پاورپوینت کامل فرق (کلام) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل فرق (کلام) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فرق (کلام) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل فرق (کلام) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
فرقههای اسلامی
معرف مذهب شیعه، مسئله خلافت بلافصل علی (علیهالسلام) و فرزندان اوست و ملاک انشعابات اصلی در فِرق شیعه نیز باید همین امر دانسته شود؛ و دیگر اختلافات را نمیتوان ملاک انشعاب اصلی فرق شیعه دانست؛ بلکه دیگر اختلافات، اگر تعیینکننده باشند، موجب پیدایش فرق فرعی میشوند. بر این اساس میتوان گفت که فرقههای اصلی شیعه، عبارتاند از: زیدیه، کیسانیه، امامیه (شیعه دوازده امامی)، اسماعیلیه، فطحیه و ناووسیه؛ ولی از این فرقههای ششگانه، تنها سه فرقه باقی ماندهاند که عبارتاند از: زیدیه، اسماعیلیه و امامیه و سه فرقه دیگر منقرض شدهاند. فرقههای دیگری نیز در مسئله امامت در تاریخ پدید آمدهاند که چند صباحی بیش نپاییده و خیلی زود منقرض شدهاند؛ لذا علمای ملل و نحل هنگام پرداختن به فرق شیعه به آنها اعتناء نمیکنند.
فهرست مندرجات
۱ – تفاوت روایت موثق با صحیح
۲ – فرقههای اصلی اهل سنت
۳ – اهل حدیث
۳.۱ – دیدگاه سیوطی
۳.۱.۱ – مرجئه
۳.۱.۲ – متشیع
۳.۱.۳ – جهمی
۳.۱.۴ – واقفی
۳.۱.۵ – متقاعد
۳.۱.۶ – گروههای دیگر
۳.۲ – مصادر آرای اهل حدیث
۴ – خوارج
۴.۱ – فرقههای خوارج
۵ – مرجئه
۶ – معتزله
۶.۱ – مؤسس معتزله
۶.۱.۱ – نام استاد
۶.۱.۲ – نام شاگرد
۶.۲ – اصول پنجگانه معتزله
۶.۳ – فرقههای معتزله
۶.۴ – بیان یک نکته
۷ – اشعریه
۷.۱ – دیدگاه ابوالحسن اشعری
۷.۲ – بینانگذار مذهب جدید
۷.۳ – اثبات صفات خبریه برای خداوند
۸ – شیعه
۸.۱ – شیعه شخص
۸.۲ – تشیع به معنای مطلق
۸.۳ – مراد از شیعه
۸.۴ – مراد از فِرق شیعه
۸.۴.۱ – دیدگاه نوبختی
۸.۵ – اعتقادات شیعه
۸.۶ – چگونگی انشعاب شیعه
۹ – کیسانیه
۹.۱ – دیدگاه اصحاب عقاید
۹.۲ – دیدگاه اصحاب ابیالکرد ضریر
۹.۲.۱ – دیدگاه دیگر
۱۰ – زیدیه
۱۰.۱ – شخصیت زید بن علی
۱۰.۲ – فرزند زید بن علی
۱۰.۳ – شهادت زید بن علی
۱۱ – قول بغدادی در فرقهها
۱۱.۱ – جارودیه
۱۱.۱.۱ – دیدگاه نجاشی
۱۱.۱.۲ – دیدگاه نوبختی
۱۱.۱.۳ – دیدگاه اشعری
۱۱.۲ – سلیمانیه
۱۱.۲.۱ – اعتقادات
۱۱.۳ – بتریه
۱۱.۳.۱ – اعتقادات
۱۲ – مغیریه
۱۲.۱ – اعتقادات
۱۲.۲ – روایتی از کشی
۱۲.۳ – روایتی از ابن مسکان
۱۲.۴ – روایتی از ابن حکم
۱۳ – محمدیه
۱۳.۱ – دیدگاه ابوالمنصور
۱۳.۲ – وجه تسمیه
۱۳.۳ – دیدگاه اشعری
۱۳.۴ – دیدگاه علامه حلی
۱۳.۵ – دیدگاه مشهور
۱۴ – ناووسیه
۱۴.۱ – اعتقادات
۱۴.۲ – دیدگاه اشعری
۱۴.۳ – دیدگاه حمیری
۱۴.۴ – دیدگاه عموم شیعه
۱۵ – اسماعیلیه
۱۵.۱ – گروه اول
۱۵.۲ – گروه دوم
۱۶ – سمیطیه
۱۷ – فطحیه
۱۷.۱ – بیان یک دیدگاه
۱۷.۲ – دیدگاه اشعری
۱۷.۳ – دیدگاه شیخ طوسی
۱۸ – واقفیه
