پاورپوینت کامل فلسفه سیاست ارسطو ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل فلسفه سیاست ارسطو ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فلسفه سیاست ارسطو ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل فلسفه سیاست ارسطو ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint :
پاورپوینت کامل فلسفه سیاست ارسطو ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint
مقالات مرتبط: ارسطو (مقالات مرتبط).
پاورپوینت کامل فلسفه سیاست ارسطو ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint، با فلسفه اخلاق ارسطو پیوندی استوار دارد. نخستین نکتهای که ارسطو، در بررسی زندگی اجتماعی بر آن تکیه میکند، این است که انسان طبعاً جانوری شهرنشین یا اجتماعی و سیاسی است. ویژگی آدمی در این است که تنها او نیک و بد و عدالت و بیعدالتی را ادراک میکند و اشتراک در این امور است که خانوار یا دولتشهر را میسازد. بنابراین دولتشهر (جامعه) طبعاً بر هریک از افراد انسان مقدم است، زیرا کل ناگزیر مقدم بر جزء است و بدینسان، شرط پیشین تحقق فضیلت اخلاقی جامعه است و هست اصلی جامعه، خانواده است. سپس ارسطو میکوشد که تعریفی از شهروند واقعی بدهد که بهطور مطلق کسی است که بتواند در امور قضایی و اداری شرکت کند و این تعریف دربار شهروند در دموکراسی صادق است. توجهانگیزترین نکتهای که ارسطو بدان اشاره میکند، این است که نظام سیاسی هرچه آمیختهتر از عناصر سیاسی مختلف باشد، بادوامتر است. ارسطو میگوید: بهترین زندگی، چه برای افراد و چه مشترکاً در دولتها، زندگی پیوسته با فضیلت، و همچنین سهم داشتن در خیرهای بیرونی برای شرکت در اعمال فضیلتآمیز است.
فهرست مندرجات
۱ – پولیتیکا
۲ – محتوای پولیتیکا
۳ – قانون اساسی
۴ – پژوهش در سازمان سیاسی
۵ – پویایی سیاسی و اجتماعی
۶ – دولتشهر
۷ – کمال در زندگی اجتماعی
۸ – خانواده
۸.۱ – بردهداری
۹ – شهروند
۱۰ – مزایا و معایب شکلهای حکومت
۱۱ – انگیزه شورش و انقلاب در نظام سیاسی
۱۲ – دوام سیاسی
۱۳ – بهترین نظام سیاسی
۱۳.۱ – نظام سیاسی افلاطون
۱۳.۲ – نظام سیاسی آرمانی
۱۳.۳ – زندگی پیوسته با فضیلت
۱۴ – چگونگی زندگی فضیلتآمیز
۱۵ – ساختار نظام سیاسی
۱۵.۱ – نخستین وسایل لازم سیاسی
۱۵.۱.۱ – خصال لازم برای دولت
۱۵.۲ – وظایف ششگانه دولت
۱۵.۳ – شایستگی شهروندی
۱۵.۴ – فرهنگ و آموزش و پرورش
۱۵.۵ – موسیقی
۱۶ – فراغت و آسایش
۱۷ – فضیلتهای سودمند برای فراغت
۱۸ – فهرست منابع
۱۹ – پانویس
۲۰ – منبع
۱ – پولیتیکا
چنانکه پیش از این اشاره شد، فلسف اخلاق و فلسف سیاست ارسطو، پیوندی استوار دارند. آنچه اکنون با عنوان پولیتیکا یا پولیتیکن، در دست است، مانند دیگر نوشتههای ارسطو، اثری یکپارچه نیست، بلکه مشتمل بر نوشتههای جداگانهای است که در زمانی بعد، احتمالاً به وسیل خود ارسطو یا شاگردانش، گردآوری شده بود. این کتاب در دور دوم اقامت ارسطو در آتن (۳۳۴-۳۲۳قم) پدید آمده، و از آخرین نوشتههای اوست.
