پاورپوینت کامل سید محمد سنگلجی ۸۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سید محمد سنگلجی ۸۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سید محمد سنگلجی ۸۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سید محمد سنگلجی ۸۷ اسلاید در PowerPoint :

سید محمد طباطبایی سنگلجی

سیّد محمّد طباطبایی سنگلجی (۱۲۵۷ـ۱۳۳۹ق)، فرزند سیّد محمّدصادق طباطبایی، از عالمان و مجتهدان شیعه در قرن چهاردهم هجری قمری و از مؤسّسان و رهبران جنبش مشروطیت در ایران بود.
وی در تهران و سامرا تحصیل کرده و از پدرش سیّد محمّدصادق طباطبایی، میرزا ابوالحسن جلوه، هادی نجم‌آبادی و میرزای شیرازی بهره برد. وی در فعالیّت‌های سیاسی از سیّد جمال‌الدّین اسدآبادی متاثر بود و علاوه بر فعالیت‌های علمی و دینی به فعالیت‌های سیاسی پرداخت. او از موسسان و رهبران نهضت مشروطه در ایران و خواستار برپایی مجلس عدالت یا عدالتخانه بود که منجر به تاسیس مجلس شورای ملی شد.

فهرست مندرجات

۱ – کودکی و خاندان
۲ – تحصیلات
۳ – بازگشت از سامرا به تهران
۴ – تاثیرپذیری سید از اسدآبادی
۵ – فعالیت‌های سیاسی
۵.۱ – تاسیس انقلاب مشروطیت
۵.۲ – مهاجرت صغری
۵.۲.۱ – نامه به مظفرالدّین شاه
۵.۲.۲ – نامه به عین الدوله
۵.۳ – مهاجرت کبری
۵.۴ – تاسیس مجلس شورای ملّی
۵.۴.۱ – نطق سید به نمایندگان
۵.۴.۲ – مخالفت با سنت‌های غربی
۵.۵ – مقاومت در برابر شاه
۵.۶ – تبعید به مشهد
۵.۷ – انحراف مشروطه‌خواهان
۶ – ویژگی‌های رفتاری
۷ – سال‌های واپسین عمر
۸ – وفات
۹ – کتابخانه
۱۰ – فرزندان
۱۱ – پانویس
۱۲ – منبع

۱ – کودکی و خاندان

سیّد محمّد طباطبایی در ۱۹ ذی حجه سال ۱۲۵۷ق. در کربلای معلاّ دیده به دنیا گشود. وی در یک سالگی، به همدان منتقل شد و در حدود شش سال را نزد جدش سیّد مهدی طباطبایی گذراند و آن‌گاه به تهران آمد و نزد پدرش پرورش یافت.

[۱] کرمانی، ناظم‌الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، ص۶۱.

سیّد محمّد در خاندان علم و فرهیختگی زاده شد، خاندانی که در طول چند قرن، پرچمدار جهاد، فرزانگی، عقلانیت و منادی اعتلای شیعه بودند.
پدرش، سیّد محمّدصادق طباطبایی (متوفای ۱۳۰۰ق) است. او از بزرگان عصر ناصری و مدت شصت سال در پایتخت، معروف و صاحب نفوذ بود. از آنجا که او در محله سنگلج (پارک شهر کنونی) تهران ساکن بود، به سنگلجی نیز مشهور است.
تنکابنی در وصف او می‌نویسد:
«آقا سیّد محمّدصادق طباطبایی، از سادات طباطبا…، سلمان عصر و فرید دهر و از تلامذه صاحب فصول و از صاحبان علم فقه و اصول و سرآمد فحول و در امر به معروف، متصلّب و مرافعات او در نهایت استحکام و دقّت و در تهران ساکن… (بود). قاطبه علما از افاضات او بهره‌مند و از صاحبان نفوس قدسیه است.

[۲] تنکابنی، محمّد، قصص العلما، ص۱۲۲.

محدث قمی درباره شخصیت سیّد محمّدصادق طباطبایی آورده است:
«او سیّدی بزرگوار و عالمی پرهیزگار و پارسا و صالح بود که مردم به پیش مانده آب و غذای او تبرّک می‌جستند و او را مستجاب الدّعوه می‌دانستند و همواره از او طلب دعا می‌کردند. بسیار از شریعت اسلام و طریق اهل بیت عصمت حمایت نموده و در امر به معروف و نهی از منکر، بسیار جدی و کوشا بود و از ملامت هیچ‌کس هراست نداشت.

[۳] قمی، عباس، فوائد الرضویه، ص۲۱۰.