۱۸.۱ – دیدگاه نوبختی
۱۸.۲ – علت پیدایش واقفیه
۱۹ – خطابیه
۲۰ – نصیریه
۲۱ – غلاه
۲۲ – مفوضه
۲۳ – نتیجه بحث
۲۴ – پانویس
۲۵ – منبع
۱ – تفاوت روایت موثق با صحیح
فرق بین موثق و صحیح ـ بعد از اشتراک هر دو در وثاقت راوی ـ به مذهب است. اگر راوی معتقد به یک مذهب صحیح باشد، روایت صحیحه است؛ و اگر ثقه باشد، و لکن به مذهب غیر صحیحی گردن نهاده باشد، روایت، موثقه است. این مطلب ما را بر آن میدارد که فِرق اسلامیه را در محدوده آنچه در کتب رجالی آمده است، بیاوریم تا محدث بر صاحبان این مذاهب و عقاید آنها به صورت اجمال واقف گردد. و الا تفصیل درباره فرق و عقاید آنها و کتابهایشان و صاحبان آنها به کتب ملل و نحل مربوط است.
۲ – فرقههای اصلی اهل سنت
(اهل حدیث و گذشتگان معتزله و خوارج و مرجئه، بلکه اشاعره را جزء اهل سنت نمیدانستند و به آنها اهل حدیث اطلاق مینمودند و ما در اینجا مقید به اصطلاح آنها نیستیم؛ بلکه ما اهل سنت را به هر کس که در عقل شیعه قرار میگیرد و امامت را انتخابی میداند، اطلاق مینماییم).
نوبختی که از اعلام قرن سوم است، گفته که جمیع فرق اسلامی چهار فرقه است:
۱. شیعه؛ ۲. معتزله؛ ۳. مرجئه؛ ۴. خوارج.
[۱] نوبختی، ابومحمد الحسن، فرق الشیعه، ص۳۶.
و براساس این تقسیم: اهل سنت عبارتاند از: سه فرقه اخیر، با اینکه اهل سنت در بعد از عصر نوبختی این مطلب را قبول ندارند، بلکه خودشان را خارج از این فرق سهگانه میدانند و به هر جهت ما فرقههای آنها را به صورتی که با کلمات متأخرین از مؤلفین فرق اسلامی سازگار باشد، میآوریم. مانند: ابیالحسن اشعری (۲۶۰-۳۲۴ هجری) نویسنده «مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین» و ابیمنصور بغدادی (ت ۴۲۹ هجری) مؤلف «الفرق بین الفرق» و ابنحزم ظاهری اندلسی (ت ۴۵۶ هجری) نویسنده «الفصل» و شهرستانی (ت ۵۴۸ هجری) نویسنده «الملل و النحل».
سخنان آنها را به صورت اجمال بیان میکنیم:
۳ – اهل حدیث
اهل حدیث کسانی هستند که در اصول و فروع به ظواهر عمل میکنند و عقل را در عقاید و معارف کنار میگذارند. سنت برای آنها اصل است، موافق عقل باشد یا مخالف عقل؛ و برای همین است که فریب بعضی ظواهر را خوردهاند تا جایی که برای خدا صورت و چشم و دست و انگشتان و پا و نفس و ساق، … اثبات کردهاند. فقط به خاطر اینکه در سنت وارد شده است، بدون اینکه سند حدیث و دلالت آن را بررسی کنند.
۳.۱ – دیدگاه سیوطی
اهل حدیث را فِرق مختلفی دانستهاند که سیوطی در «تدریب الراوی» ذکر کرده است
[۲] سیوطی، جلالالدین، عبدالرحمان بن ابیبکر، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، ج۱، ص۲۷۸.
که چند دستهاند:
۳.۱.۱ – مرجئه
یک عده «مرجئه» که معتقدند عمل جزء ایمان نیست و با ایمان هیچ معصیتی، ضرر نمیزند؛ کما اینکه با کفر هیچ طاعتی نفع نمیبخشد و یک عده «ناصبی» که آشکارا به دشمنی با علی (علیهالسلام) و اهل بیت او (علیهمالسلام) میپرداختند.