۲ – محتوای پولیتیکا
این نوشته ۸ کتاب یا مقاله را در بر میگیرد که محتوای آنها چنین است:
کتاب یکم: پیشگفتاری کوتاه؛ سازمان خانواده یا «تدبیر منزل» به عنوان عنصر اصلی جامعه و دولت، بهویژه خصلت اقتصادی آن.
کتاب دوم: بهترین شکل دولت یا سازمان سیاسی؛ ارسطو در اینجا به پژوهش انتقادی از شناخته شدهترین شکلهای دولت و سازمانهای سیاسی میپردازد، چه آنهایی که از پیش (در یونان) وجود داشتهاند، چه آنهایی که تنها به نحو مفروض از سوی دیگران پیشنهاد شدهاند.
کتاب سوم و چهارم: نظریات کلی دربار دولت؛ در اینجا این پرسش مطرح میشود که آیا «انسان نیک» با «شهروند نیک» یکی است؟ و نیز آیا فضیلتهای ویژ سیاسی وجود دارند؟ دربار سازمانهای سیاسی و شکلهای منحرف آنها (۳ شکل خوب و ۳ شکل بد قانونهای اساسی)؛ تقسیم قدرت در جامعه؛ معنی و اهمیت آموزش و پرورش؛ شکلهای حکومت پادشاهی؛ قانونهای اساسی دموکراسی و الیگارشی؛ طبقات اجتماعی، توانگران و تهیدستان، اهمیت طبق میانی (متوسط)؛ تقسیم مقامات و مأموران دولتی، دادرسان، دادیاران و داوران.
کتاب پنجم: علتها و انگیزههای انقلابها و شورشهای اجتماعی؛ انحطاط و زوال سازمانهای سیاسی و دولتی و علت اصلی آن، قدرتطلبی.
کتاب ششم: چگونگی تضمین ثبات قانون اساسی و دولت؛ دربار ادارات و مقامات.
کتابهای هفتم و هشتم: دربار بهترین سازمان سیاسی و دولت؛ بررسی دربار سعادت و شادکامی فردی و اجتماعی؛ نیکی یا خیری که فرد و دولت باید جویای آن باشند؛ دولت آرزویی (آرمانی)؛ برنام آموزش و پرورش برای دولت آرمانی (کتاب هشتم ناتمام).
۳ – قانون اساسی
افزون بر کتاب سیاست، ارسطو با همکاری شاگردانش، مجموعهای از ۱۸۵ قانون اساسی را نیز گردآوری کرده بود که ــ چنانکه در فهرست آثار موجود وی دیدیم ــ در پایان سد ۱۹م کشف و منتشر شده است.
۴ – پژوهش در سازمان سیاسی
در اینجا هستههای اصلی فلسف سیاسی ارسطو به اختصار مطرح میشود. در آغاز به این نکته اشاره کردیم که فلسف اخلاق و سیاست ارسطو به گونهای درهم آمیختهاند. وی در پایان «اخلاق نیکوماخس» میگوید: از آنجا که پیشینیان موضوع قانونگذاری را پژوهش ناکرده رها کردهاند، بهتر این است که خود ما کلاً در پیرامون سازمان سیاسی پژوهش کنیم تا به انداز توانایی «فلسف امور انسانی» را کامل سازیم.
[۱] .کتاب X، فصل ۱۱، گ ۱۱۸۷b، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۱۵-۱۲
۵ – پویایی سیاسی و اجتماعی
ارسطو در سرزمین و دورانی میزیست که فیلسوفان و حتى اندیشهپردازان جامعه، خود را نه تنها با زندگی اجتماعی پیرامونشان، بیگانه نمیشمردند، بلکه فعالانه در آن شرکت داشتند و حتى نمیتوانستند جداماندگی فرد را از کلیت جامعهای که در آن زندگی میکردند، تصور کنند. چنانکه در سرگذشت ارسطو دیدیم، خود وی نمون بارز چنان اندیشمندی بوده است. از سوی دیگر، وی چونان بزرگترین اندیشمند جهان باستان، از چگونگی زندگی اخلاقی افراد انسان و از همبستگی فضایل اخلاقی فردی با فضایل اخلاقی اجتماعی، غافل نبوده است. وی حتى اخلاق سیاسی و اجتماعی را بر اخلاق فردی برتری میدهد. چنانکه خود میگوید: هرچند «خیر» برای فرد انسان و برای دولت یکی است، اما چنین مینماید که به دست آوردن و نگهداشت آن برای دولت امری بزرگتر و کاملتر است.