سیّد محمّدصادق، فرزند سیّد مهدی است، این سیّد، از ناموران خطه همدان بود و مردم آن سامان از او پیروی می‌کردند. مادر سیّد محمّدصادق، دختر سیّد محمّد مجاهد و نوه سیّد علی، معروف به صاحب ریاض است.

[۴] طباطبایی، حسن، یادداشت‌های سیّد محمّد طباطبایی، ص۱۰، نشر آبی.

و سیّد محمّد مجاهد نیز داماد سیّد مهدی بحرالعلوم است. بنابراین سیّد محمّد از نوادگان علاّمه بحرالعلوم، وحید بهبهانی و علاّمه مجلسی است.

۲ – تحصیلات

سیّد محمّد پس از تحصیل ادبیات و مقدّمات علوم دینی، فقه و اصول را نزد پدرش سیّد محمّدصادق طباطبایی آموخت و حکمت و علوم عقلی را در مکتب میرزا ابوالحسن جلوه، حکیم نامور آن عصر فرا گرفت. او همچنین مدتی نیز نزد شیخ‌ هادی نجم‌آبادی به کسب تعالیم اخلاقی پرداخت و آماده عزیمت به حوزه سامرا شد.
سفر به سامرا
طباطبایی در ۱۵ شوال ۱۲۹۹ به عزم سفر مکه مکرمه، تهران را ترک کرد و از راه دریای خزر به سمت آسیای صغیر و آنگاه به اسلامبول رفت و از آنجا به مکه و مدینه مشرف شد، سپس راهی نجف، کربلا، سامرا و کاظمین شد و در سامرا، به حضور پیشوای بزرگ جهان تشیّع، میرزا محمّدحسن شیرازی رسید و برای تحصیل سطح عالی در آن حوزه، رحل اقامت افکند.
طباطبایی بیشترین بهره علمی را در مکتب سامرا، نزد میرزای شیرازی به دست آورد و بیش از یک دهه در آن سامان به شاگردی گذرانید و از یاران و نزدیکان میرزای بزرگ به شمار می‌رفت.
آیت الله طباطبایی خود در این‌باره می‌گوید:
«دوازده سال در سامراء خدمت جنّت مکانت، میرزای شیرازی ماندم.»

[۵] طباطبایی، حسن، یادداشت‌های سیّد محمّد طباطبایی، ص۷۰، نشر آبی.

۳ – بازگشت از سامرا به تهران

ناصرالدّین شاه چون از محبوبیّت و نفوذ فوق‌العاده میرزای آشتیانی سخت به هراس افتاده بود، برای تضعیف موقعیّت و تخفیف منزلت او، در پی مطرح کردن یکی از عالمان در مقابل وی بود. از این‌رو، از میرزای شیرازی درخواست کرد تا یکی از عالمان مورد اعتماد خویش را به پایتخت اعزام دارد. میرزا نیز سیّد محمّد را فرستاد.
سیّد محمّد طباطبایی در جمادی الاولی ۱۳۱۱ق. وارد تهران شد و به جای پدر در مسجد و محراب به وظایف دینی و اجتماعی قیام نمود. با آمدن سیّد و درایت او، صف یک پارچه و متّحد عالمان تهران، مانعی بزرگ برای درخواست ناصواب شاه شد.
ناظم‌الاسلام کرمانی می‌نویسد:
«لیکن ناصرالدّین شاه به آرزوی خود نایل نگردید چه که گمان داشت آقای تازه رسیده را از خود خواهد نمود و به واسطه او، به مقاصدش خواهد رسید و هم توهینی به میرزای آشتیانی خواهد نمود ولی قضیه بر عکس نتیجه داد. آقای طباطبایی در توفیر و احترامات میرزا مبالغه و نه تنها از معاشرت شاه و درباریان تنفر می‌فرمود، بلکه آنچه بزرگان دیگر از قبیل سیّد جمال‌الدّین اسدآبادی جرات تصریح نداشتند و با کنایه اشاره می‌کردند، تصریح و معایب سلطنت مستبدّه و مقاصد حکومت خودسرانه جابرانه را آشکار می‌فرمود.»

[۶] کرمانی، ناظم‌الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، ص۶۴.