۳.۱.۲ – متشیع
و یک عده «متشیع» که علی و اولاد او را دوست میداشتند و ولایت را فریضهای میدانستند که قرآن برای آن نازل شده است یا اینکه برتری در امامت و خلافت را برای علی (علیهالسلام) میدیدند. و یک عده «قدری» که خوبیها و بدیها و معاصی بندگان را به خود آنها نسبت میدادند و افعال آنها را به خدا اسناد نمیدادند.
۳.۱.۳ – جهمی
و یک عده «جهمی» که هر صفتی را از خدا نفی میکردند و اعتقاد به مخلوق بودن قرآن و حدوث آن داشتند و یک عده «خارجی» که مسئله حکمیت را بر علی (علیهالسلام) اشکال میگرفتند و از علی (علیهالسلام) و عثمان و طلحه و زبیر و عایشه و معاویه تبری میجستند.
۳.۱.۴ – واقفی
و یک عده «واقفی» درباره حکمیت یا حدوث قرآن و قدم آن چیزی نمیگفتند.
۳.۱.۵ – متقاعد
یک عده هم «متقاعد» که معتقد بودند باید بر علیه ائمه جور خروج کرد؛ ولی خودشان اقدام به این کار نمیکردند.
۳.۱.۶ – گروههای دیگر
و گروههای دیگری که عقاید دیگری داشتند و روزگار آنها را به فراموشی سپرد و آرا و مذاهب آنها را پایان بخشید و هنگامی که احمد بن حنبل به قله امامت در عقاید رسید، اهل حدیث همه یک فرقه گردیدند و در زیر پرچم وی و اصولی که او از کتاب و سنت به دست آورده بود، جمع شدند.
۳.۲ – مصادر آرای اهل حدیث
در بین اهل حدیث قول به تجسم و تشبیه، آشکار شد. کما اینکه قول به جبر و سلب اختیار انسان نیز ظهور کرد، و هر کسی که بخواهد از آرای اهل حدیث، مطلع گردد، میتواند به مصادر زیر رجوع کند:
۱. رساله احمد بن حنبل در عقاید اهل حدیث که به نام «السنه» چاپ شده است.
۲. رساله اشعری در عقیده اهل الحدیث. این رساله در باب دوم کتاب «الابانه» آمده است. و مشتمل بر ۵۱ اصل است و در کتاب دیگرش یعنی «مقالات الاسلامیین» صفحه ۳۲۰ و ۳۲۵ هم آورده است.
۳. آنچه ابوالحسین الملطی (ت ۳۷۷ هجری) از اصول در کتاب معروفش «التنبیه و الرد» آورده است.
۴. «العقیده الطحاویه» که آن را ابوجعفر معروف به طحاوی مصری نوشته است و مشتمل بر ۱۰۵ اصل است.
۴ – خوارج
هر کس که بر امام حق خروج کند، خارجی نامیده میشود؛ حال چه این خروج در ایام صحابه باشد و چه پس از آنها. این نامگذاری، بر کسانی که در اثنای جنگ صفین بعد از مسئله حکمیت بر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خروج کردند، غلبه پیدا کرده است و شدیدترین خروج علیه حضرت و خروج از دین از طرف اشعث بن قیس کندی و مسعر بن فدکی تمیمی و زید بن حصین طائی بود. هنگامی که دیدند سپاه معاویه قرآنها را به سر نیزهها بردهاند و علی (علیهالسلام) و یارانش را به حکمیت قرآن فرا خواندهاند، به علی (علیهالسلام) گفتند: این گروه ما را به کتاب خدا دعوت میکنند و تو ما را به شمشیر میخوانی، حتماً باید مالک اشتر را از جنگ با آنها بازگردانی؛ و الا با تو آن خواهیم کرد که با عثمان کردیم.
لذا مجبور شد که اشتر را از میدان جنگ باز گرداند؛ آن هم در شرایطی که سپاه معاویه مشرف به هلاکت بود و از آنها جز عده کمی که در میانشان ضعف و جدایی بود باقی نمانده بود و مالک اشتر هم امر حضرت را امتثال کرد.
