صدق آنها بر اشیاء، ناظر بـه خارج است ــ نـه ناظر بـه صِرفِ تصورِ آنها ــ جزئی تلقی می‌شدند. توضیح آنکه بسیاری از مفاهیم کلی، مانند لاشیء و لاوجود که وجود عینی آنها ممتنع است، طبق این تعریف جزئی خواهند بود، زیرا بر هیچ فردی و به طریق اولی بر افراد متعدد اطلاق نمی‌شوند. اما قید «تصور» حاکی از آن است که امتناع شرکت در جزئی ناظر به تصور آن است، نه ناظر به خارج؛ زیرا در غیر این صورت ماهیات ممتنع الوجودی را که امتناع آنها به سبب جهات خارجی است، باید جزئی دانست

[۱۰] تهانوی، محمد اعلی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص۱۳۷۶.

.

۱.۲ – قید نفس

قید «نفس» نیز از آن رو ست که امتناعِ شرکت چه بسا ناشی از تعقل و استدلال باشد. مانند «واجب الوجود» که نفس تصور آن مانع از وقوع شرکت نیست و یگانگی آن نیازمند اثبات و استدلال است و از این رو، در زمر معانی کلی محسوب می‌شود؛ هرچند پس از اقام ادله و براهین، عقل صدق آن را بر ذاتی غیر از ذات باری تعالی جایز نمی‌داند و شرکت افراد متعدد را در این معنا نفی می‌کند

[۱۱] تهانوی، محمد اعلی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص۱۳۷۶.

.
بر این تعاریف انتقادهایی هم وارد کرده‌اند. تهانوی از کسانی یاد می‌کند که «نفسِ تصورِ» جزئی را مانع از شرکت نمی‌دانند، بلکه عقیده دارند که نفسِ مفهوم از این حیث که متصور و در پیشگاه عقل حاضر است، مانع از شرکت می‌شود. سپس در پاسخ می‌گوید که منظور از «نفس تصور» نیز چیزی غیر از این نیست، با این تفاوت که در تعریف جزئی، منع را مجازاً به تصور نسبت داده‌اند که همانا اسناد فعل به شرط است

[۱۲] تهانوی، محمد اعلی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص۱۳۷۶.

.

۱.۳ – اشتراک معنوی

گاهی نیز برای رسیدن به تعاریفی دقیق‌تر و برای اجتناب از تداخل و خلط کلی و جزئی، قیودی را به این تعاریف افزوده‌اند. مثلاً ابن سهلان اشتراکِ معنوی را نیز به عنوان یکی از شرایط جزئیت و کلیت برمی‌شمارد، و می‌گوید: «جزئی آن است که شایستگی ندارد که به یک معنا بر چیزهای بسیار افتد، بلکه جز بر یک چیز نشاید که افتد، چنان‌که زید، که نام شخصی بعینه بود، معنای او آن شخص معین بود و آن شخص جز آن شخص نبود، هیچ چیز دیگر نبود که آن شخص تواند بودن. … آری شاید که شخصی دیگر را هم زید خوانند، پس آن‌گاه زید بر هر دو شخص افتد، لکن به دو معنا افتد نه به یک معنا». وی به همین ترتیب اشتراک معنوی را در تعریف کلیت نیز لحاظ می‌کند

[۱۳] ابن سهلان، عمر، تبصره، ص۶-۷.

.

۲ – معرفت‌زایی

معرفت‌زایی کلی و جزئی و به خصوص تقدم هر یک از آن دو بر دیگری، از مسائل پرمناقشه بوده است. افلاطون کلی را موضوع شناخت راستین می‌دانست و در مقابل، عقیده داشت که جزئیاتِ کائن و فاسد صرفاً موضوعِ وهم و گمان توانند بود

[۱۴] .کتاب V، گ ۴۷۸-۴۸۰ ،Plato، The Republic

[۱۵] .کتاب VI، گ ۵۰۸ ،Plato، The Republic

. ارسطو نیز بر این امر صحه می‌گذاشت که موضوع علم امری کلی است، با این اختلاف که به نظر او جزئیاتِ محسوس برای ما شناخته‌شده‌تر از کلیاتِ معقول‌اند و از این رو، شناختِ کلی جز از طریق جزئیات ممکن نیست

[۱۶] .گ ۱۰۲۹a، سطر ۳۵ ،Aristotle، Metaphysica

[۱۷] .گ ۱۰۲۹a، سطر ۳۵ ـ گ ۱۰۲۹ b، سطر ۱۱ ،Aristotle، Metaphysica

. گفته‌اند که جزئی نه کاسب است و نه مکتسب، یعنی نه به واسط آن می‌توان امری را ثابت کرد و نه در مقام برهان، امور جزئی را اثبات می‌کنند و حتی خود براهین نیز از مقدمات کلی تشکیل شده‌اند

[۱۸] سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، ج۱، ص۶۳۷.