[۲] .کتاب I، فصل ۱، گ ۱۰۹۴b، سطرAristotle، Ethica Nicomachea، ۸
۶ – دولتشهر
نخستین نکتهای که ارسطو، در بررسی زندگی اجتماعی بر آن تکیه میکند، این است که انسان طبعاً جانوری شهرنشین (یا اجتماعی و سیاسی) است.
[۳] .کتاب I، فصل ۲، گ ۱۲۵۳a، سطرAristotle، Politica، ۲
[۴] .کتاب III، فصل ۶، گ ۱۲۷۸b، سطرAristotle، Politica، ۱۹
از دیدگاه ارسطو، پرورش و نگهداشت فضیلت فردی نیز تنها در جامعه امکانپذیر است. به علت همین خصلت اجتماعی انسان است که از میان جانوران تنها آدمی دارای نطق (سخن) است.
[۵] .کتاب I، فصل ۱، گ ۱۲۵۳a، سطرAristotle، Politica، ۱۱
اما جامعه از دیدگاه ارسطوی یونانی، همان «دولتشهر» یونانی است. ویژگی آدمی در مقایسه با دیگر جانوران در این است که تنها او نیک و بد و عدالت و بیعدالتی را ادراک میکند و اشتراک در این امور است که خانوار یا دولتشهر را میسازد. بنابراین دولتشهر (جامعه) طبعاً بر هریک از افراد انسان مقدم است، زیرا کل ناگزیر مقدم بر جزء است؛ چه، اگر کل تن از میان برود، پا و دست جز به همنامی وجود نخواهند داشت.
[۶] .کتاب I، فصل ۱، گ ۱۲۵۳a، سطرAristotle، Politica، ۲۲-۱۶
۷ – کمال در زندگی اجتماعی
بدینسان، شرط پیشین تحقق فضیلت اخلاقی جامعه است. از سوی دیگر، هست اصلی جامعه، خانواده است که سپس به شکل گروهها درمیآید و سرانجام در دولتشهر یا دولت، شکل میگیرد. نخستین شکل زندگی مشترک از چندین خانوار پدید آمد و سپس شکل روستا به خود گرفت. واپسین اجتماع چند روستا شهر، یا بهتر بگوییم، دولتشهر را تشکیل داد. این مرحلهای از کمال و استقلال است. دولتشهر از آن رو پدید آمد که «خوشزیستی» انسانها را فراهم کند، زیرا همانگونه که در طبیعت دیده میشود، در مورد انسانها نیز، پیشرفت به سوی کمال، هدف نهایی است. از سوی دیگر همانگونه که در جهان جانوران، سلسله مراتبی از پایینتر تا بالاتر هست که مرتب پایانی آن انسان است، هدفهای زندگی انسانها نیز چنین است. هر نوعی از جانوران، هدفی را که طبیعت برای آن معین کرده است، دنبال میکند. انسان نیز چنین است. اگر انسان خدا میبود، میتوانست تنها زندگی کند، اما چنانکه دیدیم، انسان جانوری اجتماعی است. از سوی دیگر، هرچند انسان، هنگامی که به کمال برسد، بهترین جانوران است، اما اگر از قانون و عدالت جدا بماند، بدترین جانوران خواهد بود. به دیگر سخن، بدون فضیلت، انسان شریرترین و وحشیترین جانوران از لحاظ شهوتپرستی و شکمبارگی است. از سوی دیگر، عدالت امری سیاسی (اجتماعی) است زیرا «عدل»، نظم و ترتیب در اشتراک سیاسی است.