خوارج امام را مجبور کردند که حکمیت را بپذیرد و به این صورت که یک نفر از اصحابش را برگزیدند و معاویه نیز مانند او را از یارانش انتخاب کند تا قرآن را در میان خود حاکم کنند و به حکم قرآن و امر آن عمل کنند و زمانی که حضرت خواستند عبدالله بن عباس را بفرستند، مانع انتخاب وی شدند و گفتند: او از تو است و او را مجبور کردند که ابوموسی اشعری را برگزیند؛ لذا کار برخلاف آنچه حضرت بدان راضی بود، جریان یافت.
سپس همین گروهی که اصرار بر حکمیت داشتند، دوباره بر حضرت خروج کرده و گفتند: امام، دو مرد را برای حکمیت پذیرفت و حال آنکه حکمیت از آنِ خداست و این گروه همان مارقین هستند که در نهروان جمع شدند و به آنها حروریه گفته میشود.
۴.۱ – فرقههای خوارج
و بزرگترین فرقههای خوارج عبارتاند از: المحکمه، الازارقه، النجدات، البیهسیه، العجارده، الثعالبه، الصفریه، الاباضیه، و روزگار آنها را بلعید و نوشید و محکوم به فنا و نیستی کرد.
[۳] شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، ص۱۳۳.
و از آنها باقی نماند مگر فرقه اخیره که در بین خوارج از همه معتدلتر هستند. در این سالهای اخیر از نامیده شدنشان به «خوارج» دوری میکنند و مدعی هستند که آنها از خوارج نیستند و از تابعین عبدالله بن اباض هستند.
و جامع این فرقهها، بیزاری جستن از عثمان و علی (علیهالسلام) است و این را بر هر طاعتی مقدم میشمارند و ازدواجها را صحیح نمیدانند، مگر با این شرط و مرتکبین کبائر را تکفیر کرده و معتقدند که اگر امام با یک سنت حق واجب مخالفت کرد، باید بر او خروج کرد.
[۴] شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، ص۱۳۳.
۵ – مرجئه
ارجاء به معنی تأخیر و مهلت دادن است: «قال تعالی: قالوا ارجه و اخاه و ارسل فی المدائن حاشرین».
[۵] شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۱۶۱.
سپس این لفظ بر کسانی که به نیت و ایمان قلبی اهتمام میورزند، ولی به عمل اهمیت نمیدهند، غلبه پیدا کرد؛ و در تفسیر ایمان میگویند: قول است بدون عمل. گویا قول را مقدم دانسته و عمل را مؤخر میدانند؛ پس انسان با ایمانش نجات پیدا میکند؛ اگرچه نماز نخواند، روزه نگیرد و این کلام از آنها مشهور شده است: هیچ معصیتی با ایمان ضرر نمیزند؛ همانطور که هیچ طاعتی با کفر نفع نمیبخشد.
مرجئه از خطرناکترین گروهها برای امت اسلامی بودند که در بین شیعه و سنی به وجود آمدند و به دنبال مباح بودن مطلق در اخلاق و اعمال بودند.
این خلاصه کلام درباره مرجئه، و تفصیل آن موکول به محل خود میگردد.
۶ – معتزله
معتزله یکی از فرقههای کلامی اهل سنت میباشد. این فرقه در مقابل اشعریه است.
۶.۱ – مؤسس معتزله
اصحاب ملل و نحل بر اینکه پایه اعتزال به واصل بن عطاء باز میگردد، اتفاق دارند. او در مجلس حسن بصری حاضر میشد. اکنون با استاد و شاگرد آشنا میشویم:
۶.۱.۱ – نام استاد
او حسن بن یسار است که کنیه پدرش ابوالحسن است، از اسرای منطقه میسان (در مراصد الاطلاع میسان منطقه وسیعی است که دارای آبادیها و نخل زیادی است در بین بصره و منطقه واسط، که مرکز میسان است و در این روستا قبر عزیز مشهور و معروف است و یهود به آن خدمت میکند.) و او و زوجهاش به مدینه منتقل گردیدند و حسن در حالی به دنیا آمد که دو سال از خلافت عمر بن خطاب باقی مانده بود. عمر بن خطاب در روز چهارشنبه، چهار روز به آخر ذی الحجه سنه ۲۳ هجری مورد حمله قرار گرفت و در روز یکشنبه صبح روز اول محرم سال ۲۴ هجری دفن گردید.
[۶] ابن سعد، طبقات الکبری، ج۷، ص۱۱۴.
لذا حسن متولد ابتدای سال (۲۲ هجری) و یا اواخر سال (۲۱ هجری) است و در بصره ابتدای ماه رجب سال (۱۱۰ هجری) وفات یافت.