. به عبارتی دیگر، جزئی موضوعِ هیچ علمی نیست، زیرا جزئیات نامتناهی‌اند و امرِ نامتناهی خارج از حیط علم است

[۱۹] کندی، یعقوب، رسائل الفلسفیه، چ۱، ص۱۲۴-۱۲۵.

[۲۰] ابن سهلان، عمر، تبصره، ص۷.

[۲۱] ابن ‌رشد، محمد، تفسیر ما بعد الطبیعه، ج۲، ص۹۸۵-۹۸۷.

. در مقابل، کسانی هم امتیازاتی برای جزئی برشمرده‌اند، مانند استغنای آن در وجود و احتیاج کلی به آن، زیرا بدون وجود اشخاص (جزئیات) کلی وجود نخواهد داشت؛ در حالی که اشخاص از کلی بی‌نیازند. همچنین گفته‌اند: غایت تکوینْ تشخصِ انواع و تحققِ اشخاص بوده است. گاه نیز به تقدم جزئیات از حیث شناخت اشاره شده است

[۲۲] فخرالدین رازی، المباحث المشرقیه، ج۱، ص۱۴۷-۱۴۸.

.

۳ – وجه تسمیه

دربار وجه تسمی کلی و جزئی گفته‌اند که کلی به کل، و جزئی به جزء منسوب‌ است؛ هر جزئی یک کلِ متشکل از اجزاء است که کلی یکی از آنها ست و از این رو، گفته‌اند که کلی، جزءِ جزئی است. چنان‌که معنای کلی انسان، جزءِ زید است، زیرا زید علاوه بر این معنای کلی، شامل نوعی تشخص هم هست؛ و زید به عنوان یک کلْ مجموع این دو جزء است؛ و یا حیوان جزءِ انسان است، زیرا انسان، طبق تعریف، حیوان ناطق است، یعنی یک کل است که علاوه بر حیوان، شامل نطق هم‌هست. پس، کلیت شیء در قیـاس بـا فرد جزئی ــ کـه خود یک کل است ــ کلی خوانده می‌شود، و متقابلاً جزئیت شیء، در قیاس با کلی، که خود جزء آن جزئی است، جزئی خوانده می‌شود

[۲۳] قطب الدین رازی، محمد بن محمد، شرح شمسیه، ج۱، ص۲۳۸-۲۳۹.

[۲۴] جرجانی، علی، التعریفات، ص۳۴.

[۲۵] احمد نگری، عبدالنبی، جامع العلوم، ج۱، ص۲۷۱.

.

۴ – فرق کلی و جزئی و کل و جزء

میان کلی و جزئی از یک سو، و کل و جزء از سوی دیگر، تفاوتهایی وجود دارد، از آن جمله: ۱. کلی بر افراد خود قابل حمل است، اما کل بر اجزاءِ خود حمل نمی‌شود؛ ۲. چه بسا که کلی فرد خارجی نداشته باشد، اما وجود کل مستلزم وجود اجزاء است؛ ۳. کلی با از میان رفتن افراد، حتی هم آنها، از کلیت ساقط نمی‌شود، اما کل با از دست دادن اجزائش، حتی با از دست دادن یک جزء، ناقص می‌شود و دیگر آن کلِ سابق نخواهد بود؛ ۴. وجود کل در اعیان محقق است، اما وجود کلی در اعیان محل اختلاف است؛ ۵. شمار اجزاءِ کل محدود است، اما جزئیاتِ یک کلی را حدی نیست؛ ۶. کل در تعریف جزء ملحوظ نیست، اما کلی در تعریف جزء ملحوظ است. به بیان دیگر سبقتِ تصورِ ماهیتِ کل بر جزء واجب نیست، اما سبقت تصور ماهیت کلی بر تصور ماهیت جزئی واجب است

[۲۶] خواجه نصیرالدین طوسی، محمد، اساس الاقتباس، ص۱۹-۲۰.

[۲۷] ملاصدرا، محمد، الاسفار الاربعه، ج۴، ص۲۱۳.

.