گویا مشی اعتراضی و انتقادگونه سیّد، از آغاز ورود به مرز، به گونه‌ای بوده است که ناصرالدّین شاه نه تنها طباطبایی را مفید برای نیل به هدف خود نمی‌دانست، بلکه حضور او را نیز برای سلطنت خویش، خطرناک قلمداد می‌کرد. سید محمّد طباطبایی در یادداشتی که به سال ۱۳۲۹ق نوشته است، از سفر خود چنین یاد می‌کند:
«ناصرالدّین شاه گمان کرده بود که غفران مآب میرزای شیرازی (اعلی‌الله‌مقامه)، مرا برای برهم زدن وضع به تهران فرستاده، خبر ورود من به کرمانشاه که رسید، ناصرالدّین شاه خبر شد. به رجال دولت گفت: فلانی را هرچه ممکن است بدهید برگردد اعتنا نکرده، رو به تهران کردم به حضرت عبدالعظیم (علیه‌السّلام) که وارد شدم، نایب السلطنه به شاه گفت: فلان کس وارد تهران می‌شود تشریفاتی از جانب دولت لازم است؟ جواب داد که هیچ لازم نیست. وارد تهران که شدم، از جانب دولت ابداً تشریفاتی نبود ولی مردم زیاد احترام کردند…»

[۷] طباطبایی، حسن، یادداشت‌های سیّد محمّد طباطبایی، ص۷۸.

طباطبایی در تهران از کسانی بود که قدم در راه معارف جدید برداشت. او مدرسه مبارکه اسلام را به سال ۱۳۱۷ق در تهران تاسیس کرد و به خاطر جلب اطمینان کامل طبقات مردم، برادرش سیّد اسدالله طباطبایی را که روحانی باتقوا و مطّلعی بود، به عنوان رئیس مدرسه انتخاب کرد و سرپرستی آنجا را هم به فرزند خود محمّدصادق طباطبایی سپرد و میرزا محمّد کرمانی را به عنوان ناظم آن برگزید. میرزا محمّد، بعدها به مناسبت این مسئولیت و بنا به پیشنهاد سیّد محمّدصادق طباطبایی، به ناظم‌الاسلام شهرت یافت.

۴ – تاثیرپذیری سید از اسدآبادی

آغاز زندگی سیاسی سیّد محمّد طباطبایی را می‌توان متاثر از فعالیّت‌های سیاسی سیّد جمال‌الدّین دانست. هنگام حضور سیّد محمّد طباطبایی در سامرا، وی با سیّد جمال مکاتباتی داشته است و سیّد جمال‌الدّین که در لندن حضور داشت، با ارسال نامه‌هایی، طباطبایی را برای ورود به ایران و رهبری جامعه اسلامی آماده می‌ساخت.

[۸] حائری، عبدالهادی، ایران و جهان اسلام، ص۱۳۴، آستان قدس رضوی، مشهد، ۱۳۶۹.

بی شک افکار روشنگر سیّد جمال‌الدّین اسدآبادی، به عنوان یک‌ اندیشمند دینی در عصر ناصری، نهضت بیداری اسلامی را بر ضد استبداد داخلی و استعمار خارجی، شکل داد به نحوی که می‌توان از ارتباط این نهضت با شکل‌گیری نهضت مشروطیت سخن گفت. امتیاز سیّد جمال با روشنفکران و تحصیل کرده‌های خارجی، چون میرزا ملکم خان نیز قابل توجه است. روشنفکران، الگوهای غربی را تنها راه نجات می‌پنداشتند. این غربزدگی، فقط به شعارهای آزادی‌خواهی و حق حاکمیت ملّت و مبارزه با استبداد داخلی خلاصه می‌شد هر چند به قیمت خودباختگی و زمینه‌سازی استعمار خارجی باشد.
سید جمال‌الدّین اسدآبادی در مدت اقامت در ایران و پس از آن، آماج حملات ریز و درشت بود و هر کس که به نحوی با وی در ارتباط بود نیز از این موج در امان نماند. سیّد محمّد طباطبایی هم به جرم دوستی با سیّد جمال متهم بود بدان حد که درباریان، مردم را از مصاحبت با سیّد محمّد برحذر می‌داشتند.
ناظم‌الاسلام می‌نویسد:
«روزی یکی از دوستان مرا ملاقات نموده و در مقام پند و‌ اندرزم گفت: به آشکار خدمت آقای طباطبایی نروید و طریقه احتیاط را از دست ندهید. سبب را پرسیدم گفت: جنابش را متهم نموده‌اند به این‌که جمهوریّت را طالبند و قانونیّت مملکت را مایل به این جهت، پادشاه را به ایشان رغبتی نیست و درباریان را به ایشان میلی نیست در جواب گفتم:
‌ای پدر پند کم ده از عشقم ••• که نخواهد شد اهل، این فرزند
من ره کوی عافیت دانم ••• چکنم کاو فتاده‌ام به کمند
لیکن شرم داشتم که از حالات سیّد (جمال) تصریحاً از آقا (طباطبایی) سئوال کنم یا از این مقوله سخنی میان آرم جز این که پاره‌ای از مکاتیب مرحوم سیّد جمال‌الدّین را که به عنوان حضرتش نگاشته بود، دیده و استسناخ می‌نمودم.»

[۹] کرمانی، ناظم‌الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، ص۷۰.