[۷] خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ج۲، ص۳۶.
بنابراین بعد از عمر ۸۸ سال و چند ماه زندگی کرد.
و به احتمال قوی شبهاتی که در قلوب مسلمین اعم از صحابه و تابعین رویید، به وسیله همین اسرا از محل ولادتشان به محل هجرتشان منتقل گردید؛ چراکه عراق و شام محل برخورد دو تمدن روم و ایران بود و عراقیها از فلسفه فارسی زرتشتیها متأثر بودند؛ همانطور که شامیها از افکار رومیها و کنیسهنشینان تأثیر میگرفتند؛ لذا معاشرت و ارتباط بین مسلمین سبب مطرح شدن بسیاری از مسائل و شبهاتی شد که مسلمین اول از آنها اطلاعی نداشتند. بعید نیست که حسن بصری هم در بعضی مجلات از پدرش ابیالحسن که اسیر میسان بود، تأثیر پذیرفته باشد.
[۸] اصفهانی، ابونعیم، حلیه الاولیاء، ج۲، ص۱۳۱ ۱۶۹.
۶.۱.۲ – نام شاگرد
نصوص بسیاری دلالت دارد بر اینکه شخصی بر حسن بصری داخل شد و گفت: ای امام دین! در زمان ما جماعتی ظاهر شدهاند که اصحاب کبائر را کافر میشمارند و گناه کبیره نزد آنها کفر است که به وسیله آن از دین خارج میشود (و آنها وعیدیه خوارج هستند) و گروهی نیز اصحاب کبائر را تأخیر میاندازند و نزد آنها گناه کبیره به ایمان ضرر نمیزند و اصلاً بر مذهب آنها عمل، رکن ایمان نیست و میگویند: هیچ گناهی با ایمان ضرر نمیزند؛ همانطور که هیچ طاعتی با کفر نفع نمیبخشد (و آنها مرجئه هستند) پس تو چگونه برای ما در این مسئله حکم میکنی؟
حسن در این مسئله فکر کرد و پیش از آنکه جوابی دهد، واصل بن عطاء گفت: من نه میگویم مرتکب گناه کبیره، مؤمن مطلق است و نه کافر مطلق؛ بلکه جایگاهش بین این دو گروه است نه مؤمن است و نه کافر و سپس به کنار یکی از ستونهای مسجد رفت تا آنچه را به یاران ابیالحسن به عنوان جواب گفته است، تقریر نماید. پس حسن به او گفت: از ما کناره بگیر واصل، لذا او و یارانش معتزله نام گرفتند.
[۹] شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، ص۶۲.
این چیزی است که شهرستانی (مؤلف ملل و نحل) میگوید و ممکن است صحیح باشد؛ ولکن آرای معتزله در آنچه به توحید و عدل و نفی صفات زائد از خداوند باز میگردد، از خطبههای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) اخذ شده است. ما این مطلب را در کتاب خود «بحوث فی الملل و النحل» ثابت کردهایم. اجمال مطلب این است که: واصل بن عطاء، شاگرد ابیهاشم بن محمد بن حنفیه بود و از بعض گذشتگان نقل شده است که سؤال شد علم محمد بن علی چگونه است؟ در جواب گفت: اگر میخواهی این را بدانی، به اثر او، واصل، نگاه کن.
[۱۰] قاضی عبدالجبار، فضل الاعتذال، ص۲۳۴.
و ابوهاشم نیز از پدرش محمد بن حنفیه و او از علی (علیهالسلام) یاد گرفته بودند. این گروه همگی به علی (علیهالسلام) منتسب هستند و از نظر او و خطبهها و کلمات او به وجود آمدهاند.
[۱۱] سبحانی، جعفر، مفاهیم قرآن، ج۴، ص۴۲.
[۱۲] سبحانی، جعفر، مفاهیم قرآن، ج۴، ص۳۷۸-۳۸۱.
۶.۲ – اصول پنجگانه معتزله
۱. توحید: و مراد از آن یا نفی صفات زائد بر ذات خداوند تبارک و تعالی است، به معنی عینیت صفات، و نیابت ذات است از صفات، بنا بر فرق معهود بین این دو.
۲. عدل و نفی جبر از خداوند سبحانه.
۳. منزلتی بین دو منزلت یعنی مرتکب کبیره نه مؤمن است و نه کافر؛ بلکه منزلتی بین این دو دارد.