۵ – اقسام کلی و جزیی

در مباحث مختلف و به اقتضایِ موضوعِ بحث، تقسیمهای مختلفی از کلی و جزئی ارائه کرده‌اند.

۵.۱ – کلیات خمس

شاید معروف‌ترینِ آنها تقسیم کلی به کلیات خمس باشد، یعنی جنس، نوع، فصل، عرض عام، و خاصه، که به اسکندر افرودیسی منسوب است. این تقسیم و اصطلاحاتِ مربوط به آن در حکمِ مقدمه و مدخلِ مبحث کلیات است و تأثیری بسزا بر بسیاری از مسائلِ این مبحث داشته است، تا آنجا که غالباً در متون فلسفی وقتی از کلی نام می‌برند، منظور جنس و نوع است

[۲۸] ابن سینا، حسین، الشفاء، مدخل، ص۶۵.

.

۵.۲ – طبیعی و منطقی و عقلی

تقسیمی دیگر که از حیث اهمیت با کلیات خمس برابری می‌کند و چه بسا مباحث بیشتری حول آن شکل گرفته باشد، تقسیمی از ابن‌ سینا ست، که البته بنا بر شواهدی، فارابی در وضعِ آن بر او تقدم داشته، و شاید هم مأخذ و یا الهام‌بخش او بوده است. بر اساس این تقسیم، کلی به ۳ قسمِ طبیعی، منطقی، و عقلی تقسیم می‌شود: ۱. کلی گاه به معنای وصفی اضافی است که بر ماهیت عارض می‌شود. مانند وصف «کلی» در عبارت «انسان کلی است». این قسم کلیْ معقولِ ثانیِ منطقی، و موضوع دانش منطق است و از این رو، آن را کلی منطقی نامیده‌اند. ۲. گاه نیز کلی به معنای معروضِ این وصف است، مانند «انسان» در عبارت مذکور که کلی طبیعی نام دارد. وجه این تسمیه آن است که این کلی به یک معنا در اعیان، یعنی در طبیعت وجود دارد (نک‌ ، ادام مقاله). ۳. همچنین گاه کلی بر مجموعِ مرکب از آن دو ــ وصف و معـروض آن ــ اطلاق می شود، یعنی «انسانِ کلی» که البته تنها در عقل تحقق دارد و به همین سبب موسوم به کلی عقلی است

[۲۹] جرجانی، علی، التعریفات، ص۸۱.

[۳۰] رازی، فخرالدین، المباحث المشرقیه، ج۱، ص۴۴۸.

[۳۱] ملاصدرا، محمد، الاسفار الاربعه، ج۴، ص۲۱۱.

[۳۲] تهانوی، محمد اعلی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص۱۳۷۶-۱۳۷۷.

. به تعبیرِ صدرالمتألهین، عروض و اتصافِ کلیِ طبیعی در خارج است، مانند « انسان»؛ عروض و اتصاف کلیِ منطقی در ذهن است، مانند جنس، نوع، عرض، کلی و جزئی؛ کلی منطقی از معقولات ثانیِ منطقی است که موطنی غیر از ذهن ندارد و از اینجا روشن می‌شود که اطلاق لفظِ جزئی بر افرادِ خارجیْ نوعی مسامحه و مجاز است، و درست‌تر آن است که بگوییم در خارج اشخاص وجود دارند، نه جزئیات

[۳۳] مطهری، مرتضی، شرح مبسوط منظومه، ج۳، ص۳۰۲.

. در کلیِ عقلی، عروض در اعتبار تحلیل است و ذاتِ موضوعْ فارغ از وجود ذهنی یا عینیِ آن لحاظ می شود. مانند «موجود»، «واحد»، «علت» و «معلول»

[۳۴] ملاصدرا، محمد، الاسفار الاربعه، ج۴، ص۱۸۸-۱۸۹.

.

۵.۳ – حقیقی و اضافی

در تقسیمی دیگر کلی و جزئی را به اقسام حقیقی و اضافی تقسیم کرده‌اند. جزئی حقیقی همان است که پیش از این، گفته شد، یعنی آنچه نفسِ تصورش مانع از وقوعِ شرکت است؛ اما جزئی اضافی آن است که از جهتی ذیل مفهومی عام‌تر قرار دارد و نسبت به آن جزئی است، و از جهتی فوق مفهومی دیگر قرار می‌گیرد و نسبت به آن کلی است. مثلاً «انسان» نسبت به افراد خود کلی، و نسبت به جنسِ « حیوان» جزئی است. البته، ممکن است جزئی مادونی نداشته باشد که در آن صورت همان فرد یا جزئی حقیقی خواهد بود که نفس تصور آن مانع از وقوع شرکت در آن است. به همین ترتیب، کلیِ اضافی مفهومی است که نسبت به مافوقِ خود که مفهومی کلی‌تر است، جزئی، و نسبت به مادون خود که عمومیت و شمول آن کمتر است، کلی قلمداد می شود. اطلاق لفظ کلی بر کلی حقیقی و اضافی، اشتراک لفظی است

[۳۵] احمد نگری، عبدالنبی، جامع العلوم، ج۱، ص۲۷۱.