[۷] .کتاب I، فصل ۱، گ ۱۲۵۳a، سطرAristotle، Politica، ۳۷-۳۱
۸ – خانواده
آنگاه ارسطو به تفصیل دربار خانواده ــ همچون نخستین هسته و عنصر جامعه ــ و در درون آن، دربار پیوند میان زن و مرد، پدران و مادران و فرزندان و سپس سروران و بردگان سخن میگوید. چنانکه میدانیم، دولتشهرهای یونانی، جوامع بردهداری بودهاند و بردگان یکی از پایههای مهم تولید اقتصادی و خدماتی جامعه را تشکیل میدادهاند. نظریات ارسطو دربار بردگان و بردهداری، در دوران ما نه تنها شگفتانگیز، بلکه همچنین نفرتانگیز مینماید. اما نباید فراموش کرد که ارسطو نیز مانند هر فیلسوف و اندیشمندی دیگر، در هر دورانی، فرزند دوران خویش و برخاسته از یکی از طبقات اجتماعی و وابسته به یکی از آنها بوده است. هیچیک از جوامع یونان باستان را، بیبردگان نمیتوان تصور کرد. بردهداری بنیاد مادی زندگی اجتماعی یونان باستان بوده است. ارسطو گزارش کوتاهی از نظری کسانی میدهد که معتقد بودهاند که سروری گونهای دانش است و نیز دیگرانی که میگفتهاند که سروری یک انسان بر انسان دیگر، برخلاف طبیعت است، زیرا فقط قرارداد (یا قانون) است که یکی را برده و دیگری را آزاد میشمارد، وگرنه طبیعتاً فرقی میان آنان نیست، و بنابراین ناعادلانه و برپای زور است.
[۸] .کتاب I، فصل ۱، گ ۱۲۵۳b، سطرAristotle، Politica، ۲۳-۱۶
۸.۱ – بردهداری
ارسطو در دفاع از بردهداری میگوید که مالکیت، بخشی از خانهداری یا فن تدبیر منزل و اقتصاد است و هیچکس بدون ضروریات زندگی نمیتواند زیست کند و خوش زیست کند و همانگونه که در فنون معین، انسانها برای انجام دادن کارهایشان، ناگزیر باید کار افزارهای ویژ خود داشته باشند، در امور خانهداری نیز چنین است. از میان کارافزارها، برخی بیجان است و برخی جاندار؛ مثلاً برای سکّاندار کشتی، سکان افزاری بیجان و دیدبان افزاری جاندار است؛ از اینرو، خدمتکار نیز یک افزار است. به همینسان دارایی هم افزاری برای زندگی است و مالکیت مجموعهای از کار افزارهاست. برده نیز یک دارایی جاندار است و خدمتکار نیز کار افزاری است که کار چندین کارافزار دیگر را انجام میدهد.
[۹] .کتاب I، فصل ۱، گ ۱۲۵۳b، سطرAristotle، Politica، ۳۳-۲۳
پس بردگان نزد ارسطو کارافزارهای لازم زندگیند، زیرا به گفت او اگر ماکوها خود مییافتند، یا مضرابها خود مینواختند، استادکاران به دستیاران، و سروران به بردگان، نیاز نمیداشتند.
[۱۰] .کتاب I، فصل ۱، گ ۱۲۵۳b، سطرAristotle، Politica، ۳۷
[۱۱] .کتاب I، فصل ۱، گ ۱۲۵۴a، سطرAristotle، Politica، ۱
آنگاه ارسطو برای اثبات وابستگی ضروری برده به سرور میگوید: دارایی به همان چیزی گفته میشود که به یک جزء یا پارهای از آن، زیرا جزء یا پاره نه تنها پارهای از چیز دیگر است، بلکه همگی از آنِ چیز دیگر است. بنابراین، سرور تنها سرور برده است و از آنِ اوست. از اینجا سرشت و خاصیت برده آشکار میشود. کسی که در سرشتش نه از آنِ خود، بلکه از آنِ انسان دیگری است، طبیعتاً برده است، و انسانی را میتوان گفت از آنِ دیگری است که هرچند انسان است، همچنین یک پار دارایی است و این پار دارایی، جدا از دارند آن، یک کار افزار عملی است.