۴. وعد و وعید: به معنی لزوم عمل به وعد و وعید؛ لذا برای خداوند سبحان صحیح نیست به بندگان وعده بدهد، ولی عمل نکند و وعید بدهد، ولی عقاب نکند.
۵. امر به معروف و نهی از منکر.
۶.۳ – فرقههای معتزله
سپس معتزله به فرقههای مختلفی تقسیم شد؛ از جمله: واصلیه، هذلیه، خابطیه، بشریه، معمریه، مرداریه، ثمامیه، هشامیه، جاحظیه، خیاطیه، جبائیه، بهشمیه.
[۱۳] شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، ص۵۹ به بعد.
۶.۴ – بیان یک نکته
این طوایف و اشباه آنها که شهرستانی آنها را آورده است، مسالکی است که به مشایخ معتزله منسوباند. صحیح نیست که هر یک، فرقه و طایفهای به شمار آید؛ چون اختلاف بین مشایخ اندک بوده است و حق این است که معتزله را به دو دسته تقسیم کنیم: ۱. بغدادیه؛ ۲. بصریه.
و اختلاف بین این دو روش فکری بعد از اشتراک در اصول پنجگانه، کم نیست.
۷ – اشعریه
اشاعره، اصحاب ابیالحسن علی بن اسماعیل اشعری هستند و او از ذریه ابوموسی اشعری است که در سال ۲۶۰ هجری متولد شد و در سال ۳۲۴ هجری وفات یافت و گفته شده سال ۳۳۳ هجری.
وی معتزلی و شاگرد جبائی بود؛ ولکن از اعتزال بازگشت و آشکارا خود را پیرو مذهب اهل حدیث که در رأس آنها احمد حنبل بود، معرفی کرد.
نقل شده که وی در روز جمعهای بر صندلی در جامع بصره نشست و با صدای بلند فریاد زد، هر کس مرا شناخت که شناخت و هر کس مرا نشناخته است، من او را با خودم آشنا میکنم.
من فلانی فرزند فلانی قبلاً معتقد به مخلوقیت قرآن بودم و اینکه چشمها خداوند را نمیبیند و اینکه افعال شر را من هستم که انجام میدهم و اکنون من توبهکننده و متفقم و معتقدم که معتزله مردود هستند و معایب و رسواییهای معتزله را بیان کرد.
[۱۴] ابن خلکان، وفات الاعیان، ج۴، ص۲۵۲.
۷.۱ – دیدگاه ابوالحسن اشعری
و ابوالحسن اشعری عقیده خویش را در کتاب «الابانه» آشکار کرده و گفته است: آنچه ما میگوییم و آن دینی که میپذیریم، تمسک به کتاب الله و سنت نبی و آنچه از صحابه و تابعین و ائمه حدیث نقل شده میباشد و ما به آن چنگ میزنیم و به آنچه احمد بن حنبل ـ که خدا روی او را شاد گرداند و درجهاش را بالا برد و ثوابش را زیاد گرداند ـ معتقد است، اعتقاد داریم. و نظر ما با نظر کسی که با قول او مخالفت کند، فاصله دارد؛ چون او امام فاضل و رهبر کاملی است که خداوند به وسیله او در جایی که گمراهی ظاهر شده بود، حق را آشکار کرد.
[۱۵] اشعری، ابوالحسن، الإبانه عن أصول الدیانه، ص۱۲، چاپ جامعه اسلامی مدینه منوره.
[۱۶] اشعری، ابوالحسن، الإبانه عن أصول الدیانه، ص۲۰، چاپ جامعه اسلامی مدینه منوره.
[۱۷] اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۲۲۶.
۷.۲ – بینانگذار مذهب جدید
و شیخ اشعری اگرچه در ظاهر خود را ملحق به مذهب اهل حدیث دانست، ولی در تمام روایات و اعتقادات از آنها پیروی نکرد؛ بلکه مذهب جدیدی را بین اهل حدیث و معتزله بنیان نهاد، و در آرایی از عقاید اهل حدیث که با عقل سلیم در تضاد است، تصرف کرد؛ مثلاً اهل حدیث قائل به قدم این قرآنی که تلاوت میشود بودند و او قائل به قدم کلام نفسی، پس در اصل قدم کلام الله با آنها مشترک بود؛ ولکن قدم را به نفس، تفسیر کرد نه به قرآنی که خوانده میشود.