[۳۶] جرجانی، علی، التعریفات، ص۳۴.

[۳۷] احمد نگری، عبدالنبی، جامع العلوم، ج۱، ص۲۷۱.

[۳۸] جرجانی، علی، التعریفات، ص۸۰.

[۳۹] تهانوی، محمد اعلی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص۱۳۷۷- ۱۳۷۸.

.

۵.۴ – کلی حقیقی از حیث وجود و شمار افراد آن

تقسیمهای دیگری نیز در آثار پیشینیان آمده است که از آن میان، می‌توان به تقسیم کلی حقیقی از حیث وجود و شمارِ افرادِ آن اشاره کرد. مطابق با این تقسیم، وجود فرد خارجی برای یک کلی، یا ممتنع، یا ممکن است. مثال قسم نخست «شریک باری» است که اگرچه مفهومی کلی است، وجود فرد برای آن ممتنع است. قسم دوم ممکن است در خارج فردی نداشته باشد، مانند سیمرغ؛ و یا فردی داشته باشد که در این صورت یا منحصر به یک فرد است و یا افراد متعدد دارد. اگر منحصر به یک فرد باشد، یا وجود فردی دیگر برای آن ‌ممتنع است، مانند «واجب‌الوجود»؛ و یا ممکن است، مانند «خورشید»، در نظر کسانی که وجود خورشیدهای دیگر را ممکن می‌دانند. سرانجام در صورتی که افراد متعدد داشته باشد، شمار افراد آن یا متناهی است، مانند ستارگان، و یا نامتناهی، مانند نفوس ناطقه

[۴۰] تهانوی، محمد اعلی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص۱۳۷۸.

[۴۱] ابن سینا، حسین، الشفاء، الهیات، ص۱۹۵.

.

۶ – موضوع یا موصوف کلیت و جزئیت در تعاریف

تعریف رایج کلی و جزئی، که در آغازِ مقاله آمد، در اصل از ارسطو ست

[۴۲] .گ ۱۷a، سطرهای ۳۵-۴۰ ،Aristotle، Peri hermeneias

که فیلسوفان دور اسلامی نیز با اندکی اختلاف و به استثنای مواردی، آن را تکرار کرده‌اند. از اختلافات قابل توجه در این تعاریف، اختلاف در موضوع یا موصوف کلیت و جزئیت بوده است. به بیانی دقیق‌تر، مقسم این‌تقسیم ــ یعنی تقسیم مفهوم به کلی و جزئی ــ در تقریرهای مختلف این تعریف، محل اختلاف بوده است.
ارسطو در بحث از گزاره‌ها به تمایز میان کلی و جزئی اشاره می‌کند و می‌گوید: «چیزها» یا جزئی‌اند، یا کلی. او واژ «پراگما» () را به کار می‌برد که به معنای عامِ «چیز» و «شیء» است. از سیاقِ عبارت او به نظر می‌رسد که منظور از «چیزها» کلماتی است که موضوع گزاره‌ها هستند. چنان‌که او به عنوان نمونه‌ای از کلمات کلی، کلم «انسان» را ذکر می‌کند که در گزار «انسان سپید است» موضوع قرار گرفته است. او کالیاس(۴) را نیز به عنوان نمونه‌ای از کلمات جزئی ذکر می‌کند

[۴۳] .گ ۱۷a، سطرهای ۳۵-۴۰ ،Aristotle، Peri hermeneias

اما حکمای قلمرو اسلام غالباً اصطلاحاتی را جایگزین واژ عام کرده‌اند که در نتیجه موجب اختلافاتی در تعاریف آنان شده است. در بررسی این تعاریف و تفاوتهای آنها اجمالاً ۳ تقریر عمده دیده می‌شود.