[۱۲] .کتاب I، فصل ۱، گ ۱۲۵۴a، سطرAristotle، Politica، ۱۷-۱۰
انگیز این نظریات ارسطو، اصل تقسیم کار جسمی و فکری است؛ برده کارافزاری است که تنها میتواند نیروی تن خود را به کار گیرد، زیرا به تعبیر ارسطو کسی که تواناست با نیروی اندیشه پیشبینی کند، طبیعتاً رئیس و سرور است و کسی که تواناست با تنِ خود کارها را انجام دهد، طبیعتاً مرئوس و برده است.
[۱۳] .کتاب I، فصل ۱، گ ۱۲۵۲a، سطرAristotle، Politica، ۳۳-۳۱
از سوی دیگر، ارسطو میان کسانی که برده زاده شده، و کسانی که در جنگها به اسارت و به بردگی کشیده شدهاند، فرق مینهد. وی نظر کسانی را نقل میکند که میگویند: اگر یونانیان در جنگ اسیر شدند، نباید برده شوند؛ اما غیریونانیان بردهاند. پای نظر ایشان این است که بعضی طبیعتاً در همه جا بردهاند و بعضی دیگر در هیچجا برده نیستند.
[۱۴] .کتاب I، فصل ۱، گ ۱۲۵۵a، سطرAristotle، Politica، ۳۱-۲۷
۹ – شهروند
سپس ارسطو دربار شهروند مفصلاً بررسی میکند و میکوشد که تعریفی از شهروند واقعی بدهد. شهروند بهطور مطلق کسی است که بتواند در امور قضایی و اداری شرکت کند. این تعریف دربار شهروند در دموکراسی صادق است.
[۱۵] .کتاب III، فصل ۱، گ ۱۲۷۵a، سطرAristotle، Politica، ۲۳-۲۲
[۱۶] .کتاب III، فصل ۱، گ ۱۲۷۵b، سطرAristotle، Politica، ۶
بنابر چنین تعریفی از شهروند، ارسطو دستکاران را شایست شهروندی در بهترین سازمان دولت نمیشمارد. ارسطو سپس به بررسی شکلهای گوناگون دولت میپردازد: هدف اصلی از دولت یا سازمان سیاسی، خوشزیستی انسانهاست، چه مشترکاً برای همه و چه برای فرد. سازمان سیاسی و حکومت هر دو یکی است. حکومت بالاترین مرتبه از دولت است. در این میان با یک تن فرمانروایی دارد، یا چند تن، یا اکثریت؛ منظور هم آنها تأمین منافع مشترک است. نخستین شکل دولت، حکومت «پادشاهی» است؛ دوم «فرمانروایی چند تن» و سوم «فرمانروایی عام مردم» یا دموکراسی. هنگامی که عام مردم با در نظر داشتِ منافع مشترک و همگانی فرمان میدهند، آن شکل سازمان سیاسی جمهوری نامیده میشود. هریک از شکلهای حکومت، دارای یک شکل انحرافی است: خودکامگی (استبداد) شکل انحرافی حکومت پادشاهی؛ فرمانروایی چند تن، شکل انحرافی فرمانروایی اشرافی (اریستوکراسی) و دموکراسی، شکل انحرافی حکومت جمهوری است؛ زیرا خودکامگی یعنی فرمانروایی به سود یک تن (پادشاه)، و حکومت چند تن، فرمانروایی به سود تهیدستان است. هیچیک از این شکلهای حکومت در مسیر منافع همگانی نیست.