۵ – فعالیت‌های سیاسی

آیت الله طباطبایی علاوه به فعالیت‌های علمی و فرهنگی در امور سیاست هم ورود پیدا کرده و نقش مهمی در تاسیس انقلاب مشروطیت داشت.

۵.۱ – تاسیس انقلاب مشروطیت

طباطبایی از ارکان مهم مشروطیت ایران و از مؤسّسان آن است. سعی و مجاهدات او به حدی حائز اهمیت است که می‌توان گفت بدون کوشش‌ها و حمایت‌های او، آزادی‌خواهان موفق به برقراری مشروطیت نمی‌شدند.

[۱۰] ملک‌زاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۱، ص۱۷۲-۱۷۳.

سید محمّد طباطبایی مدعی است که از اوّل ورود به تهران، درصدد تاسیس مجلس شورای ملّی و ایجاد عدالت‌خانه بوده است، عدالت‌خانه‌ای که بعدها به مشروطه تغییر یافت. ناصرالدّین شاه از این سلوک سیّد ناراضی و غالباً گله‌مند بود.
با مرگ ناصرالدّین شاه، فرزندش مظفرالدّین شاه در سن ۴۵ سالگی به پادشاهی رسید. او امین السّلطان را عزل کرد و اداره امور کشور را به دست عین الدّوله سپرد. خشونت‌های عین الدوله، فقر عمومی و ظلم به مردم، ایرانیان را به ستوه آورد و زمینه طغیان عمومی را فراهم آورد. ماجرای مسیو نوز بلژیکی، حادثه بانک روسی، به چوب‌بستن بازرگانان و تعطیلی بازار تهران، جرقه خیزش عمومی را فراهم آورد چون اعتراض مردم در مسجد بازار به خشونت کشیده شد، رهبران در منزل آیت‌ الله طباطبایی گردآمدند و سرانجام مهاجرت به حرم حضرت عبدالعظیم، نخستین حرکت جمعی بود که صورت گرفت.

۵.۲ – مهاجرت صغری

آیت الله طباطبایی در ماه شوال ۱۳۲۳ق با دیگر همراهان، عالمان و روحانیان به حرم حضرت عبدالعظیم پناهنده شدند.
آیت‌ الله طباطبایی می‌نویسد:
«بنا شد مقاصد نوشته شود هر کسی چیزی خواست از قبیل رد مدرسه خان مروی که امام جمعه ضبط کرده بود و عزل عسکر گاری‌چی و امثال اینه من نوشتم آنچه مقصود است، مجلس عدالت است قبول کردند و به شهر آمدیم.»

[۱۱] ملک‌زاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۱، ص۵۸.

آنچه که در این تحصن به چشم می‌خورد، «عدالت‌خانه» است نه «مشروطه» و خواست اصلی سیّد محمّد طباطبایی، ایجاد عدالت‌خانه برای کسب سعادت مردم بود. به گفته ناظم‌الاسلام، حتی عدّه‌ای از رجال درصدد برآمدند تا با دادن رشوه، او را از همگامی با مردم بازدارند ولی وی استوار ایستاد.

[۱۲] ملک‌زاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۱، ص۶.

شاه پس از شنیدن درخواست عالمان، اعلام کرد که با خواست آنان موافقت شده است و سرانجام عالمان و مردم همراه، به شهر تهران بازگشتند. عین الدوله هرگز حاضر به تن دادن به خواست آنان نشد و اجرای آن را به تاخیر می‌اندخت. سیّد محمّد طباطبایی ساکت ننشست و نامه‌هایی را خطاب به شاه و عین الدوله نگاشت.

۵.۲.۱ – نامه به مظفرالدّین شاه

سید که مظفرالدّین شاه را پادشاهی رقیق‌القلب و کم‌درک می‌شمرد،

[۱۳] ملک‌زاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۱، ص۷۸.

در نامه خود به شاه چنین نوشت:
«اعلی حضرتا! مملکت خراب، رعیّت پریشان و گداست. تعدی حکام و مامورین بر مال و عرض و جان رعیت دراز، ظلم حکام و مامورین‌ اندازه ندارد. از مال رعیّت، هر قدر میلشان اقتضا کند، می‌برند. قوه غضب و شهوتشان به هرچه میل و حکم کند، از زدن و کشتن و ناقص کردن، اطاعت می‌کنند. این عمارت و مبل‌ها و وجوهات و املاک، در‌ اندک زمان، از کجا تحصیل شده؟ تمام، مال رعیت بیچاره است. این ثروت همان فقرای بی‌مکنت است که اعلی حضرت بر حالشان مطلعید. در‌ اندک زمان، از مال رعیت، صاحب مکنت و ثروت شدند.
حالت حال

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.