۶.۱ – تقریر اول

در تقریر غالب از تعریف جزئی و کلی، مفاهیم، معانی و تصورات به عنوان مقسم آنها ذکر شده است. یعنی جزئیت و کلیت، وصف مفاهیم و تصورات‌اند. این مضمون در قالب عباراتی مختلف بیان شده است که نمون دقیقی از آن را نزد فارابی می‌بینیم. وی عبارت «المعانی المفهومه من الاسماء» را به کار می‌برد که حاکی از دقت نظر و توجه او به این نکته است

[۴۴] فارابی، ابونصر، الفاظ المستعمله فی المنطق، ص۵۸.

.

۶.۲ – تقریر دوم

در تقـریـری دیگر ــ که رأی کسانی همچون فخر الدین رازی و ابو البرکات بغدادی است ــ کلیت و جزئیت نسبتی میان ذهن و عین است. بنابراین، باید آن را از مصادیق مقول اضافه دانست و در این صورت، موضوعی ندارد، بلکه نسبتی میان طرفین رابطه است. این طرز تلقی از کلیت و جزئیت، تالیِ اعتقادِ متکلمین به اضافی بودن ماهیت علم است

[۴۵] ابو البرکات بغدادی، هبه الله، المعتبر فی الحکمه، ج۲، ص۴۲۱.

[۴۶] رازی، فخرالدین، المباحث المشرقیه، ج۱، ص۴۴۸.

[۴۷] مطهری، مرتضی، شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۳۱۴- ۳۱۵.

.

۶.۳ – تقریر سوم

تقریر سوم از شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی است که وجود را مقسم کلی و جزئی دانسته است. او می‌گوید: «وجود، کلی یا جزئی است»

[۴۸] شیخ اشراق، شهاب‌الدین، التلویحات، ص۱۷.

[۴۹] شیخ اشراق، شهاب‌الدین، المشارع و المطارحات، ص۳۲۸.

با توجه به اینکه او را قائل به اصالت ماهیت دانسته‌اند و وجود در نظر او اعتباری است

[۵۰] ملاصدرا، محمد، الاسفار الاربعه، ج۲، ص۱۱.

، به نظر می‌رسد که مراد او از وجود، ماهیت در معنایی عام باشد که هم تصورات ذهنی و هم افراد عینی را دربر می‌گیرد. کندی نیز در تعریفی نسبتاً مشابه، اشیاء را به عنوان مَقْسَم این تقسیم ذکر می‌کند که تا اندازه‌ای به رأی سهروردی نزدیک است

[۵۱] کندی، یعقوب، رسائل الفلسفیه، ج۱، ص۱۰۷.

کندی که تحت تأثیر متکلمان معتزلی بوده، اصطلاحات فراوانی از آنان گرفته است و بعید نیست که اصطلاح شیء نیز از جمل آنها باشد

[۵۲] ابوریده، محمد عبد الهادی، مقدمه بر الرسائل الفلسفی کندی، ص۲۷-۳۱.

در این صورت، شیء را باید به معنای عام ثبوت در نظر گرفت. البته، اصطلاح «شیء» در تقریر کندی تعریف ارسطو را نیز به یاد می‌آورد، با این تفاوت که ارسطو این تعریف را در ارتباط با بحث گزاره‌ها و کلمات مطرح می‌کند و بنابراین، از قلمرو زبان خارج نمی‌شود، درحالی که در تعاریف کندی و سهروردی، مانند تعاریف بسیاری از حُکما، و البته به استثنای کسانی که کلیت و جزئیت را نوعی نسبت می‌دانستند، همواره شائب خروج از زبان و عینیت بخشیدن به این تقسیم وجود دارد.

۷ – عقاید افلاطون‌ و ارسطو

همان‌گونه که گفته شد، تعریفِ کلی و جزئی از ارسطو ست. واژ کلی از اصطلاحات خاص او ست که اشاراتی به آن را، هر چند نه با این تفصیل، نزد افلاطون نیز می‌یابیم

[۵۳] .p72،Plato، Menn

؛ و البته ارسطو کشف‌ کلی را به ‌سقراط نسبت‌ می‌دهد

[۵۴] .گ ۱۰۷۸ b، سطرهای ۲۷-۳۰،Aristotle، Metaphysica

. ارسطو در آثار خود به پیروی از افلاطون غالباً کلی را با جنس و نوع به یک معنا به کار برده است. وی همچنین کلی و جزئـی را در پیوند بـا بحث جوهـر ــ و البته گاهـی نیز در پیـوند بـا بحث قضایـا ــ مطرح کرده است. به خصوص ارسطو مخالف عقید افلاطون بود که به گفت او کلی را جوهر می‌دانست. علاوه بر این، او با عقید افلاطون مبنی بر وجود منحاز کلیات موافق نبود و سقراط را از این اعتقاد مبرا می‌دانست