۷.۳ – اثبات صفات خبریه برای خداوند
و اهل حدیث برای خداوند صفات خبریه را اثبات میکردند، به همان معانی خبریه و مراد از صفات خبریه، آن چیزی است که وحی از آن خبر داده است؛ از جمله اینکه خداوند صورت دارد، چشم دارد و دست دارد و نتیجه برحسب عقیده آنها تجسیم میشود. شیخ اشعری اینها را برای خدا اثبات کرده است؛ لکن با قید «بلا کیف». پس در حمل صفات خبریه بر خداوند سبحان به معانی آن با اهل حدیث مشترک است؛ ولکن از آنها جدا شده است. در این مطلب که صورت خدا یا دست او و یا چشم او، مجرد از کیف است. پس برای او وجهی مانند وجه انسان یا چشمی مانند چشم انسان نیست. به این صورت رنگ تنزیه را بر مذهب اهل حدیث افکند و آن را در ظاهر رنگ کرد؛ اگرچه در حقیقت اینگونه نیست، بلکه مذهب او چیزی بین تشبیه و ابهام است.
با وجود این رؤیت را برای خداوند در روز قیامت اثبات کرده و در «مقالات الاسلامیین» بدان اقرار کرده است. در جایی که گفته است: «خداوند سبحان روز قیامت با چشمها دیده میگردد؛ همانطور که ماه در شب چهاردهم دیده میشود، مؤمنین او را میبینند و کافران او را نمیبینند».
[۱۸] اشعری، ابوالحسن، الإبانه عن أصول الدیانه، ص۲۲، چاپ جامعه اسلامی مدینه منوره.
[۱۹] اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۲۲۶.
این سران فرقههای اهل سنت هستند؛ اگرچه اهل حدیث، معتزله و مرجئه بلکه اشاعره را از فرق اهل سنت نمیشمارند و گذشت که اطلاق این اسم برای یک جماعت خاص، کم گذاشتن حقوق جمیع مسلمین است یا لااقل نسبت به آن فرقههایی که در مسئله امامت معتقد به انتخاب و رجوع به اهل حل و عقد هستند در مقابل شیعه که معتقد به انتصاب از طرف خداوند سبحان میباشند.
پس طایفه اولی به تمام عقایدشان برحسب تعبیرها از اهل سنت به شمار میآیند؛ اگرچه این مطلب در کام طایفهای از آنها تلخ باشد.
۸ – شیعه
و در این مقام فرقههایی را ذکر میکنیم که نام آنها در کتب رجالی آمده است؛ اما احاطه به تمام فرق و عقایدشان موکول به کتب ملل و نحل میشود.
۸.۱ – شیعه شخص
شیعه شخص، به تابعین و یاران او میگویند و به یک نفر و دو نفر و بیشتر چه مرد و چه زن اطلاق میگردد. این اسم را برای کسانی که ولایت علی (علیهالسلام) و اهل بیت وی (علیهمالسلام) را پذیرفتهاند، غلبه پیدا کرده تا اینکه به صورت یک اسم خاص برای آنها در آمده است و جمع آن اشیاع و شیع است.
سپس گاهی شیعه اطلاق میگردد و از آن همین معنی که لغوی ذکر کرد، اراده میشود و گاهی بر کسی که علی (علیهالسلام) را در دین و مذهبش همراهی میکند، اطلاق میگردد. کسانی که رخصتها و تکالیف خود را از او و اولاد او میگیرند و معتقدند که او امام منصوص از جانب پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بر امت در روز غدیر خم و در جایگاههای دیگری که تاریخ آن را حفظ کرده و محدثین و غیر آنها ذکر کردهاند، میباشد.
۸.۲ – تشیع به معنای مطلق
تشیع بر معنی اول آن، همه مسلمین را در بر میگیرد. باستثنای خوارج و ناصبیها؛ چراکه همه مسلمانان ـ الا آنهایی که به آنها اشاره شد ـ علی (علیهالسلام) و اولاد او را دوست دارند و چهطور اینگونه نباشد؛ چراکه مودت او و مودت اهل بیت پیامبر از واجبات کتاب است.
خدای سبحان میگوید: «قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى».
[۲۰] شوری/سوره۴۲، آیه۲۳.