[۱۷] .کتاب III، فصل ۵، گ ۱۲۷۹a، سطرAristotle، Politica، ۲۵
[۱۸] .کتاب III، فصل ۵، گ ۱۲۷۹b، سطرAristotle، Politica، ۱۰
۱۰ – مزایا و معایب شکلهای حکومت
آنگاه ارسطو مفصلاً مزایا و معایب هریک از شکلهای حکومت را بررسی میکند و سرانجام این پرسش را به میان میآورد که حکومت و دولت برای اکثر دولتشهرها و بهطور کلی برای انسان چیست؟ وی در اینجا به آنچه در «اخلاق نیکوماخس» گفته بود، اشاره میکند
[۱۹] .کتاب III، فصل ۵، گ ۱۱۰۱a، سطرAristotle، Politica، ۱۴
که زندگی سعادتمند، زندگی بدون مانع هماهنگ با فضیلت است و فضیلت نیز رعایت حد میانی یا اعتدال است؛ پس زندگی در حد میانی، بهترین شکل زندگی است و برای هر کسی ممکن است که به آن حد میانی دست یابد.
[۲۰] .کتاب IV، فصل ۹، گ ۱۲۹۵a، سطرAristotle، Politica،۳۸-۲۶
وی سپس میافزاید که هم دولتها دارای ۳ بخش یا طبقه از انسانهایند: توانگران، تهیدستان و کسانی که در میانه جای دارند (طبق متوسط). کسانی که ثروت و دارایی متوسط دارند، بیش از همه آمادهاند که از عقل پیروی کنند. برای کسی که فوق معمول زیبا، نیرومند، شریفزاده، یا توانگر است، و برعکس برای کسی که فوق معمول تهیدست، ناتوان، یا زشتروست، پیروی از احکام عقل دشوار است؛ زیرا گروه نخست، به «استکبار» و شرارت بسیار میگرایند، و گروه دوم به آزاررسانی و نابکاری دچار میشوند.
[۲۱] .کتاب IV، فصل ۹، گ ۱۲۹۵b، سطرAristotle، Politica، ۱۰-۱
سرانجام ارسطو نتیجه میگیرد که بهترین جامع مشترک سیاسی آن است که «طبق متوسط» بر آن فرمانروایی کند و این طبقه در آن بیشتر و نیرومندتر از آن دو طبق دیگر (یعنی بسیار توانگران و بسیار تهیدستان) باشد.
[۲۲] .کتاب IV، فصل ۹، گ ۱۲۹۵b، سطرAristotle، Politica، ۳۶-۳۵
۱۱ – انگیزه شورش و انقلاب در نظام سیاسی
ارسطو دربار علتها و انگیزههای شورشها و انقلابها در نظامهای سیاسی گوناگون و در درون دولتها، به تفصیل بررسی میکند. این علتها و انگیزهها در نظامهای سیاسی گوناگون مختلفند. هریک از نظامهای سیاسی به انگیزهای پدید میآید، اما همه در اینباره توافق دارند که هدف باید عدالت و برابری متناسب باشد. فرمانروایی عامه (دموکراسی) از آنجا پدید آمد که تود مردم میپنداشتند کسانی که از جهتی برابرند. مطلقاً برابرند و چون مردم یکسان آزادند. پس مطلقاً نیز برابرند. انگیز فرمانروایان در الیگارشی این تصور بود که چون ایشان از جهتی ــ مثلاً در دارایی ــ با دیگران نابرابرند، از اینرو، بهره و سهم بیشتری باید برای خود طلب کنند ــ یعنی فزونجویی کنند ــ که یکی از شکلهای نابرابری است. در هریک از نظامهای سیاسی، گونهای عدالت یافت میشود، اما نه بهطور مطلق؛ و بدینسان، هرگاه که سهم آنان در دولت هماهنگ با تصورشان نباشد، دست به شورش میزنند، درحالیکه کسانی که به حسب فضیلت برتری دارند، بیش از همه حق دارند که شورش کنند، اما کمتر از همه به آن دست میزنند، هرچند فقط ایشانند که به راستی مطلقاً با دیگران نابرابرند. اما بهطورکلی، نابرابری در همه جا انگیز شورش میشود. در این میان، نظام دموکراسی، استوارتر یا ایمنتر از فرمانروایی چند تن است و کمتر به شورش گرایش دارد، زیرا این نظام که از طبق متوسط
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 