[۵۵] .گ ۱۰۷۸ b ، سطرهای ۳۰-۳۵،Aristotle، Metaphysica

. ارسطو این عقاید را بسیار سخیف می‌شمرد و از هر فرصتی برای تکرار مخالفت خود با آن استفاده می‌کرد

[۵۶] .کتاب I، فصل ۹، کتاب XIII، فصل ۱۰،Aristotle، Metaphysica

. به عقید او شرط اصلی جوهر نخستین بودن، جزئی بودن، یعنی فرد و واحد بودن است

[۵۷] .گ ۳ b، سطرهای ۱۰ff ،Aristotle، Catgoriae

[۵۸] .کتاب VII، فصلهای ۱۳-۱۴،Aristotle، Metaphysica

. اما از سوی دیگر، او مصرانه بر این عقیده پای می‌فشرد که تنها کلیْ قابلِ تعریف، و از این رو، موضوعِ حقیقیِ علم است

[۵۹] .گ ۱۰۳۹ b، سطر ۲۵ ،Aristotle، Catgoriae

[۶۰] .گ ۱۰۴۰ a ، سطر ۷ ،Aristotle، Catgoriae

[۶۱] .گ۱۰۸۶ b، سطرهای ۳۲-۳۵ ،Aristotle، Catgoriae

[۶۲] .گ ۱۰۸۷ a ، سطرهای ۲۴-۲۵ ،Aristotle، Catgoriae

. ناگفته پیدا ست که این دو رأی چندان سازگار نیستند و حتی نافی یکدیگر به نظر می‌رسند. او برای رفع این تعارض و جمع این دو عقیده، کلی درونی را مطرح می‌کند که به نظر او در ضمن افراد جزئی و حالّ در آنها ست و توسط حواس ادراک می‌شود. البته، کلی درونی که موضوع ادراک حسی است، غیر از کلی‌ای است که موضوع علم حقیقی است و برای حصول آن درجه‌ای از کلیت لازم است که کلی درونی در جریان تجرید ، از جزئیات و اعراض منفک گردد

[۶۳] .گ ۱۰۴۰ a – 1039 b ،Aristotle، Catgoriae

.

۸ – عقاید رواقیان

رواقیان در باب ‌کلی و جزئی ‌عقایدی نو داشتند. افلاطون‌ جزئی را بی‌ثبات، در صیرورت مدام و در نتیجه ناموجود می‌دانست. به عقید او موجودِ راستین مثال یا همان کلی است. در مقابل، ارسطو در کنار کلی درونی بر وجود جزئیها تأکید می‌کرد. رواقیان از این هم پیش‌تر رفتند و ادعا کردند که تنها جزئی وجود دارد

[۶۴] .p180 ،Syrianus، On Aristotle Metaphysics

. در نظر آنان، نه آن‌گونه که افلاطون می‌پنداشت، کلی بر افراد و مصادیقش تقدم وجودی دارد؛ و نه آن‌گونه که ارسطو می‌گفت، حالّ در افرادِ جزئی است، بلکه صرفاً جعل ذهن است

[۶۵] .p181 ،Long، A. A. and D. N. Sedley، notes on The Hellenistic…

. مبنای بسیاری از انتقادات حکمای رواقی به کلی و مُثُل افلاطونی اصطلاح یونانیِ «تی» ()، به معنای «چیز» یا به بیان دقیق‌تر بـه معنـای «شیء» ــ بـه معنـایی کـه نـزد معتزله مصطلح بـود ــ است. «تـی» یـا «شیء»، اعم از موجود و معدوم، و درحقیقت، جنس الاجناس است؛ جسم و غیرجسم، هر دو را دربرمی‌گیرد و حتی موهوماتی کـه هیچ مصداق عینـی‌ ندارند ــ مانند سیمـرغ و اژدها ــ نیز از شیئیت برخوردارند

[۶۶] .p162 ،Seneca، Letters

اما کلی یا مثال افلاطونی که از نظر آنان همان مفهوم است، نه موجود است، نه معدوم؛ نه جسمانی است و نه غیرجسمانی؛ هیچ شیئیتی ندارد و کاملاً نامشخص است و از این‌رو، باید آن را «شبه شیء» نامید