بله، درجات محبت و ولایت آنها به حسب اختلاف معرفت آنها به کمالات و مقامات اهل بیت (علیهمالسلام)، مختلف میگردد. هر کس که به آنچه امام شافعی در معرفت به مقامات آنها رسیده است برسد، در محبت آنها فانی و هالک میگردد.
شافعی میگوید:
یا اهل بیت رسول الله حبکم فرض من الله فی القرآن انزلــه
کفاکم من عظیم القدر انکم من لم یصل علیکم لا صلوه لـه
یعنی ای اهل بیت پیغمبر! دوستی شما واجبی است که خداوند در قرآن نازل کرده است، از عظمت شما همین بس که هر کس بر شما صلوات نفرستد، نمازش درست نیست.
(تعدادی از اعلام که از جمله آنها، الامام الحافظ ابن حجر در صواعق و نبهانی در شرف است، این شعر را به امام شافعی نسبت دادهاند).
[۲۱] عاملی، شرفالدین، فصول المهمه، ص۲۲۹.
۸.۳ – مراد از شیعه
مقصود از شیعه در محل بحث، هر کسی که علی و اهل بیت او را دوست میدارد نیست؛ بلکه کسی است که با علی (علیهالسلام) به عنوان امامت بیعت کند و معتقد باشد که او وصی مختار پیامبر اکرم است نه دیگران.
۸.۴ – مراد از فِرق شیعه
و اینکه هر کس بر علی در حکم پیشی جوید، به صورت غیر مشروع تقدم جسته است. این گروه در اصطلاح اصحاب مقالات و فِرق «شیعه» هستند.
و مسلمانان بعد از وفات پیامبر سه فرقه شدند و یک فرقه از بین رفت و دو فرقه باقی ماند.
۸.۴.۱ – دیدگاه نوبختی
نوبختی از اعلام قرن سوم (آن کسی که از فِرق اسلامی خیلی بحث کرده و به فِرق و عقاید آگاه است) میگوید: پیامبر از دنیا رفت؛ در حالی که ۶۳ سال داشت و نبوت او ۲۳ سال بود. و امت پس از وی سه فرقه گشتند:
۱. فرقهای که شیعه نام گرفت و آنها شیعه علی بن ابیطالب هستند. پس از او تبعیت کرده و به غیر او باز نگشتند، و تمام گروههای شیعه از آنها منشعب گشت.
۲. فرقهای که ادعای امامت و رهبری داشتند و آنها انصار بودند، و به گره زدن حکومت به سعد بن عباده خزرجی دعوت میکردند.
۳. فرقهای که به ابوبکر بن ابیقحافه مایل شد و درباره او این توجیه را ذکر کرد که: پیامبر بر خلافت شخصی تصریح نکرده و کار را به امت واگذار کرده است که هر که را خواستند برای خود برگزیند تا اینکه میگوید: اولین فرقه: شیعه است و آنها فرقه علی بن ابیطالب هستند که از زمان پیامبر و پس از آن به شیعه علی نامگذاری شدند. علامت آنها، عنایت به علی و اعتقاد به امامت وی بود؛ از جمله: مقداد بن اسود، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار بن یاسر و هر کس که مودت او با مودت علی (علیهالسلام) موافق باشد. آنها اولین کسانی از این امت هستند که به اسم تشیع نامگذاری شدند؛ چراکه اسم تشیع قدیمی است؛ مثل شیعه ابراهیم و موسی و عیسی و پیامبران (صلواتاللهعلیهماجمعین).
[۲۲] نوبختی، ابومحمد حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۲۲.
۸.۵ – اعتقادات شیعه
شیعه معتقد بود که علی (علیهالسلام) امام واجب الطاعه بعد از رسول الله است و اینکه بر مردم قبول از او و اخذ از او واجب است و اخذ از غیر او جایز نیست و او کسی است که پیامبر آنچه از علم که مردم بدان نیازمندند، نزد او نهاده است.
از جمله دین و حلال و حرام و جمیع منافی دین و دنیای مردم و ضررهای آن؛ و تمام علوم را چه آشکار آن و چه ریزهکاریهای آن را نزد او نهاده است و به امانت نزد وی سپرده و از او خواسته آنها را حفظ کند.
لذا مستحق امامت و نشستن در مقام نبی است؛ به خاطر عصمتش و حلالزاده بودنش و سابقه و علم و سخاوت و زهد و عدالتش در میان مردم و اینکه پیامبر بر او تصریح کرد
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 