[۶۷] .p179 ،Stobaeus، On Aristotle’s Categories

.
رواقیان همچنین با طرح برهانی متناقض‌نما موسوم به «برهان هیچ‌کس» سعی داشتند تا بطلان نظر افلاطونیانی را که کلی را موجودی حقیقی و اصیل می‌دانستند، مبرهن سازند. این برهان نشان می‌دهد که کلی فردی مجعول است که حتی با بدیهی‌ترین اصول منطق نیز مطابقت ندارد

[۶۸] .p180 ،Simplicius، On Aristotle’s Categories

[۶۹] .کتاب VII، گ ۱۹۸ ،Diogenes Leartios، Lives of Eminent Philosophers

به رغم وجود قراینی از گرایش رواقیان به نام انگاری (اصالت تسمیه) (سیریانوس، همانجا)، در حقیقت دیدگاه آنان به اصالت مفهوم نزدیک‌تر است. نتیج تأملات آنان دربار کلی حاکی از آن است که کلی نهایتاً یک مفهوم است، نه یک علامت یا پدیده‌ای زبانی. مفهوم نیز در اصل حالتی از حالات نفس، و لاجرم جسمانی است. با این حال، کلی، مثلاً «انسان»، غیر از این مفهوم، و در واقع مدلول آن است؛ همان چیزی که هنگام تصور مفهوم «انسان» به آن می‌اندیشیم. تمایز مذکور میان مفهوم متحقق در ذهن و کلی که مدلول آن است؛ با این حال، «انسانِ» کلی تعبیری ذهنی، و برآمده از مفهوم آن است و برخلاف نظر افلاطونیان، دلالتِ مفهوم بر آن به این دلیل نیست که «انسانِ» کلی، علت آن مفهوم، و از لحاظ وجودی بر آن مقدم است

[۷۰] .p179 ،Stobaeus، On Aristotle’s Categories

[۷۱] .p179 ،Aetius، quoted in the The Hellenistic…

[۷۲] .کتاب VII، گ ۶۰-۶۱ ،Diogenes Leartios، Lives of Eminent Philosophers

[۷۳] .p182 ،Long، A. A. and D. N. Sedley، notes on The Hellenistic…

۹ – حکمای نوافلاطونی

حکمای نوافلاطونی که اغلب مخالف نظامهای فلسفی مشائی و رواقی بودند، صورتی مبدل از حکمت افلاطونی را احیا کردند که سخت تحت تأثیر ادیان باطنی و مضامین اسطوره‌ای بود. یکی از شاخصه‌های این تفکر، سلسله مراتب عقول و جریان فیض الهی است که از اقنوم احدیت آغاز می‌شود و تا ادنی مراتب کائنات امتداد می‌یابد. این عقول که عمدتاً نماد و معرف خدایان و الهه‌های اساطیری‌اند، در جایگاه معانی کلی یا همان مثل افلاطونی‌اند؛ با این تفاوت که نوافلاطونیان معانی کلی را در عقل الهی جای دادند و آن دو را یکی گرفتند. هر معنای کلی، متناسب با کلیت خود در مرتبه‌ای از سلسله مراتبِ عقول قرار می‌گیرد. نکت مهم این است که در اینجا عقل و معقول یکی است و عقل چیزی جز مرتبه و مقامِ صورتِ معقول نیست. در فلسف نوافلاطونی ذهن و عین کاملاً به هم می‌آمیزند و یا دست‌کم با یکدیگر تطابق کامل دارند؛ مثلاً در فلسف پروکلس قوس نزول که بیانگر صدور کائنات از مبدأ، و قوس صعود که بیانگر بازگشت کائنات به مبدأ است، دو روی یک سکه‌اند؛ و کلی در هردو فراینـد اهمیتـی اساسـی دارد. صـدور کائنات از احـد ــ که اساساً فرایندی بیرون از زمان و مکان است، زیرا عالم قدیم است ــ چیزی نیست مگر صدور کثرت از وحدت و معانی کلی؛ و انسان نیز در قوس صعود با تأمل در معانی کلی و حرکت از کثرت به وحدت و معانی کلی، عروج می‌کند و به ذات احد می‌پیوندد

[۷۴] .p74-76 ،Rosn، L. J.، The Philosophy of Proclus

[۷۵] .p92-94 ،Rosn، L. J.، The Philosophy of Proclus

[۷۶] .p112 ،Rosn، L. J.، The Philosophy of Proclus

[۷۷] .p157-164 ،Rosn، L. J.، The Philosophy of Proclus

/
نوافلاطونیان و آثارشان منشأ آشنایی مسلمانان با حکمت و فلسف یونانی بودند و در نتیجه، فهم مسلمانان از حکمت یونانی تحت تأثیر اندیشه‌های آنان قرار گرفت. برای نمونه، می‌توان به نظری عقل کندی اشاره کرد که نمونه‌ای بارز از طرز فکر نوافلاطونی است و مؤلفه‌های نوافلاطونی در آن کاملاً مشهود است. به عقید او قو عاقل نفسْ تنها با حصول کلیات در نفس فعلیت می‌یابد. عقل چیزی جز معانی کلی نیست و حصول هریک از آنها عین حصول دیگری است. کندی صریحاً عقل را با کلیات، یعنی انواع و اجناس، یکی می‌گیرد و از آنجا که کلیات متکثرند، وی نتیجه می‌گیرد که عقل نیز متکثر است

[۷۸] کندی، یعقوب، رسائل الفلسفیه، ج۱، ص۱۵۴-۱۵۵.

.

۱۰ – ایساغوجی و بحث از کلی

بحث از کلی و تاریخچ آن با کتاب ایساغوجی پیوندی ناگسستنی دارد و به جرئت می‌توان آن را از مهم‌ترین کتابها در این مبحث و در سیر تطور آن دانست. این کتاب که عنوان آن، به معنای مدخل است، و حکمای اسلامی نیز گاه آن را «مدخل» ترجمه کرده‌اند و گاه صورتِ معرب آن را آورده‌اند، مقدمه‌ای است که فرفوریوس (۲۳۳- ۳۰۹م)، فیلسوف نوافلاطونی، بر کتاب مقولات ارسطو نوشته است. او در دیباچ این کتاب پرسشهای بی‌پاسخی را طرح کرده که سرآغاز مناقشات بسیار میان آیندگان شده است. او می‌پرسد: آیا اجناس و انواعْ واقعیتهایی قائم به خود هستند یا صرفاً تصوراتی ذهنی‌اند؟ و اگر مستقل و قائم به خود‌ند، آیا جسمانی‌اند یا غیر جسمانی؟ و سرانجام، اینکه آیا یکسره مفارق از محسوسات‌اند یا در اشیاء محسوس قرار دارند و قوامشان به آنها ست؟ فرفوریوس پاسخ این پرسشها را که به گفت او بسیار عمیق است، به فرصت و مقالی دیگر موکول می‌کند. اگر چه این پرسشها پیش از آن نیز مطرح بود و پاسخهایی نیز برای آن یافته بودند (نک‌ : افلاطون، پارمنیدس، سراسر اثر)، این کتاب سرآغاز یک سلسله مباحث و مجادلات طولانی در باب کلیات شد که بر سراسر سده‌های میانه سایه افکند.
ایساغوجی در جریان ترجم آثار یونانی، در اواخر سد ۳ق / ۹م توسط ابوعثمان دمشقی به عربی ترجمه شد

[۷۹] ابن‌ ندیم، ابو الفرج، الفهرست، ص۳۱۳.

چنان‌که ذکر شد، این کتاب در اصل، مقدمه‌ای بر کتاب مقولات ارسطو، و از این لحاظ اثری منطقی بود. پرسشهای فلسفی فرفوریوس در آغازِ کتاب را نیز باید موضوعی فرعی دانست؛ اما در عالم اسلام و از آغاز نهضت فکری مسلمانان، گرایشهایی به طرح این مبحث در مباحث فلسفی‌تر وجود داشته است. مثلاً اخوان الصفا اصطلاح «شخص» را نیز به کلیات خمس افزودند که خود گویای گرایش آنان و متعاقباً دیگر حکمای قلمرو اسلام به ملاحظ کلیات خمس به عنوان مبحثی فلسفی است

[۸۰] اخوان الصفا، مجموعه ای از مؤلفین، رسائل اخوان الصفا، ج۱، ص۳۹۳.

؛ زیرا روشن است که صحبت از «شخص» و مسائل مربوط به آن یکسره مربوط به فلسفه است و طرح آن در مبحث منطق که جایگاه بررسی صور کلی فکر است، موضوعیتی ندارد.

۱۱ – نظریه ابن‌سینا

اما شاید مهم‌ترین دستاورد فیلسوفان قلمرو اسلام در این زمینه تا پیش از ظهور صدر المتألهین نظری ابن ‌سینا دربار اعتبارات سه‌گان ماهیت باشد. او در بخش «مدخل» کتاب شفا فصلی نسبتاً بلند را با عنوان «درباب طبیعی، عقلی و م

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.